‌‌قبل از انقلاب خیلی‌ها به‌اصطلاح بریده و مأیوس شده بودند. قبل از پیروزی انقلاب،‌‎ ‎‌در آن اواخر خیلی از شخصیت‌های مهم و کسانی که از سال 42 مبارزه کرده بودند یا دست‌‎ ‎‌از مبارزه کشیده بودند، یا مبارزه را دیگر بدون ثمر می‌دیدند، یا به علل دیگر مشغول به‌‎ ‎‌مسائل دنیا شده بودند. ‌

پایگاه خبری جماران: در کتاب خاطرات حجت‌الاسلام‌والمسلمین سید علی‌اکبر محتشمی پور با عنوان «از ایران، به ایران» در مورد حاج احمد آقا آمده است:

‌ما در شرایطی از یادگار حضرت امام رحمةالله علیه صحبت می‌کنیم و خاطراتی را‌‎ ‎‌بیان می‌داریم که متأسفانه این وجود مؤثر و ذی‌قیمت را از دست داده‌ایم. او همچون‌‎ ‎‌شمعی بعد از امام سوخت و آب شد. و امروز دیگر در میان ما نیست و در روزهای پایانی‌‎ ‎‌سال 73 دار فانی را وداع کرد. اگر بخواهیم یک تعبیر خلاصه‌ای راجع به ایشان عرض‌‎ ‎‌کنیم باید بگوییم حاج احمد آقا واقعاً یک شاگرد خوب و بافراست و هوشیار و پراستعداد برای حضرت امام بود. او از جهات مختلف نابغه محسوب می‌شد. او نه تنها‌‎ ‎‌شاگرد برجسته‌ای برای امام بود، بلکه به‌عنوان یک مرید از ابتدا تا انتها، گام‌به‌گام همراه‌‎ ‎‌و همگام با حضرت امام قدم برداشت، و یک‌لحظه هم از امام و راه امام جدا نمی‌شد، و‌‎ ‎‌سعی می‌کرد که همان چیزی را که امام می‌اندیشد و فکر می‌کند و عمل می‌کند و از او‌‎ ‎‌می‌خواهد او هم اجرا و عمل کند. او به هیچ‌وجه حاضر نبود در هیچ موردی فکر و نظر‌‎ ‎‌خودش را که احیاناً غیر از فکر و نظر و اندیشه امام بود اجرا کند و اگر احساس می‌کرد‌‎ ‎‌حضرت امام راجع به مسئله‌ای نظری غیر از نظر خودش دارد قطعاً نظر امام را عمل‌‎ ‎‌می‌کرد. در یک‌کلام حاج احمد آقا واقعاً عاشق دل‌سوخته حضرت امام بود، اما متأسفانه‌‎ ‎‌این سرمایه بزرگ انقلاب امروز در میان ما نیست. ‌

‌حاج احمد آقا دوران دبستان و دبیرستان را در قم سپری کرد و موفق شد در سال 1343‌‎ ‎‌دیپلم را در قم بگیرد و در خلال دوران تحصیل به ورزش خیلی علاقه داشت،‌‎ ‎‌بخصوص به ورزش فوتبال و یکی از بهترین بازیکنان فوتبال بود. یکی از دوستان نزدیک‌‎ ‎‌حاج احمد آقا، آقای کاظم رحیمی بود که از کودکی با حاج احمد آقا در مدرسه بود و در‌‎ ‎‌گروه‌های مختلف فوتبال هم‌بازی کرده و عضو تیم ملی هم شده و یکی از بهترین‌‎ ‎‌فوتبالیست‌های ایران به شمار می‌رفت و در تمام این مراحل با حاج احمد آقا بود. و همواره یاد‌‎ ‎‌می‌کند که احمد آقا از من خیلی بهتر فوتبال بازی می‌کرد. ‌

من همین اواخر در حالی که او را خیلی ناراحت و نگران بود دیدم، تعجب کردم که آن‌‎ ‎‌قلب قوی و آن اعصاب و قدرت فوق‌العاده جسمی‌ای که او داشت، چگونه امروز متوقف‌‎ ‎‌شده است؟‌

آقای کاظم رحیمی خاطراتی را از همان زمان دبیرستان و مراحل ورزشی که با هم‌‎ ‎‌داشتند نقل می‌کرد که هر روز ماه مبارک رمضان، اول صبح ما بلند می‌شدیم، ساعت 8‌‎ ‎‌صبح می‌آمدیم در ورزشگاه، یک دور با زبان روزه فوتبال بازی می‌کردیم و بچه‌های‌‎ ‎‌دیگر همه خسته می‌شدند و می‌رفتند، وقتی آن‌ها خسته می‌شدند ما می‌آمدیم یک دور‌‎ ‎‌والیبال بازی می‌کردیم پا به پای ایشان و این تیم هم وقتی خسته می‌شد می‌رفت، احمد آقا‌‎ ‎‌هنوز خسته نبود، می‌گفت: «باز برویم یک دور فوتبال بازی کنیم» دوباره فوتبال بازی‌‎ ‎‌می‌کردیم و ظهر برای نماز سرحال و بانشاط نماز می‌خواندیم و بدون اینکه ایشان هیچ‌‎ ‎‌احساس خستگی بکند برمی‌گشتیم. ‌من قبل از آمدن ایشان به نجف، حاج احمد آقا را از نزدیک ندیده بودم. یک روز تابستان‌‎ ‎‌سال 45 که نجف بودم، دیدم دو تا جوان در خانۀ امام هستند، پرسیدم که این‌ها کی هستند؟‌‎ ‎‌گفتند: «حاج احمد آقا پسر امام است و دوست و همکلاسی ایشان» آن دوست و همکلاسی‌‎ ‎‌کسی به‌جز آقای کاظم رحیمی نبود. این دو نفر از ایران به‌صورت مخفی برای دیدن امام به‌‎ ‎‌نجف آمده بودند. در همان سفر حضرت امام به حاج احمد آقا تأکید می‌کنند که طلبه بشود‌‎ ‎‌و درس بخواند و لذا از همان نجف حاج سید احمد شروع به خواندن دروس طلبگی کرد‌‎ ‎‌و سپس در ایران با جدیت ادامه داد. ‌ ‌اتفاقاً حاج احمد آقا در همان سفر یک‌بار که برای شنا به شطّ فرات رفته بود به‌سختی‌‎ ‎‌زخمی می‌شود، به این ترتیب که وقتی می‌خواسته است توی آب شیرجه برود، پایش‌‎ ‎‌می‌لغزد و مستقیم می‌آید پایین و پاهایش به میل‌گردهای ستون‌های پل اصابت می‌کند که‌‎ ‎‌وارد کف پا و عضلات آن تا نزدیک کاسه زانو می‌شود و به حالت اغما و بیهوشی در‌‎ ‎‌می‌آید. خیلی آسیب سخت و دل‌خراشی می‌بیند، بلافاصله دوستان ایشان را از آب بیرون‌‎ ‎‌می‌آورند و می‌برند بیمارستان و پای ایشان را پانسمان می‌کنند و بعد می‌برند نجف، ما در‌‎ ‎‌نجف مطلع شدیم و خیلی برای حال ایشان نگران شدیم. طبیعتاً حال امام و خانم امام که‌‎ ‎‌علاقه زیادی به فرزندشان داشتند مشخص است. ‌حاج احمد آقا وقتی به نجف می‌رسند، کم‌کم به هوش آمده بودند. ایشان می‌گویند که او‌‎ ‎‌را در منزل امام نبرند. خیلی وحشت داشتند از اینکه امام او را توبیخ کند. به همین جهت‌‎ ‎‌ایشان را به بیرونی می‌برند. ‌زیرزمین بیرونی بیت امام دو قسمت داشته است یک اندرونی بوده، یکی بیرونی. از ‌‎ ‎‌زیرزمین اندرونی امام و خانواده امام استفاده می‌کردند. از زیرزمین بیرونی،اعضای ‌‎ ‎‌دفتر، استفاده می‌کرده‌اند. ‌

‌‌منتها یک‌راهی بین این دو زیرزمین، اتصال برقرار می‌کرده است. بستر حاج احمد آقا‌‎ ‎‌را در زیرزمین بیرونی می‌اندازند و ایشان آنجا استراحت می‌کرده است. (این داستان را‌‎ ‎‌خود احمد آقا نقل می‌کرد.) امام وقتی می‌بینند احمد آقا پیدایش نیست، سؤال می‌کنند که‌‎ ‎‌احمد کجاست؟ می‌گویند یک مقداری کسالت دارد، می‌فرمایند که خوب کسالت دارد‌‎ ‎‌کجاست؟جواب می‌دهند که توی زیرزمین بیرونی خوابیده است یک‌وقت امام از‌‎ ‎‌سرد آب اندرونی می‌آیند توی سرداب بیرونی، بالای سر حاج احمد آقا. احمد آقا روپوشی را‌‎ ‎‌که روی خودش انداخته بود می‌کشد روی صورتش تا مواجه با چهره امام نشود. امام‌‎ ‎‌می‌آیند بالای سر احمد آقا و می‌فرمایند «احمد! باز شیطانی کردی و خودت را به این روز‌‎ ‎‌انداختی! ؟» احمد آقا گفتند که من از همان زیر سرپوشی که روی صورتم انداخته بودم‌‎ ‎‌گفتم: «آقا از پسر شما غیر از این انتظاری نیست! » می‌گفت: امام خندید و برگشت. ‌

 

سابقۀ مبارزاتی مرحوم حاج احمد آقا در قم و نجف

حاج احمد آقا در کنار تحصیلات علوم اسلامی، راه پدر را فراموش نکرده بود. یعنی‌‎ ‎‌در جهت مبارزه گام‌های بسیار مؤثری را برداشت، از سال 45 تا 57 دو، سه مرتبه در اثر‌‎ ‎‌فعالیت‌های سیاسی و مبارزاتی به‌وسیلۀ ساواک دستگیر شد و به شکنجه رفت. و دو، سه‌‎ ‎‌بار موفق شد که به نجف اشرف بیاید. هم‌سال 51 و 50 و سپس سال 55 که دیگر تا پایان‌‎ ‎‌اقامت امام در نجف همراه امام بود. ‌در این مدت همان‌طوری که گفتم داخل ایران بارها و بارها دستگیر شد و به زندان افتاد‌‎ ‎‌و در ساواک مورد بازجویی و شکنجه قرار گرفت. ‌

علت دستگیری‌ها و بازداشت‌ها و شکنجه‌ها هم مشخص بود که در ارتباط با مبارزه و راه‌‎ ‎‌پدر بزرگوارش است. حاج احمد آقا رفته‌رفته در میان مبارزین و سیاستمداران در اثر‌‎ ‎‌شایستگی‌ها و هوش و فراستی که داشت جایگاه خاصی پیدا کرده بود. و به‌مرور زمان یک‌‎ ‎‌حالت محوریتی را در داخل ایران یافت. ولو اینکه در قم اشتغال داشت و به سر می‌برد،‌‎ ‎‌ولی در محافل سیاسی و مبارزاتی تهران حضور فعال داشت. هر هفته و به مناسبت‌های‌‎ ‎‌مختلف به تهران می‌آمد و با شخصیت‌های مبارز و سیاسی و گروه‌های مختلف ارتباط‌‎ ‎‌برقرار می‌کرد. آن‌ها هم در موارد خاص به قم می‌آمدند و با ایشان مرتبط بودند. خودش به‌‎ ‎‌خودی خود دارای یک نظریه مبارزاتی و انقلابی و یک راه و روش خاصی بود. ‌

به تعبیری می‌توانیم بگوییم شخصیت حاج احمد آقا یک شخصیت دوبعدی بود،‌‎ ‎‌یک بعد خودش بود و افکار و اندیشه‌ها و سلیقه‌های مربوط به خودش، که این بعد قبل از‌‎ ‎‌سال 55 تا وقتی‌که در ایران بود بسیار متجلی و ظاهر و بارز بود. بعد دیگرش احساس‌‎ ‎‌مسئولیتی بود که در قبال امام داشت. حاج احمد آقا این بعد اولش بیشتر در وقتی ظهور‌‎ ‎

‌و بروز داشت که در ایران بود. تا وقتی در ایران بود خودش بود و دریافت‌های خودش از‌‎ ‎‌مبارزات داخل ایران و دریافت‌هایی که از راه دور از حضرت امام داشت و یا برخی از‌‎ ‎‌اوقاتی که به نجف مشرف می‌شد و از نزدیک امام را می‌دید. حاج احمد آقا در طول این‌‎ ‎‌مدت به‌سرعت مسائل سیاسی کشور، داخل و خارج را مورد ارزیابی قرار داد و دارای‌‎ ‎‌تحلیل سیاسی و فکر سیاسی و اجتهاد سیاسی شده بود و خیلی راحت مسائل را‌‎ ‎‌می‌توانست مورد تحلیل و ارزشیابی قرار بدهد. ‌

تحلیل‌های حاج احمد آقا مورد توجه دوستان در نجف اشرف و حتی کسانی که در‌‎ ‎‌داخل ایران بودند قرار می‌گرفت. و رژیم هم که رفته‌رفته به ویژگی‌های ذاتی او پی‌‎ ‎‌برد بیش، از پیش او را تحت کنترل و مراقبت قرار می‌داد. حاج احمد آقا از برخی از‌‎ ‎‌امکانات گذشته خودش در راه فریب دشمن و ساواک استفاده و بهره‌برداری می‌کرد. مثلاً‌‎ ‎‌آن بعد ورزشی را که من عرض کردم و علاقه‌مندی به ورزش و اینکه مسائل ورزشی و‌‎ ‎‌اخبار ورزشی را در نوجوانی و جوانی خیلی پیگیری می‌کرد، مجلات و روزنامه‌های‌‎ ‎‌ورزشی را خریداری می‌کرد و می‌خواند، این کار را در دوران طلبگی و مبارزه هم‌‎ ‎‌همچنان ادامه می‌داد. وقتی در خیابان‌های قم حرکت می‌کرد و راه می‌رفت به این‌‎ ‎‌کیوسک‌های روزنامه‌فروشی که می‌رسید می‌ایستاد و مجلات ورزشی را می‌گرفت و‌‎ ‎‌احیاناً می‌خرید و همراه خودش می‌برد. طبیعی است که عوامل و ایادی ساواک که او را‌‎ ‎‌تعقیب می‌کردند گزارش می‌کردند که هنوز هم در حال و هوای ورزش و فوتبال است. در‌‎ ‎‌حالی که این حرکت حاج احمد آقا صرفاً یک حرکت پوششی بود برای فریب ساواک. برای‌‎ ‎‌اینکه ساواک فکر کند که او در حال و هوای ورزش است و کار مبارزاتی نمی‌کند. ‌

حاج احمد آقا یک‌منزلی در خیابان صفاییه داشت که بعد از پیروزی انقلاب مدتی‌‎ ‎‌منزل را در اختیار من گذاشته بود. چون وقتی‌که در اوایل سال 58 همسر و فرزندان من از‌‎ ‎‌نجف به ایران وارد شدند و برای زندگی به قم آمدند من محل سکونتی در قم نداشتم و‌‎ ‎‌موقتاً در منزل ایشان بودم. این منزل در اوایل خیابان صفاییه بود و دوطبقه داشت، یک‌‎ ‎‌طبقه زیرزمین با چند اتاق و یک طبقه همکف یا چهار اتاق، که من ‌بعد از انقلاب به‌‎ ‎‌وسعت کار و تلاش و نشاط مبارزاتی حاج احمد آقا بیشتر متوجه شدم. در زیرزمین این‌‎ ‎‌منزل محل تکثیر اعلامیه‌ها و نشریات و مسائل و پیام‌هایی بود که حضرت امام در دوران ‌تبعید یا سایر مبارزین در حوزه علمیه قم می‌دادند. یک دستگاه تکثیر خوبی داشتند و در‌‎ ‎‌این مدت و سال‌های قبل از پیروزی انقلاب که خیلی از افراد بریده و مأیوس شده بودند،‌‎ ‎‌این حاج احمد آقا بود که با استعداد و پشتکار از آن میراث‌ها فنی و معنوی و روحی‌ای که‌‎ ‎‌از امام برده بود این میدان و عرصه مبارزه را همچنان گرم نگه داشته بود. در داخل این‌‎ ‎‌زیرزمین به‌وسیله دستگاه استنسیل اطلاعیه‌ها و نوشته‌های امام و سایر اعلامیه‌ها را‌‎ ‎‌تکثیر می‌کردند و به‌وسیله برخی از طلاب که از دوستان نزدیک ایشان بودند به تهران و‌‎ ‎‌شهرستان‌های دیگر منتقل و توزیع می‌شد. ‌

‌‌قبل از انقلاب خیلی‌ها به‌اصطلاح بریده و مأیوس شده بودند. قبل از پیروزی انقلاب،‌‎ ‎‌در آن اواخر خیلی از شخصیت‌های مهم و کسانی که از سال 42 مبارزه کرده بودند یا دست‌‎ ‎‌از مبارزه کشیده بودند، یا مبارزه را دیگر بدون ثمر می‌دیدند، یا به علل دیگر مشغول به‌‎ ‎‌مسائل دنیا شده بودند. ‌

یکی از این مسائلی که آقایان به آن مبتلا شده بودند مسائل مادی بود. شرکت‌هایی را‌‎ ‎‌تأسیس کرده بودند. زمین می‌خریدند و می‌فروختند، بسازوبفروشی داشتند، شرکت‌‎ ‎‌ساختمانی داشتند که امام را خیلی نگران کرده بود. گویی دیگر هیچ‌گونه مسئله‌ای و‌‎ ‎‌مبارزه‌ای وجود ندارد. از آن‌طرف سران نهضت آزادی به این مسائل مبتلا شده بودند، تا‌‎ ‎‌اینکه حضرت امام پیام دادند برای حاج احمد آقا و از طریق ایشان به این آقایان رسید که‌‎ ‎‌فرموده بودند: «به صلاح شما نیست که در چنین اوضاع و شرایطی این‌گونه به کارهای‌‎ ‎‌دنیوی آلوده بشوید. در شرایطی که مردم نیاز دارند به کار و تلاش و دلسوزی و حمایت از‌‎ ‎‌آن‌ها و در شرایطی که اسلام این‌گونه نیازمند به فعالیت هست درست نیست شما دوستان‌‎ ‎‌من همه‌چیز را رها کنید و خودتان را مشغول به این کارها کنید. بعد از این پیام، بسیاری از‌‎ ‎‌این آقایان به خودشان آمدند و میزان فعالیت‌های مادی و اقتصادی و ساخت‌وساز و خریدوفروش و زمین و ساختمان و شرکت را کاهش دادند و یا متوقف کردند و بار دیگر به‌‎ ‎‌صحنه مبارزه بازگشتند. ‌

حاج احمد آقا در چهارچوب بعد استقلالی خودش و فعالیت‌های مبارزاتی شخصی‌‎ ‎‌خودش در ایران ارتباطاتی را با محافل مختلف سیاسی و مبارزاتی برقرار کرده بود، او در‌‎ ‎‌ایران با احزاب سیاسی مخالف رژیم شاه ارتباط داشت. نهضت آزادی، عناصر و‌‎ ‌شخصیت‌های بالای جبهه ملی، دکتر شریعتی و گروه‌های مختلف مسلح با حاج احمد آقا‌‎ ‎‌ارتباط داشتند و شخصیت‌های حوزوی، جامعه مدرسین، علمای مبارز در قم و تهران و‌‎ ‎‌شهرستان‌های مختلف با حاج احمد آقا مرتبط بودند، و اصولاً حاج احمد آقا به‌عنوان یک‌‎ ‎‌همزه وصل بین امام و همه طیف‌ها و جریان‌های سیاسی و انقلابی و مبارزاتی داخل کشور‌‎ ‎‌مطرح بود. چه کسی در داخل ایران، برای امام مطمئن‌تر از حاج احمد آقا می‌توانست‌‎ ‎‌باشد. برای گروه‌های مختلف مبارزی که می‌خواستند به نحوی با حضرت امام مرتبط‌‎ ‎‌باشند و دیدگاه‌ها، نظرها و خواسته‌های امام را به‌طور مستقیم دریافت کنند، چه کسی‌‎ ‎‌راحت‌تر می‌توانست به دور از حساسیت‌های خاصی که رژیم و ساواک داشت با امام مرتبط‌‎ ‎‌باشد؟‌

‌‌ارتباط حاج احمد آقا با امام و نجف و حاج‌آقا مصطفی یک ارتباط بسیار طبیعی و غیر‌‎ ‎‌حساس از نظر دشمن بود. بالاخره فرزند امام است و می‌تواند تلفن بزند، با مادر صحبت‌‎ ‎‌کند، با پدر و مادر صحبت کند و در خلال تماس تلفنی خیلی از مسائل را با قرارهای قبلی‌‎ ‎‌به‌صورت رمز ردوبدل کند و دستورها و نظرهای امام را دریافت کند و هم اطلاعات و‌‎ ‎‌اخباری را که در ایران هست به اطلاع امام برساند. یا از طریق اقوام و خویشان و نامه‌هایی‌‎ ‎‌که فرستاده می‌شد از طریق قم به نجف حاج احمد آقا واسطه این کار باشد. پس موقعیت‌‎ ‎‌خانوادگی و این قرابت و نزدیکی حاج احمد آقا به امام به انضمام آن خصوصیاتی که در‌‎ ‎‌شخصیت حاج احمد آقا بود باعث شده بود که ایشان یک چهرۀ ممتاز و مشخص و‌‎ ‎‌فرزانه‌ای در عرصۀ انقلاب و مبارزه باشد، در این مقطع حساس از تاریخ که امام در داخل‌‎ ‎‌ایران نبود و دسترسی به امام برای مردم و عناصر سرنوشت‌ساز نهضت و قیام و مبارزه‌‎ ‎‌مردم دشوار بود و در بعضی از موارد محال می‌نمود، چنین رابط مورد اعتمادی و چنین‌‎ ‎‌رابط دارای صلاحیت بالایی بسیار ارزشمند و گران‌قیمت می‌نمود، ‌حاج احمد آقا همچون امام دارای ابعاد متفاوتی بود که احیاناً در یک شخص ممکن‌‎ ‎‌است جمع نشود، اما در وجود امام و یادگارش حاج احمد آقا جمع شده بود. حاج احمد‌‎ ‎‌آقا به‌شدت عاطفی و فردی بود که مسائل عاطفی درونی ایشان پررنگ بود. به‌شدت‌‎ ‎‌علاقه‌مند به امام بود و به‌شدت نسبت به نزدیکان احساس محبت و علاقه و شفقت می‌کرد،‌‎ ‎‌به خانواده‌اش علاقه‌مند بود و به بچه‌هایش علاقه‌مند بود و تا آخر هم همین‌طور بود. اما‌‎ ‎ ‎ ‌یک بعد دیگرش احساس مسئولیت و احساس وظیفه‌ای بود که در قبال اسلام و نظام و‌‎ ‎‌انقلاب و مبارزه می‌کرد. علی‌رغم آن میزان بالای عاطفه و عشق و علاقه به بستگان و‌‎ ‎‌نزدیکان و حتی دوستان، ولی وقتی‌که این تزاحم بین مسائل عاطفی و درونی با مسائل‌‎ ‎‌اهم مبارزاتی و انقلابی و مسئولیت پیش می‌آمد، کفۀ انقلاب و مبارزه برای او خیلی‌‎ ‎‌سنگین‌تر بود و مسائل عاطفی‌اش در برابر مسائل انقلاب و احساس مسؤولیت اسلامی و‌‎ ‎‌انقلابی‌اش رنگ می‌باخت و لذا یکی از خصوصیاتی که از ابتدا حاج احمد آقا علی‌رغم‌‎ ‎‌این روحیۀ خاصی که داشت مراعات می‌کرد این بود که همواره سعی می‌کرد خانواده‌اش‌‎ ‎‌و فرزندانش بستگی فوق‌العاده به او پیدا نکنند. سعی می‌کرد فرزندانش مستقل از او‌‎ ‎‌باشند علاقۀ شدید به او پیدا نکنند. حاج احمد آقا می‌گفت علیرغم اینکه به فرزندم حسن‌‎ ‎‌عشق می‌ورزم، اما نمی‌خواهم که او دلبسته من بشود و لذا علت این روش را هم این‌طور‌‎ ‎‌ذکر می‌کرد که اصلاً سرنوشت من مشخص نیست، امروز ما را دستگیر کنند و به زندان‌‎ ‎‌ببرند، مجبور بشوم ایران را ترک کنم، بروم و تا آخر نیایم. ‌

اگر بنا باشد فرزند دلبند من به من دلبستگی پیدا کند این دوری خیلی برایش طاقت‌فرسا‌‎ ‎‌است و به او سخت می‌گذرد و عرصه را به او تنگ می‌کند. ‌

‌‌در سال 5 5 قبل از اینکه اقدام به مسافرت بکند مدت‌ها در قم بود و سعی می‌کرد که‌‎ ‎‌فرزند و خانواده‌اش را نبیند و علت را این ذکر می‌کرد: «الآن من رفتم توی فرودگاه من را‌‎ ‎‌دستگیر کردند از ایران خارج شدم و دیگر نتوانستم برگردم، اگر بنا بشود این فرزند و ‌‎ ‎‌فرزندان و نزدیکان، آن شدت علاقه را همچنان به من حفظ کرده باشند این فراق به آن‌ها‌‎ ‎‌خیلی فشار می‌آورد.» ‌این حالت‌ها را حاج احمد آقا داشت. ‌من یادم نمی‌رود وقتی فرزندانش را می‌دید در نجف یا در تهران، قم یا آن موقعی که‌‎ ‎‌در پاریس بودم یا حتی یکی از نزدیکان و اقوام نزدیک را می‌دید آن بشاشت و عشق و‌‎ ‎‌علاقه به این اقربا و اقوام و نزدیکان در چهرۀ او موج می‌زد، و گاهی از اوقات بی‌اختیار‌‎ ‎‌فرزند خودش را جلوی کسانی که بودند در آغوش می‌کشید و می‌بوسید. احساس من این‌‎ ‎‌بود که در چنین حالتی دیگر سر از پای نمی‌شناسد. یعنی علی‌رغم اینکه فشار می‌آورد به‌‎ ‎‌خودش که آن حالت قبلی را حفظ کند ولی اینجا دیگر به‌اصطلاح از دستش در می‌رفت.‌‎ ‎

حاج احمد آقا یک‌بار در سال 45 به نجف آمد. در سال 51-50 باز به نجف آمد. و در‌‎ ‎‌نهایت سال 55 اواخر سال، یعنی بهمن و اسفند بود باز به عراق و نجف آمد و تا پایان‌‎ ‎‌همراه امام ماند و تا آمدن امام دیگر به ایران برنگشت. در این مسافرت‌هایی که ایشان‌‎ ‎‌داشت و در این فاصله چندین بار به سوریه و لبنان مسافرت کرد. سفر حاج آقا به سوریه و‌‎ ‎‌لبنان دو جنبه داشته، یکی جنبه به‌اصطلاح دیدوبازدید بین اقوام و خویشان. زیرا امام‌‎ ‎‌موسی صدر دایی همسر حاج احمد آقا بود و همین‌طور خانم ربابه صدر خاله همسر‌‎ ‎‌حاج احمد آقا بود و به هر حال صلۀ رحم اقتضا می‌کرد که همراه با خانواده دیدوبازدیدهایی را داشته باشند. اما عمده‌ترین علت برای این سفر آن هدف بالاتر و مسائلی‌‎ ‎‌بود که در ارتباط با نهضت و انقلاب در داخل ایران مطرح بود. ‌

حاج احمد آقا همان‌طوری که در داخل ایران ارتباط مستقیم با گروه‌های سیاسی و‌‎ ‎‌احزاب و گروه‌های مسلح ضد رژیم شاه داشت، ارتباطاتی با مبارزین لبنانی هم برقرار‌‎ ‎‌کرده بود. البته به‌صورت مشخص و متمرکز رابطه حاج آقا با آقا موسی صدر رئیس‌‎ ‎‌مجلس شیعیان لبنان و حرکت امل به فرماندهی دکتر چمران بود. و کانال ارتباطی ایشان‌‎ ‎‌در لبنان این سه جهت بود که مشخصاً مربوط می‌شد به آقا موسی صدر، ولی در عین حال‌‎ ‎‌با سایر شخصیت‌ها و گروه‌های چریکی هم که در ارتباط با سازمان آزادی‌بخش فلسطین‌‎ ‎‌بودند بی‌ارتباط نبود. از طریق شهید محمد صالح حسینی، از طریق آقای جلال‌الدین‌‎ ‎‌فارسی این ارتباطات وجود داشت و شخصاً با برخی از افراد فلسطینی مثل ابوجهاد یا‌‎ ‎‌ابوأیاض که در آن موقع چهره‌های موجهی در میان فلسطینی‌ها و سازمان آزادی‌بخش‌‎ ‎‌فلسطین داشتند ارتباط داشت. این ارتباط‌ها به خاطر این بود که عناصر مبارز در‌‎ ‎‌داخل ایران که برای آموزش‌های نظامی و چریکی می‌خواهند به لبنان بروند‌‎ ‎‌بتواند آن‌ها را معرفی کند و یک وضعیت به هر حال مناسبی را برای آن‌ها فراهم‌‎ ‎‌کند. دخالت حاج احمد آقا در مسائل ارتباطات با سوریه و لبنان وقتی معنا پیدا‌‎ ‎‌می‌کند که توجه کنیم آقایان جلال‌الدین فارسی و شهید محمد منتظری نیز در‌‎ ‎‌آنجا حضور فعال داشته‌اند ولی توجه نیروهای انقلابی به شخص حاج احمد آقا‌‎ ‎‌و اعتماد آن‌ها به ایشان موجب گردیده بود که حاج احمد آقا مستقیماً در این مسئله‌‎ ‎‌نیز وارد میدان شود. حاج احمد آقا معتقد بود باید امکانات متعدد و متفاوت و‌‎ ‎

فراوانی را برای ادامه و گسترش قیام و نهضت فراهم کرد. اگر یک کانال نشد از کانال‌‎ ‎‌دیگری امکان فراهم باشد تا همه بتوانند آنجایی که لازم است بهره‌برداری کنند و در این‌‎ ‎‌رابطه خیلی فعال و نقش‌آفرین بود. ‌

یکی دیگر از موارد ارتباطی حاج احمد آقا مربوط به اروپا و آمریکا بود که هم در‌‎ ‎‌وقتی‌که در ایران بودند و هم از وقتی‌که به نجف اشرف آمدند از طریق آقای صادق‌‎ ‎‌طباطبایی و دیگران مثل بنی‌صدر، یزدی، قطب‌زاده، انجمن‌های اسلامی و امثال آن‌ها،‌‎ ‎‌ارتباطاتی را با جمعیت‌ها و گروه‌هایی که مبارز بودند، در اروپا و آمریکا برقرار کرده بودند و‌‎ ‎‌آن‌ها هم از حاج احمد آقا به‌عنوان یک عنصر مورد اعتماد یاد می‌کردند و با او ارتباط‌‎ ‎‌برقرار می‌کردند. چه در ارتباط با مسائل ایران و چه در ارتباط با مسائل نجف اشرف، پس‌‎ ‎‌من می‌توانم در یک جمله این را خلاصه کنم که حاج احمد آقا یک آدمی بود که دارای‌‎ ‎‌جامعیت فوق‌العاده‌ای بود، برخلاف دیگران که یک‌بعدی بودند و یا شخصیتشان در‌‎ ‎‌حدی بود که گروه‌ها یا شأن خودشان نمی‌دانستند با آن‌ها تماس بگیرند یا آن‌ها اجازه تماس‌‎ ‎‌گرفتن را نمی‌دادند، یعنی خودشان را منتسب به یک جریان خاصی کرده بودند و مرحوم‌‎ ‎‌حاج احمد آقا این‌گونه نبود. مثلاً بعضی از دوستانی که در نجف اشرف مشهور شده‌‎ ‎‌بودند که طرفدار مجاهدین خلق هستند. طبیعی است که چنین چهره‌ای ولو روحانی‌‎ ‎‌است وقتی مشهور می‌شود طرفدار یا عضو مجاهدین خلق است گروه‌های دیگر از او‌‎ ‎‌پرهیز می‌کنند و یا خودش حاضر نیست که در جهت مبارزه با شاه با سایر گروه‌ها و‌‎ ‎‌شخصیت‌های سیاسی که آن‌ها احیاناً مخالف مجاهدین خلق بودند همکاری بکند. طبیعی‌‎ ‎‌است چنین آدمی تک‌بعدی می‌شود، هیچ‌گونه نشاط و تحرکی در عرصۀ مبارزه و میدان‌‎ ‎‌مبارزه به‌صورت کلان نمی‌تواند داشته باشد و در یک زاویه خاصی می‌تواند حرکت کند.‌‎ ‎‌یا اینکه ولو مشهور نشده باشد به‌عنوان هوادار، عضو و یا طرفدار یک گروه خاصی ولی‌‎ ‎‌ذاتاً به‌گونه‌ای باشد که با یک جریان مخصوصی بتواند حرکت کند و نتواند با دیگران‌‎ ‎‌همکاری بکند، آدمی باشد به‌اصطلاح تنگ‌نظر که با همه مجموعه‌ها نتواند کار بکند و‌‎ ‎‌فعالیت بکند، این هم باز خودبه‌خود، تک‌بعدی خواهد شد و در یک زاویه و یک مسیر‌‎ ‎‌و جریان خاصی قرار می‌گیرد. انگشت‌شمارند افرادی که بتوانند در زوایای مختلف فراوانی را برای ادامه و گسترش قیام و نهضت فراهم کرد. اگر یک کانال نشد از کانال‌‎ ‎‌دیگری امکان فراهم باشد تا همه بتوانند آنجایی که لازم است بهره‌برداری کنند و در این‌‎ ‎‌رابطه خیلی فعال و نقش‌آفرین بود. ‌

‌‌یکی دیگر از موارد ارتباطی حاج احمد آقا مربوط به اروپا و آمریکا بود که هم در‌‎ ‎‌وقتی‌که در ایران بودند و هم از وقتی‌که به نجف اشرف آمدند از طریق آقای صادق‌‎ ‎‌طباطبایی و دیگران مثل بنی‌صدر، یزدی، قطب‌زاده، انجمن‌های اسلامی و امثال آن‌ها،‌‎ ‎‌ارتباطاتی را با جمعیت‌ها و گروه‌هایی که مبارز بودند، در اروپا و آمریکا برقرار کرده بودند و‌‎ ‎‌آن‌ها هم از حاج احمد آقا به‌عنوان یک عنصر مورد اعتماد یاد می‌کردند و با او ارتباط‌‎ ‎‌برقرار می‌کردند. چه در ارتباط با مسائل ایران و چه در ارتباط با مسائل نجف اشرف، پس‌‎ ‎‌من می‌توانم در یک جمله این را خلاصه کنم که حاج احمد آقا یک آدمی بود که دارای‌‎ ‎‌جامعیت فوق‌العاده‌ای بود، برخلاف دیگران که یک‌بعدی بودند و یا شخصیتشان در‌‎ ‎‌حدی بود که گروه‌ها یا شأن خودشان نمی‌دانستند با آن‌ها تماس بگیرند یا آن‌ها اجازه تماس‌‎ ‎‌گرفتن را نمی‌دادند، یعنی خودشان را منتسب به یک جریان خاصی کرده بودند و مرحوم‌‎ ‎‌حاج احمد آقا این‌گونه نبود. مثلاً بعضی از دوستانی که در نجف اشرف مشهور شده‌‎ ‎‌بودند که طرفدار مجاهدین خلق هستند. طبیعی است که چنین چهره‌ای ولو روحانی‌‎ ‎‌است وقتی مشهور می‌شود طرفدار یا عضو مجاهدین خلق است گروه‌های دیگر از او‌‎ ‎‌پرهیز می‌کنند و یا خودش حاضر نیست که در جهت مبارزه با شاه با سایر گروه‌ها و‌‎ ‎‌شخصیت‌های سیاسی که آن‌ها احیاناً مخالف مجاهدین خلق بودند همکاری بکند. طبیعی‌‎ ‎‌است چنین آدمی تک‌بعدی می‌شود، هیچ‌گونه نشاط و تحرکی در عرصۀ مبارزه و میدان‌‎ ‎‌مبارزه به‌صورت کلان نمی‌تواند داشته باشد و در یک زاویه خاصی می‌تواند حرکت کند.‌‎ ‎‌یا اینکه ولو مشهور نشده باشد به‌عنوان هوادار، عضو و یا طرفدار یک گروه خاصی ولی‌‎ ‎‌ذاتاً به‌گونه‌ای باشد که با یک جریان مخصوصی بتواند حرکت کند و نتواند با دیگران‌‎ ‎‌همکاری بکند، آدمی باشد به‌اصطلاح تنگ‌نظر که با همه مجموعه‌ها نتواند کار بکند و‌‎ ‎‌فعالیت بکند، این هم باز خودبه‌خود، تک‌بعدی خواهد شد و در یک زاویه و یک مسیر‌‎ ‎‌و جریان خاصی قرار می‌گیرد. انگشت‌شمارند افرادی که بتوانند در زوایای مختلف‌‎ ‎‌حرکت کنند و جریانات گوناگون را گرد محور خود جمع کنند. البته این خصوصیت را باید‌‎ ‎‌عرض کنم در شهید محمد منتظری تقریباً تا یک حدودی بود. او توانسته بود با جریانات‌‎ ‎‌مختلف ارتباط برقرار کند یا از جریانات مختلف به نفع نهضت و انقلاب اسلامی‌‎ ‎‌بهره‌برداری بکند. اما به نظر من حاج احمد آقا در این زمینه گوی سبقت را از همه اقرانش‌‎ ‎‌ربوده بود و خیلی موفق بود. وقتی حاج احمد آقا وارد نجف اشرف شد قرار شد آنجا‌‎ ‎‌بماند، زیرا اولاً حضرت امام احساس می‌کردند وجود احمد آقا در نجف اشرف هم به‌‎ ‎‌نفع خود احمد آقا است زیرا در ایران با توجه به نیاز شدیدی که به احمد آقا بود، نیروی‌‎ ‎‌ایشان تمام مصروف کارهای جزئی و فردی می‌شد (مثل رسیدگی به خانواده زندانیان) و‌‎ ‎‌از فکر و اندیشه و تحلیل سرشار او کمتر بهره‌برداری می‌گردید. وقتی‌که یک سری‌‎ ‎‌کارهای روزمره دست و پای انسان را بگیرد و مشغول کند دیگر نمی‌تواند به کارهای‌‎ ‎‌اساسی برسد. ولی وقتی احمد آقا در نجف اشرف باشد ضمن ارتباط برقرار کردن با همه‌‎ ‎‌جریاناتی که در داخل ایران است، و این جریانات را در طول شش-هفت سال گذشته‌‎ ‎‌خوب شناسایی کرده، سالم را از غیرسالم شناسایی کرده و این‌یک آرشیو و منبع مطمئن‌‎ ‎‌و غنی در کنار حضرت امام بود که می‌توانست این اطلاعاتی را که نسبت به جریان‌های‌‎ ‎‌مختلف در داخل ایران دارد در خدمت امام قرار بدهد، و حضرت امام از جریانات داخل‌‎ ‎‌کشور از کانال مطمئن او به‌خوبی آگاه و مطلع بشوند. و در تصمیم‌گیری‌ها از این اطلاعات‌‎ ‎‌بهره‌برداری کنند. بعلاوه، خود حاج احمد آقا در ایران با توجه به وسعت کارهای سیاسی‌‎ ‎‌که پیدا کرده بود نمی‌توانست آن‌گونه که باید و شاید به تحصیل و درس برسد، ولی در‌‎ ‎‌نجف اشرف ضمن کار سیاسی و فعالیت‌های خاصی که انقلاب به عهده‌اش گذاشته بود‌‎ ‎‌می‌توانست به درس و بحث و تحصیل خودش هم برسد. امام تشخیصشان این بود که‌‎ ‎‌مرحوم شهید حاج آقا مصطفی خمینی باید برای آیندۀ اسلام و مسلمین خودش را آماده‌‎ ‎‌بکند، امید بسیار زیادی نسبت به حاج آقا مصطفی داشتند و علی‌رغم استعداد و تلاش و‌‎ ‎‌کار علمی بالایی که حاج آقا مصطفی می‌کردند، ولی یک‌بخشی از فکر و اوقات و اندیشۀ‌‎ ‎‌ایشان مصروف مسائل سیاسی و مبارزاتی ایران می‌شد، مثلاً دوستان ما در نجف اشرف‌‎ ‎‌راجع به مبارزات و مسائل داخل ایران و حضرت امام می‌رفتند با حاج‌آقا مصطفی‌‎ ‎‌مشورت می‌کردند و حاج آقا مصطفی هم جداً برخورد مثبت داشت. از نظرات حاج آقا‌‎ ‎‌مصطفی ما خیلی بهره می‌گرفتیم. روحیه انقلابی فوق‌العاده‌ای داشت. حاج آقا مصطفی‌‎ ‎تنها کسی بود که از سال 46 معتقد بودند که همه باید آموزش نظامی ببینیم. باید جامعۀ‌‎ ‎‌ما آمادۀ یک حرکت مسلحانه فراگیر باشد، یعنی وقتی‌که حاج آقا مصطفی به ماها که طلبه‌‎ ‎‌بودیم می‌گفت همه شماها باید بروید آموزش ببینید و وسایل آن را هم فراهم کرده بود‌‎ ‎‌مشخص است که در زمینه‌های دیگر مبارزاتی چقدر پیشرفته‌تر حرکت می‌کند و لذا‌‎ ‎‌بسیاری از زوایای فکری حاج آقا مصطفی را می‌توانست جریانات مبارزات و انقلاب به‌‎ ‎‌خودش مشغول کند. ‌

امام با توجه به دستمایه‌های علمی حاج آقا مصطفی نمی‌خواستند که فکر ایشان‌‎ ‎‌مصروف جای دیگری بشود. باید متمرکز در مسائل علمی و حوزوی می‌شد که در آینده‌‎ ‎‌بعد از حضرت امام حاج آقا مصطفی بتواند جایگاه خاص خودش را پیدا بکند و لذا‌‎ ‎‌وجود حاج آقا احمد با توجه به اینکه همان ویژگی‌های حاج آقا مصطفی را با یک اضافاتی‌‎ ‎‌داشت و آن اضافات وسعت اطلاعاتی بود که حاج احمد آقا در داخل ایران پیدا کرده بود‌‎ ‎‌و حاج آقا مصطفی دور بود از صحنه و از نزدیک مسائل را دنبال نکرده بود و آن جامعیتی‌‎ ‎‌را که حاج احمد آقا در مسائل سیاسی و مبارزاتی داشت حاج آقا مصطفی نداشت. حاج‌‎ ‎‌آقا مصطفی نسبت به جریانات مختلف بسیار قاطع عمل می‌کرد؛ یعنی حرکت حاج آقا‌‎ ‎‌مصطفی صرفاً در چارچوب مسائل سیاسی خلاصه نمی‌شد. این باعث شده بود که‌‎ ‎‌بسیاری از جریانات سیاسی از طرف حاج آقا مصطفی طرد شده بودند. مثلاً حاج آقا‌‎ ‎‌مصطفی شدیداً نسبت به بنی‌صدر موضع داشت و اصلاً حاضر نبود در نجف اشرف با‌‎ ‎‌بنی‌صدر یکجا بنشیند صحبت کند. حاج آقا مصطفی شدیداً روی قطب‌زاده حساس‌‎ ‎‌بود و از خانۀ خودش او را بیرون کرد (در نجف اشرف). درست است که در مقاطع دیگر‌‎ ‎‌باید این دُمل را وقتی رسید به‌اصطلاح نیشتر زد، اما هنوز که نرسیده شاید به مصلحت‌‎ ‎‌نباشد که چنین کاری را کرد. در آن موقع حاج آقا مصطفی تشخیص داده بود این غده،‌‎ ‎‌غدۀ نامیمونی است و معتقد بود که این را باید از ریشه کند. اما امام چنین عقیده‌ای را‌‎ ‎‌نداشتند. مثلاً دکتر یزدی در پاریس یک سری حرکت‌هایی را داشت که ما مخالفت‌‎ ‎‌می‌کردیم، بعد امام پیغام داده بودند برای ما که شما یک مقداری ملایم‌تر برخورد کنید. ما‌‎ ‎‌به ایشان عرض کردیم که طبق نظر شما و اصول ارزشی‌ای که شما بیان کردید عمل‌‎ ‎‌می‌کنیم، امام فرموده بودند که من با این‌ها کار دارم، من فعلاً کسی را غیر از این‌ها اینجا‌‎ ‎دارم. این نشان می‌دهد که علی‌رغم اینکه حضرت امام می‌دانست، ولی مجبور بود و‌‎ ‎‌احساس می‌کرد باید در این مقطع، آن افراد باشند. حاج‌آقا مصطفی خیلی قاطعانه این‌ها را ‌‎ ‎‌طرد می‌کرد و لذا حاج احمد آقا با توجه به آن جامعیت و جامع‌نگری در مسائل سیاسی،‌‎ ‎‌وجودش در سال‌های آخر اقامت امام در نجف خیلی مغتنم بود. لذا وقتی حاج احمد آقا به‌‎ ‎‌نجف آمد، حاج آقا مصطفی از دوستان خواست و به ما فرمودند که از این به بعد کلیه‌‎ ‎‌مسائل سیاسی  و مبارزاتی ایران و خارج ایران را دیگر پیش من نیاورید، با احمد آقا‌‎ ‎‌مشورت کنید. اگر کاری دارید، اگر در مسئله‌ای نیاز به مشورت می‌بینید با احمد آقا در‌‎ ‎‌میان بگذارید، و شاید این توصیه خود حضرت امام به شهید حاج آقا مصطفی بود که شما‌‎ ‎‌به همان مباحث علمی اشتغال پیدا کن و دیگر فکرت را مشغول به این مسائل سیاسی‌‎ ‎‌نکن. الآن احمد آمده و با توجه به تسلط و تحلیل سیاسی، اندیشه بازی که در مسائل‌‎ ‎‌انقلاب دارد، دوستان در نجف با احمد آقا کار می‌کنند. ‌

از آن به بعد یک‌بخشی از بار مبارزات از دوش حاج آقا مصطفی برداشته شد و به‌‎ ‎‌عهده حاج احمد آقا گذاشته شد و به‌حق برنامه‌های حاج احمد آقا در نجف اشرف مفید‌‎ ‎‌بود، یعنی ما که در یک افق مبهمی قرار داشتیم و نمی‌دانستیم در داخل ایران بعد از ده‌‎ ‎‌سال دوری از آنچه می‌گذرد، احمد آقا در نجف مثل یک چراغ پرفروغی بود که خیلی‌‎ ‎‌از مسائل را برای ما روشن می‌کرد و مشخص می‌کرد سره از ناسره و مسائل صحیح از‌‎ ‎‌ناصحیح را کسانی که واقعاً در عرصه مبارزات هستند یا نیستند، کسانی که دارای اندیشه‌‎ ‎‌و تحلیل سیاسی هستند و یا نیستند، این‌ها را تقریباً می‌دانست و مشخص می‌کرد. اما‌‎ ‎‌دربارۀ بُعد دوم شخصیتی حاج احمد آقا باید عرض کنم در این بُعد حاج احمد آقا دیگر‌‎ ‎‌آن شخصیت مستقلش را و چهره سیاسی او را در یک هاله‌ای از ابهام می‌بینیم که این از‌‎ ‎‌مشخصه‌های شاید منحصربه‌فرد است که در احمد آقا وجود داشت. علی‌رغم اینکه‌‎ ‎‌خودش دارای یک توانایی‌ها و استعدادها و خلاقیت‌ها و نبوغ‌های فراوانی در زمینه‌های‌‎ ‎‌مختلف بود اما وقتی به امام می‌رسید دیگر خودش را فراموش می‌کرد. یعنی عین یک‌‎ ‎‌رودخانه خروشان پرتلاطم هستی‌بخش که تمام آنچه را که باید داشته باشد دارد، اما‌‎ ‎‌وقتی به اقیانوس می‌رسد می‌رود در او فانی می‌شود و دیگر هیچ نیست. حاج احمد آقا‌‎ ‎‌وقتی به امام می‌رسید دیگر همۀ آن هستی‌ها و آن امتیازات و آن ویژگی‌های استثنایی و آثار‌‎ ‌وجودی خود را فراموش کرده و از همان اول احساس می‌شد احمد آقا فانی در امام شده‌‎ ‎‌است. نه به‌عنوان فرزند در مقابل پدر، نه به‌عنوان شاگرد در مقابل استاد، بل خودش را‌‎ ‎‌مریدی چون ذره می‌دانست که مرادش همچون یک خورشید عالمتابی است که هیچ اثر‌‎ ‎‌وجودی در مقابل آن خورشید، برای خودش احساس نمی‌کند. ذرّه‌ای است در مقابل‌‎ ‎‌خورشید، او به امام عشق می‌ورزید. حاج احمد آقا به‌گونه‌ای بود که انسان، نگرانی امام را‌‎ ‎‌به‌راحتی در چهرۀ احمد آقا می‌دید، یعنی نگرانی قلبی امام ولو در چهرۀ امام ظاهر نمی‌شد، اما‌‎ ‎‌در چهره حاج احمد آقا ظاهر می‌شد. کوچک‌ترین رنج و دردی اگر امام احساس می‌کرد‌‎ ‎‌بلافاصله منعکس می‌شد به حاج احمد آقا و در چهره حاج احمد آقا انسان مشاهده می‌کرد و‌‎ ‎‌این جذبه‌ای که بین این پدر و پسر یا مراد و مرید وجود داشت در حالات و تصمیم‌گیری‌ها و‌‎ ‎‌اقدامات حضرت امام متجلی بود. ‌

یکی از ویژگی‌های حضرت امام این بود که به‌هیچ‌وجه درخواست شخصی از‌‎ ‎‌هیچ‌کس نمی‌کرد. از نزدیک‌ترین فرد و دوست و یار و حتی خانواده و خانم خودش‌‎ ‎‌درخواست شخصی نمی‌کرد. علی‌رغم این ویژگی می‌بینیم که در مقاطع خاصی از حاج‌‎ ‎‌احمد آقا چیزی را می‌خواهد. مثلاً در آن تصمیم سرنوشت سازی که حضرت امام گرفتند از‌‎ ‎‌هیچ‌کس چیزی نخواستند فقط گفتند که احمد با من در این هجرت بیاید. یعنی از حاج‌‎ ‎‌احمد آقا خواستند که همراه ایشان در کویت و سپس در پاریس باشد. یا در مواقع خاصی‌‎ ‎‌امام شخصاً فرمودند من با احمد مشورت کردم. مثلاً در مورد تصمیم برای مسافرت به‌‎ ‎‌پاریس حضرت امام با حاج احمد آقا مشورت می‌کنند، در حالی که در آنجا و در آن‌‎ ‎‌مقطع کسان دیگری بودند. دوستانی وجود داشتند اعم از سیاسی، غیرسیاسی، ولی‌‎ ‎‌شخصاً با حاج احمد آقا مشورت می‌کنند. این نشان می‌دهد حضرت امام دید و اندیشه و ‌‎ ‎‌فکر حاج احمد آقا را در آن مرحله‌ای از رشد و بلوغ و استعداد می‌داند که طرف مشورت‌‎ ‎‌خودش قرار بدهد. ‌

در رابطه با مسائل مختلف مبارزاتی و سیاسی از زمان نجف و پاریس و ایران یکی از‌‎ ‎‌افراد مورد اعتماد و طرف مشورت حضرت امام حاج احمد آقا بود. من یک تعبیری را در‌‎ ‎‌صحبت‌های گذشته خودم داشتم که حضرت امام، اگر یک نفر به‌عنوان اصحاب سرّ‌‎ ‎‌می‌داشتند و داشتند حاج احمد آقا بود؛ یعنی حاج احمد آقا به‌عنوان یکی از  ‌حضرت امام مطرح بودند و مسائلی را که شاید هیچ‌کس دیگر مطلع نبود حاج احمد آقا‌‎ ‎‌مطلع بود و امانت‌دار امین و عجیبی بود. کسی بود که این بار سنگین امانت روی قلبش فشار‌‎ ‎‌می‌آورد، اما چون امام نمی‌خواست به هیچ‌کس نمی‌گفت، کسی بود که اطلاعات بسیار و‌‎ ‎‌دقیق و حساسی را داشت که خود این اطلاعات برای افراد عادی کشنده است، ولی این‌‎ ‎‌قلب فراخ و صدر وسیع او تمام این مسائل مهم و حیاتی و سرنوشت‌ساز را در خودش‌‎ ‎‌جای‌داده بود و کسی نمی‌توانست متوجه بشود و احساس بکند. شما ببینید که تمام‌‎ ‎‌چشم‌ها به امام دوخته شد، قلب‌ها متوجه اوست، اعم از دوست و دشمن. یک ملت در اوج‌‎ ‎‌انقلاب در سال 57 همه امیدشان به امام است، از آن‌طرف آمریکا، شوروی، غرب،‌‎ ‎‌شرق، شاه و ساواک بسیج شده‌اند تا اینکه او را از بین ببرند، دولت عراق یکپارچه قیام‌‎ ‎‌کرده برای نابودی حضرت امام، آن‌وقت امام می‌آید و می‌فرماید احمد، ما برویم پاریس‌‎ ‎‌یا نرویم؟ خود این آری یا نه گفتن، برای حاج احمد آقا و فرزندی که تمام مسائل جانبی را‌‎ ‎‌می‌داند، مسائل ایران، دشمن، خارج، داخل، همۀ این‌ها را می‌داند چقدر سنگین است.‌‎ ‎‌اگر بگوید برویم و حادثه تلخی برای امام رخ بدهد یا خدای‌نکرده جان امام یک‌طوری‌‎ ‎‌بشود، طبیعتاً او خودش را مسئول می‌داند و همین‌طور اگر بگوید نرویم. این نشانه‌ای‌‎ ‎‌است از عظمت روحی و معنوی و شخصیتی حاج احمد آقا و میزان بالای اعتماد امام به‌‎ ‎‌ایشان انسان با اندکی تأمل و دقت می‌تواند درک کند آن بزرگی و عظمت و فرزانگی این‌‎ ‎‌مرد را که در عین حال این مرد با این سابقه هیچ ادعایی نداشته باشد، خیلی مهم است.‌‎ ‎‌داعیه‌ای برای کسب قدرت نداشته، در هیچ زمینه‌ای علی‌رغم اینکه تمام عوامل به‌‎ ‎‌قدرت رسیدن را در دست داشته است. اگر یادتان باشد، بنی‌صدر وقتی رئیس‌جمهور‌‎ ‎‌شد برای تعیین نخست‌وزیر مسئله در ایران به وجود آورده بود، هر کسی را مجلس‌‎ ‎‌مشخص می‌کرد او رد می‌کرد و افراد دیگری را مطرح می‌کرد. در آخر یکی از مواردی را‌‎ ‎‌که همه قبول داشتند حاج احمد آقا بود که به‌عنوان نخست‌وزیر انتخاب بشود. در آن‌‎ ‎‌شرایط و موقعیت پست نخست‌وزیری که قدرت بسیار مهمی بود، حالا برای یک نفر‌‎ ‎‌وقتی همه به توافق می‌رسند، خیلی دارای ارزش و اهمیت است. ولی به‌راحتی این مقام و‌‎ ‎‌این موقعیت را قبول نمی‌کند، چون احساس می‌کند که حضرت امام زیاد خوشش نمی‌آید‌‎ ‎‌که خودش و یا بستگان نزدیکش دنبال این مقامات و پست‌های عادی دنیایی باشند و تا آخرین لحظه عمرش هم حاج احمد آقا این روحیه را حفظ کرد. می‌توانست بالاترین مقام‌‎ ‎‌را در این مملکت داشته باشد، از ریاست فرض کنید قوه مجریه، قوه مقننه، در زمان‌‎ ‎‌حیات امام و حتی بعد از فوت امام، اما به هیچ‌یک نزدیک نشد.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.