تصمیم گرفتم تا کفش و کلاه کنم و به سطح شهر بروم و ببینم واقعا چرا برخی ها خودشان را به نشنیدن می زنند.
سعی کردم به آنجاهایی سر بزنم که احتمالا تجمعات بیشتری است؛ اول رفتم به منطقه آزادشهر، جایی که گفته می شود یکی از آلوده ترین مناطق یزد از لحاظ انتقال بیماری کرونا است.
اغلب مغازه ها بسته بود و منطقه هم تقریبا خالی از جمعیت بود اما هنوز برخی مغازه های غیر ضروری باز بود و هنوز برخی ها با خودرو یا پیاده در حال تردد بودند.
وارد یک مغازه عطاری شدم، همانهایی که گیاهان دارویی می فروشند و البته در کنارش برخی محصولات غیر عطاری به فروش می رسانند.
عطار وقتی هیبت و ظاهر من را دید جاخورد و گفت " مثل اینکه کرونا خیلی به شما گفته"! پرسیدم مگر به شما نگفته؟ گفت "عمر دست خداست" منم بلافاصله گفتم "بله عمر دست خدست اما خدا به انسانها عقل داده تا از آن استفاده کنند".
او که حدودا ۴۰ سال داشت جواب داد "از ما دیگر گذشته" که من هم در جواب گفتم " اولا شما هنوز جوانی، دوما از شما گذشته از دیگران که نگذشته! اگر شما از زندگی سیر شده ای؛ شاید آنهایی که برای خرید می ایند بخواهند هنوز زندگی کنند".
فروشنده ساکت ماند و من ادامه دادم " شما حتی به خودت زحمت ندادی تا دستکشی به دست کنی و ماسکی بزنی" و با روی ناخوش از آنجا بیرون آمدم.
وارد خیابان اصلی منطقه همین ازادشهر شدم و خودرویی را که قصد حرکت داشت نگه داشتم و بعد از معرفی خودم ازش پرسیدم چرا از خانه خارج شده و او گفت: ما چند خواهر و برادریم، به نوبت مادرمان را در منزل نگهداری می کنیم و الان نوبت برادر دیگرم بود، بیرون آمدم تا او را به منزل برادرم برسانم.
گفتم "بهتر نبود مادر شما این روزها در خانه یکی از شماها می ماند تا هم گرفتار کرونا نشوید و هم صواب بیشتری ببرید؟ که پاسخ داد " نمیشه! شما که از همه چیز خبر ندارید!.
از این اقا هم جدا شدم و به سراغ فرد دیگری رفتم که در یک سوپری مشغول خرید بود. وقتی خارج شد پرسیدم برای خرید بیرون آمدید، گفت "هم خرید و هم اینکه دیگه داشتم توی خونه دیوونه میشدم، بابا بخدا مریض شدیم، آخه تا کی؟!".
گفتم "یعنی تقصیر مسولان است؟ و او که متوجه کنایه من شده بود گفت "نه تقصیر مسولان نیست اما ما هم دیگر طاقتمان طاق شده و داریم افسرده می شویم" و بعد هم بغض کرد؛ از او هم جدا شدم تا این بغض نترکد و باعث ناراحتی بیشتر او نشوم؛ اما این جمله را گفتم و جدا شدم: "بخاطر خودت و خانواده ات از خانه بیرون نیا".
وارد مرکز شهر شدم و سری به خیابانهای فرخی، امام، مطهری، ایرانشهر و بلوارهای طالقانی و دانشجو و میدان باهنر زدم، خیابانها تقریبا خالی از جمعیت بود و طبق معمول فقط سوپرمارکتها و میوه فروشی ها باز بودند و البته شلوغ.
وقتی به این مغازه ها نگاه کردم فقط چند نفری را دیدم که ماسک زده بودند و دستکش به دست داشتند و بقیه آنها انگار نه انگار که کرونا آمده و به هیچکس رحم نمیکند.
با یکی از آنهایی که بی خیال در حال خرید بود نزدیک شدم و خودم را معرفی کردم و پرسیدم برای چه بیرون آمده که گفت "برای خرید" گفتم " خوب خرید لازمه اما چرا بدون تجهیزات؟" گفت:"ماسک گیر نمی آید" در جوابش عرض کردم که "حتی اگر ماسک هم گیر نیاید بالاخره باید با حداقل امکانات و پوشش و ایمنی از خانه خارج میشدی".
و او وقتی شالگردن دور دهان و بینی من را دید و پلاستیک زباله ای که روی بدن خودم کشیده بودم کمی خجالت کشید و خندید و رفت.
به سراغ معاون درمان دانشگاه علوم پزشکی شهید صدوقی رفتم؛ کسی که بیشترین گله گذاری ها را از بی توجهی عده قلیلی از شهروندان داشته و دارد.
دکتر محمود نوری شادکام گفت: البته وضعیت رعایت کردن مردم نسبت به هفته های گذشته خیلی بهتر شده اما آن عده قلیل هم باید رعایت کنند.
وی اضافه کرد: برای قطع شدن چرخه انتقال کرونا، چاره ای جز ماندن در خانه نداریم، باید در خانه بمانیم تا این مهمان ناخوانده از کشور ما رخت بر بندد.
وی اظهار داشـت: خیلی گفتیم و هنوز هم می گوییم که باید در خانه ماند، اغلب مردم رعایت کردند و ما از آنها ممنونیم اما عده اندکی هنوز به توصیه های ما توجه نمی کنند و خطر کرونا را جدی نگرفته اند.
سه ساعتی میشد که در شهر، سرگردان بودم، دیگه کافی بود باید برمیگشتم، خانواده من هم چشم انتظار من بودند و من با این نیت وارد شهر شدم تا شاید آنچه را به رشته تحریر در می آورم بتواند جان چند انسان ناآگاهی که بدون دلیل راهی خیابانها شده اند را نجات دهد.
لطفا در خانه بمانید و با بودن با اعضای خانواده لذت ببرید، چند صباحی را تحمل کنید تا عمری را آسوده و در کنار دیگران زندگی کنید.