محمد رجائی نژاد
عنوان مراجع ثلاث (سه گانه)، عنوانی است که در تاریخ معاصر ایران در دو دوره تاریخی به کار رفته و شهرت یافته است؛ یکی در مقطع تاریخی مشروطه که «مراجع ثلاث یا آیات ثلاث یا ارکان ثلاثه» عنوانی بود که به حضرات آیات؛ محمدکاظم خراسانی (آخوند)، میرزاحسن خلیلی تهرانی و سید عبدالله مازندرانی اطلاق می شد. در این دوره به کارگیری این عنوان بیشتر با یک نگاه سیاسی بود تا از باب شئون مرجعیت؛ هماهنگی و همکاری این سه عالم و فقیه بیشتر در حمایت از جنبش مشروطه بود تا امور مربوط به نهاد روحانیت و طلاب دینی. اما مشهوریت عنوان مراجع ثلاث برای بار دوم، حدود 80 سال پیش، بعد از رحلت مؤسس حوزه علمیه قم، آیتالله شیخ عبداکریم حائری (9 بهمن سال 1315 ش) بر سه تن از علما و مراجع وقت شیعه در قم اطلاق گردید که بیشتر به لحاظ همکاری و هماهنگی در امور مرجعیت سنتی، شرعی و حفظ حوزه علمیه تازه تأسیس قم مربوط بود.
البته زمانی که عنوان «امام خمینی و مراجع ثلاث» گفته میشود، علاوه بر دو مقطع پیشین، یک مقطع تاریخی دیگری به ذهن خطور میکند، یعنی مقطع آغاز نهضت اسلامی ایران به رهبری حضرت امام تا مقطع پیروزی و استقرار نظام جمهوری اسلامی که شامل سه دهه چهل، پنجاه و شصت میشود. در این دوره تاریخی به ویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی (بهمن 1357) تا رحلت امام خمینی (خرداد 1368) روابط خاص و نزدیکی بین حضرت امام و سه مرجع بزرگ وقت در ایران؛ حضرات آیات عظام: محمدرضا گلپایگانی، شهاب الدین مرعشی نجفی و کاظم شریعتمداری وجود داشت. با این که مراجع ثلاث برای این مقطع شهرت ندارد و در تاریخ معاصر ایران به ثبت نرسیده است، اما در تاریخ انقلاب گاهی عنوان امام خمینی و مراجع ثلاث به کار رفته و گفته شده است که منظور همین مراجع و آیات عظام است.
در این مقاله مقطع اول و سوم هدف و محور مباحث نیست، آنچه مطالعه و بررسی خواهد شد مقطع دوم است؛ البته آن هم مختصر و با تأکید و توجه به بخشی که کمتر بدان پرداخته شده، یعنی ارتباط امام خمینی با مراجع ثلاث؛ این که ارتباط امام خمینی با مراجع ثلاث این مقطع چگونه بود؟ در این نوشته به طور مختصر در صدد پاسخ به این پرسش هستیم.
مراجع ثلاث دوره مشروطه
آیات ثلاث مقطع نخست (مشروطه) از جمله عالمان و مراجع حامی مشروطه بودند، بلکه خود از رهبران نهضت مشروطه در ایران به حساب میآمدند. آیتالله میرزاحسین خلیلی تهرانی، از شاگردان شیخ مرتضی انصاری و صاحب جواهر بود که بعد از میرزای شیرازی در نود سالگی، زعامت شیعه را عهده دار شد و با ورود به مسائل سیاسی و اجتماعی، رونق و شکوه فراوانی به مرجعیت داد. وی به همراه آخوند خراسانی در ماجرای عزل (استعفای) اتابک اعظم (عین الدوله) نقش موثری داشت. آخوند خراسانی صاحب کفایهالاصول را هم میتوان رهبر نهضت مشروطه خواهی ایران دانست. وی به همراه عبدالله مازندرانی در مشروطه دوم با صدور بیانیههای فراوان در جهت به انحراف کشیده نشدن مشروطه در ایران تلاش فراوان کردند.
مراجع ثلاث دوره پهلوی
«مراجع ثلاث» در مقطع دوم، عنوانی است که بعداز رحلت آیتالله حائری یزدی مؤسس حوزه قم، بر حضرات آیات؛ سید محمد تقی خوانساری، سید صدرالدین صدر و سید محمد حجت کوه کمری اطلاق میشد. این سه مرجع بزرگوار طی هشت سال (خلال سالهای 1315 ش تا 1323 ش) علاوه بر سرپرستی حوزه علمیه قم به طور مشترک، هر یک متصدی مقام فتوا نیز بودند. در اینجا برای آشنایی بهتر و بیشتر به زندگی پربرکت هر کدام به طور مختصر اشاره میشود.
آیتالله سید محمد تقی خوانساری
آیتالله سید محمد تقی خوانساری در اواخر اردیبهشت سال 1267 ش (رمضان 1305 ق)، در شهر خوانسار به دنیا آمد. تا هفده سالگی ادبیات عرب و دیگر پایههای مقدماتی علوم اسلامی را همانجا فراگرفت. برای تکمیل دروس و اندوختهها رهسپار حوزه نجف شد و پس از تکمیل درسهای ناتمام، در درس علمای بزرگ از جمله آیات عظام؛ آخوند خراسانی، سید محمد کاظم طباطبایی یزدی، شریعت اصفهانی و میرزای مجاهد، محمد تقی شیرازی حاضر شد. همچنین از درسهای اصول آیات بزرگ: نائینی و آقا ضیاء عراقی هم بهرهمند گردید.
با شروع جنگ جهانی اول که به اشغال عراق هم کشیده شد، به همراه بعضی از علما از جمله آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی (آن زمان در نجف بود) راهی صحنه جهاد گشتند. در ادامه با پیروزی قوای دشمن و اشغال بغداد، اشغالگران انگلیسی آقای خوانساری را که از قسمت پا مجروح هم شده بود، دستگیر و به همراه دیگر اسرای جنگی به جزیره سنگاپور (مستعمره خود) تبعید کردند.
آقای خوانساری پس از گذشت چهار سال تحمل رنج اسارت، آزاد گشت. امام خمینی نیز به مناسبتهای مختلفی به این مسئله اشاره و فرمودهاند:
«در قضیه عراق... پسر سید [آیت الله سید محمدکاظم طباطبایی یزدی] در جنگ کشته شد. علماى اینجا تفنگ به دوش گرفتند رفتند مقابله. مرحوم آقاى سید محمد تقى خوانسارى - رضواناللَّه علیه - به حبس رفت یعنى [انگلیسیها] گرفتند، اسیرش کردند. با یک عده دیگرى اسیر کردند و بردند.» (صحیفه امام، ج 3، ص 243)
یا این که خطاب به محمدرضا شاه و دربارش میفرماید: «آخوند مرتجع است یا تو؟... این آخوند بود که در عراق به جبهه رفت و به جنگ رفت و اسیر شد. همین مرحوم آقاى خوانسارى -رضواناللَّه علیه - مرحوم آقاى آسید محمد تقى خوانسارى یکى از اشخاصى است که در جبهه رفت و جنگ کرد و اسیر شد؛ مدتها هم اسیر بود.» (صحیفه امام، ج 9، ص 537)
آیتالله خوانساری بعد از رهایی از اسارت به زادگاهش خوانسار بازگشت. سپس به حوزه علمیه اراک هجرت کرد و در درس آیتالله شیخ عبدالکریم حائری شرکت جست و خود نیز جداگانه به تدریس فقه، اصول و حکمت پرداخت. دیری نگذشت که در سلک یاران نزدیک و مشاوران برجسته و هیأت استفتاء آیتالله حائری قرار گرفت و نقش برجستهای در شکلگیری حوزه علمیه قم ایفا کرد و مشوقی در هجرت آیتالله حائری به قم بود.
این عالم جلیلالقدر شاگردان زیادی پرورش داد. از جمله آنان؛ امام خمینی، آیتالله محمدعلی اراکی و... را میوان نام برد که هرکدام بعدها از مراجع به نام شیعه شدند. حضرت امام در زندگی نامه خود نوشت مرقوم کردند: «سطوح را نزد مرحوم آقاى حاج سید محمد تقى خوانسارى مقدارى» [فرا گرفتم.] (صحیفه امام، ج 19، ص 427)
یکی از حوادث مهم در تاریخ زندگی این عالم نامی، نماز بارانی بود که در خرداد ماه سال 1323 ش، همزمان با حضور قوای اشغالگر متفقین در قم اقامه کرد و به لطف خدا باران هم بارید.
با همه معنویت و روح عرفانی که آیت الله خوانساری داشتند، در ایران نیز همچون عراق پیگیر مسائل سیاسی و اجتماعی بودند. ایشان همگام با آیتالله حاج آقا حسین قمی پیشگام مبارزه علیه کشف حجاب شد. با شروع شکلگیری توطئه اشغال فلسطین، با آیتالله کاشانی همنوا گشت و در فتوایی فداکاری و کمک مسلمانان در قضیه فلسطین و جنگ صهیونیسم را واجب شمرد. همچنین در حمایت از آیتالله کاشانی با فتوایی سرنوشت ساز، ملی شدن نفت را اعلام کرد و هنگام برگزاری انتخابات مجلس هفدهم بار دیگر به یاری کاشانی شتافت و در فتوایی شرکت در انتخابات را وظیفه شرعی دانست.
از این عالم و مرجع گرانقدر 15 فرزند به یادگار ماند؛ نه پسر و شش دختر. دو تن از فرزندان وی از علمای بزرگ معاصرند. آیتالله سید محمدباقر خوانساری و آیتالله سید محمدعلی خوانساری. فرزند دیگر ایشان سید احمد خوانساری از دبیران فاضل آموزش و پرورش و داماد ایشان نیز علامه سید ابوالحسن حافظیان بودند.
آیتالله خوانساری که به دعوت علمای همدان، اوایل تابستان 1331 ش به همراه امام خمینی، آیتالله اراکی، آیتالله آخوند ملاعلی همدانی و فرزند بزرگش سید محمد باقر به آن دیار رفته بودند، در شهریور ماه دچار عارضه قلبی شده و سرانجام هفتم شهریور 1331 ش (7 ذیحجه 1371 ق) در 67 سالگی به دیار باقی شتافت و پیکرش را به قم آورده و در مسجد بالاسر حرم مطهر حضرت معصومه (س) به خاک سپردند.
هنگام انتقال جنازه به قم، حضرت امام متوجه میشوند که آیتالله بروجردی به دلایلی قصد شرکت در تشییع جنازه را ندارند و به همین دلیل به یکی از روستاهای اطراف قم رفتهاند، لذا از آیتالله سلطانی میخواهند که ضمن ملاقات، ایشان را از این کار باز دارند. با تدبیر حضرت امام و آقای سلطانی، آیتالله بروجردی ضمن اینکه نمایندگانی را برای استقبال از جنازه آیتالله خوانساری فرستادند، بلکه خود نیز بر پیکر ایشان نماز خواندند.
قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، فرزندان آن عالم بزرگوار نیز، به ویژه آیتالله سید محمدباقر خوانساری، از همراهان انقلاب و حضرت امام بودند. چنانکه اسفند ماه 1357 ش، به درخواست جمعی از مؤمنان بازار تهران، حضرت امام مرقوم کردند:
«این جانب به جناب مستطاب سید الاعلام و حجت الاسلام آقاى حاج سید محمد باقر- دامت افاضاته- کمال علاقه را دارم و ایشان شایسته براى امر مرقوم [امام جماعت مسجد امام بازار] هستند. ان شاءاللَّه تعالى مؤمنین از برکات ایشان مستفیض شوند.» (صحیفه امام، ج 6، ص 254)
آیتالله سید صدرالدین صدر
آیتالله سید صدرالدین صدر، اواخر اردیبهشت 1261 ش (اوایل رجب 1299 ق) در کاظمین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در سامرا گذراند و ادبیات و ریاضیات و مقطع سطح حوزه را از استادان آن دیار فرا گرفت. با هجرت به کربلا و نجف از بزرگانی چون: آیتالله ملا محمدکاظم خراسانی (آخوند)، نائینی، آقا ضیاءالدین عراقی، سید اسماعیل صدر، سید محمدکاظم طباطبایی یزدی و میرزا فتح الله شریعت اصفهانی بهرهمند شد.
وی در سال 1292 ش، رهسپار ایران شد و تا 1298 ش، در مشهد سکنی گزید و در جوار حضرت علی بن موسی الرضا(ع) به تدریس و ارشاد مردم پرداخت. سپس مجدداً برای پرستاری از پدر (آیت الله سید اسماعیل صدر) به سامرا برگشت. بعدها چند مرتبه جهت تعلیم و تعلم بین ایران و عراق هجرت کرده و در نهایت برای بار دوم و به درخواست حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی در سال 1314 ش، به قم آمدند و ضمن معاونت و یاری حاج شیخ در اداره حوزه علمیه تازه تأسیس قم، به تدریس و وعظ و ارشاد مردم همت گماشت. آیتالله حائری، آقای صدر را وصی خود قرار داد و به پیشنهاد او آیتالله سید محمدحجت نیز به وصایت وی برگزیده شد.
آیتالله صدر دارای سه پسر و هفت دختر بود. پسران: آیتالله سید رضا، آیتالله امام موسی صدر و آقای حاج سید علی صدر. دامادهای ایشان: آیتالله سید محمدباقرسلطانی طباطبایی (پدر خانم یادگار امام خمینی، حاج سید احمد آقا)، آیتالله شهید سید محمدباقر صدر، حجت الاسلام والمسلین دکتر علیاکبر صادقی (پدر خانم حجتالاسلام والمسلمین سید محمد خاتمی، رئیس جمهور سابق)، حجت الاسلام والمسلمین سید مهدی صدر عاملی، حجت الاسلام والمسلمین شیخ هادی عبادی، حاج مصطفی فیروزان و استاد سید حسین شرف الدین.
دو تن از فرزندان آیتالله صدر؛ حاج آقا رضا در درس فلسفه و عرفان (نسبتاً بیشتر) و حاج آقا موسی (امام موسی صدر) در فقه و اصول (نسباً کمتر) در درس امام خمینی شرکت داشتند. و رابطه حضرت امام با خود آیتالله صدر هم رابطه گرمی بود. به گونهای که آیتالله صدر جلسات مباحثه فقهی با آیتالله سید احمد شبیری زنجانی و امام خمینی، به منظور تحاشی بر برخی کتب مهم فقهی چون مجمع المسائل حائری، وسیله النجاه و عروه الوثقی برقرار میکردند.
در مقطعی هم آیتالله صدر با همکاری و همیاری حضرت امام و آیات؛ سید احمد زنجانی و سید احمد خوانساری جهت افزایش شهریه طلاب جلسات امتحانی برگزار میکردند. از همه مهمتر آذر ماه سال 1323 بود که آیتالله صدر به حضرت امام و حاج شیخ مرتضی حائری را جهت عیادت از آیتالله بروجردی در بیمارستان فیروزآبادی تهران مأمور کرده و ضمن آن از ایشان دعوت کرد تا به قم هجرت کنند.
آیتالله سید صدرالدین صدر از جمله علما و مراجع مبارز و سیاسی بود. ایشان بیتفاوت به جریانات سیاسی و اجتماعی نبودند. نگاه پدرانه و خصوصیات اخلاقی و رفتاری ایشان به گونهای بود که مبارزان و جریانات مبارز اسلامی با ایشان ارتباط داشته و از حمایت آقای صدر برخوردار بودند. فدائیان اسلام یک نگاه پدرگونه به وی داشتند.
ایشان در 5 دی ماه 1332 ش (19 ربیع الاول 1373 ق) رحلت کردند و آیتالله بروجردی بر وی نماز گزارد و پیکر پاکش، کنار قبر حاج شیخ عبدالکریم حائری، در حرم حضرت معصومه(س) به خاک سپرده شد.
آیتالله سید محمد حجت کوه کمری
آیتالله سید محمد حجت در سال1271 ش (1310 ق) در آبادی کوه کمر از توابع تبریز در خانوادهی اهل علم به دنیا آمد. تحصیلات خود را نخست در زادگاهش نزد پدر، سپس در نجف اشرف از محضر اساتید و آیات: شریعت اصفهانی، نائینی و آقا ضیاء عراقی بهره برد. در سال 1309 ش (1349 ق) به قم مهاجرت کرد و مورد توجه و عنایت آیتالله مؤسس (آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی) قرار گرفت. وی در دوران حیات پربرکت خود شاگردان زیادی در تمام سطوح پرورش داد و آثار با ارزشی نیز از خود بر جای گذاشت.
ایشان صاحب 7 فرزند، 4 پسر و سه دختر بودند. پسران: سید محسن حجت کوه کمری (روحانی)، سید حسن حجّت کوه کمری(روحانی)، سید عبدالحسین حجت و سید علیاکبر حجّت. دامادهایشان نیز : آیتالله شیخ مرتضی حائری یزدی فرزند آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی (پدر خانم آیتالله سید مصطفی خمینی، فرزند امام خمینی)، شیخ عباس مصباحزاده و شیخ عبدالله شهیدی قزوینی.
آیتالله حجت پس از بیست و سه سال اقامت در کنار بارگاه حضرت معصومه(س) در قم، روز دوشنبه 29 بهمن 1331 ش (سوم جمادی الاولی 1372 ق) جان به جان آفرین تسلیم کرد و مقبره وی در جلو مسجد مدرسه حجتیه قم واقع شده است.
معروف است که آیتالله حجت زمان مرگ خود را پیش بینی کرده بود که در همان زمان هم اتفاق افتاد. یکی از شاگردان ایشان میگوید: هنگام نماز ظهر بود که بلندگوهای حرم اعلام کرد آیتالله حجت از دنیا رفتند. نماز ظهر را که خواندیم، همه با هم به طرف مدرسه حجتیه حرکت کردیم، وقتی آنجا رسیدیم با چشمان خودم دیدم حضرت امام خمینی روی پلههای دوم و سوم مدرسه نشسته و مانند زنهای جوان مرده گریه میکردند.
ارتباط امام خمینی و مراجع ثلاث
مدارس علمیه قدیمی قم، با حضور آیتالله حائری، در سال 1301 ش، ساماندهی شده و با مدیریت ایشان حرکت علمی جدیدی را آغاز کردند. به نوعی نقطه شروع و شکوه حوزه علمیه شیعه در تاریخ معاصر ایران توسط آیتالله حائری کلید خورد و حوزه علمیه فعلی تأسیس شد.
در این دوره علیرغم تضییقات و تهدیدات رژیم پهلوی حوزه علمیه قم بنیانگذاری شد و قوام یافت؛ و هرچند روحانیت به حکم سیاستهای رضاشاه در روزگار عسرت و تنگ دستی به سر برد، ولی همت و سیاستهای آیتالله حائری، حوزه تازه تأسیس را حفظ کرد. ایشان با آیندهنگری و توجه به سرنوشت حوزه، پیش از وفات، مدیران بعد از خود، یعنی آیتالله حجت و آیتالله صدر را تعیین نمود که بعداً با پیوستن آیتالله خوانساری به آنها حوزه علمیه با زعامت این سه مرجع به راه خود ادامه داد و به صورت مشترک اداره شد.
با درگذشت آیتالله حائری، آن هم در اوج قدرت رضاخانی و با وجود مشکلات فراوان اجتماعی و سیاسی در جامعه و با توجه به نقش تأثیرگذار حوزه در بقای اسلام و ارزشهای اسلامی که مورد هجوم همه جانبه قرار داشت. موضع گیری این سه مرجع از اهمیت ویژهای برخوردار بود. از جمله میتوان به فتوای آیتالله خوانساری مبنی بر حرام بودن کشف حجاب و وجوب جلوگیری از آن از باب نهی از منکر و حمایت ایشان از آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی در ماجرای ملی شدن صنعت نفت؛ همچنین حمایت و پشتیبانی ایشان و آیتالله صدر از فداییان اسلام اشاره کرد. در این باره آیتالله سید حسن بدلا که با مراجع ثلاث ارتباط نزدیکی داشته است در خاطرات خود میگویند: آیتالله خوانساری و آیتالله صدر آشکارا عملکرد فدائیان را تأیید میکردند، ولی آیتالله حجت در باطن، حامی این گروه بود و برحسب ظاهر از آنها حمایت نمیکرد.
این سه مرجع با همه مشکلات توانستند حوزه نوپای قم را به مدت 8 سال (از رحلت زمان رحلت آیتالله حائری تا آغاز ریاست و مرجعیت عام آیتالله بروجردی) از طوفان استبداد و سیاستهای دین زدایی رضاشاه، هرج و مرجها و هتاکیهای بعد از سقوط وی حفظ کنند و آن را به زعیم بزرگ شیعه آیتالله بروجردی تحویل دهند. جالب اینجاست که این سه مرجع عالیمقام به فاصله چند ماه از یکدیگر مرحوم شدند.
حضرت امام در زمان آیات ثلاث یکی از فضلا و اساتید معروف و خوش نامی بودند، با گرایش به مسائل عرفانی و اخلاقی؛ طوری که هفتهای یک روز در مدرسه فیضیه درس اخلاق میگفتند. درس اخلاقی که مشهور خاص و عام بود. ایشان پس از درگذشت آیتالله حائری تا آمدن آیتالله بروجردی به قم، ضمن مباحثه علمی با دوستان خود، به تدریس معقول و عرفان و سطوح عالی اصول و فقه اشتغال داشت. در دی ماه 1323 ش. بود که به تقاضای تنی چند از فضلای جوان، به تدریس خارج فقه مشغول شد.
اشتغال به تعلیم و تعلم حضرت امام را از اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی کشور باز نمیداشت. در همین زمان است که در پی انتشار جزوهاى با نام «اسرار هزار ساله» در قم که در آن به معتقدات شیعه و روحانیت و برخى از احکام فقهى توهین و حمله میشود، حضرت امام درسهاى خود را به مدت 2 ماه تعطیل کرده و پاسخى محکم و متین در دفاع از عقاید شیعه، نگاشتند و نام آن را کشف اسرار نهادند.
حضرت امام در یکی از قدیمیترین سند سیاسی بر جای مانده از خود که مربوط به همان دوران مراجع ثلاث است، زمانه خود را چنین توصیف میکند: «خودخواهی و ترک قیام برای خدا ما را به این روزگار سیاه رسانده و همه جهانیان را بر ما چیره کرده و کشورهای اسلامی را زیر نفوذ دیگران در آورده. قیام برای منافع شخصی است که روح وحدت و برادری را در ملت اسلامی خفه کرده.»
در قسمتی دیگر علما و روحانیون را مورد خطاب و عتاب قرار داده میفرماید:
«امروز روزی که نسیم روحانی الهی وزیدن گرفته و برای قیام اصلاحی بهترین روز است، اگر مجال را از دست بدهید و قیام برای خدا نکنید و مراسم دینی را عودت ندهید، فرداست که مشتی شهوتران بر شما چیره شوند.»
نتیجه
از مباحث مطرح شده میتوان نتیجه گرفت، با اینکه حضرت امام در آغاز زعامت مراجع ثلاث حدوداً در سن 34 سالگیاند، ولی از موقعیت علمی و جایگاه شخصیتی و اجتماعی بالایی برخوردار بودند و ارتباط نزدیکی با آیات ثلاث داشتند. البته این ارتباط با هر سه در یک سطح نبوده؛ چراکه ارتباط استاد شاگردی امام با آیتالله خوانساری موجب نزدیکی و ارتباط بیشتر و صمیمیتر با ایشان شده بود. همچنین با توجه به روحیات سیاسی و مبارزاتی آیتلله خوانساری و در مرتبه بعد آیتلله صدر که هر دو از فدائیان اسلام علنی حمایت میکردند و با آیتالله کاشانی ارتباط داشتند، حضرت امام نیز احساس نزدیکی و علاقه بیشتری به این دو بزرگوار داشتند. حضرت امام از بین مراجع ثلاث کمترین ارتباط را با آیتالله حجت داشت.
سالها بعد تقدیر این بود که حضرت امام با دو تن از آیات ثلاث ارتباط سببی پیدا کنند. نوه دختری آیتالله حجت (دختر آیتالله شیخ مرتضی حائری) عروس امام، همسر آیتالله حاج آقا مصطفی خمینی بشود و نوه دختری آیتالله صدر (دختر آیتالله سلطانی طباطبایی) نیز عروس دیگر حضرت امام، همسر یادگار امام حاج سید احمدآقا شوند.
البته ارتباط و دوستی و علاقه امام به مراجع ثلاث فقط در دوران زعامت آنان نبود، بلکه با آمدن آیتالله بروجردی به قم و آغاز مرجعیت تامه و عامه ایشان که حضرت امام نقش اساسی در آن داشت، همچنین قبولی و استقبال مراجع ثلاث از این جریان، باز حضرت امام با آنان در ارتباط بود و هر سه آن بزرگواران به همراه آیتالله بروجردی برای امام احترام و جایگاه خاصی قائل بودند، به گونهای در امور اداره و اصلاح حوزه و مسائل سیاسی ایشان را صاحب نظر دانسته و نظرات امام را مهم میدانستند. در این باره خود حضرت امام به نکته جالبی اشاره میکنند:
«روزى مرحوم آقاى بروجردى، مرحوم آقاى حجت، مرحوم آقاى صدر، مرحوم آقاى خوانسارى، رضواناللَّه علیهم، براى مذاکره در یک امر سیاسى در منزل ما جمع شده بودند. [پیرامون مسئله مجلس مؤسسان شاه] به آنان عرض کردم که شما قبل از هر کار تکلیف این مقدس نماها را روشن کنید. وجود آنها مثل این است که دشمن به شما حمله کرده، و یک نفر هم محکم دستهاى شما را گرفته باشد. اینهایى که اسمشان «مقدسین» است -نه مقدسین واقعى- و متوجه مفاسد و مصالح نیستند دستهاى شما را بستهاند. و اگر بخواهید کارى انجام بدهید، حکومتى را بگیرید، مجلسى را قبضه کنید که نگذارید این مفاسد واقع شود، آنها شما را در جامعه ضایع مىکنند. شما باید قبل از هر چیز فکرى براى آنها بکنید.»