قبل از انقلاب خیلیها بهاصطلاح بریده و مأیوس شده بودند. قبل از پیروزی انقلاب، در آن اواخر خیلی از شخصیتهای مهم و کسانی که از سال 42 مبارزه کرده بودند یا دست از مبارزه کشیده بودند، یا مبارزه را دیگر بدون ثمر میدیدند، یا به علل دیگر مشغول به مسائل دنیا شده بودند.
پایگاه خبری جماران: در کتاب خاطرات حجتالاسلاموالمسلمین سید علیاکبر محتشمی پور با عنوان «از ایران، به ایران» در مورد حاج احمد آقا آمده است:
ما در شرایطی از یادگار حضرت امام رحمةالله علیه صحبت میکنیم و خاطراتی را بیان میداریم که متأسفانه این وجود مؤثر و ذیقیمت را از دست دادهایم. او همچون شمعی بعد از امام سوخت و آب شد. و امروز دیگر در میان ما نیست و در روزهای پایانی سال 73 دار فانی را وداع کرد. اگر بخواهیم یک تعبیر خلاصهای راجع به ایشان عرض کنیم باید بگوییم حاج احمد آقا واقعاً یک شاگرد خوب و بافراست و هوشیار و پراستعداد برای حضرت امام بود. او از جهات مختلف نابغه محسوب میشد. او نه تنها شاگرد برجستهای برای امام بود، بلکه بهعنوان یک مرید از ابتدا تا انتها، گامبهگام همراه و همگام با حضرت امام قدم برداشت، و یکلحظه هم از امام و راه امام جدا نمیشد، و سعی میکرد که همان چیزی را که امام میاندیشد و فکر میکند و عمل میکند و از او میخواهد او هم اجرا و عمل کند. او به هیچوجه حاضر نبود در هیچ موردی فکر و نظر خودش را که احیاناً غیر از فکر و نظر و اندیشه امام بود اجرا کند و اگر احساس میکرد حضرت امام راجع به مسئلهای نظری غیر از نظر خودش دارد قطعاً نظر امام را عمل میکرد. در یککلام حاج احمد آقا واقعاً عاشق دلسوخته حضرت امام بود، اما متأسفانه این سرمایه بزرگ انقلاب امروز در میان ما نیست.
حاج احمد آقا دوران دبستان و دبیرستان را در قم سپری کرد و موفق شد در سال 1343 دیپلم را در قم بگیرد و در خلال دوران تحصیل به ورزش خیلی علاقه داشت، بخصوص به ورزش فوتبال و یکی از بهترین بازیکنان فوتبال بود. یکی از دوستان نزدیک حاج احمد آقا، آقای کاظم رحیمی بود که از کودکی با حاج احمد آقا در مدرسه بود و در گروههای مختلف فوتبال همبازی کرده و عضو تیم ملی هم شده و یکی از بهترین فوتبالیستهای ایران به شمار میرفت و در تمام این مراحل با حاج احمد آقا بود. و همواره یاد میکند که احمد آقا از من خیلی بهتر فوتبال بازی میکرد.
من همین اواخر در حالی که او را خیلی ناراحت و نگران بود دیدم، تعجب کردم که آن قلب قوی و آن اعصاب و قدرت فوقالعاده جسمیای که او داشت، چگونه امروز متوقف شده است؟
آقای کاظم رحیمی خاطراتی را از همان زمان دبیرستان و مراحل ورزشی که با هم داشتند نقل میکرد که هر روز ماه مبارک رمضان، اول صبح ما بلند میشدیم، ساعت 8 صبح میآمدیم در ورزشگاه، یک دور با زبان روزه فوتبال بازی میکردیم و بچههای دیگر همه خسته میشدند و میرفتند، وقتی آنها خسته میشدند ما میآمدیم یک دور والیبال بازی میکردیم پا به پای ایشان و این تیم هم وقتی خسته میشد میرفت، احمد آقا هنوز خسته نبود، میگفت: «باز برویم یک دور فوتبال بازی کنیم» دوباره فوتبال بازی میکردیم و ظهر برای نماز سرحال و بانشاط نماز میخواندیم و بدون اینکه ایشان هیچ احساس خستگی بکند برمیگشتیم. من قبل از آمدن ایشان به نجف، حاج احمد آقا را از نزدیک ندیده بودم. یک روز تابستان سال 45 که نجف بودم، دیدم دو تا جوان در خانۀ امام هستند، پرسیدم که اینها کی هستند؟ گفتند: «حاج احمد آقا پسر امام است و دوست و همکلاسی ایشان» آن دوست و همکلاسی کسی بهجز آقای کاظم رحیمی نبود. این دو نفر از ایران بهصورت مخفی برای دیدن امام به نجف آمده بودند. در همان سفر حضرت امام به حاج احمد آقا تأکید میکنند که طلبه بشود و درس بخواند و لذا از همان نجف حاج سید احمد شروع به خواندن دروس طلبگی کرد و سپس در ایران با جدیت ادامه داد. اتفاقاً حاج احمد آقا در همان سفر یکبار که برای شنا به شطّ فرات رفته بود بهسختی زخمی میشود، به این ترتیب که وقتی میخواسته است توی آب شیرجه برود، پایش میلغزد و مستقیم میآید پایین و پاهایش به میلگردهای ستونهای پل اصابت میکند که وارد کف پا و عضلات آن تا نزدیک کاسه زانو میشود و به حالت اغما و بیهوشی در میآید. خیلی آسیب سخت و دلخراشی میبیند، بلافاصله دوستان ایشان را از آب بیرون میآورند و میبرند بیمارستان و پای ایشان را پانسمان میکنند و بعد میبرند نجف، ما در نجف مطلع شدیم و خیلی برای حال ایشان نگران شدیم. طبیعتاً حال امام و خانم امام که علاقه زیادی به فرزندشان داشتند مشخص است. حاج احمد آقا وقتی به نجف میرسند، کمکم به هوش آمده بودند. ایشان میگویند که او را در منزل امام نبرند. خیلی وحشت داشتند از اینکه امام او را توبیخ کند. به همین جهت ایشان را به بیرونی میبرند. زیرزمین بیرونی بیت امام دو قسمت داشته است یک اندرونی بوده، یکی بیرونی. از زیرزمین اندرونی امام و خانواده امام استفاده میکردند. از زیرزمین بیرونی،اعضای دفتر، استفاده میکردهاند.
منتها یکراهی بین این دو زیرزمین، اتصال برقرار میکرده است. بستر حاج احمد آقا را در زیرزمین بیرونی میاندازند و ایشان آنجا استراحت میکرده است. (این داستان را خود احمد آقا نقل میکرد.) امام وقتی میبینند احمد آقا پیدایش نیست، سؤال میکنند که احمد کجاست؟ میگویند یک مقداری کسالت دارد، میفرمایند که خوب کسالت دارد کجاست؟جواب میدهند که توی زیرزمین بیرونی خوابیده است یکوقت امام از سرد آب اندرونی میآیند توی سرداب بیرونی، بالای سر حاج احمد آقا. احمد آقا روپوشی را که روی خودش انداخته بود میکشد روی صورتش تا مواجه با چهره امام نشود. امام میآیند بالای سر احمد آقا و میفرمایند «احمد! باز شیطانی کردی و خودت را به این روز انداختی! ؟» احمد آقا گفتند که من از همان زیر سرپوشی که روی صورتم انداخته بودم گفتم: «آقا از پسر شما غیر از این انتظاری نیست! » میگفت: امام خندید و برگشت.
سابقۀ مبارزاتی مرحوم حاج احمد آقا در قم و نجف
حاج احمد آقا در کنار تحصیلات علوم اسلامی، راه پدر را فراموش نکرده بود. یعنی در جهت مبارزه گامهای بسیار مؤثری را برداشت، از سال 45 تا 57 دو، سه مرتبه در اثر فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی بهوسیلۀ ساواک دستگیر شد و به شکنجه رفت. و دو، سه بار موفق شد که به نجف اشرف بیاید. همسال 51 و 50 و سپس سال 55 که دیگر تا پایان اقامت امام در نجف همراه امام بود. در این مدت همانطوری که گفتم داخل ایران بارها و بارها دستگیر شد و به زندان افتاد و در ساواک مورد بازجویی و شکنجه قرار گرفت.
علت دستگیریها و بازداشتها و شکنجهها هم مشخص بود که در ارتباط با مبارزه و راه پدر بزرگوارش است. حاج احمد آقا رفتهرفته در میان مبارزین و سیاستمداران در اثر شایستگیها و هوش و فراستی که داشت جایگاه خاصی پیدا کرده بود. و بهمرور زمان یک حالت محوریتی را در داخل ایران یافت. ولو اینکه در قم اشتغال داشت و به سر میبرد، ولی در محافل سیاسی و مبارزاتی تهران حضور فعال داشت. هر هفته و به مناسبتهای مختلف به تهران میآمد و با شخصیتهای مبارز و سیاسی و گروههای مختلف ارتباط برقرار میکرد. آنها هم در موارد خاص به قم میآمدند و با ایشان مرتبط بودند. خودش به خودی خود دارای یک نظریه مبارزاتی و انقلابی و یک راه و روش خاصی بود.
به تعبیری میتوانیم بگوییم شخصیت حاج احمد آقا یک شخصیت دوبعدی بود، یک بعد خودش بود و افکار و اندیشهها و سلیقههای مربوط به خودش، که این بعد قبل از سال 55 تا وقتیکه در ایران بود بسیار متجلی و ظاهر و بارز بود. بعد دیگرش احساس مسئولیتی بود که در قبال امام داشت. حاج احمد آقا این بعد اولش بیشتر در وقتی ظهور
و بروز داشت که در ایران بود. تا وقتی در ایران بود خودش بود و دریافتهای خودش از مبارزات داخل ایران و دریافتهایی که از راه دور از حضرت امام داشت و یا برخی از اوقاتی که به نجف مشرف میشد و از نزدیک امام را میدید. حاج احمد آقا در طول این مدت بهسرعت مسائل سیاسی کشور، داخل و خارج را مورد ارزیابی قرار داد و دارای تحلیل سیاسی و فکر سیاسی و اجتهاد سیاسی شده بود و خیلی راحت مسائل را میتوانست مورد تحلیل و ارزشیابی قرار بدهد.
تحلیلهای حاج احمد آقا مورد توجه دوستان در نجف اشرف و حتی کسانی که در داخل ایران بودند قرار میگرفت. و رژیم هم که رفتهرفته به ویژگیهای ذاتی او پی برد بیش، از پیش او را تحت کنترل و مراقبت قرار میداد. حاج احمد آقا از برخی از امکانات گذشته خودش در راه فریب دشمن و ساواک استفاده و بهرهبرداری میکرد. مثلاً آن بعد ورزشی را که من عرض کردم و علاقهمندی به ورزش و اینکه مسائل ورزشی و اخبار ورزشی را در نوجوانی و جوانی خیلی پیگیری میکرد، مجلات و روزنامههای ورزشی را خریداری میکرد و میخواند، این کار را در دوران طلبگی و مبارزه هم همچنان ادامه میداد. وقتی در خیابانهای قم حرکت میکرد و راه میرفت به این کیوسکهای روزنامهفروشی که میرسید میایستاد و مجلات ورزشی را میگرفت و احیاناً میخرید و همراه خودش میبرد. طبیعی است که عوامل و ایادی ساواک که او را تعقیب میکردند گزارش میکردند که هنوز هم در حال و هوای ورزش و فوتبال است. در حالی که این حرکت حاج احمد آقا صرفاً یک حرکت پوششی بود برای فریب ساواک. برای اینکه ساواک فکر کند که او در حال و هوای ورزش است و کار مبارزاتی نمیکند.
حاج احمد آقا یکمنزلی در خیابان صفاییه داشت که بعد از پیروزی انقلاب مدتی منزل را در اختیار من گذاشته بود. چون وقتیکه در اوایل سال 58 همسر و فرزندان من از نجف به ایران وارد شدند و برای زندگی به قم آمدند من محل سکونتی در قم نداشتم و موقتاً در منزل ایشان بودم. این منزل در اوایل خیابان صفاییه بود و دوطبقه داشت، یک طبقه زیرزمین با چند اتاق و یک طبقه همکف یا چهار اتاق، که من بعد از انقلاب به وسعت کار و تلاش و نشاط مبارزاتی حاج احمد آقا بیشتر متوجه شدم. در زیرزمین این منزل محل تکثیر اعلامیهها و نشریات و مسائل و پیامهایی بود که حضرت امام در دوران تبعید یا سایر مبارزین در حوزه علمیه قم میدادند. یک دستگاه تکثیر خوبی داشتند و در این مدت و سالهای قبل از پیروزی انقلاب که خیلی از افراد بریده و مأیوس شده بودند، این حاج احمد آقا بود که با استعداد و پشتکار از آن میراثها فنی و معنوی و روحیای که از امام برده بود این میدان و عرصه مبارزه را همچنان گرم نگه داشته بود. در داخل این زیرزمین بهوسیله دستگاه استنسیل اطلاعیهها و نوشتههای امام و سایر اعلامیهها را تکثیر میکردند و بهوسیله برخی از طلاب که از دوستان نزدیک ایشان بودند به تهران و شهرستانهای دیگر منتقل و توزیع میشد.
قبل از انقلاب خیلیها بهاصطلاح بریده و مأیوس شده بودند. قبل از پیروزی انقلاب، در آن اواخر خیلی از شخصیتهای مهم و کسانی که از سال 42 مبارزه کرده بودند یا دست از مبارزه کشیده بودند، یا مبارزه را دیگر بدون ثمر میدیدند، یا به علل دیگر مشغول به مسائل دنیا شده بودند.
یکی از این مسائلی که آقایان به آن مبتلا شده بودند مسائل مادی بود. شرکتهایی را تأسیس کرده بودند. زمین میخریدند و میفروختند، بسازوبفروشی داشتند، شرکت ساختمانی داشتند که امام را خیلی نگران کرده بود. گویی دیگر هیچگونه مسئلهای و مبارزهای وجود ندارد. از آنطرف سران نهضت آزادی به این مسائل مبتلا شده بودند، تا اینکه حضرت امام پیام دادند برای حاج احمد آقا و از طریق ایشان به این آقایان رسید که فرموده بودند: «به صلاح شما نیست که در چنین اوضاع و شرایطی اینگونه به کارهای دنیوی آلوده بشوید. در شرایطی که مردم نیاز دارند به کار و تلاش و دلسوزی و حمایت از آنها و در شرایطی که اسلام اینگونه نیازمند به فعالیت هست درست نیست شما دوستان من همهچیز را رها کنید و خودتان را مشغول به این کارها کنید. بعد از این پیام، بسیاری از این آقایان به خودشان آمدند و میزان فعالیتهای مادی و اقتصادی و ساختوساز و خریدوفروش و زمین و ساختمان و شرکت را کاهش دادند و یا متوقف کردند و بار دیگر به صحنه مبارزه بازگشتند.
حاج احمد آقا در چهارچوب بعد استقلالی خودش و فعالیتهای مبارزاتی شخصی خودش در ایران ارتباطاتی را با محافل مختلف سیاسی و مبارزاتی برقرار کرده بود، او در ایران با احزاب سیاسی مخالف رژیم شاه ارتباط داشت. نهضت آزادی، عناصر و شخصیتهای بالای جبهه ملی، دکتر شریعتی و گروههای مختلف مسلح با حاج احمد آقا ارتباط داشتند و شخصیتهای حوزوی، جامعه مدرسین، علمای مبارز در قم و تهران و شهرستانهای مختلف با حاج احمد آقا مرتبط بودند، و اصولاً حاج احمد آقا بهعنوان یک همزه وصل بین امام و همه طیفها و جریانهای سیاسی و انقلابی و مبارزاتی داخل کشور مطرح بود. چه کسی در داخل ایران، برای امام مطمئنتر از حاج احمد آقا میتوانست باشد. برای گروههای مختلف مبارزی که میخواستند به نحوی با حضرت امام مرتبط باشند و دیدگاهها، نظرها و خواستههای امام را بهطور مستقیم دریافت کنند، چه کسی راحتتر میتوانست به دور از حساسیتهای خاصی که رژیم و ساواک داشت با امام مرتبط باشد؟
ارتباط حاج احمد آقا با امام و نجف و حاجآقا مصطفی یک ارتباط بسیار طبیعی و غیر حساس از نظر دشمن بود. بالاخره فرزند امام است و میتواند تلفن بزند، با مادر صحبت کند، با پدر و مادر صحبت کند و در خلال تماس تلفنی خیلی از مسائل را با قرارهای قبلی بهصورت رمز ردوبدل کند و دستورها و نظرهای امام را دریافت کند و هم اطلاعات و اخباری را که در ایران هست به اطلاع امام برساند. یا از طریق اقوام و خویشان و نامههایی که فرستاده میشد از طریق قم به نجف حاج احمد آقا واسطه این کار باشد. پس موقعیت خانوادگی و این قرابت و نزدیکی حاج احمد آقا به امام به انضمام آن خصوصیاتی که در شخصیت حاج احمد آقا بود باعث شده بود که ایشان یک چهرۀ ممتاز و مشخص و فرزانهای در عرصۀ انقلاب و مبارزه باشد، در این مقطع حساس از تاریخ که امام در داخل ایران نبود و دسترسی به امام برای مردم و عناصر سرنوشتساز نهضت و قیام و مبارزه مردم دشوار بود و در بعضی از موارد محال مینمود، چنین رابط مورد اعتمادی و چنین رابط دارای صلاحیت بالایی بسیار ارزشمند و گرانقیمت مینمود، حاج احمد آقا همچون امام دارای ابعاد متفاوتی بود که احیاناً در یک شخص ممکن است جمع نشود، اما در وجود امام و یادگارش حاج احمد آقا جمع شده بود. حاج احمد آقا بهشدت عاطفی و فردی بود که مسائل عاطفی درونی ایشان پررنگ بود. بهشدت علاقهمند به امام بود و بهشدت نسبت به نزدیکان احساس محبت و علاقه و شفقت میکرد، به خانوادهاش علاقهمند بود و به بچههایش علاقهمند بود و تا آخر هم همینطور بود. اما یک بعد دیگرش احساس مسئولیت و احساس وظیفهای بود که در قبال اسلام و نظام و انقلاب و مبارزه میکرد. علیرغم آن میزان بالای عاطفه و عشق و علاقه به بستگان و نزدیکان و حتی دوستان، ولی وقتیکه این تزاحم بین مسائل عاطفی و درونی با مسائل اهم مبارزاتی و انقلابی و مسئولیت پیش میآمد، کفۀ انقلاب و مبارزه برای او خیلی سنگینتر بود و مسائل عاطفیاش در برابر مسائل انقلاب و احساس مسؤولیت اسلامی و انقلابیاش رنگ میباخت و لذا یکی از خصوصیاتی که از ابتدا حاج احمد آقا علیرغم این روحیۀ خاصی که داشت مراعات میکرد این بود که همواره سعی میکرد خانوادهاش و فرزندانش بستگی فوقالعاده به او پیدا نکنند. سعی میکرد فرزندانش مستقل از او باشند علاقۀ شدید به او پیدا نکنند. حاج احمد آقا میگفت علیرغم اینکه به فرزندم حسن عشق میورزم، اما نمیخواهم که او دلبسته من بشود و لذا علت این روش را هم اینطور ذکر میکرد که اصلاً سرنوشت من مشخص نیست، امروز ما را دستگیر کنند و به زندان ببرند، مجبور بشوم ایران را ترک کنم، بروم و تا آخر نیایم.
اگر بنا باشد فرزند دلبند من به من دلبستگی پیدا کند این دوری خیلی برایش طاقتفرسا است و به او سخت میگذرد و عرصه را به او تنگ میکند.
در سال 5 5 قبل از اینکه اقدام به مسافرت بکند مدتها در قم بود و سعی میکرد که فرزند و خانوادهاش را نبیند و علت را این ذکر میکرد: «الآن من رفتم توی فرودگاه من را دستگیر کردند از ایران خارج شدم و دیگر نتوانستم برگردم، اگر بنا بشود این فرزند و فرزندان و نزدیکان، آن شدت علاقه را همچنان به من حفظ کرده باشند این فراق به آنها خیلی فشار میآورد.» این حالتها را حاج احمد آقا داشت. من یادم نمیرود وقتی فرزندانش را میدید در نجف یا در تهران، قم یا آن موقعی که در پاریس بودم یا حتی یکی از نزدیکان و اقوام نزدیک را میدید آن بشاشت و عشق و علاقه به این اقربا و اقوام و نزدیکان در چهرۀ او موج میزد، و گاهی از اوقات بیاختیار فرزند خودش را جلوی کسانی که بودند در آغوش میکشید و میبوسید. احساس من این بود که در چنین حالتی دیگر سر از پای نمیشناسد. یعنی علیرغم اینکه فشار میآورد به خودش که آن حالت قبلی را حفظ کند ولی اینجا دیگر بهاصطلاح از دستش در میرفت.
حاج احمد آقا یکبار در سال 45 به نجف آمد. در سال 51-50 باز به نجف آمد. و در نهایت سال 55 اواخر سال، یعنی بهمن و اسفند بود باز به عراق و نجف آمد و تا پایان همراه امام ماند و تا آمدن امام دیگر به ایران برنگشت. در این مسافرتهایی که ایشان داشت و در این فاصله چندین بار به سوریه و لبنان مسافرت کرد. سفر حاج آقا به سوریه و لبنان دو جنبه داشته، یکی جنبه بهاصطلاح دیدوبازدید بین اقوام و خویشان. زیرا امام موسی صدر دایی همسر حاج احمد آقا بود و همینطور خانم ربابه صدر خاله همسر حاج احمد آقا بود و به هر حال صلۀ رحم اقتضا میکرد که همراه با خانواده دیدوبازدیدهایی را داشته باشند. اما عمدهترین علت برای این سفر آن هدف بالاتر و مسائلی بود که در ارتباط با نهضت و انقلاب در داخل ایران مطرح بود.
حاج احمد آقا همانطوری که در داخل ایران ارتباط مستقیم با گروههای سیاسی و احزاب و گروههای مسلح ضد رژیم شاه داشت، ارتباطاتی با مبارزین لبنانی هم برقرار کرده بود. البته بهصورت مشخص و متمرکز رابطه حاج آقا با آقا موسی صدر رئیس مجلس شیعیان لبنان و حرکت امل به فرماندهی دکتر چمران بود. و کانال ارتباطی ایشان در لبنان این سه جهت بود که مشخصاً مربوط میشد به آقا موسی صدر، ولی در عین حال با سایر شخصیتها و گروههای چریکی هم که در ارتباط با سازمان آزادیبخش فلسطین بودند بیارتباط نبود. از طریق شهید محمد صالح حسینی، از طریق آقای جلالالدین فارسی این ارتباطات وجود داشت و شخصاً با برخی از افراد فلسطینی مثل ابوجهاد یا ابوأیاض که در آن موقع چهرههای موجهی در میان فلسطینیها و سازمان آزادیبخش فلسطین داشتند ارتباط داشت. این ارتباطها به خاطر این بود که عناصر مبارز در داخل ایران که برای آموزشهای نظامی و چریکی میخواهند به لبنان بروند بتواند آنها را معرفی کند و یک وضعیت به هر حال مناسبی را برای آنها فراهم کند. دخالت حاج احمد آقا در مسائل ارتباطات با سوریه و لبنان وقتی معنا پیدا میکند که توجه کنیم آقایان جلالالدین فارسی و شهید محمد منتظری نیز در آنجا حضور فعال داشتهاند ولی توجه نیروهای انقلابی به شخص حاج احمد آقا و اعتماد آنها به ایشان موجب گردیده بود که حاج احمد آقا مستقیماً در این مسئله نیز وارد میدان شود. حاج احمد آقا معتقد بود باید امکانات متعدد و متفاوت و
فراوانی را برای ادامه و گسترش قیام و نهضت فراهم کرد. اگر یک کانال نشد از کانال دیگری امکان فراهم باشد تا همه بتوانند آنجایی که لازم است بهرهبرداری کنند و در این رابطه خیلی فعال و نقشآفرین بود.
یکی دیگر از موارد ارتباطی حاج احمد آقا مربوط به اروپا و آمریکا بود که هم در وقتیکه در ایران بودند و هم از وقتیکه به نجف اشرف آمدند از طریق آقای صادق طباطبایی و دیگران مثل بنیصدر، یزدی، قطبزاده، انجمنهای اسلامی و امثال آنها، ارتباطاتی را با جمعیتها و گروههایی که مبارز بودند، در اروپا و آمریکا برقرار کرده بودند و آنها هم از حاج احمد آقا بهعنوان یک عنصر مورد اعتماد یاد میکردند و با او ارتباط برقرار میکردند. چه در ارتباط با مسائل ایران و چه در ارتباط با مسائل نجف اشرف، پس من میتوانم در یک جمله این را خلاصه کنم که حاج احمد آقا یک آدمی بود که دارای جامعیت فوقالعادهای بود، برخلاف دیگران که یکبعدی بودند و یا شخصیتشان در حدی بود که گروهها یا شأن خودشان نمیدانستند با آنها تماس بگیرند یا آنها اجازه تماس گرفتن را نمیدادند، یعنی خودشان را منتسب به یک جریان خاصی کرده بودند و مرحوم حاج احمد آقا اینگونه نبود. مثلاً بعضی از دوستانی که در نجف اشرف مشهور شده بودند که طرفدار مجاهدین خلق هستند. طبیعی است که چنین چهرهای ولو روحانی است وقتی مشهور میشود طرفدار یا عضو مجاهدین خلق است گروههای دیگر از او پرهیز میکنند و یا خودش حاضر نیست که در جهت مبارزه با شاه با سایر گروهها و شخصیتهای سیاسی که آنها احیاناً مخالف مجاهدین خلق بودند همکاری بکند. طبیعی است چنین آدمی تکبعدی میشود، هیچگونه نشاط و تحرکی در عرصۀ مبارزه و میدان مبارزه بهصورت کلان نمیتواند داشته باشد و در یک زاویه خاصی میتواند حرکت کند. یا اینکه ولو مشهور نشده باشد بهعنوان هوادار، عضو و یا طرفدار یک گروه خاصی ولی ذاتاً بهگونهای باشد که با یک جریان مخصوصی بتواند حرکت کند و نتواند با دیگران همکاری بکند، آدمی باشد بهاصطلاح تنگنظر که با همه مجموعهها نتواند کار بکند و فعالیت بکند، این هم باز خودبهخود، تکبعدی خواهد شد و در یک زاویه و یک مسیر و جریان خاصی قرار میگیرد. انگشتشمارند افرادی که بتوانند در زوایای مختلف فراوانی را برای ادامه و گسترش قیام و نهضت فراهم کرد. اگر یک کانال نشد از کانال دیگری امکان فراهم باشد تا همه بتوانند آنجایی که لازم است بهرهبرداری کنند و در این رابطه خیلی فعال و نقشآفرین بود.
یکی دیگر از موارد ارتباطی حاج احمد آقا مربوط به اروپا و آمریکا بود که هم در وقتیکه در ایران بودند و هم از وقتیکه به نجف اشرف آمدند از طریق آقای صادق طباطبایی و دیگران مثل بنیصدر، یزدی، قطبزاده، انجمنهای اسلامی و امثال آنها، ارتباطاتی را با جمعیتها و گروههایی که مبارز بودند، در اروپا و آمریکا برقرار کرده بودند و آنها هم از حاج احمد آقا بهعنوان یک عنصر مورد اعتماد یاد میکردند و با او ارتباط برقرار میکردند. چه در ارتباط با مسائل ایران و چه در ارتباط با مسائل نجف اشرف، پس من میتوانم در یک جمله این را خلاصه کنم که حاج احمد آقا یک آدمی بود که دارای جامعیت فوقالعادهای بود، برخلاف دیگران که یکبعدی بودند و یا شخصیتشان در حدی بود که گروهها یا شأن خودشان نمیدانستند با آنها تماس بگیرند یا آنها اجازه تماس گرفتن را نمیدادند، یعنی خودشان را منتسب به یک جریان خاصی کرده بودند و مرحوم حاج احمد آقا اینگونه نبود. مثلاً بعضی از دوستانی که در نجف اشرف مشهور شده بودند که طرفدار مجاهدین خلق هستند. طبیعی است که چنین چهرهای ولو روحانی است وقتی مشهور میشود طرفدار یا عضو مجاهدین خلق است گروههای دیگر از او پرهیز میکنند و یا خودش حاضر نیست که در جهت مبارزه با شاه با سایر گروهها و شخصیتهای سیاسی که آنها احیاناً مخالف مجاهدین خلق بودند همکاری بکند. طبیعی است چنین آدمی تکبعدی میشود، هیچگونه نشاط و تحرکی در عرصۀ مبارزه و میدان مبارزه بهصورت کلان نمیتواند داشته باشد و در یک زاویه خاصی میتواند حرکت کند. یا اینکه ولو مشهور نشده باشد بهعنوان هوادار، عضو و یا طرفدار یک گروه خاصی ولی ذاتاً بهگونهای باشد که با یک جریان مخصوصی بتواند حرکت کند و نتواند با دیگران همکاری بکند، آدمی باشد بهاصطلاح تنگنظر که با همه مجموعهها نتواند کار بکند و فعالیت بکند، این هم باز خودبهخود، تکبعدی خواهد شد و در یک زاویه و یک مسیر و جریان خاصی قرار میگیرد. انگشتشمارند افرادی که بتوانند در زوایای مختلف حرکت کنند و جریانات گوناگون را گرد محور خود جمع کنند. البته این خصوصیت را باید عرض کنم در شهید محمد منتظری تقریباً تا یک حدودی بود. او توانسته بود با جریانات مختلف ارتباط برقرار کند یا از جریانات مختلف به نفع نهضت و انقلاب اسلامی بهرهبرداری بکند. اما به نظر من حاج احمد آقا در این زمینه گوی سبقت را از همه اقرانش ربوده بود و خیلی موفق بود. وقتی حاج احمد آقا وارد نجف اشرف شد قرار شد آنجا بماند، زیرا اولاً حضرت امام احساس میکردند وجود احمد آقا در نجف اشرف هم به نفع خود احمد آقا است زیرا در ایران با توجه به نیاز شدیدی که به احمد آقا بود، نیروی ایشان تمام مصروف کارهای جزئی و فردی میشد (مثل رسیدگی به خانواده زندانیان) و از فکر و اندیشه و تحلیل سرشار او کمتر بهرهبرداری میگردید. وقتیکه یک سری کارهای روزمره دست و پای انسان را بگیرد و مشغول کند دیگر نمیتواند به کارهای اساسی برسد. ولی وقتی احمد آقا در نجف اشرف باشد ضمن ارتباط برقرار کردن با همه جریاناتی که در داخل ایران است، و این جریانات را در طول شش-هفت سال گذشته خوب شناسایی کرده، سالم را از غیرسالم شناسایی کرده و اینیک آرشیو و منبع مطمئن و غنی در کنار حضرت امام بود که میتوانست این اطلاعاتی را که نسبت به جریانهای مختلف در داخل ایران دارد در خدمت امام قرار بدهد، و حضرت امام از جریانات داخل کشور از کانال مطمئن او بهخوبی آگاه و مطلع بشوند. و در تصمیمگیریها از این اطلاعات بهرهبرداری کنند. بعلاوه، خود حاج احمد آقا در ایران با توجه به وسعت کارهای سیاسی که پیدا کرده بود نمیتوانست آنگونه که باید و شاید به تحصیل و درس برسد، ولی در نجف اشرف ضمن کار سیاسی و فعالیتهای خاصی که انقلاب به عهدهاش گذاشته بود میتوانست به درس و بحث و تحصیل خودش هم برسد. امام تشخیصشان این بود که مرحوم شهید حاج آقا مصطفی خمینی باید برای آیندۀ اسلام و مسلمین خودش را آماده بکند، امید بسیار زیادی نسبت به حاج آقا مصطفی داشتند و علیرغم استعداد و تلاش و کار علمی بالایی که حاج آقا مصطفی میکردند، ولی یکبخشی از فکر و اوقات و اندیشۀ ایشان مصروف مسائل سیاسی و مبارزاتی ایران میشد، مثلاً دوستان ما در نجف اشرف راجع به مبارزات و مسائل داخل ایران و حضرت امام میرفتند با حاجآقا مصطفی مشورت میکردند و حاج آقا مصطفی هم جداً برخورد مثبت داشت. از نظرات حاج آقا مصطفی ما خیلی بهره میگرفتیم. روحیه انقلابی فوقالعادهای داشت. حاج آقا مصطفی تنها کسی بود که از سال 46 معتقد بودند که همه باید آموزش نظامی ببینیم. باید جامعۀ ما آمادۀ یک حرکت مسلحانه فراگیر باشد، یعنی وقتیکه حاج آقا مصطفی به ماها که طلبه بودیم میگفت همه شماها باید بروید آموزش ببینید و وسایل آن را هم فراهم کرده بود مشخص است که در زمینههای دیگر مبارزاتی چقدر پیشرفتهتر حرکت میکند و لذا بسیاری از زوایای فکری حاج آقا مصطفی را میتوانست جریانات مبارزات و انقلاب به خودش مشغول کند.
امام با توجه به دستمایههای علمی حاج آقا مصطفی نمیخواستند که فکر ایشان مصروف جای دیگری بشود. باید متمرکز در مسائل علمی و حوزوی میشد که در آینده بعد از حضرت امام حاج آقا مصطفی بتواند جایگاه خاص خودش را پیدا بکند و لذا وجود حاج آقا احمد با توجه به اینکه همان ویژگیهای حاج آقا مصطفی را با یک اضافاتی داشت و آن اضافات وسعت اطلاعاتی بود که حاج احمد آقا در داخل ایران پیدا کرده بود و حاج آقا مصطفی دور بود از صحنه و از نزدیک مسائل را دنبال نکرده بود و آن جامعیتی را که حاج احمد آقا در مسائل سیاسی و مبارزاتی داشت حاج آقا مصطفی نداشت. حاج آقا مصطفی نسبت به جریانات مختلف بسیار قاطع عمل میکرد؛ یعنی حرکت حاج آقا مصطفی صرفاً در چارچوب مسائل سیاسی خلاصه نمیشد. این باعث شده بود که بسیاری از جریانات سیاسی از طرف حاج آقا مصطفی طرد شده بودند. مثلاً حاج آقا مصطفی شدیداً نسبت به بنیصدر موضع داشت و اصلاً حاضر نبود در نجف اشرف با بنیصدر یکجا بنشیند صحبت کند. حاج آقا مصطفی شدیداً روی قطبزاده حساس بود و از خانۀ خودش او را بیرون کرد (در نجف اشرف). درست است که در مقاطع دیگر باید این دُمل را وقتی رسید بهاصطلاح نیشتر زد، اما هنوز که نرسیده شاید به مصلحت نباشد که چنین کاری را کرد. در آن موقع حاج آقا مصطفی تشخیص داده بود این غده، غدۀ نامیمونی است و معتقد بود که این را باید از ریشه کند. اما امام چنین عقیدهای را نداشتند. مثلاً دکتر یزدی در پاریس یک سری حرکتهایی را داشت که ما مخالفت میکردیم، بعد امام پیغام داده بودند برای ما که شما یک مقداری ملایمتر برخورد کنید. ما به ایشان عرض کردیم که طبق نظر شما و اصول ارزشیای که شما بیان کردید عمل میکنیم، امام فرموده بودند که من با اینها کار دارم، من فعلاً کسی را غیر از اینها اینجا دارم. این نشان میدهد که علیرغم اینکه حضرت امام میدانست، ولی مجبور بود و احساس میکرد باید در این مقطع، آن افراد باشند. حاجآقا مصطفی خیلی قاطعانه اینها را طرد میکرد و لذا حاج احمد آقا با توجه به آن جامعیت و جامعنگری در مسائل سیاسی، وجودش در سالهای آخر اقامت امام در نجف خیلی مغتنم بود. لذا وقتی حاج احمد آقا به نجف آمد، حاج آقا مصطفی از دوستان خواست و به ما فرمودند که از این به بعد کلیه مسائل سیاسی و مبارزاتی ایران و خارج ایران را دیگر پیش من نیاورید، با احمد آقا مشورت کنید. اگر کاری دارید، اگر در مسئلهای نیاز به مشورت میبینید با احمد آقا در میان بگذارید، و شاید این توصیه خود حضرت امام به شهید حاج آقا مصطفی بود که شما به همان مباحث علمی اشتغال پیدا کن و دیگر فکرت را مشغول به این مسائل سیاسی نکن. الآن احمد آمده و با توجه به تسلط و تحلیل سیاسی، اندیشه بازی که در مسائل انقلاب دارد، دوستان در نجف با احمد آقا کار میکنند.
از آن به بعد یکبخشی از بار مبارزات از دوش حاج آقا مصطفی برداشته شد و به عهده حاج احمد آقا گذاشته شد و بهحق برنامههای حاج احمد آقا در نجف اشرف مفید بود، یعنی ما که در یک افق مبهمی قرار داشتیم و نمیدانستیم در داخل ایران بعد از ده سال دوری از آنچه میگذرد، احمد آقا در نجف مثل یک چراغ پرفروغی بود که خیلی از مسائل را برای ما روشن میکرد و مشخص میکرد سره از ناسره و مسائل صحیح از ناصحیح را کسانی که واقعاً در عرصه مبارزات هستند یا نیستند، کسانی که دارای اندیشه و تحلیل سیاسی هستند و یا نیستند، اینها را تقریباً میدانست و مشخص میکرد. اما دربارۀ بُعد دوم شخصیتی حاج احمد آقا باید عرض کنم در این بُعد حاج احمد آقا دیگر آن شخصیت مستقلش را و چهره سیاسی او را در یک هالهای از ابهام میبینیم که این از مشخصههای شاید منحصربهفرد است که در احمد آقا وجود داشت. علیرغم اینکه خودش دارای یک تواناییها و استعدادها و خلاقیتها و نبوغهای فراوانی در زمینههای مختلف بود اما وقتی به امام میرسید دیگر خودش را فراموش میکرد. یعنی عین یک رودخانه خروشان پرتلاطم هستیبخش که تمام آنچه را که باید داشته باشد دارد، اما وقتی به اقیانوس میرسد میرود در او فانی میشود و دیگر هیچ نیست. حاج احمد آقا وقتی به امام میرسید دیگر همۀ آن هستیها و آن امتیازات و آن ویژگیهای استثنایی و آثار وجودی خود را فراموش کرده و از همان اول احساس میشد احمد آقا فانی در امام شده است. نه بهعنوان فرزند در مقابل پدر، نه بهعنوان شاگرد در مقابل استاد، بل خودش را مریدی چون ذره میدانست که مرادش همچون یک خورشید عالمتابی است که هیچ اثر وجودی در مقابل آن خورشید، برای خودش احساس نمیکند. ذرّهای است در مقابل خورشید، او به امام عشق میورزید. حاج احمد آقا بهگونهای بود که انسان، نگرانی امام را بهراحتی در چهرۀ احمد آقا میدید، یعنی نگرانی قلبی امام ولو در چهرۀ امام ظاهر نمیشد، اما در چهره حاج احمد آقا ظاهر میشد. کوچکترین رنج و دردی اگر امام احساس میکرد بلافاصله منعکس میشد به حاج احمد آقا و در چهره حاج احمد آقا انسان مشاهده میکرد و این جذبهای که بین این پدر و پسر یا مراد و مرید وجود داشت در حالات و تصمیمگیریها و اقدامات حضرت امام متجلی بود.
یکی از ویژگیهای حضرت امام این بود که بههیچوجه درخواست شخصی از هیچکس نمیکرد. از نزدیکترین فرد و دوست و یار و حتی خانواده و خانم خودش درخواست شخصی نمیکرد. علیرغم این ویژگی میبینیم که در مقاطع خاصی از حاج احمد آقا چیزی را میخواهد. مثلاً در آن تصمیم سرنوشت سازی که حضرت امام گرفتند از هیچکس چیزی نخواستند فقط گفتند که احمد با من در این هجرت بیاید. یعنی از حاج احمد آقا خواستند که همراه ایشان در کویت و سپس در پاریس باشد. یا در مواقع خاصی امام شخصاً فرمودند من با احمد مشورت کردم. مثلاً در مورد تصمیم برای مسافرت به پاریس حضرت امام با حاج احمد آقا مشورت میکنند، در حالی که در آنجا و در آن مقطع کسان دیگری بودند. دوستانی وجود داشتند اعم از سیاسی، غیرسیاسی، ولی شخصاً با حاج احمد آقا مشورت میکنند. این نشان میدهد حضرت امام دید و اندیشه و فکر حاج احمد آقا را در آن مرحلهای از رشد و بلوغ و استعداد میداند که طرف مشورت خودش قرار بدهد.
در رابطه با مسائل مختلف مبارزاتی و سیاسی از زمان نجف و پاریس و ایران یکی از افراد مورد اعتماد و طرف مشورت حضرت امام حاج احمد آقا بود. من یک تعبیری را در صحبتهای گذشته خودم داشتم که حضرت امام، اگر یک نفر بهعنوان اصحاب سرّ میداشتند و داشتند حاج احمد آقا بود؛ یعنی حاج احمد آقا بهعنوان یکی از حضرت امام مطرح بودند و مسائلی را که شاید هیچکس دیگر مطلع نبود حاج احمد آقا مطلع بود و امانتدار امین و عجیبی بود. کسی بود که این بار سنگین امانت روی قلبش فشار میآورد، اما چون امام نمیخواست به هیچکس نمیگفت، کسی بود که اطلاعات بسیار و دقیق و حساسی را داشت که خود این اطلاعات برای افراد عادی کشنده است، ولی این قلب فراخ و صدر وسیع او تمام این مسائل مهم و حیاتی و سرنوشتساز را در خودش جایداده بود و کسی نمیتوانست متوجه بشود و احساس بکند. شما ببینید که تمام چشمها به امام دوخته شد، قلبها متوجه اوست، اعم از دوست و دشمن. یک ملت در اوج انقلاب در سال 57 همه امیدشان به امام است، از آنطرف آمریکا، شوروی، غرب، شرق، شاه و ساواک بسیج شدهاند تا اینکه او را از بین ببرند، دولت عراق یکپارچه قیام کرده برای نابودی حضرت امام، آنوقت امام میآید و میفرماید احمد، ما برویم پاریس یا نرویم؟ خود این آری یا نه گفتن، برای حاج احمد آقا و فرزندی که تمام مسائل جانبی را میداند، مسائل ایران، دشمن، خارج، داخل، همۀ اینها را میداند چقدر سنگین است. اگر بگوید برویم و حادثه تلخی برای امام رخ بدهد یا خداینکرده جان امام یکطوری بشود، طبیعتاً او خودش را مسئول میداند و همینطور اگر بگوید نرویم. این نشانهای است از عظمت روحی و معنوی و شخصیتی حاج احمد آقا و میزان بالای اعتماد امام به ایشان انسان با اندکی تأمل و دقت میتواند درک کند آن بزرگی و عظمت و فرزانگی این مرد را که در عین حال این مرد با این سابقه هیچ ادعایی نداشته باشد، خیلی مهم است. داعیهای برای کسب قدرت نداشته، در هیچ زمینهای علیرغم اینکه تمام عوامل به قدرت رسیدن را در دست داشته است. اگر یادتان باشد، بنیصدر وقتی رئیسجمهور شد برای تعیین نخستوزیر مسئله در ایران به وجود آورده بود، هر کسی را مجلس مشخص میکرد او رد میکرد و افراد دیگری را مطرح میکرد. در آخر یکی از مواردی را که همه قبول داشتند حاج احمد آقا بود که بهعنوان نخستوزیر انتخاب بشود. در آن شرایط و موقعیت پست نخستوزیری که قدرت بسیار مهمی بود، حالا برای یک نفر وقتی همه به توافق میرسند، خیلی دارای ارزش و اهمیت است. ولی بهراحتی این مقام و این موقعیت را قبول نمیکند، چون احساس میکند که حضرت امام زیاد خوشش نمیآید که خودش و یا بستگان نزدیکش دنبال این مقامات و پستهای عادی دنیایی باشند و تا آخرین لحظه عمرش هم حاج احمد آقا این روحیه را حفظ کرد. میتوانست بالاترین مقام را در این مملکت داشته باشد، از ریاست فرض کنید قوه مجریه، قوه مقننه، در زمان حیات امام و حتی بعد از فوت امام، اما به هیچیک نزدیک نشد.