امام خمینی از زاویه نگاه جامع به دین، بین دین و سیاست رابطه این همانی قائل است. ایشان پندار جدایی دین از سیاست را، تز استعماری می داند؛ اندیشه ای که، ریشه در رنسانس غرب داشته و در جهان اسلام به حکام بنی امیه و بنی عباس برمی گردد. بر همین مبنا است که امام خمینی، دخالت پیامبران را در سیاست، به عنوان وظیفه اصلی و حق آنان می داند و شغل انبیا را سیاست گذاری و اداره امور اجتماعی انسان معرفی می کند.

پایگاه خبری جماران: حسین صالحی مالستانی، در هشتادمین شماره فصلنامه «حضور» در نوشتاری با عنوان «پیامبر (ص) و سیاست از منظر امام خمینی» می نویسد:

در بینش توحیدی امام خمینی، با الهام از مکتب اهلبیت عصمت و طهارت (ع)، سیاست گذار علی الاطلاق، در نظام هستی، خداوند متعال است. اما به لحاظ آن که جهان هستی، مدیریت شده بر اساس اسباب و مسببات است، خداوند متعال پیامبران را مأمور هدایت همه جانبه انسان نموده است و در همین راستا، آنان موظف به اداره سیاسی مردم گردیده اند.

به گزارش جماران، متن کامل این نوشتار به شرح زیر است:

چکیده

پیامبر و رسالت سیاسی وی، از مسائل روز و مطرح در میان روشنفکران و متدینین معاصر و از پروسه های بنیادین و کارآمد دین پژوهی، در عصر کنونی است. در این رابطه دو نظریه کاملا متفاوت مطرح گردیده است؛ طیفی از روشنفکران با تأثیر پذیری از  سکولاریسم مسیحیت، بر طبل جدایی دین از سیاست کوبیده و بر این مبنا وظیفه پیامبر را صرفا اخروی پنداشته اند. در برابر این دیدگاه خیلی از متدینان با تکیه بر متون دین، تاریخ و دلایل عقلی، رابطه تنگاتنگ میان دین و سیاست قائل گردیده و بر وظایف سیاسی و حکومتی پیامبر، تأکید ورزیده اند.

امام خمینی (ره) درزمره طیف دوم قرار می گیرد؛ وی نسبت به پیوند بین دین و سیاست به بالاترین شکل آن؛ رابطه این همانی قائل گردیده و وظیفه اصلی پیامبران را بر پایی حکومت - که آشکارترین پدیده سیاسی است- قلمداد نموده است. امام، سیاست را شغل و حق انبیا تلقی کرده و بر تداوم آن برای پیامبر خاتم و مسئله غدیر و انتقال این رسالت سیاسی- اجتماعی برای امامان معصوم (ع) تا فقیه تأکید ورزیده است. وی جدایی دین و سیاست را تز استعماری می داند. ایشان به عنوان تئوری پرداز حکومت دینی، شواهد و ادله متعددی برای شأن سیاسی پیامبر و اولیای الهی ارائه می نماید.

در بینش توحیدی امام خمینی، با الهام از مکتب اهلبیت عصمت و طهارت (ع)، سیاست گذار علی الاطلاق، در نظام هستی، خداوند متعال است. اما به لحاظ آن که جهان هستی، مدیریت شده بر اساس اسباب و مسببات است، خداوند متعال پیامبران را مأمور هدایت همه جانبه انسان نموده است و در همین راستا، آنان موظف به اداره سیاسی مردم گردیده اند. و پیامبر خاتم (ص)، خود در مدینه مبادرت به حل مسائل سیاسی جامعه و تشکیل حکومت نمود و سیاست داخلی و بین الملی مفصل داشت. از نظر امام، در اسلام قانون الهی حاکم است و همه تابع قانون هستند. دخالت در سیاست از اهداف میانی پیامبر و در راستای هدف عالی وی که معرفت حق تعالی است مورد ارزیابی قرار می گیرد. و انسان ها هیچگاه از وجود سیاست گذار عادل با مبنای الهی، بی نیاز نیستند.

واژه های کلیدی:

پیامبر (ص)، انبیا، سیاست، اسلام، سکولاریسم، حکومت، امام خمینی

مقدمه

از جمله مسایل مطرح پیرامون وظایف و مسئولیت های پیامبر (ص)که با قلمرو و جامعیت دین نیز ارتباط پیدا می کند، محدوده و قلمرو وظایف انبیای الهی است که برخی آن را صرفاً اخروی دانسته و مسایل مربوط به زندگی این جهانی را از حیطة وظایف اصلی آنان خارج می دانند و برخی دیگر، قلمرو وسیع برای وظایف و مسئولیت های انبیا قایل هستند؛ چه نسبت به مسایل دنیوی یا مسائل اخروی؛ مسایل مربوط به زندگی فردی انسان ها یا مسایل اجتماعی و سیاسی آن ها، همه را از محدوده وظایف و رسالت انبیا و پیامبران الهی می دانند.

گرچه به طور کلی در این زمینه تحقیقات ارزنده ای انجام گرفته است اما پرداختن به شأن سیاسی پیامبر(ص) از دیدگاه امام خمینی (ره)، با توجه به تأثیرگذاری وی در حیطه  مسائل سیاسی اسلام در عصر حاضر، جایگاه خاصی برای پژوهش داشته و نیاز به توجه بیشتر دارد. ما دراین مقاله به بررسی دیدگاه امام خمینی در رابطه با همگرایی یا واگرایی بین دین و سیاست خواهیم پرداخت و قرارگرفتن تمام مصالح انسان را، اعم از دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و خلاصه آنچه مربوط به مصالح انسان و جامعة انسانی می شود، درقلمرو وظایف و رسالت و مسئولیت الهی پیامبر(ص) یا صرف مسائل اخروی را در این حیطه مورد ارزیابی قرار خواهیم داد. به هرحال ما در این مقاله به اجمال، رسالت انبیا و پیوند آن با سیاست و شأن سیاسی پیامبر اکرم (ص) را از دیدگاه امام خمینی، بررسی خواهیم نمود. هدف از تقریر مقاله تبیین خصوص دیدگاه امام خمینی پیرامون شأن سیاسی پیامبر و تأثیرپذیری زمامداران در کشورهای اسلامی، از نتایج آن بوده است.

بدیهی است که اهتمام به سیره سیاسی پیامبران(ع) به طور عام و پیامبر اکرم (ص)به طور خاص، به مثابه یک ضرورت، بابت راه گشایی و خط و مشی منطقی فراروی جوامع اسلامی و زمامداران آن، نسبت به شیوه حکومت داری و کیفیت برقراری روابط با جهان خواهد بود. زیرا سیره و روش پیشوایان دینی به ویژه پیامبر اکرم (ص) که از امتیاز ارتباط با مبدأ هستی و قدرت مطلق برخوردار هستند، نمونه شایسته، و فرازمند زمامداران مسلمان در تشکیل حکومت و روند اداری آن می­باشد. به ویژه در شرایط کنونی جهان اسلام که خیزش­های جدید سیاسی در اکثر کشورهای اسلامی صورت گرفته است، این ضرورت به شکل ملموس و ضروری تری قابل حس می باشد.

از سوی دیگر، پویایی و استعداد فرا زمانی و فرا مکانی دین اسلام به عنوان کامل­ترین برنامه که توسط خاتم پیامبران برای هدایت قاطبه انسانی آورده شده است، در زمینه­ی مسائل سیاسی و حکومتی به اثبات می­رسد و به پندارهای غرض آلود کسانی که نسبت به حضور دین در حوزه سیاست و اجتماع القای تردید می­کنند، مهر بطلان خواهد زد.

 تعریف سیاست

تعریف جامع و مانع از سیاست (polisy :politics) دشوار و در حقیقت سهل ممتنع است. اما از مجموع تعریف های ارائه شده بر می آید که سیاست به معنای مدیریت کلان دولت و راهبرد امور عمومی در جهت مصلحت جمعی و انتخاب روش های بهتر در اداره شئون کشور، یا علم اداره یک جامعه متشکل و یا هنر تمشیت امور مردم، همواره در ارتباط با بخشی از زندگی انسان مطرح است و چون به عمل انسان مربوط می شود، ناگزیر با دین که متکفل بیان شیوه های زیستن است، ارتباط پیدا می کند و از این رو  یا در تضاد با آن یا همسو با آن عمل می کند. (عمید زنجانی، فقه سیاسی، ص 255 – 256.)

سیاست در عرصه علوم اجتماعی و انسانی، مفهوم مناقشه انگیز است، رابطه سیال و متغیر سیاست با مصداق هایش سلوک های نظری متون و گفتمان های سیاسی اجتماعی متحولی را در این عرصه موجب گردیده است. سیاست با واژه های چون جامعه، قدرت، مصلحت، ایدئولوژی، قانون و غیره روبرو است. بنابراین ما با گروهی تعریف از مفهوم سیاست روبرو هستیم. با اذعان به واقعیت یاد شده می توان مدعی شد دانشمندان علوم سیاسی و سیاستمداران، پیرامون سه مؤلفه رهبری، قدرت و حکومت در سیاست، بیشتر اجماع نظر دارند. (قرائت امام خمینی از سیاست، ص 37)

 تعریف سیاست در کلام امام خمینی

امام، ضمن این که وظیفه انبیا را سوق دادن انسان ها در مسائل فردی و اجتماعی، به سوی توحید می داند (صحیفه امام، ج13، ص 34 - 35؛ همان، ص 173 – 174) آن وظیفه را توأم با مسایل سیاسی مربوط به مصالح جامعه انسانی معرفی می نماید که پیامبران الهی هدایت گر انسان در این مسیر هستند. ایشان واژه سیاست را مترادف با رهبری، هدایت، مصلحت، ولایت، مملکت داری و حکومت به کار برده است و با توجه به مبانی اسلامی، سیاست را با رویکرد درون دینی تعریف کرده است. بنا بر این، وی سیاست را گونه ای تعریف می نماید که شامل تمامی مصالح انسان می شود. ایشان با توجه به نکته یاد شده، سیاست را معطوف به رهبری و از اختصاصات انبیا می داند:

«سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد، تمام مصالح جامعه را در نظر بگیرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد، و این ها را هدایت کند به طرف آن چیزی که صلاح شان هست، صلاح ملت هست، صلاح افراد هست و این مختص به انبیاست. دیگران این سیاست را نمی توانند اداره کنند. این مختص به انبیا و اولیاست و به تبع آن ها به علمای بیدار اسلام.» (صحیفه امام، ج 13، ص 432؛ تفسیر سوره حمد، ص 246)

بنابراین، امام، اولاً تحقق سیاست را در گرو هدایت جامعه انسانی در جهت مصالح آن می داند، به گونه ای که تمام ابعاد انسان در این هدایت گری رعایت شود و معلوم است که انسان هم بعد مادی و دنیوی دارد و مصالحی در این حیطه برای او متصور است و هم بعد معنوی و روحی دارد که سیاست مدار باید همه این جوانب را در نظر بگیرد و به هدایت گری و راهبری انسان و جامعه بپردازد. هم صلاح افراد و هم صلاح و خیر ملت و جامعه را در نظر بگیرد.

نکته دوم در کلام امام، این است که چنین راهبری و سیاست مداری از مختصات انبیا و اولیای الهی است؛ زیرا آنان هستند که به عنوان واسطة فیض الهی و سفیران بر حق خدا به تمامی مصالح فرد و جامعه و تمامی ابعاد انسان اشراف دارند و از چنین دانش و جامعیتی برخوردار هستند و می توانند جامعه را به سوی مصالح واقعی آن هدایت کنند که ابعاد وجودی انسان در این هدایت گری و راه بری به طور جامع در نظر گرفته شود.

از نظر امام سیاست به معنای  صحیح آن که هدایت انسان به سوی صلاح فرد و جامعه می باشد، در روایاتِ و آموزه­های دینی ما برای نبیّ اکرم با لفظ «سیاست» ثابت شده است ایشان به جمله «ساسَةُ العباد» (مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره) در زیارت جامعه کبیره اشاره می نماید، همچنین به روایتی که در آن روایت پیغمبر اکرم (ص) را مبعوث شده برای سیاست و رهبری امت معرفی می نماید.

(اصول کافی، ج1 /   266؛ بحار الانوار، ج17، ص4)

ایشان سیاست را به همان معنای وسیع و فراگیر آن که تمامی جوانب پیچیده وجود آدمی را در تمامی زوایای زندگی دنیوی و بعد معنوی آن در بر بگیرد، حق انبیا و اولیا دانسته و در مقام مقایسه آن با سیاست های دیگر انسان ها از ناقص بودن سیاست غیر انبیا و اولیا و محدودیت آن به بعد مادی و جنبه حیوانی انسان اشاره می نماید.

(صحیفه امام، 13 /  431 - 432)

ایشان این سیاست را در فرض غیر شیطانی و صحیح آن شامل یک بُعد از سیاستی می داند که برای انبیا و برای اولیا بوده است و به تبع آنان برای علمای اسلام است. به باور امام، انسان منحصر به تنها بعد حیوانی نیست، چنان که جامعه نیز یک بُعد ندارد، انسان فقط یک حیوانی نیست که خوردن و خوراک همه شئون او باشد.

به اعتقاد امام، پیامبران و اولیای الهی می خواهند ملتها - اعم از اجتماع و افراد - را به سوی همه مصالحی که از برای انسان و جامعه متصور است، هدایت کنند، و آن عبارت است از صراط مستقیمی که از اینجا شروع می ‌شود و به آخرت ختم می شود و بازگشت به سوی الله است.(همان)

امام خمینی بر اساس نگرش معنوی و تعالی نگر خویش، به پیروی از پیشوایان معصوم(ع)، سیاست را هدایت انسان ها، حفظ مصالح و تأمین صلاح و سعادت حقیقی آدمیان می  داند. از دیدگاه امام خمینی، اسلام نه تنها دین سیاست است، بلکه تمام آن سیاست است، آمیختگی دین و سیاست در این نگاه، به شدید ترین مفهوم خود و در قالب این همانی یعنی عینیت دین و سیاست مطرح می شود. سیاست الهی، به وسیله پیامبران و پیروان راستین آنها و به دور از هرگونه دروغ و فریب و تزویر، به تحقق حکومت عدل و انسانی در جامعه می انجامد. بر همین اساس، از دیدگاه امام خمینی، همه پیامبران الهی، برای تحقق حکومت عدل مبعوث شدند.

(سیاست چیست؟، فصلنامه مطالعات انقلاب اسلامی، سال چهارم، شماره 14، ص 11 - 12)

پیشینه تفکیک دیانت و سیاست در جامعه اسلامی

سابقه اندیشه تفکیک دین و سیاست و به تبع آن تفکیک سیاست از حیطه و ظایفی پیامبران الهی، مربوط به دنیای غرب، بخصوص بعد از رنسانس می باشد. در جهان اسلام نیز از معاویه به عنوان اولین «سکولاریسم» یاد گردیده است، چنانچه محقق معاصری معتقد است:

معاویه اولین بانی و مبتکر[تفکیک دین و سیاست] در اسلام به طور نظری و عملی است؛ در سال 40 ق. وقتی­که معاویه قرارداد صلح با امام حسن(ع) را امضا کرد و بدون دغدغه بر مسند حکومت تکیه زد، اندیشه درونی سکولار خود را چنین ابراز نمود:

«من با شما جنگ نکردم که نماز بخوانید و روزه بگیرید و حج برگزار کنید و یا زکات دهید. شما خود، این کارها را انجام می دهید، بلکه من با شما جنگ کردم تا بر شما حکومت کنم». (شرح نهج البلاغه. ج 16، ص 15 ) (ر.ک. سکولاریزم در مسیحیت و اسلام، ص 115 – 116)

مرحوم علامه طباطبایی، نیز به این مطلب اشاره دارد که معاویه تمام توان خویش را در نگه  داشتن و حفظ حکومت به کار بست و نسبت به مقررات دینی مسئولیتی را احساس نمی کرد و در تفکیک سیاست از دیانت تلاش کرد. (شیعه در اسلام،ص 44)

 امام خمینی(ره) نیز، مسئله تفکیک سیاست و دیانت را مربوط به زمان بنی امیه و بنی عباس می داند و دست اندازی های بیگانه را نیز در دوره معاصر، در این مسأله یاد آور می گردد و می گوید:

   «طرح مسأله جدا بودن سیاست از روحانیت، چیز تازه‌ای نیست. این مسأله در زمان بنی امیه طرح شد و در زمان بنی عباس قوّت گرفت. در این زمانهای اخیر هم که دستهای بیگانه در ممالک باز شد، آنها هم به این مسأله دامن ‌زدند.»

( صحیفه امام،  ج16، ص 418)

با اذعان به مطالب یاد شده امروزه خارج دانستن مسائل سیاسی از وظایف پیامبر و تِز تفکیک دین و سیاست به مفهوم مصطلح امروزی، مربوط به یکی دو قرن اخیر در جهان اسلام است. از جمله کسانی که در این زمینه به طور جدی وارد شده است، علی عبدالرازق مصری (1888 - 1966م.) در کتاب «الاسلام و اصول الحکم» می باشد.

وی به صراحت، زعامت سیاسی پیامبر اکرم (ص) را انکار می کند. روشنفکران دیگری نیز به طور پراکنده این اندیشه را مطرح کرده اند. (اسلام و مبانی حکومت، ترجمه محترم رحمانی، محمد تقی محمدی، تهران، سرایی، 1382.)

از نظر قرآن که یگانه کتاب آسمانی تحریف نشده در دست متدینان (مسلمانان) است، سیاستگذاری به گونه مطلق و اساساًً از آن خداوند متعال است.آیات متعدد قرآن کریم از جمله آیات 40 و 67 یوسف،62 انعام،70 قصص و... بر این مقوله تأکید دارد. برای این که انسان ها فقط طوق عبودیت خدا را به گردن دارند و مجاز به تعبّد در برابر هیچ موجود دیگر از جمله انسان های دیگر نیستند از یک سو واز سوی دیگر، خداوند متعال مستقیماً زمامداری و مدیریت و نیز زندگی پیچیده انسانی را به عهده نگرفته و احکام کلی را توسط پیامبران خویش برای بشر اعلام نموده است، لذا جامعه انسانی برای بقا و دوام خویش نیازمند یک نظام عادلانه است، به فرمودة امیرالمؤمنین(ع) «لابُدَّ لِلََّناس مِن اَمِیرٍ بِرٍّ اَو فَاجِرٍ» (نهج البلاغه، خطبة 40)

یا به قول شاعر:

اصل لشـکر بی گمان سـرور بود        قـوم بی سـرور تن بی سر بود

این همه که مـرده و پژمـرده ای         زا ن بود که ترک سرور کرده ای

(سکولاریزم در مسیحیت و اسلام، ص 126)

امام خمینی و مبارزه با افیون انگاری دین

امام، زمانی بر ابعاد اجتماعی- سیاسی دین تأکید ورزید که دین را به عنوان افیون جامعه معرفی می کردند، ایشان، با تشکیل نظام اسلامی، عملا بر تئوری افیون انگاری دین، خط بطلان کشید، و خود این پندار باطل را به عنوان افیون جامعه، معرفی نمود:

«اینکه می ‌گویید اسلام افیون جامعه است، خود این برای اغفال مردم است؛ چیزهایی که برای اغفال مردم است این افیون است...، نه آن حقیقتی که آمده و در همان زمان خودش با یک عدۀ فقیر، مملکت حجاز را فتح کرده و عدل و انصاف را تا آخر حجاز برده»

(صحیفه امام، ج4، ص 321)

بنابراین، از نظر امام، برپایی نظام، بر مبنای عدل و انصاف، توسط پیامبر بزرگ اسلام، نشان پویایی و تحرک آفرینی دین اسلام است که آن خصیصه ذاتی دین می باشد، ایشان در جای دیگر،  تحرک آفرینی و پویایی اسلام و قرآن و مبارزه پیامبر (ص) با قدرتمندها را، این گونه ترسیم می نماید:

«[گفتند]: اسلام افیون است! دین اصلًا افیون است! این دینی که همه تحرکها به واسطه دین است؛ قرآنی که ... آیات تحرکش آن طور روشن است، اسمش را می ‌گذارند «افیون».

(همان، ج4، ص 240؛ نیز ر.ک، همان، ص 316 -317)

وی اتهام افیون زدن به دین را یک تناقض آشکار می داند؛ زیرا افیون انگاران دین مدعی بودند که دین را زور مندان برای سوءِ استفاده از تهی دستان و ضعفا پدید آورده بودند ایشان ضمن مطرح کردن مطلب فوق در بطلان این پندار، مبارزه پیامبر اسلام را به عنوان سفیر الهی با زور مندان، متناقض با افیون انگاری دین می داند. (همان)

افزون بر مطالب یادشده، تاریخ و سیره همه انبیا گواه صادق این مدعا است؛ زیرا همه پیامبران الهی بازور مندان و زر داران استفاده جو و در حمایت از بیچاره ها به مبارزه برخواستند، این مسأله از بدیهیات تاریخ انبیای الهی و غیر قابل انکار است.

 امام خمینی (ره) و مبارزه با سکولاریسم

امام (ره)، علاوه بر بعد نظری، که مکرراً بر آمیختگی دین و سیاست تأکید ورزیده (همان،3 / 338 - 339؛ همان، 11 /  462 – 463؛ همان، 10 /  124 – 125) و اسلام را به عنوان کامل­ترین دین و یادگار اعظم پیامبران، عین سیاست دانسته است. ( همان، 1 /  270)

درعمل نیز به مبارزه با ایده سکولاری رفته و با تأسیس حکومت اسلامی مبتنی بر آموزه های دینی، بر جدایی دین از سیاست، مهر بطلان زد، ایشان ازجمله در باره پیوند عمیق اسلام و سیاست می گوید:

«و الله اسلام تمامش سیاست است، اسلام را بد معرّفی کرده ‌اند، سیاست مُدُن از اسلام سرچشمه می ‌گیرد، من از آن آخوندها نیستم که در اینجا بنشینم و تسبیح دست بگیرم؛ من پاپ نیستم که فقط روزهای یکشنبه مراسمی انجام دهم و بقیه اوقات برای خودم سلطانی باشم و به امور دیگر کاری نداشته باشم». (صحیفه امام، ج1، ص 270)

به اعتقاد امام خمینی، اسلام دین سیاست است، و در احکام  و مواقف آن، سیاست به وضوح دیده می ‌شود. ایشان برای این مدعی از متن آموزه های دینی به عنوان نابترین دلیل بر سیاسی بودن آن استدلال می­ نماید. به باور ایشان، اجتماعات هر روز مسلمانان در تمام مساجد کشورهای اسلامی، از شهرستان ها تا دهات و قُرا و قصبات، برای جماعت، صرف عبادت نیست بلکه هدف این است که در لابلای این عبادت، مسلمانان در هر بلد و قصبه‌ای، از احوال خودشان مطلع بشوند؛ از حال مستضعفین اطلاع پیدا بکنند. و در هر هفته یک اجتماع بزرگ برای نماز جمعه و هرسال دو عید فطر و قربان و خطبه های آن  و مسئله بزرگ حج همه نشان از اهمیت بعد سیاسی اسلام است. امام، به مصادیق عبادی سیاسی احکام اسلام اشاره می نماید، و در ضمن، با بر شمردن مصادیقی که ماهیت سیاسی اجتماعی و عبادی دارد، برای مدعای خود دلیل اقامه می نماید. ایشان نسبت به برخی از مراسم عبادی، بر ابعادسیاسی آن اشاره نموده  و از متن آموزه ­ها و احکام عبادی دین، جنبه های سیاسی آن را در برابر منکران  وجدایی انگاران دین از سیاست، عرضه می نماید. امام، پس از یادآوری نماز جماعت یومیه، حکایت آمیختگی آموزه های دینی و عبادی با مسائل اجتماعی و سیاسی را این گونه ترسیم می نماید:

«در هر هفته یک اجتماع بزرگ... و نماز جمعه؛ که مشتمل [بر] دو خطبه است، که در آن خطبتین باید مسائل روز، احتیاجات کشور، احتیاجات منطقه و جهات سیاسی، جهات اجتماعی، جهات اقتصادی طرح بشود، و مردم مطلع بشوند بر این مسائل. و در هر سال دو عید، که در آن دو عید مجتمع بشوند و دو خطبه در آن عید در آن نماز هست. در نماز عید دو خطبه هست؛ که آن دو خطبه هم باید بعد از حمد و بعد از صلوات بر پیغمبر اکرم و ائمه- علیهم السلام- جهات سیاسی، جهات اجتماعی، جهات اقتصادی، احتیاجاتی که کشور دارد، احتیاجاتی که منطقه دارد در آنها طرح بشود و خطبا مردم را آگاه کنند از مسائل. و ازهمه بالاتر، در هر سال یک مرتبه اجتماع در حج، که از همه بلاد اسلامی اشخاصی که مستطیع هستند واجب شده است بر آنها که مجتمع بشوند، و باید در آنجا مسائل اسلام، در آن مواقفی که در حج هست، در عرفات، بخصوص در مِنی و بعد در خود مکه مکرمه، و بعد در حرم رسول اکرم، این مواقفی که در آنجا هست، در آنجا مردم مطلع بشوند از اوضاع مملکت و از اوضاع تمام کشورهای اسلامی، و در آنجا بالحقیقه یک مجلس عالی است و یک اجتماع عالی برای بررسی به تمام اوضاع تمام کشورهای اسلامی. ...، تمام اینها مسائل سیاسی هست ...اسلام دعوت کرده است مردم را به این اجتماعات برای مقصدهای بزرگ. مقصدهای عالی دارد اسلام در این اجتماعات.»

(صحیفه امام، ج9، ص 333 - 334)

استعمار و تبلیغ تِز جدایی دین از سیاست

از نظر امام جداانگاری دین از سیاست تز استعماری است که امام مکرراً برآن تأکید ورزیده است. به باور ایشان، دستهای غرض آلود، از بیرون، به خاطر اغفال مسلمانان، بر طبل جدایی دین و سیاست می­ کوبند. ایشان از اینکه قبل از انقلاب اسلامی، آخوند سیاسی به عنوان یک فحش مطرح بوده است!، به تلخی یاد می نماید و آن را مغایر با آموزه های دینی می داند که در زیارت جامعه کبیره، اولیای الهی به عنوان سیاستمداران عباد معرفی گردیده اند. (صحیفه امام، ج6، ص41) ایشان، هدف دیگر استعمار را از تِز جدایی دین از سیاست، ایجاد تفرقه میان رهبران دینی و توده مردم تلقی می نماید؛ زیرا در این صورت است که به ماهی مراد و استفاده جویی­های نامشروع خود می رسند.

(همان، ص201-202، 286 -  287)

امام، به فراموشی سپردن جنبه­ های سیاسی اسلام را به بهانه دینداری و عبادت یک پدیده استعمار پسند می داند، و غفلت از ابعاد اجتماعی و سیاسی اسلام را که به تعبیر امام مایه ننگ گردیده بود، مخالف سیره پیشوایان دینی و مذهبی معرفی می نماید. (همان، ج8، ص12-13)

ایشان از توطئه مستمر غرب علیه اسلام را القای پندار جدایی دین از سیاست می داند و هدف از این تلاش را ظلم و ستم بر مسلمانان، زیر فشار قرار دادن دینداران، و چپاول دارایی­های مردم معرفی می نماید. (صحیفه امام، ج10، ص14- 15) ایشان در جای دیگر این نقشه را از همه توطئه های استعمار اثر گذارتر می ­داند و همگان را به سیره حکومتی پیامبر اکرم(ص) ارجاع می دهد و از سیاست جهانی آن حضرت به عنوان بهترین الگوی مزج سیاست و دیانت یاد می نماید. (همان، ج17، ص 204)

 تعریف امام از حکومت اسلامی

امام، حکومت اسلامی را مبتنی بر عدالت که خواسته فطری انسان و از صفات حق است و دموکراسی و نفوذ اراده مردم متکی بر قوانین اسلام معرفی می کند و حکومت اسلامی را دارای دو رویه سیاسی و معـنوی می داند و در جواب سؤال تلویزیون تایمز، نسبت به چیستی حکومت اسلامی، آن را در یک جمله کوتاه، این گونه تعریف می کند: «حکومت اسلامی یعنی یک حکومت مبتنی بر عدل و دمکراسی و متکی بر قواعد و قوانین اسلام». (همان، ج5، 133)

ایشان در جای دیگر از اسلام به عنوان حکومتی یاد می کند، که یک جنبه اش حکومت سیاسی است و جنبه دیگرش حکومت معنوی.

(همان، ج6، ص 201)

پیامبران و پردازش  سیاست از پایانه توحید

خداوند هستی بخش، نظام هستی را هدفمند آفرید، برای نیل انسان به اهداف  متعالی، افزون بر قوه عاقله و پیامبر باطنی، راهنمایانی را نیز برای هدایت همه جانبه انسان ها برگزیده است. اینان همان پیامبران الهی بوده اند. در گفتمان اسلام و مسلمین، حضرت آدم ابوالبشر نخستین رهبر الهی بود و به دنبال آن حضرات نوح (ع)، ابراهیم (ع)، موسی (ع)، عیسی (ع)، و محمد (ص) از والاترین رهبران الهی بودند که علاوه بر تبلیغ شریعت الهی به پیکار سیاسی علیه نمرودها، فرعون ها، هیرودها، و ابوسفیان ها که مانع هدایت الهی می شدند، می پرداختند. و بشر را هم از نظر فردی ودرونی و هم از نظر اجتماعی و بیرونی به زندگانی حکیمانه، مصلحانه و غیرتمندانه دعوت می کردند. (اصول حکمت و حکومت، 1367 /  85 ر.ک. قرائت امام خمینی از سیاست، ص 98 – 99)

پیامبر اسلام در مدت 23 سال پیامبری و ابلاغ وحی الهی، جامعه سیاسی و رهبری سیاسی را بنیان نهاد که بر ارزشهای اسلامی مبتنی بود، سیاستی که با رهبری های سیاسی و سیاست آنان فرق اساسی و بنیادین داشت. رفتار سیاسی، روابط سیاسی، تصمیمات سیاسی، احکام سیاسی، مبارزات سیاسی، مؤسسات سیاسی، پیمان های سیاسی، و رهبری سیاسی پیامبر (ص)، سنت و سیره سیاسی پایداری را از نظر ارزش دینی و انسانی برای مسلمین به یادگار نهاده است که همواره هسته های نظریات و اندیشه های سیاسی دانشمندان و علمای اسلامی و حتی غیر اسلامی از آنها متأثر و ملهم است. (قرائت امام خمینی از سیاست، ص 99)

 سیاست، به مثابه شغل انبیا

امام به صراحت، سیاست را به عنوان «شغل انبیا» مطرح می نماید؛ زیرا سیاستی که رهبری و هدایت انسان با در نظر داشت همه ابعاد وجودی انسان و حفظ تمامی مصالح فرد و جامعة انسانی باشد، از وظایف و شغل انبیای الهی است، امام این گونه سیاست را در پیوند با دیانت مطرح می نماید و می گوید:

«انبیا- علیهم السلام- شغل شان سیاست است. دیانت؛ همان سیاستی است که مردم را از این جا حرکت می دهد و تمام چیزهایی که به صلاح ملت است و به صلاح مردم است، آن ها را که از آن راه می برد که صلاح مردم است که همان صراط مستقیم است.» (صحیفه امام، ج 13، ص 433؛ تفسیر سوره حمد، ص 248)

از بیان امام چنین به دست می آید که ایشان، از سیاست و دیانت تعریف همگون ارائه می نماید و هر دو را در جهت راهبری و هدایت انسان به سوی کمال و مصالح فردی و اجتماعی و بالاخره در «صراط مستقیم» که هدایت به سوی توحید و یکتاپرستی است می داند و این گونه بین دین و سیاست پیوند مفهومی برقرار می نماید.

سیاست، به مثابه حق انبیا

امام خمینی با استناد به روایاتی که پیامبر(ص) را متکفل سیاست امت معرفی نموده و در زیارت جامعه به عنوان «ساسة العباد» یاد گردیده است، سیاست را حق انبیا می داند که با سیاست دیگران فرق دارد. دیگر سیاست مداران اگر سیاست را به طور صحیح هم اجرا بکنند فقط بعد حیوانی و بعد مادی انسان را رهبری می کنند که از نظر امام این جزء ناقصی از سیاستی است که برای انبیا و اولیا ثابت است، اما انبیا انسان را به تمامی شئون و ابعاد او هدایت می کنند و همه مصالحی را که برای انسان و برای جامعه انسانی متصور است که در قرآن از آن به عنوان «صراط مستقیم» یاد گردیده است در نظر می گیرند که از دنیا شروع می شود و به آخرت و بالاخره به خداوند متعال ختم می شود.

 (همان، ج13، ص 432)

دخالت در سیاست در رأس تعلیمات پیامبر اکرم (ص)

از نظر امام تمامی انبیا برای اصلاح جامعه آمدند و باگریز از فرد گرایی  به سوی جامعه گرایی روی آورده و پیروان خویش را عملا در این مسیر راهنمایی کردند انبیا و ائمه(ع) خودشان را فدا کردند برای جامعه، امام با تمسک به آیه 25 سوره حدید به مسئله اقامه عدل و مبارزه با ظلم و ستم، به عنوان وظایف انبیا اشاره می نماید که همگی از مصادیق دخالت در امور اجتماعی - سیاسی است.

امام با نفی این که انبیا تنها به مسئله  گویی اکتفا کرده باشند، به مبارزه حضرت موسی(ع) با فرعون و تشکیل دولت توسط پیامبر اکرم(ص) و مبارزه آن حضرت با دشمنان اسلام اشاره می نماید و دخالت انبیا در سیاست را در رأس تعلیمات انبیا می داند.

(صحیفه امام،  ج 15، ص213 - 215؛ همان، ص 217- 218)

سیاست و حکومت برنامه پیامبران الهی

پیامبران الهی هرکدام به نوبه خود با زورمندان و زرداران مسلط بر جان و مال مردم درگیر بوده اند.

آنان ضمن ابلاغ و بیان احکام و دستورات الهی، فعالیت های گسترده و جدی سیاسی داشته اند و با ستم و بیداد  عملاً به مقابله بر خواسته اند، ستم هایی که عمال آن، حاکمان زورگو بوده اند. امام، در این باره به سیره حضرت ابراهیم (ع) اشاره می نماید که هم مسائل را می‌گفت و در کنارش به مقابله با ستم و بیداد بر می خواست. به باور امام حتی حضرت عیسی (ع) که برخی او را معنویت گرای صرف می پندارند در برابر بیداد موضع فعال داشته است. به اعتقاد امام، آن حضرت از بدو تولد بر مبارزه باستم در قالب آوردن کتاب، اشاره می کند که می خواهد به ستمگران بفهماند که برای جامعه پیرامونش از جانب خدا برنامه­ هایی دارد. امام سیاست ایذایی دشمنان آن حضرت را گواه دخالتش در سیاست معرفی می کند.

(صحیفه امام، ج20، ص411)

ایشان با اشاره به  همگون بودن سیره ستم ستیزی پیامبران در باره پیامبر اکرم (ص) می فرماید:

«آن چیزی که از همه مشهودتر است. حضرت رسول‌- سلام الله علیه- است که آمد و تشکیل اداره داد، تشکیل حکومت داد. این معنایش این است که کار دارند به حکومت، در سیاست کار دارند. و تشکیل حکومت دادن جز این است که دخالت در سیاست است و وارد شدن در عرصه سیاست است؟ ... کسی که آمده است، از همان اول ... در مکه مشغول مبارزه بوده است ... تا وقتی آمد مدینه، در مدینه که آمد حکومت تشکیل داد... مبلغ فرستاد؛ حکومت فرستاد در همه جا؛ آن جایی که دستش می رسید. مژده داد ایشان به مردم که ما می گیریم دنیا را، همه را از بین می ‌بریم، روم را از بین می ‌بریم، ایران را از بین می ‌بریم؛ یعنی، از آن وضعی که آنها دارند که بت ‌پرستی می ‌کنند یا آتش ‌پرستی می ‌کنند، این را از بین می ‌برند. و الّا احیا کردند همین مدت کوتاهی که پیغمبر اکرم زندگی کرد؛ احیا کرد بشر را». (همان، 411-412)

شهید صدر نیز که هم زمان با امام، با استبداد در مبارزه بود و نوآوری های قابل اعتنا در عرصه های علمی از خود به یادگار گذاشت، در باره حکومت انبیا می گوید:

«انبیای الهی هر یک به نحوی در مأموریت عظیم خود برای بنای یک دولت شایسته کوشش نمودند، گروهی از آن ها مانند داوود و سلیمان نبی(ع) خود عهده دار حکومت شدند. و موسی(ع) سرتاسر حیات خود را در بر پا کردن این امر گذارند. پیامبر اسلام، کوشش های انبیای گذشته را به بهترین صورت در قالب پاک ترین دولت تاریخ در آورد، دولت اسلام نقطه ی عطفی در تاریخ بشریت است که در آن تمام ویژگی های یک حکومت شایسته به صورت کامل نمایان است».

(جمهوری اسلامی، ص 9)

دخالت انبیا از آدم تاخاتم در سیاست و حکومت

مسأله دخالت انبیا در سیاست و مسائل اجتماعی مردم، از ویژگی های مشترک همه انبیای الهی است. امام خمینی نیز باتوجه به واقعیت یادشده، در بیانی، وظیفه تمامی انبیا (از آدم تا خاتم) را اصلاح جامعه و بر پایی قسط و عدالت معرفی می نماید و بر ادعای خود به آیات قرآن استدلال می کند (صحیفه امام، ج15، ص 213) به باور امام، تمام انبیا از صدر بشر و بشریت، از آن وقتی که آدم (علیه السلام) آمده تا خاتم انبیا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای این فرستاده شده اند که جامعه انسانی را اصلاح کنند؛ آنان فرد را فدای جامعه می‌کردند. ایشان  معتقد است ما، فردی بالاتر از خود انبیا و ائمه علیهم السلام نداریم آن بزرگواران خودشان را در مسیر ارتقا و هدایت جامعه انسانی فدا می کردند. (همان) ایشان مسئله سیاست ورزی انسانی و روشنگرانه پیامبران الهی را به طور عام و سیادت و سیاست رسول اکرم (ص) را به طور خاص با استناد به قرآن این گونه تبیین می نماید:

 خدای تبارک و تعالی می فرماید که انبیا را ما فرستادیم، بینات به آنها دادیم، آیات به آنها دادیم، میزان برایشان دادیم و فرستادیم لِیَقوُمَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ؛ غایت این است که مردم قیام به قسط بکنند، عدالت اجتماعی در بین مردم باشد، ظلمها از بین برود، ستمگریها از بین برود، ضعفاً به آنها رسیدگی بشود، قیام به قسط بشود. دنبالش هم می ‌فرماید: وَ انْزَلْنَا الْحَدید. تناسبِ این چیست؟ تناسب این است که با حدید باید اینها انجام بگیرد؛ با بینات، با میزان و با حدید. فیهِ بَأسٌ شَدیدٌ؛ یعنی، اگر شخصی یا گروهی بخواهند یک جامعه را تباه کنند، یک حکومتی را که حکومت عدل است، تباه کنند، با بینات با آنها باید صحبت کرد. نشنیدند، با موازین، موازین عقلی صحبت کرد. نشنیدند با حدید.... شما کدام یک از انبیا را سراغ دارید که در امور اجتماعی، به آن طور حادش شرکت نکرده و سردمدار نبوده است؟ موسی- علیه السلام- یک شبان با عصایش راه می ‌افتد می رود سراغ فرعون؛ نمی ‌آید توی بازار مسأله بگوید. این هم‌ هست البته، اما می ‌رود سراغ فرعون. خدا هم او را می ‌فرستد دنبال فرعون؛ بروید او را دعوت کنید...؛ به قول لیّن هم دعوتش کنید... وقتی که قول لیّن نشد، خوب، آن وقت قیام می خواهد.

پیغمبر اکرم کدام روز نشست همین طوری فقط مسأله بگوید، کاری به کار جامعه نداشته باشد؟ اینهایی که... پیغمبر اکرم کدام روزش از مسائل سیاسی خارج بود؟ دولت تشکیل می ‌داد، با اشخاصی که به ضد اسلام، ستمگر بر مردم بودند، با آنها مبارزه می ‌کرد، جنگ می ‌کرد».

 (صحیفه امام، ج15، ص 213- 214)

 مبارزه انبیا با زور مندان، مصداق بارز سیاست ورزی

مبارزه پیامبران، بخصوص پیامبران اولوالعزم، با زورمندان و حاکمان جور و ستم، از مصادیق بارز دخالت آنان در سیاست می باشد. امام خمینی به این مطلب توجه نموده و در این باره می گوید:

«اگر این منطق انبیا بود که موسی نمی ‌رفت سراغ فرعون. اگر منطق انبیا این بود که ابراهیم نمی ‌رفت هجمه کند بر آنها، پیغمبر این کار را نمی ‌کرد. منطق انبیا این نیست. منطق انبیا این است که «اشداء» باید باشند بر کفار و بر کسانی که بر ضد بشریت هستند، بین خودشان هم رحیم باشند. و آن شدّت هم رحمت است بر آنها». (همان، ج19، ص140- 141)

 شأن سیاسی و حکومتی پیامبر اکرم (ص)

امام در رساله لاضرر با تفصیل بیشتر به سه شأن مهم رسول اکرم (ص) می پردازد. و یکی از آن شئون،  شأن و وظیفه حکومتی پیامبر است که امام از آن این گونه تعبیر می کند:

«و ثانیها: مقام السلطنة و الرئاسة و السیاسة؛ لأنه- صلّی الله علیه و آله- سلطان من قبل الله تعالی، و الأُمّة رعیّته، و هو سائس البلاد و رئیس العباد، و هذا المقام غیر مقام الرسالة و التبلیغ». (بدایع الدرر فی قاعدة نفی الضرر، ص 105)

ایشان به صراحت تفکیک قائل می شود بین شأن تبلیغی پیامبر (ص) و شأن ریاست و زمامداری آن حضرت. در شأن تبلیغی، پیامبر وظیفه اش فقط تبلیغ حکم و دستور الهی است. حتی امام در توضیح مطلب فوق تصریح می کند که در شأن تبلیغ، بین رسول الله و امام معصوم و فقیه، هیچ فرقی از بابت تبلیغ حکم الله نیست. اما در شأن زمامداری و وظیفه ریاست، اگر رسول خدا دستوری را از این حیث صادر نماید؛ مانند اینکه دستور بدهد به رفتن «سریه» ای، اطاعتش واجب است بر مردم از بابت این که آن حضرت، سلطان و حاکم است و اوامر آن حضرت از این جهت (حاکمیت) مانند اوامر خدا، واجب الاطاعه است. (همان،  ص 105 – 107)

 و در ادامه به آیه مورد بحث اشاره می کند، به این عبارت:

أمّا إذا أمرَ رسول الله أو نهی بما أنّه سلطان وسائس یجب إطاعة أمره بما أنّه أمرُه، فلو أمرَ سریّةً أن یذهبوا إلی قطر من الأقطار تجب طاعته علیهم بما أنّه سلطان و حاکم، فإنّ أوامره من هذه الجهة کأوامر الله واجبة الإطاعة، و لیس مثل هذه الأوامر الصادرة عنه أو عن الأئمة إرشاداً إلی حکم الله، بل أوامر مستقلّة منهم تجب طاعتها، و قولُهُ تعالی: (أَطِیعُوا الله وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولی الأمر منکم) (نساء /  59) ناظرٌ إلی تلک الأوامر و النواهی الصادرة عن الرسول و أُولی الأمر، بما أنهم سلاطین و أولیاء علی الناس، و بما أنهم ساسة العباد». قال تعالی: (وَ ما کانَ لمُؤْمِنٍ و لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَی الله أَمْراً أَنْ یکُونَ لهُمُ الخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ الله وَ رَسُولهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا مُبِینا». (ر.ک، همان)

امام روی تفکیک شئون پیامبر و نیز بر اختیارات و وظایف پیامبر نسبت به شئون رسالت، زمامداری و حکومت و شأن قضاوت به طور تفصیلی وارد می شود که این نشان از توجه و اهتمام ویژه ایشان به مسائل شئون و وظایف مختلف پیامبر می باشد. از نظر امام، پیامبر در شأن رسالت، وظیفه اش تبلیغ احکام و دستورات الهی است و بس، اما در شئون حکومتی و قضاوت، پیامبر اگر با الفاظ خاص این شئون، دستوراتی صادر می نماید، اطاعتش از آن جهت واجب است که حاکم یا قاضی است. برای اهمیت و ارتباط مسئله با موضوع اصلی مقاله، بد نیست عین عبارت امام را در این جا بیاوریم:

«کلّ ما ورد من رسول الله و أمیر المؤمنین بلفظ «قضی» أو «حکم» أو «أمر» و أمثالها لیس المراد منه بیان الحکم الشرعی، و لو أُرید منه ذلک لا یکون إلّا مجازاً أو إرشاداً إلی حکم الله، فإنّ الظاهر من تلک الألفاظ: هو أنّه قضی أو أمر أو حکم من حیث إنّه سلطان و أمیر، أو من حیث إنّه قاضٍ و حاکم شرعی، لا من حیث إنّه مبلِّغ للحرام و الحلال؛ لما عرفت [من‌] أنّ الأحکام‌الإلهیة لیست أحکامَ رسول الله، و أنّه- صلّی الله علیه و آله- لا یکون ذا أمرٍ و نهی و حکم و قضاء بالنسبة إلیها حقیقة، بل هو مبیِّن و مبلِّغ.

و أمّا بالنسبة إلی الأحکام الصادرة عنه فی مقام القضاء أو فی مقام السلطنة و الرئاسة، فیکون قاضیاً و حاکماً و آمراً و ناهیاً حقیقة، و ان کان فرق بین هذین المقامین» (همان، ص 107)

از بیانات امام (ره)، نکات ذیل بدست می آید:

 1- تشکیل حکومت، مهمترین وظیفه پیامبران الهی است؛ زیرا از نظر امام پیاده کردن دستورات شرع، عمدتاً نیازمند تشکیلات حکومتی است؛

2- تشکیل حکومت و برپایی نظام عادلانه، ملازم با شأن ابلاغ و تبیین احکام است؛

3- تشکیل حکومت، در راستای هدف بعثت ها است که عبارت است از شکل دادن روابط عادلانه اجتماعی انسان ها؛

4- مسائلی چون: اخذ مالیات اسلامی، اجرای حدود، حفظ استقلال و مرز و... که برخی از متن قرآن استفاده می شود، شواهد و دلایل لزوم تشکیل حکومت برای پیامبر و رهبران دینی است؛

5- در قرآن (آیه 59 از سوره نساء)، دستور به اطاعت از رسول خدا داه شده است، مراد از اطاعت رسول خدا، اطاعت از اوامر حکومتی ایشان است که نشان از شأن حکومتی و زمام داری پیامبر در کنار شأن تبلیغی ایشان است و...

از امام صادق (ع) روایت شده است:

«إِنَّ الله عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّبَ نَبِیَّهُ فَأَحْسَنَ أَدَبَهُ فَلَمَّا أَکْمَلَ لَهُ الْأَدَبَ قَالَ- إِنَّکَ لَعَلی‌ خُلُقٍ عَظِیمٍ ثُمَّ فَوَّضَ إِلَیْهِ أَمْرَ الدِّینِ وَ الْأُمَّةِ لِیَسُوسَ عِبَادَهُ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ- ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ إِنَّ رَسُولَ الله ص کَانَ مُسَدَّداً مُوَفَّقاً مُؤَیَّداً بِرُوحِ الْقُدُسِ لَا یَزِلُّ وَ لَا یُخْطِئُ فِی شَیْ‌ءٍ مِمَّا یَسُوسُ بِهِ الْخَلْقَ فَتَأَدَّبَ بِآدَابِ الله.» (اصول کافی، ج1، باب التفویض الی رسول الله و...، ص266)

(همانا خداوند پیامبرش را تربیت کرد و خوب تربیت کرد و چون تربیت او کامل شد، فرمود« تو دارای اخلاق عظیم هستی». سپس امردین و امت را به او تفویض کرد تا بندگان خدارا سیاست و اداره کند. سپس خداوند فرمود: «هرآنچه رسول برای شما آورد، بپذیرید و از آن چه شما رانهی کرد، دوری کنید». و همانا رسول خدا همواره موفق و مؤید به روح القدس بود و در اداره امور و سیاست مردم خطانکرد. پس او درحقیقت به آداب خدا تأدب نمود.)

از این روایت نکاتی به دست می آید:

سیاست و اداره مردم را خدا به پیامبر تفویض نموده است؛

پس از آنکه پیامبر را باخُلق عظیم تربیت کرد، آنگاه  اداره جامعه را به عهده او گذاشت؛ یعنی رهبر و زمامدار باید مؤید ازجانب خدا باشد؛

طبق آیه قرآن سخن و فعل پیامبر را مانند احکام خودش حجت قرار داد؛

پیامبر نیز از اختیارات تفویضی الهی در چارچوب سیاست ها و تربیت های الهی بهره برد و از آنها تخطی نکرد. (مدیریت از منظر کتاب و سنت، قم، دبیر خانه مجلس خبرگان، 1383، ص 416)

علامه طباطبایی در ذیل آیه یادشده ضمن بر شمردن شئون و مناصب تبلیغ و تفسیر و تبیین وحی و زمام داری و ولایت و قضاوت برای پیامبر(ص) بر این باور است که مراد از اطاعت پیامبر در این آیه، (آیه 59  سوره نساء) اطاعت وی در این دو جنبه اخیر (4و5 فوق الذکر) است که غیر از اطاعت از وحی الهی است و همین تفاوت باعث شده است که خداوند واژه «اطیعوا» را تکرارکند. (تفسیر المیزان، ج4، ص388؛ ترجمه المیزان، ج 4، ص618)

همچنین، مفسر مذبور می گوید:

«جای تردید نیست در اینکه این اطاعت که در آیه: «أَطِیعُوا الله وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ ...»

آمده، اطاعتی است مطلق، و به هیچ قید و شرطی مقید و مشروط نشده، و این خود دلیل است بر این که رسول امر به چیزی و نهی از چیزی نمی ‌کند که مخالف با حکم خدا در آن چیز باشد، و گرنه واجب کردن خدا اطاعت خودش و اطاعت رسول را تناقضی از ناحیه خدای تعالی می ‌شد، و موافقت تمامی اوامر و نواهی رسول با اوامر و نواهی خدای تعالی جز با عصمت رسول تصور ندارد، و محقق نمی ‌شود. این سخن عینا در اولی الامر نیز جریان می ‌یابد». (ترجمه المیزان، ج4، ص 620)

مراد از طاعت به جا آوردن وظایف دینیه است که واجب را بعنوان وجوب و ندب را بعنوان ندب و جهت عدم اعاده فعل (اطیعوا) در عطف و رسوله در یک آیه آنست که اطاعت رسول عین اطاعت خداست در مصداق و اما اعاده فعل (اطیعوا) در آیه دیگر (أَطِیعُوا الله وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ) از جهت تعدد اطاعت است به این معنی که اطاعت پیغمبر گاهی به عنوان رسالت از خداست آن وقت اطاعت پیغمبر عین اطاعت امر خداست و گاهی به عنوان حکومت  می باشد، آن وقت اطاعت پیغمبر به عنوان استقلال است هر چند حکومتش‌ مستند به امر خدا است لکن تغایر از حیث لحاظی، در تعدد کافی است چنانچه در آیه «اولی الامر» بدین قرار است و از این است که فعل (اطیعوا) در کلمه اولی الامر اعاده نشده است از جهت این که لزوم اطاعت اولی الأمر در مرتبه بعدی نبوت است چون که حکومت در زمان پیغمبر منحصر به او بود. همچنین در آیه انفال چه حکومت انفال و چه سلطنت اخذ آن، راجع به خداست و حکومت حضرت رسول (ص) به عنوان رسالت بوده است نه به عنوان حکومت شخصیه و از همین بابت، فعل را اعاده نکرد بلکه به حرف عطف کفایت نمود.

و اما آیه خمس چون که هر یکی از خدا و رسول و ذی القربی سلطنتی دارند از این رو، لام مفید سلطنت داخل بر سر هر سه لفظ گردید تا اینکه بفهماند مردم را که خدا و رسول و ذی القربی، هرکدام تسلط در خمس و اخذ سهم دارند. (آیات الأحکام، تحقیق: میرزا ولی الله اشراقی سرابی‌، ج‌1، ص 328-329)

امام، با توجه به زمینه و بستر صدور دستور پیامبر (ص)، بین شأن تبلیغی و شأن حکومتی آن حضرت، تفکیک قائل می شود و نسبت به دستورات حکومتی پیامبر (ص)، که به اذن الهی مجاز به اخذ تصمیم مناسب هست، می گوید:

«رسول اکرم(ص)،که رئیس و رهبر جامعه اسلامی... [دستور می دهد که] این امر [مستقیم] خدا نیست، بلکه امر رسول است.» (ولایت فقیه، ص 71)

امام در جای دیگر نیز توضیح آیه 57 سوره نساء (إِنَّ الله یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی‌ أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ) به تفکیک اطاعت از اوامر خدا و اوامر رسول خدا(ص) بر می آید و احکام شرع الهی (عبادی و غیرعبادی) را دستور الهی می داند که اگر رسول خدا(ص) هم دستور بدهد در واقع حکم خدا را ابلاغ کرد ه است اما مواردی هست که طبق مصالح روز مربوط به دایره حکومتی پیامبر(ص) می شود مانند مسایل دفاعی و امنیتی و... که دستورات رسول اکرم(ص) است و اطاعت از آن نیز واجب است. امام در این زمینه می گوید:

«... اطاعت از رسول اکرم(ص) غیر از "طاعة الله" می باشد. اوامر رسول اکرم(ص) آن است که از خود آن حضرت صادر می شود و امر حکومتی می باشد. مثلاً از سپاه اسامه پیروی کنید؛ سرحدات را چطور نگهدارید؛ مالیات ها را از کجا جمع  کنید؛ با مردم چگونه معاشرت نمایید ... این ها اوامر رسول اکرم(ص) است. خداوند ما را الزام کرده که از حضرت رسول(ص) اطاعت کنیم.» (همان، ص 87-86)

بنابراین، بین بیانات امام در باب قانون گرایی که حتی پیامبر هم تابع قانون الهی و ورای آن هیچ دخالتی در حکم الهی ندارد و اعلام نظر فوق که دستورات حکومتی پیامبر را با تفکیک از دستورات الهی مطرح می نماید قابل جمع است؛ بدین گونه که پیامبر اگر دستوراتی هم دارد به ظاهر دستور خود آن حضرت است اما در واقع دستور الهی است؛ زیرا اطاعت از رسول را، خدا به بندگانش واجب کرده است و رسول اکرم(ص) با اتصال به عالم غیب و علم به مصالح جامعه و رضایت الهی به عنوان کشف حقایق و بسط آن، دستور صادر می نماید.

 پیامبر (ص) و تشکیل حکومت اصیل اسلام

اسلام صرف نظر از بعد نظری و فکری ِجامعی که در حوزه سیاست و زمامداری دارد، دارای نمونه های عینی حاکمیت و نظام سیاسی در تاریخ اسلام است. نمونه های عینی مذکور، در تمام جهات الگوی اصلی حکومت اسلامی به حساب می آیند. تاریخ اسلام دو دوره بسیار درخشان در خود دارد.

یک دوره در عصر حیات شخص پیامبر اکرم اسلام (ص) تحقق یافت. عصر دیگر در زمان حضرت علی (ع) بود. این دو دوره عصر آرمانی حکومت اسلامی و الگوی اصلی شمرده می شوند. (ساختار حکومت در اسلام، ص 107)

امام خمینی که تأثیرپذیر از این دو الگوی ناب در حوزه اندیشه و عمل سیاسی است، در این زمینه می گوید:

    «در صدر اسلام در دو زمان، دو بار حکومت اصیل اسلام مُحقّق شد. یک زمان رسول الله و دیگر وقتی که در کوفه علی بن ابیطالب- سلام الله علیه- حکومت می ‌کرد. در این دو مورد بود که ارزشهای معنوی حکومت می کرد؛ یعنی یک حکومت عدل برقرار و حاکم ذرّه‌ای از قانون تخلّف نمی کرد. حکومت در این دو زمان، حکومت قانون بوده است.»  (صحیفه امام؛ ج11، ص 1)

 امام ویژگی هایی چون: حاکمیت ارزشهای معنوی -که خود تحلیل تفصیلی و بیان مصادیق مفصلی را می طلبد- عدالت گرایی و رفتار قانونی را برای حکومت آرمانی و اصیل اسلامی عصر پیامبر(ص) و امام علی (ع) بر می شمارد و عدم تجاوز از قانون را ولو به اندازه یک ذره، از ویژگی های حاکم اصیل اسلامی می داند که الگوی اصیل زمامداری اسلامی است.

  نفوذ سیاست های پیامبر در صدر اسلام

یکی از مسائلی که در زمامدار و رهبری سیاسی مطرح است، سیره عملی رهبران  است که پیروان و رهروان راهش را تحت تأثیر قرار می دهد و این پدیده در پیامبران الهی که از جنبه های قدسی و الهی برخوردار هستند شکل متمایز و برجسته دیگری دارد، امام از این جنبه غافل نمانده و بر تأثیرگذاری سیره عملی پیامبر اکرم (ص) بر رفتار سرداران اسلام یاد نموده و نفوذ ایشان را این گونه بیان می نماید:

«اینان گمان کردند که اسلام که در نیم قرن نیمی از جهان را گرفت و در سیزده قرن رو به پستی گذاشت... زمامداران آن روز اسلام کسانی بودند که در سرتاسر مملکت خود حدود الهی را اجرا می ‌کردند... ازاجانب وکفار دوری می ‌جستند... حتی در لباس و خوراک و مرکوب ازآنها تقلید نمی ‌کردند وشباهت به آنان راحرام می ‌دانستند. درآثارملی و شعار مذهبی مستقل بودند و با بیگانگان مودت ومراودت نداشتند ....سرداران اسلامی در آن زمان به واسطه آنکه پیغمبر اسلام از پوشش حریر نهی فرموده بود در یکی از دربارهای سلطنتی روی فرش حریر ننشستند ... اینها اثر نیروهای دینی و علاقه ‌مندی های به دین بود، نه برای این بود که دین و مراسم آن را خوار می ‌شمردند».

(کشف اسرار،  ص 7-6)

روابط بین الملل در سیاست و حکومت پیامبر اکرم (ص)

با مرور دیدگاه امام خمینی دریافتیم که اسلام به عنوان کامل ترین دین از ادیان الهی توسط پیامبر خاتم (ص) برای هدایت و سعادت بشر عرضه گردیده است. این دین آمیخته با پدیده سیاست است و حتی مسائل عبادی آن نیز جنبه های سیاسی دارد.گفته شد که برخی از پیامبران الهی و بخصوص رسول اکرم (ص) در مسائل سیاسی و اجتماعی به حکومت مبادرت ورزیدند و رسول خاتم (ص) در مدینه اقدام عملی به تشکیل دولت نمود. از آنجا که وظیفه پیامبر برای هدایت نوع انسان به معرفت حق متعال بود، بخشی از این وظیفه سنگین الهی به روابط بین الملل یا سیاست خارجی مربوط می گردید. البته طرح تفصیلی مبحث از ظرفیت این مقاله خارج است.در اینجا صرفاً به بعضی از دید گاه های امام، اشاره می شود. ایشان درباره مکتوبات پیامبر برای برخی از پادشاهان آن روز می گوید:

   «خود رسول اکرم[(ص)] به طوری که مکتوب شان در صحیح بخاری مضبوط است- مکتوبی را که به هرقل [امپراتور روم شرقی] نوشتند، و آن طوری که تاریخ ضبط کرده است ایشان چهار تا مکتوب مرقوم فرموده ‌اند به چهار تا امپراتور: یکی ایران، یکی روم، یکی مصر، یکی حبشه. و عین مکتوب ایشان- آن طوری که در ذهنم هست- مضبوط است... در موزه ترکیه زیارت کرده‌ ام. این چهار مکتوبی که مرقوم فرموده ‌اند به مضمون واحد است به چهار امپراتور و آنها را دعوت به اسلام کرده ‌اند و دعوت به توحید؛ این مقدمه بوده است، شالوده بوده است از برای اینکه حقایق اسلام را به تمام دنیا، به تمام امپراتوریهای دنیا ابلاغ بفرمایند و اسلام به آن نحوی که هست معرفی بشود به مردم. مع الأسف آنها جواب مثبت، الّا پادشاه حبشه، نداده؛ و لهذا متوقف شده است آن دعوتی که رسول اکرم می ‌خواستند بفرمایند و می ‌خواستند اسلام را معرفی کنند.»

(صحیفه امام، ج‌2، ص   29-30)

از نظر امام، هدف پیامبر اسلام این بود که تمام ممالک دنیا را، تحت یک کلمه توحید قرار دهد. ولی سلاطین وقت و علمای نصارا و یهود، موانع اهداف بلند آن حضرت بودند. (صحیفه امام، ج2، ص 32)

 آن چه از کلمات امام بر می آید، سیاست خارجی و روابط بین الملل در نظام اداری رسول اکرم (ص) بر چند اصل اساسی استوار بوده است:

1- اصل توحید؛

2- اصل دعوت همگانی؛

3- اصل عدالت؛

4- اصل وفای به عهد؛

5- اصل نفی سبیل و عزت مسلمین؛

6- اصل همزیستی مسالمت آمیز انسان ها؛

7- اصل تولی و تبری و...

 نفی ظلم و ظلم پذیری، تحت رهبری پیامبر اکرم (ص)

امام، ظلم ستیزی و مظلومیت گریزی را برای مسلمانان به طور اخص و برای همه پیروان ادیان الهی به شکل عام، از وظایف دینی و الهی آنان قلمداد می نماید؛ اگر کسی تابع پیامبر است، نه باید ظلم بکند و نه ظلم را بپذیرد، امام در این باره می گوید:

«ما تحت رهبری پیغمبر اسلام این دو کلمه را می خواهیم اجرا کنیم؛ نه ظالم باشیم و نه مظلوم... اگر دولت­های اسلامی هستند و تَبَع اسلام هستند، دستور اسلام است که نباید ظلم بکنید و نباید تحت بار ظلم بروید. و اگر تابع عیسای مسیح هستند، عیسای مسیح، ظلم را به هیچ وجه روا نمی داشت. و اگر تابع موسای کلیم هستند، موسای کلیم هم ظلم را روا نمی ‌داشت و زیر بار ظلم هم نمی ‌رفت. این برنامه انبیاست؛ برنامه الهی است که به وسیله انبیا به بشر ابلاغ شده است که مردم نباید ظالم باشند، حتی دو درهم، حتی یک تومان. و نباید قبول ظلم بکنند.» (صحیفه امام، ج14، ص82)

 مسجد و سیاست در زمان پیامبر (ص)

چنان که یاد آور شدیم، امام مسائل عبادی اسلام را نیز دارای جنبه های سیاسی می داند، از همین رو مسجد را در صدر اسلام که به محل عبادت اختصاص دارد به عنوان کانون سیاست گذاری های پیامبر مطرح نموده و در این باره می گوید:

«پیغمبر در مسجد زندگی می ‌کرد و در همان مسجد با مردم معاشرت می کرد و از همان مسجد هم تجهیز می ‌کرد جیوش را برای کوبیدن قدرتها».

(صحیفه امام؛ ج 9، ص 171)

امام در جای دیگر می گوید:

«در صدر اسلام، مساجد، محافل و نمازها جنبه سیاسی داشته است، از مسجد راه می ‌انداختند لشکر را به جنگی که باید بکنند و به آنجایی که باید بفرستند. از مسجد مسائل سیاسی طرح ‌ریزی می ‌شد... مسجد محل این بود که مسائل سیاسی در آن طرح بشود.»

(صحیفه امام؛ ج 18، ص 425؛ نیز ر.ک: همان، ج4، ص 184 و 190)

 امام با اشاره به تکیه گاه اصلی پیامبر بزرگ اسلام، مسجد النبی را مرکز ثقل و منبع قدرت اسلام معرفی می کند که تمامی مسائل سیاسی و اجتماعی و نظامی و غیره از آن مرکز بنیادین، برنامه ریزی و هدایت می شده است. (صحیفه امام، 16 /  388)

ایشان به مدغم بودن سیاست و عبادت به طور جدی تأ کید می نماید و از این لحاظ نیز بر پایه ریزی سیاست اسلامی از درون مساجد در دوره پیامبر بزرگ اسلام و پس از ایشان سخن می گوید. (همان، 4 /  447 – 448)

امام خمینی در جای دیگر بر تفاوت بنیادین مسجد در اسلام با کلیسا در مسیحیت، اشاره می نماید و ازاین بستر به تفاوت روحانی و رهبر مذهبی در اسلام با پاپ در مسیحیت می پردازد.

(همان، 2 /  31 - 32)

نتیجه

امام خمینی از زاویه نگاه جامع به دین، بین دین و سیاست رابطه این همانی قائل است. ایشان پندار جدایی دین از سیاست را، تز استعماری می داند؛ اندیشه ای که، ریشه در رنسانس غرب داشته و در جهان اسلام به حکام بنی امیه و بنی عباس برمی گردد. بر همین مبنا است که امام خمینی، دخالت پیامبران را در سیاست، به عنوان وظیفه اصلی و حق آنان می داند و شغل انبیا را سیاست گذاری و اداره امور اجتماعی انسان معرفی می کند؛ زیرا هدایت همه جانبه انسان توسط انبیا که انگیزه اساسی گسیل داشتن پیامبران به سوی انسان است، بدون دخالت آنان در امور مهم سیاسی مردم، میسر و ممکن نیست. از نظر امام خمینی، گستره این وظیفه مهم در همه انبیا از آدم تا خاتم می باشد و پیامبر اسلام(ص) به عنوان کامل ترین فرد پیامبران الهی، عملا در مدینه مبادرت به اداره امور سیاسی مردم نمود و تشکیل حکومت داد و روابط وسیع بین المللی برقرار نموده پادشاهان آن روز در اطراف دنیارا به سوی توحید فرا خواند. مبنای حرکت سیاسی پیامبر بر اصول ارزشی مانند توحید، عدالت، دعوت همگانی؛ اصل وفای به عهد؛ اصل نفی سبیل و عزت مسلمین؛ اصل همزیستی مسالمت آمیز انسان ها؛ اصل تولی و تبری و... استوار بود. از نظر امام، مبارزه با زورمندان، توسط قاطبه پیامبران الهی، نشانه بارز دیگر دخالت جدی آنان در سیاست است و اسلام، دینی است که توسط خاتم پیامبران به عنوان کامل ترین دین الهی به بشر عرضه گردید. سیاست و اداره امور اجتماعی- سیاسی جامعه، به قدری در اسلام مهم است که مسائل عبادی آن، عبادی- سیاسی است. مسجد یگانه محل تدبیر و برنامه ریزی مسائل سیاسی پیامبر اکرم (ص) قلمداد گردیده است.

 

فهرست منابع

1- قرآن کریم.         

2- نهج البلاغه.

3- اخوان کاظمی، بهرام، اصول سیاست خارجی پیامبر (ص)، چاپ شده در سیاست نبوی، تهران، پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، 1386.

4- اعتمادی، عوضعلی، ساختار حکومت پیامبر اعظم (ص)، فصلنامه «سخن صبا» سال دوم، شماره 3، تابستان 1390.

5- پیام پیامبر (ص)، (مجموعه ای از نامه ها، خطبه ها، وصایا، دعاها، تمثیل ها، و سخنان جامع و فراگیر حضرت محمد(ص)، تدوین و ترجمه بهاءالدین خرمشاهی و مسعود انصاری، تهران، جامی، 1376.

6- توحدی، علی اصغر، قرائت امام خمینی از سیاست، پژوهشکده امام خمینی (س)، و انقلاب اسلامی، معاونت پژوهشی، 1381.

7- جمشیدی، محمد حسین، سیاست چیست؟ (تبیین دیدگاه امام خمینی رحمة الله)، فصلنامه مطالعات انقلاب اسلامی، سال چهارم، شماره 14، پاییز 1387.

8- حسینی جرجانی،امیرابوالفتوح،‌ آیات الأحکام ج‌1، تحقیق: میرزا ولی الله اشراقی سرابی‌، تهران،‌ انتشارات نوید،1404 ق‌.

9- امام خمینی، روح الله، الرسائل، قم، اسماعلیان، 1385ق.

10 - ----------- ، کشف اسرار، بی جا، بی نا، بی تا.

11- ----------- ، المکاسب المحرمه، تحقیق مجتبی تهرانی، قم، اسماعلیان، 1381ق.

12- ----------- ، بدایع الدرر فی قاعدة نفی الضرر، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (قده) .، الطبعه الثانیه، 1414ق.

13- ----------- ، تفسیر سوره حمد، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، چاپ ششم، 1381.

14- ----------- ، صحیفة امام،  مجموعه آثار امام خمینی (س)، (مجموعه 22 جلدی) تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، 1378.

15- -----------، کتاب البیع، ج2،  تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، 1379

16- ------------، ولایت فقیه (حکومت اسلامی)، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، چاپ هفتم، 1377.

17- سیره سیاسی پیامبر اعظم (ص)، جمعی از محققین، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1386.

18- صدر، محمدباقر، جمهوری اسلامی، ترجمه سید جعفر حجت، تهران، روزبه، [بی تا]

19 - طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1407ق.

20 ------------ ، المیزان فی تفسیرالقرآن، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ پنجم، 1374.

21- -----------، شیعه در اسلام، قم، انتشارات اسلامی، 1362.

22- عزالدین ابوحامد، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1337.

23- علی بن حسینعلی الاحمدی، مکاتیب الرسول، بیروت، دارصعب، بی تا.

24- علیخانی، علی اکبر و دیگران، سیاست نبوی؛ مبانی، اصول و راهبردها، تهران، پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، 1386.

25- عمید زنجانی، عباسعلی، فقه سیاسی، تهران، امیر کبیر، چاپ چهارم، 1377.

26- فیرحی، داود، نظام سیاسی و دولت در اسلام، تهران، سمت، 1382 .

27- قدردان، قراملکی، محمد حسن، سکولاریزم در مسیحیت و اسلام، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1379.

28- قوامی، صمصام الدین، مدیریت از منظر کتاب و سنت، قم، دبیر خانه مجلس خبرگان، 1383.

29- کلینی، محمد باقر، اصول کافی، تهران، اسلامیه، چاپ دوم، 1362.

30- مجلسی محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، دار الوفاء، 1403ق.

31- محمدی الموتی، محسن، قالب های نظری سیاست خارجی پیامبر (ص)، چاپ شده در سیاست نبوی، تهران، پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، 1386.

32- مرادی، مجید، رابطه دین و سیاست از دیدگاه متفکران و جنبش های اسلامی معاصر،قم، اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان قم، 1381.

 33- یوسفی، حیات الله، ساختار حکومت در اسلام،تهران، کانون اندیشه جوان، 1389.

منبع: حضور، ش 80، ص 40.

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.