فشارهای اجتماعی در زمینه روابط ایران و روسیه بدلیل سابقه تاریخی بد این کشور در ایران و اخیرا برای همکاریهای محدود نظامی ایران با روسیه، احتمالا حکومت را نسبت به نقش سازنده و موثر روسیه در همکاریهای دو جانبه کمی محتاط کرده است.
پایگاه خبری جماران: نصرت الله تاجیک، دیپلمات بازنشسته و سفیر پیشین ایران در اردن در یادداشتی برای جماران نوشت:
نخستین نکته مورد اشاره در این یادداشت این است که شاید این هم از بدبختی های سیاست خارجی ایران است که اگر الان بشار اسد، رئیس جمهور پیشین سوریه در ایران بود کل دنیا علیه ما بسیج می شد، اما چون در روسیه است ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور این کشور در تازه ترین سخنانش و با ارسال کدهائی در صدد امتیاز گیری از غرب است. اگر یک دیپلمات ایرانی با فردی از هیأت تحریر الشام ملاقات می کرد چه کت هایی که از تن در نمی آمد، اما چون دیپلمات مدنظر آمریکائی بوده این دیدار برای درک مواضع این گروه است و ضروری به نظر می رسد.
اما آنچه که بلای سیاست خارجی کشور است و زمینه را برای جهت دهی افکار عمومی علیه ایران آماده می کند، سنگین شدن وزنه رویکرد نظامی در تعاملات خارجی ایران است. من با یک سابقه پنجاه ساله در مطالعه و فعالیت سیاسی، رویکرد و حضور پررنگ نظامی در سیاست خارجی را مطابق الگوی رفتاری، توسعه و حکمرانی تاریخی ایرانی نمی دانم. در سوریه فرصت بی نظیری نصیب ایران شد که امتداد حضورش را در کنار مدیترانه بکشاند، اما متأسفانه اهمیت آن به خوبی درک و در نهایت هم از این موقعیت محافظت نشد.
دومین نکته مورد اشاره این است که سوریه به هیچ وجه و به دو دلیل، مهم ترین زمین حضور و بازی نظامی ایران نبود: ۱- جدال بین مردم و حکومت سوریه و تلاش ایران برای حفظ حکومت قانونی که مردم تلقی درستی از آن نداشتند. زیرا خود بشار اسد هم تلاشی برای جذب مردمش نکرد. ۲- دست بلند و مسلط اسرائیل بر تمام اراضی سوریه با حمایتی که از غرب و مخصوصا آمریکا می گیرد و آسیب پذیر بودن نیروهای ایرانی. امید آنکه ایران با تغییر رویکردها و اصلاح سیاست ها با حفظ اصول، فرصت دیگری و مخصوصا در ابعاد همکاریهای اقتصادی در سوریه پیدا کند.
اما از سوی دیگر روسیه از ورود به صحنه سوریه دو هدف داشت: 1- ایمن کردن و حفظ پایگاه هوائی در حمیمیم در جنوب شرقی لاذقیه و پایگاه دریائی در طرطوس در جنوب غربی سوریه. 2- دغدغه در زمینه حضور نیروهای جهادی و تندروهای بنیادگرا از جنوب روسیه و آسیای مرکزی در سوریه و اثرات آن از جمله بازگشت آنها به روسیه. با این ترتیب، بخشی از حرف ولادیمیر پوتین درست است و اگر الان هم در گفت و گو با هیأت حاکمه جدید-هر که باشد- بتواند آن دو پایگاه را حفظ کند، پس به اهداف تعریف شده از سوی مسکو رسیده است. نکته ای که برای من مبهم است این است که آیا این اهداف، هنگامی که ایران از روسیه درخواست کرد که با امکانات هوائی اش برای مبارزه با داعش نیروهای ایرانی در سوریه را کمک کند، مورد توجه دیپلمات های ایرانی قرار گرفت یا نه؟!
سوم: جنگ اوکراین یک درگیری مرزی و ارضی ساده برای روسیه نیست، بلکه مرگ و زندگی سیاسی ولادیمیر پوتین هم هست. بلکه تغییر ابعاد ژئوپلیتیکی منطقه و توازن جدید بین روسیه و اروپا نیز هست و اگر جنگی که میرود تا جنگ جهانی سوم را رقم بزند، ختم به خیر شود و به صلح بیانجامد، یقینا با پیروزی پوتین خواهد بود و او را به قهرمان ملی روسیه تبدیل خواهد کرد.
اگر چه راهی که آمریکا بعد از حمله روسیه به اوکراین، در پیش گرفت و با فرستادن پیشرفته ترین تجهیزات نظامی به اوکراین آنرا به روسیه تحمیل کرد، اما پوتین سعی می کند از اثرات دومینوئی تضعیف روسیه و کاهش اقتدارش بکاهد. تسلیحاتی که به نیابت از ناتو شرایط جنگ را تا حدی به نفع اوکراین عوض و جنگ را طولانی کرد و روسیه به جای اینکه ناتو را با عضویت اوکراین در همسایگی خود داشته باشد الان تسلیحات ناتو را در کنار گوش خود دارد. در حال حاضر منطقه از جهت آلودگی تسلیحاتی در بالاترین سطح قرار دارد و حتی با پیروزی روسیه بر اوکراین و برقراری صلح از این جهت به وضع سابق برنمیگردد. با این سه مقدمه و اینکه جنگ اوکراین چقدر برای پوتین مهم است به نکاتی که در سخنان اخیر وی در مصاحبه مطبوعاتی آخر سال آمده توجه کنیم:
مهمترین نکته ای که حول نقش روسیه در سقوط حکومت خاندان اسد در رسانه ها مطرح است، زد و بند و توافق پنهانی روسیه با آمریکا و حتی تا حدی شاید با ترکیه در زمینه کاهش نقش این کشور و تعداد نیروهایش در سوریه در قبال گرفتن امتیازاتی در اوکراین است. اما پوتین بدون پرداختن یا حتی اشاره به آن در صدد روایت سازی جدید قدرت روسیه و القاء این نکته است که روسیه نه تنها نقشی در سقوط بشار اسد نداشته، بلکه مأموریتش در سوریه را انجام داده است. اما این از نظر تحلیلگران دور نخواهد ماند که تأثیرات خالی کردن پشت هم پیمانان در روابط بین المللی چه تأثیر مخربی بر جایگاه روسیه خواهد گذاشت و چه دولت هائی که اگر کور سوی امیدی در کسب حمایت از روسیه داشتند، با تماشای این روند طی شده دچار تردید شدند و چگونه این عقب نشینی از سوریه و خالی کردن پشت بشار اسد، روند نزول روسیه از یک قدرت بین المللی به قدرتی منطقه ای را تسریع خواهد کرد.
نگاهی به سخنان ولادیمیر پوتین در مورد روسیه، سوریه و نیروهای ایرانی نشان می دهد وی چگونه حافظه جمعی افکار عمومی را فراموشکار می داند و می خواهد یک بازی سراسر باخت در سوریه را بازی برد و یک پیروزی نشان دهد و از بابت عقب نشینی اش از سوریه از غرب امتیاز هم بگیرد. وی در این سخنان نه تنها تلاش کرد لطمه وارده به روسیه در ماجرای خالی کردن پشت اسد و عقب نشینی از سوریه را نه جبران که توجیه کند، بلکه این پیام را به جهان بفرستد که روسیه ضعیف نشده، بلکه قوی و در همه صحنه ها چه سوریه و چه اوکراین برنده است. اگر به مناسبت این سخنان پوتین بخواهیم به میزان نقش روسیه در این ماجرا بپردازیم خوب خواهد بود که با ارزیابی این سخنان و اهدافی که در پشت آن قرار دارد، تناقضات رفتاری و گفتاری پوتین را بررسی کنیم.
اگرچه قرائت طرف ایرانی به طور رسمی و غیر رسمی ادعاهای پوتین را تائید نمی کند، اما چنانچه فرض را بر صحت سخنان و ادعاهای وی بگذاریم؛ این سئوال هنوز بدون جواب است که چرا در روزی که حلب اشغال شد، روسیه فرمانده نیروهای خود در سوریه را برکنار و فرد دیگری را جایگزین وی کرد؟ حتی انتقال اسد از دمشق به مسکو هنوز شفاف نیست و به نظر میرسد حرف و حدیث فراوان دارد. در حال حاضر نیز با درز اطلاعات بیشتری از ما وقع به رسانه ها و فضای عمومی نظیر آنچه در بیانیه منسوب به بشار اسد آمده و روشن شدن سرنوشت بقیه افرادی که از سوریه فرار کردند همچون ماهر اسد، علی مملوک رئیس سازمان امنیت سوریه و سایر افسران ارتش و به حرف آمدن آنها، طبعا مواضع شفاف تر و تجزیه و تحلیل راحت تر خواهد شد .
پرداختن به این مسائل و در این سطح و ادعای انتقال نیروهای ایرانی از سوریه الان توپ را در زمین ایران انداخته و نشان از آن خواهد داشت که ماه عسل دو کشور در سوریه به دلیل نزدیکی به زمستان رو به انتهاست؛ چیزی که چند سال قبل پیش بینی کرده بودم، ولی ضرورت دارد این موضوع مدیریت و سطح و تبعات آن محدود بماند و به گونه ای نباشد که روابط دو کشور را تحت تأثیر قرار دهد و به همان سوریه محدود بماند و ترکش آن به سایر جنبه های روابط نخورد. البته ظاهرا نیروهای منتقل شده، ایرانی نبوده و از گروههای فاطمیون و زینبیون بوده اند.
اصولا تحولات رخ داده در سوریه درد و پس لرزه فراوان برای بازیگرانش دارد. چه بسا وضع کنونی حاصل سیاست محاسبه نشده ترکیه باشد، پس ایران باید حساب شده و با رعایت جمیع جهات استراتژی و رویکرد آینده خود را تنظیم کند تا آسیب کمتری به سیاست خاجی کشور وارد آید. زیرا متأسفانه بشار اسد با اشتباهات استراتژیک و در نهایت بی انگیزگی برای اصلاح امور بازی امارات را خورد، وارد معامله با روسیه و آمریکا شد تا از ایران دور، به ائتلاف عبری عربی نزدیک و نهایتا ناچار شد به منظور حفظ جان، خاک سوریه را ترک کند. طبیعی است که هیچ دولت خارجی نمیتواند بدون حاکمیت مقتدر و مستقر و به جای او بجنگد.
6- در حال حاضر ادعاهای پوتین در مورد ایران روایت یک جانبه ای است که هم عکس العمل رسمی در پی نداشته و هم هنوز نمی تواند افکار عمومی را قانع کند و سئوالات بی پاسخ فراوانی در پی دارد. روسیه دارای بزرگترین و بیشترین تجهیزات الکترونیکی برای جمع آوری اطلاعات در دو پایگاه هوائی و دریائی خود بود و معلوم نیست چرا این تجهیزات قادر نبودند تحرکات قبلی هیأت تحریر شام در ادلب را قبل از حرکت به سوی حلب پیگیری و چاره جوئی کند؟ اگر چه عقب نشینی های غیر تاکتیکی ارتش سوریه از تمامی مواضع می تواند دلایل بسیاری داشته باشد، اما اطلاعات میدانی نیز وجود دارد که از ماه ها قبل، کاهش فعالیت نیروهای روسی در سوریه مشهود بود. همچنین در این ایام شواهدی از همکاری روسیه و اسرائیل در جنوب سوریه جلب توجه کرده بود تا حدی که فشار های جدی به بشار اسد برای محدود کردن نیروهای مقاومت نیز شنیده شده بود که نهایتا تخلیه بدون مقدمه تمامی مواضع نیروهای روسی در مناطق مختلف سوریه در زمان اشغال حلب توسط هیأت تحریر شام اتفاق افتاد. در این زمان به طور مثال گفته شده نیروهای روسی بر خلاف همیشه باند فرودگاه باسل اسد در منطقه جبله در استان لاذقیه در غرب سوریه را ترک کرده و به مواضع دیگری عقب نشینی کرده بودند و نیروهای مقاومت در تامین امنیت این فرودگاه و پایگاه حمیمیم به روسیه کمک کرده اند.
فشارهای اجتماعی در زمینه روابط ایران و روسیه بدلیل سابقه تاریخی بد این کشور در ایران و اخیرا برای همکاریهای محدود نظامی ایران با روسیه، احتمالا حکومت را نسبت به نقش سازنده و موثر روسیه در همکاریهای دو جانبه کمی محتاط کرده است. زیرا اوکراین برای جلب کمک های بیشتر از غرب آن را بزرگنمائی و رابطه ایران با اروپا را نیز خرابتر کرد. نهایتا ایران آن روایت را بی دلیل و شاید به هوس نقش آفرینی بیشتر و تثبیت جایگاه خود در منطقه و جهان به روسیه باخت. دولت چهاردهم هم هنوز مشخص نکرده رویکرد و الگوی رفتاری اش در مقابل روسیه مطابق کدام یک از دولت های پیشین است و در این مدت پنج ماه هم که سر کار آمده آنچنان در ماراتنهای نفس گیر افتاده که فرصت تنظیم سیاست ها در امور مهمتر چه رسد به روابط با روسیه را به دست نیاورده است. این دو نکته می تواند در هماهنگی ها و چگونگی تنظیم روابط بین دو کشور در خاورمیانه و مخصوصا سوریه موثر بوده باشد. اما به نظر می رسد با الگوی رفتاری پوتین، بدون تغییر دید ایران به روسیه یا ایجاد توازن در رابطه، ورود در هر اقدام استراتژیک برای ایران فایده ای ندارد. اگر هم موافقتنامه راهبردی دو کشور در ایران هنوز و فعلا بلا اقدام مانده شاید به این معناست که ایران احساس می کند روسیه ظرفیت نقش آفرینی بین المللی و تأمین نیازهای ایران را ندارد.