باسم ربالشّهدا
گر نماز آن است که آن مظلوم کرد
دیگران را زان عمل، محروم کرد
این بیت را در خاطرات آیتالله العظمى اراکى (ره) مندرج در مجلّه حوزه خواندم و امیدوارم شأن نزول آنرا هم در پایان مقال بعرض برسانم، بهرحال، این بیت، اصطلاح «نماز مظلوم» را هم به ذهنم آورد:
حضرت مولىالموحّدین (س) که در محراب در حین نماز شهید شد، نماز مظلوم بهجا آورد.
سالار شهیدان حسین مظلوم (س) که در بحبوحه جنگ کربلا، با تنى چند به نماز ایستادند هم نماز مظلوم بهجا آوردند. ائمّه اطهار (س) که بیشترین آنان یا مسموم شدند و یا در زندانها شربت شهادت نوشیدند نیز همگى نماز مظلوم یا نماز شهادت ادا کردند.
حضرت امام راحل (س) نیز چه در مرز عراق و کویت و چه در بستر بیمارى و چه در سال 1343 قبل از تبعید، نماز مظلوم ادا کردند و نمازهاى نوفل لوشاتوى آن حضرت با آنهمه ساواکى و خبرچین، نماز مظلوم بود!
شهداى محراب انقلاب اسلامى هم نماز مظلوم خواندند و چنین است در مورد همه شهداى انقلاب اسلامى و شهداى جبهه.نگارنده همیشه در جستجوى علل علاقه وافر حضرت امام راحل (س) به شهید سید حسن مدرس بود تا اینکه به صورت مذاکرات مجلس شوراى ملّى سابق دست یافت.پس از شهادت ناجوانمردانه شهید سیدحسن مدرس، فقط یک نفر از ایشان، آنهم در تالار مجلس یاد کرد و آن یکنفر هم، روحانى شجاع مرحوم «شیخ الاسلام ملایرى» بود که وصى آن شهید مظلوم هم بود.
مستخرجه از صورت مذاکرات مورّخ 27/7/1321 مجلس شوراى ملّى سابق:
عرض بنده امروز که یکشنبه 27 مهرماه 1320 شمسى و 27 رمضان 1360 قمرى است مربوط به واقعهایست که در دنیا نظیرش کم اتّفاق افتاد. گرچه آقایان محترم اغلب راجع به استرداد املاک و پول و جواهر سخنسرائى فرمودهاند ولى بعقیده مخلص گوهر گرانبهاى یک مملکت، انسان و آدم آن کشور است که اگر از دست رفت بلاعوض است.ماکیاول ایتالیائى در پانصد سال قبل میگوید که اگر مالى از دست شما رفت غصّه نخورید مال عوض دارد و اگر حیثیت شما در شرف رفتن باشد آنهم اعادهاش ممکنست، ولى کوشش کنید که شجاعت خود را از کف ندهید که اگر ملّتى فاقد شجاعت شد، هیچ عوض ندارد.همه آقایان محترم مىدانند بشهادت حقّ و تاریخ مثل مرحوم مدرّس مقتول سیدى بزرگ و شجاع که توأم باشد با وطنخواهى و بلندى فکر و پاکدامنى نه من دیدهام و نه دانائى خبر داد.این بزگوار چون وصىّ او هستم بموجب خطوط عدیدهاش و تاریخچه بیست سالهاى که یادداشت دارم چنانچه بود و شده در طرز کشتن آن مرحوم این طور عقیده داشتم که این قتل فجیع در 19 رمضان سه سال قبل بود ولى یکنفر از آقایان رفع اشتباه نموده و فرمودند 26 رمضان تحقیقاً کشته شده است باین ترتیب که بعرض آقایان مىرسانم. بعد از اینکه نوائى معروف، جانى نظمیه مأموریت اسدى مرحوم را پیدا مىکند و راپورت مىدهد در ضمن راپورت مىنویسد که اسدى در این شورش خیال داشته که مدرّس را وارد خراسان نماید.امر بقتل مدرس مىشود، اوّل برئیس نظمیّه خواف امر مىشود، ایشان ابا مىورزند باین معنى که موقع مقتضى نیست و بعلاوه در سرحّد کشور اسلامى افغانستان هستیم مبادا کشتن سید بیگناه اسباب شورش را فراهم نماید و من مصلحت نمىدانم.
از خراسان یک نفر صاحب منصب که فعلًا در قم است رئیس نظمیّه که کاظم میرزاى جهانسوزى است و سابقاً در جوانى نوکر رئیسالتجّار خراسانى بود با دو نفر از اجزاء تأمینات مأمور قتل سید مىشوند.
مىروند سید را از خواف حرکت مىدهند و ترشیز که کاشمر باشد. در خانه شخص تجّارى مرحوم سیّد روزه بوده عصر سماور را آتش مىنماید و چائى را دم مىکنند و مقارن یک ساعت به غروب مانده روز 26 رمضان سمّ مهلک را در چاى مىریزند و به آقاى مدرس تکلیف خوردن مىنمایند. ایشان مىگویند که هنوز افطار نشده صبر کنید افطار خواهم خورد. مىگویند باید بخورید و چاره ندارید. بعد که قضیه را ملتفت مىشود اجازه دو رکعت نماز مىخواهد. اجازه مىدهند سید مىایستد رو بقبله مثل جدش موسى بن جعفر (ع) و متوجّه مبدأ مىشود تا مقارن مغرب، بعد مىفرماید بدهید بخورم. استکان چائى مسموم را لاجرعه سر مىکشد و باز دنباله راز و نیاز خود را بدرگاه خداوند جّلاء وعلاء، شروع مىکند. سه نفر قاتل نشسته و منتظر اثر سم مىباشند. ساعتها مىگذرد و اثرى نمىبینند و بعلاوه سیّد را با کمال بشاشت و چهر باز متوجّه بخالق و مشغول اذکار مىیابند. اینجاست پست فطرتى و نانجیبى و نمىدانم چه اسمى بروى این کار باید گذاشت که هر سه نفر در حال نماز او را خفه مىکنند. این بود سرگذشت ...
این بود قسمت و سرگذشت یکى از برجستهترین و پاکدامنترین و شجاعترین اولادان ایران ...
قسمت که نگر کشته شمشیر عشق یافت
مرگى که زندگان به دعا آرزو کنند
و این همان سیّد شجاعى است که وقتى رضاخان دستور ترورش را داد و جانیان نتوانستند موفق شوند. از روى تخت بیمارستان در پاسخ تلگراف ریاکارانه رضاخان نوشت: «به بکورى چشم دشمنان هنوز زندهام.» براستى که ایمان در شخص، ایجاد شهامت مىکند و چرا نکند! همین شهید مدرّس، طبق نوشته همین رادمرد یعنى شیخ الاسلام ملایرى رحمةالله علیه:
از چه بترسد؟ به مال دنیا اعتنایى نداشت که از توقیف و تصرّف آن متأثّر شود، تمام دارائیش پس از مرگ از بیست و پنج تومان متجاوز نمىکرد.
به بدگوئى و فحش و ناسزاى مخالفین هم وقعى نمىگذاشت و تأثیرى در وجودش نمىکرد، زیرا کسى که واقعاً خود را شناخت و راه خود را پیدا کرد و از روى اجتهاد تشخیص داد که به کجا مىرود دیگر اعتنایى به زخم زبان مخالفین نکرده و از راه خود منحرف نمىشود. عیناً مثل مسافر عالیمقامى که با هواپیما در اوج آسمان سیر کند و در حین عبور از بالاى دهکدهاى ببیند که سگان ولگرد در عقبش بناى عوعو گذاشتند .... مىماند.بدون ترس جان و وحشت از مرگ،مدرّس برخلاف دیگران از مرگ وحشتى نداشت و فلسفه حیات را گمان مىکنم خوب پیش خود حل کرده بود و بقول آن فیلسوف، او زندگى را به این جهت مىتوانست تحمّل کند که در هر لحظه خود را براى ترک آن آماده مىدید، در این صورت از چه بترسد؟ ...
عزیزان خواننده: بنده نگارنده که قانع شدم و پاسخ کنجکاوى و سؤال خود را در مورد علت علاقه وافر حضرت امام راحل (س) نسبت به شهید مدرّس را یافتم و دلم مىخواهد بگویم تمامى خصوصیات شهید مدرس از تقوى و بىنیازى، شهامت و ... بنحو اکمل در حضرت امام (س) وجود داشت. راهشان پر رهرو باد.
تاریخ اسلام و شیعه مشحون است از «نماز مظلوم» و «نماز شهادت»، مرحوم شیخ محمّد تقى بافقى (اعلىالله مقامه) که از ورود خانواده بىحجاب رضاخان به صحن مطهر حضرت معصومه (س) ممانعت کرد و باعث شد که رضاخان شخصاً با نظامیانش در محل حضور یابد و مرحوم شیخ محمد تقى بافقى (ره) را با عصاى ضخیم خود چوب بزند و شیخ فقط فریاد مىزد: یا امام زمان بفریاد برس هم در آن لحظه و هم تا پایان عمر که مجبور شد تحت نظر یک بازرس اداره آگاهى بسر برد نماز مظلوم خواند (واقعه صحن مبارک حضرت معصومن (س) در عید نوروز 1306 شمسى برابر با 27 ماه مبارک رمضان 1346 ق. اتفاق اقتاده). همچنین است در مورد شهداى واقعه مسجد گوهرشاد.
دیدى که خون ناحق پروانه، شمع را
چندان امان نداد که شب را سحر کند؟
در یادداشتهاى آیتالله العظمى اراکى (ره) منتشره از سوى مجلّه حوزه، ماجراى «نماز استسقاء» که در پنجاه و پنج سال قبل در محل خاک فرج شهر مقدّسه قم به امامت حضرت آیتالله خوانسارى برگزار شده و موجب حیرت خارجیان و متّفقین گردید، مىخواندم، با هم بخوانیم:
س: حضرت آیتالله، لطفاً جریان نماز استسقاء را شرح بیشترى بدهید.
ج: در همان اوقاتى که این متفقین اطراف قم را گرفته بودند، از این طرف تا خاک فرج و از آن طرف تا شاه جمال تمام اطراف مملو از چادرهاى متفقین بود و هر چادر پر بود از متفقین، آن موقع اکثر مردم قم کشاورز بودند و به حسب کارشان محتاج به باران بودند امّا علاوه بر بلیّه جنگ همزمان مدّتى بود که مرتب تودههاى ابرى جمع مىشدند و آسمان را پر مىکردند. آسمان مىغرید و رعد و برق مىشد امّا حتى یک قطره هم باران نمىبارید، مردم چشم انتظار یک بارش بودند امّا قسمت چنین شده بود نه یک دفعه نه دو دفعه بلکه چندین بار همین طور شده بود و بالاخره مردم مأیوس شدند و جمعیّتى آمدند درب منزل این سه آقا (ایات ثلاث). آقاى خوانساى، آقاى حجت و آقاى صدر (پس از ارتحال مرحوم حاج شیخ عبدالکریم 10 سال با این سه آقا بودیم که بعد از این ده سال آیتالله بروجردى (ره) آمدند).
قضیه استقساء بین این ده سال و در زمان این سه آقا اتفاق افتاد. آمدند درب منزل این سه آقایان، ایشان گفتند بروید و حقوق واجبه را ادا کنید تا آسمان و زمین هم فتح برکات کنند، در اثر منع کردن حقوق خدائى از مالتان، باران سدّ شده و باب برکات از زمین و آسمان بسته شده، بروید و اینها را ادا کنید. مردم آمدند پیش آقاى خوانسارى و گفتند آقا شما بیائید و نماز استسقاء را بر پا کنید ایشان جواب نداده بود و موکول به بعد فرموده بودند. مردم هم بدون اطلاع ایشان به در و دیوار اطلاعیه زدند که آقاى خوانسارى روز جمعه جهت نماز استقساء تشریف مىبرند. صبح آمدند و به ایشان خبر دادند که آقا در و دیوار شهر پر شده است از این اطلاعیّه، آقا فرمودند چه کسى یک چنین کارى کرده من اطّلاع نداشتم براى استسقاء رفتن شرایطى هست و همین طور نمىشود مثلًا باید سه روز متوالى تا روز جمعه روزهدار بود و شرایطى دیگر، آن روزى که به آقاى خوانسارى گفتند روز پنجشنبه بود و فردا هم روز جمعه، بعضى منافقین مىگفتند اگر آقا برود و نماز بخواند همگى در آب غرق مىشوید! اگر دیدید ابر شد زود برگردید که در آب باران غرق مىشوید!
تمسخر زیاد مىکردند. یک نااهل و ناجنسى هم رفته بود و به رئیس متفقین گفته بود که فردا روز جمعه یک جمعیّتى مجهّز شدهاند که بیایند و چاه آب شما را از روى حسادت پر کنند، چاه آب آنها هم سر راه خاک فرج بود و اتفاقاً قرار بود نماز هم در همان خاک فرج برگزار شود. اینها هم سر غیظ و غضب بودند اینقدر که کسى نمىتوانست با آنها حرف بزند، حتى شاه هم جرأت نمىکرد که به اینها بگوید، چرا. خلاصه آمده بودند سر راه توپ سوار کرده بودند و لوله توپ را درست مطابق کرده بودند با پل که بمحض مشاهده ابتداى جمعیّت شلیک کنند. روز جمعه بسیارى حرکت مىکنند تا به پل مىرسند که از آنجا به خاک فرج بروند. مسئول متفقین به توپ چىها دستور آماده باش مىدهد امّا خدا در دلش مىاندازد که صبر کنیم ببینیم چه کار مىخواهند بکنند و با دوربین نگاه مىکند مىبیند همه علما در ابتداى جمعیّت در حرکتند و عمّامههایشان را از سر برداشته و با پاى برهنه مىآیند نه بیلى و نه کلنگى همراه دارند آخر اینهائى که مىخواهند چاه را پر کنند بیل و کلنگ لازم دارند پس چرا ذکر مىگویند و گریه مىکنند؟ خلاصه مىبیند این جمعیت به این گستردگى آمدند و از جلوى اینها رد شدند. اینهم یکى از نعمات الهى بود که اگر توپى شلیک مىشد بسیارى را از بین مىبرد.
روز شنبه هم باران نیامد ولى شب یکشنبه حدود 4 ساعت باران آمد با قطراتى بسیار درشت و سنگین مثل اینکه آسمان غیظ و غضب داشته باشد ابرها مرتب مىغریدند و رعد و برقهاى متوالى آسمان را روشن و زمین را مىلرزاند، مگر کسى جرأت داشت زیر باران برود، همه در مدرسه جمع شده بودند زیر کتابخانه که نکند باران آنها را بگیرد. بعد آقاى اشراقى (ره) بالاى منبر رفتند و دعا نمودند و دو کلمه گفتند یکى اینکه گفتند هر قطره این باران به منزل تیر هزار شعبه است به قلب و سینه منحرفین و یک کلمه دیگر گفتند که:
گر نماز آن است که این مظلوم کرد
دیگران را زین عمل محروم کرد
بله، به ایشان بسیار گفتند آقا صحیح نیست این نماز را بخوانیم حتى خود بنده هم توسط یک کسى این پیغام را به ایشان دادم و اصلًا و ابداً ایشان اعتنایى نفرمودند. بعداً فرموند من بخودم مغرور نبودم ولى به حقیقت قرآن وثوق داشتم چون میدانستم این اطراف از متفقین پر است و امروز مانند آن روز که اسلام و کفر و ایمان و کفر با هم مقابله داشتهاند مىباشد و این نماز همان حکم مقابله اسلام و کفر را دارد، اگر باران نیاید اسباب وهن شدید است براى قرآن، من وثوقم به این بود، به خودم وثوق نداشتم. بعدهم که این عمل اتفاق افتاد از رئیس متفقین پیغام آمد که حضرت آقا معلوم میشود شما با خداى آسمان و زمین ارتباط مستقیم دارید، شما را به خدا قسم یک دعا هم براى ما کنید، ما خسته شدهایم از بس که از خانه و اهل و عیال خود دور افتادهایم، یک دعائى در حقّ ما ضعفا بکنید. عوض اینکه توپ خالى کنند به التماس افتاده بودند.
بى عصا، کوران، اگر ره دیدهاند
در پناه فرد صاحب دیدهاند.
- کدخبر: 15974
پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران
یادداشتی از پرویز امامى دروصف شهید مدرس
نماز مظلوم
کپی شد