سعید ترابی متولد 1326 همدان.از چهارده پانزده سالگی در تیمهای شاهین، داریوش، آپادانا و قصر یخ بازی کرده است. در اوایل انقلاب هم مدتی مدیر فدراسیون فوتبال بوده است و بعد از آن هم به عنوان مشاور علی پروین و کمک مربیگری مهراب شاهرخی فعالیت کرده است. وی در یکسال اخیر گرداننده و سخنگوی کمیته پیشکسوتان پرسپولیس است. به بهانه مرور خاطرات وی از مرحوم حاج سید احمد خمینی به دیدن او رفتیم و حاصل آن گفت و گویی شد که در پی میآید:
رابطه دوستی شما با مرحوم حاج احمد آقا از چه زمانی آغاز شد؟
آن هنگام که آقای کاظم رحیمی در سال 1346 ما را به قم برد، احمد آقا گویا از سربازی آمده بود و موهایش را از ته تراشیده بود. آن زمان وی هافبک تیم شاهین قم بود که کاظم رحیمی کاپیتان آن بود. رحیمی از فدائیان امام خمینی بود، ما هم دانشجویی بودیم که امیال ضدشاهی داشتیم و در واقع از آن هنگام در نهضت امام خمینی بودیم، اما نمیدانستیم چه کار باید بکنیم. سید احمد آقا آن زمان قاچاقی میرفت و در نجف به امام سر میزد؛ همراه خودش هم اعلامیههای ایشان را میآورد و میان بازیکنان توزیع میکرد. در حالی که در آن فضا حتی خیلیها جرات نمیکردند اعلامیهها را بخوانند.!P1!
چگونه آن اعلامیهها را پخش میکردند؟
ایشان اعلامیه را میآوردند و از رویش دست نویسی میشد. من آن اعلامیهها را از کاظم رحیمی میگرفتم و به چهارراه عالی نو در بازار پارچه فروشان میبردم. آقای هاشمی رفسنجانی هم آن اعلامیهها را به آنجا میبرد و تقسیم میکرد.
من اعلامیهها را به علی صباغ، گلر تیم ما که برادر زاده آقای توکلی بینا بود، میدادم(آن زمان به آنها صباغ میگفتند). یکبار در سال 46-47 در ختم برادر آقای توکلی بینا، آقای رفسنجانی آمد و ضمن سخنرانی که داشت، اعلامیهها را هم توزیع کرد تا اینکه ماموران ساواک برای دستگیری ایشان داخل ریختند تا ایشان را دستگیر کنند. اما آقای هاشمی با یک مهارتی فرار کرد؛ ولی اعلامیه را هم پخش کرد. البته من در جریان فراری دادن ایشان نبودم فقط شنیدم که میگفتند «شیخ علی اکبر» را فراری دادند!
احمد آقا تهران هم میآمدند؟
بله، ولی ما ایشان را نمیدیدیم.
با توجه به اینکه در سالهای قبل از انقلاب رابطه شما با حاج احمد آقا چندان زیاد نبود، آیا بعد از انقلاب این رابطه بیشتر نشد؟
ما با علی آقای پروین دو، سه بار خدمت ایشان رسیدیم؛ یکبار برای نجات یکی از ورزشکاران بود که دادگاه انقلاب او را به جرم ساواکی بودن گرفته بود. در حالی که او اگر کمکی هم میکرد برای ایستادن در مقابل تیمسار خسروانی و شاه و کمک به مردم بود، احمد آقا هم کمک کرد تا او از زندان بیرون بیاید و از اعدام رهایی یافت.
مرتبه دیگر دیدار هم همان دیدار مشهور ورزشکاران با حضرت امام بود که حاج آحمد آقا حضور داشتند و به واسطه آقای رحیمی انجام شد. آن دیدار لحظات خاصی داشت... جمله مشهور آن دیدار هم این بود «من ورزشکار نیستم، اما ورزشکاران را دوست دارم». ایشان در آن دیدار بر ضرورت احترام به بزرگترها و مربیان نیز سخن گفتند. امام گفتند که ما با دست خالی شاه را سرنگون کردیم که همه اینها محقق نمیشد، جز با لطف الهی.
بعد از آن دیگر امام را ندیدم و وقتی هم که فوت کردند من در دبی مدیر باشگاه ایرانیان بودم که در آنجا عزاداری کردیم. واقعا امام خمینی تاریخ ایران را عوض کرد و ما افتخار میکنیم که آن یک مرتبه با ایشان دیدار کردیم.
آیا بعد از انقلاب با احمد آقا باز هم فوتبال بازی کردید؟
نه، اصلا. زیرا گرفتار بودند. اما آقازاده ایشان یعنی حاج حسن آقا با ما به باشگاه انقلاب میآمدند و فوتبال بازی میکردند.
بعد هم ارتباط تان حفظ شد؟
نه، فقط علی آقا ایشان را چند بار دیده اند، من با آقای مهندس علی اشراقی ارتباط داشتم. ورزشکاران به خاطر امام خمینی و سید احمد آقا، حاج حسن آقا را خیلی دوست دارند و اصلا اهمیتی به اهانتهایی که به ایشان میشود، نمیدهند. هرکس در ایران است، زیر دین امام خمینی است؛ اگر ایشان نبود همه در کنجی خزیده بودند. واقعا خیلی از ورزشکاران حاج حسن آقا را دوست دارند.
علاوه بر خدماتی که مرحوم حاج احمد آقا داشتند، خود حاج حسن آقا سجایای اخلاقی خاصی دارند؛ من شنیدم که ایشان بسیار ماهر، سخنور، سیاستمدار است و ضمنا یادگار امام است و باید به نسل جدید شناسانده شوند،، اما در زمینه معرفی حاج احمد آقا و حاج حسن آقا بسیار کوتاهی شده است. آنها هیچ پست و مقامی نگرفتهاند و روحانی به تمام معنا هستند.