این در حالی است که براساس مستندات موجود در تاریخ روابط بین الملل افزایش نزاع های لفظی علیه یکدیگر در روابط میان کشورها(به ویژه دو کشور) الزاماً به برخورد نظامی منجر نشده، به عبارتی کشورها در چنین راهبردی بهره گیری حداکثری از دوره زمانی مذاکرات رو در روی با یکدیگر را تعقیب می کنند، تا میزان عقب نشینی ها در گفتگوهای دیپلماتیک به عنوان یک اصل در مذاکرات به منظور رسیدن به توافق مورد رضایت طرفین، براساس سخنان و تهدیدات اعلام شده باشد نه در حوزه های سرزمینی، اقتصادی و غیره.
گروهی بر این باورند که راهبرد بالا بردن هیجان های لفظی علیه یکدیگر که از سوی دکتر روحانی در پیش گرفته شده براساس الگوی موفق کره شمالی است، اما مهمترین چالش چنین استدلالی این واقعیت است که کره شمالی جنون خود را در عرصه سیاست خارجی و بین الملل با انجام آزمایش های موشکی بر روی خاک ژاپن، نشان داده و دارایی مهم بمب اتم، بر قدرت چانه زنی و وحشت از نزاع اتمی در شبه جزیره کره و خاور دور این کشور می افزاید و مهمتر اینکه همسایگان کره شمالی بدنبال صلح بوده و هستند اما در ارتباط با ایران، اگر موافق حمله نباشند مخالف هم نیستند، طرفه اینکه عربستان و امارات در جستجوی حمله آمریکا به ایران می باشند.
آیا این استراتژی ایران یک بلوف سیاسی یا کپی برداری از الگوی کره شمالی است یا با توجه به توانمندیهای نیروهای نظامی نامتقارن ایران و موقعیت استراتژیک این کشور ترسیم شده است؟ خیر . استراتژی ایران براساس توانمندی های ایجاد شده، موقعیت نظامی راهبردی و نیروهای همسو در سطح خاورمیانه اتخاذ شده است. برگ برنده ایران دور کردن مرزهای امنیتی از مرزهای سرزمینی خود ظرف سال های اخیر است، در همین راستا حضور موفق ایران را در عراق، سوریه، لبنان و یمن شاهد هستیم و این یعنی عمق استراتژیک ایران در کشورهای عربی علاوه بر زیاد شدن، توسعه نیز یافته و نیروهای نظامی نزدیک به ایران به نزدیکی مرزهای رژیم صهیونیستی در بلندی های جولان رسیده اند.
از سوی دیگر تهدید به بستن تنگه های بین المللی به ویژه هرمز و باب المندب بر قدرت چانه زنی ایران می افزاید، وقتی قطعات پازل خبری، سخنان روحانی، خبرهایی مبنی بر هدف گیری نفت کش های عربستانی در باب المندب و حمله به فرودگاه ابوظبی و بیانیه سردار سلیمانی را کنار هم گذاریم، به واقعگرایی ایرانیان در سیاست خارجی و تلاش به منظور تهیه برگ برنده در میز مذاکره با آمریکا پی می بریم!؟ چراکه ایرانیان ظرف چهار دهه اخیر به تجربه دریافته اند طرف اصلی و بازیگر محوری نزاع های منطقه ای و بین المللی علیه ایران، دولت امریکا است.
به عبارتی ایرانیان از سال ٨١ و چند ماه قبل از حمله آمریکا به عراق و زمانی که جرج بوش پسر، ایران را جزو محور شرارت اعلام کرد، رئالیسم را عملاً جایگزین ایده آلیسم در سیاست خارجی خود کردند، اشاره بنده به سخنان خاتمی(رییس جمهور دولتهای هفتم و هشتم) در خصوص اعلام استراتژی کشور در انرژی هسته ای است.
به نظر اینجانب علاقه ایران به حرکت در مسیر هستهای شدن و این مهم که ظرفیت ساخت بمب را دارد ولی نمی سازد را باید در این راستا تحلیل کرد، بی شک بازی ایران با ترس ناشی از ابهام در اتمی شدن یا نشدن منافع بیشتری را عاید این کشور می کند. در عین حال تحریک رژیم صهیونیستی به ترس از موشکهای دور برد خود سوی دیگر رفتار ایران در سالهای اخیر را تشکیل می دهد، در حالی که برد این موشک ها کشورهای دیگری را نیز در بر می گیرد، ولی همه باور دارند هدف ایران تقویت قدرت بازدارندگی خود در برابر تهدیدات رژیم صهیونیستی به عنوان دشمن بالفعل و مداوم خود است؛ که به عنوان بخش دیگر برنامه استراتژیک ایران در تقابل با آمریکا و سایر کشورهای منطقه از طریق تهیه و نگاهداری برگه های مختلف جهت حفظ جایگاه خود در مذاکره بود محسوب می شود.
گرچه تاکتیک همراهی با نظام و نهادهای بین المللی در چارچوب دیپلماسی چند جانبه از طریق انعقاد یک توافقنامه بین المللی که مهر تأیید شورای امنیت را نیز به همراه دارد به عنوان یک سیاست راهبردی به منظور حفظ وجه هنجارمند و حقوقی ایران در سطح بین المللی و فروپاشی اتحاد و اتفاق ایجاد شده بر ضد ایران پیگیری و اجرا شد اما این توافقنامه بین المللی فرصتی را فرآهم نمود تا ایران بتواند در مذاکرات و رایزنی های خود بر اثبات این واقعیت متمرکز گردد که با وجود اتهام های وارده علیه ایران، این ایران بوده و هست که به تمامی تعهدات خود در چارچوب برجام عمل کرده و رفتار امریکا به معنای هنجار شکنی و مخل نظم و نظام بین المللی مورد توافق از سوی هفت کشور و به ویژه خود امریکا باید ارزیابی شود؛ موضوعی که بر تبلیغات ضد ایرانی و پروژه ایران هراسی علیه ایران ضربه بزرگی وارد کرده است.
از سوی دیگر حضور، حمایت نظامی و غیر نظامی ایران از کشورهایی که با برگ برنده آنها می تواند بیشترین امتیازات را در معادلات منطقه ای و حتی جهانی خود با آمریکا و حتی روسیه در جیب خود بهمراه داشته باشد، را باید به عنوان یکی از راهبردی ترین استراتژی های سیاست خارجی ایران در منطقه خاورمیانه ارزیابی کرد و برای صدق این مدعا به نقشه حضور و اثرگذاری ایران در نقاط مختلف خاورمیانه می توان نگاهی دوباره کرد.
در نهایت به نظر می رسد گرچه هیچ زمانی سایه جنگ علیه ایران دور نبوده، اما تلاش کشورهای عربی براساس حسادت های تاریخی که منجر به عقده ای بسیار بیش از چهل سال نسبت به ایران شده را نباید دست کم گرفت، تصویر سازی نسبت به وجود نشانه های مشترک رفتار ایران با آلمان دوران نازی و مماشات صورت گرفته با دولت نازی که منجر به جنگ جهانی دوم شد در کنار تلاش برای حذف ایران از بازار نفت از طرقی چون دوستی با روسیه، و هزینه کرد بسیار برای تحریک ترامپ علیه ایران را باید در همین مسیر ارزیابی نمود، ترس از ایران با تغییر رژیم آن تغییر نمی کند(دلایل آن فرصت دیگری را می طلبد) بلکه برجام فرصتی بود که مردم و مسئولان و فعالان سیاسی با این واقعیت مواجه شوند که در خاورمیانه تنها هستیم چراکه اساساً سیاست و روابط بین المللی عرصه دوستی ها و اتحادهای همیشگی و همه جانبه نیست، بر همین اساس دولت ها طبق منافع ملی خویش عمل می کنند و در هر رابطه ای دست یابی به منافع حداکثری را در دستور کار خود قرار می دهند.
چالش های امریکا و ایران دارای ریشه های هویتی- فرهنگی است که نقطه اوج آن را می توان در باورهای منجی گرایی ایرانیان و نقشی که برای خود در ساختن دولت آخرالزمانی امام زمان(عج) قائل هستند و روحیه شهادت طلبی ناشی از آرمان گرایی مردمان این سرزمین در کنار سابقه تاریخی امپراطوری های بزرگ ایرانیان اعلام کرد که در برابر اعتقادات منجی و ناظم نظام بین المللی بودن امریکایی قرار دارد، باید ارزیابی کرد.
سیاست امریکا را باید حول محور کسب امتیاز حداکثری در قالب سوداگری ترامپ و عقده های نو محافظه کاری جمهوری خواهان امریکایی اعلام کرد که برای حضور در همایش های منافقین تروریست دستمزد دریافت می کنند!؟ در نتیجه استراتژی امریکا فروپاشی ایران و نظام جمهوری اسلامی نیست، طرف شدن با یک ایران برای امریکایی ها بسیار بهتر از چند ایران است، در عین حال تغییر نقشه ایران یعنی تغییر ژئوپلتیک سیاسی نظم حاکم بر این منطقه. بر این اساس به هیچ وجه امریکا و هیچ بازیگر فرامنطقه ای دیگری حاضر به پذیرش خاورمیانه غیر قابل کنترل نیست، خاورمیانه ای که نقشه سیاسی آن تغییر یابد، خاورمیانه غیر قابل پیش بینی و ناشناخته ای است که روابط میان بازیگران آن قابل ترسیم و هدایت به منظور حصول به نتیجه ای قابل پیش بینی را تقریباً محال می کند و این آخرین دلیلی است که امریکا به دنبال تغییر جغرافیای سیاسی و ژئوپلتیک و بالتبع ژئواکونومیک خاورمیانه نیست.
از سوی دیگر امریکا به دنبال ایران مهار شده برای روابط ترسیم شده براساس پروژه ایران هراسی در خاورمیانه عربی و غیر عربی بوده و این در حالی است که نبود ایران قوی کنترل شده، توجه اعراب را متمرکز بر فلسطین و رژیم اشغالگر قدس می کند؛ مهمتر از همه دلایل درون سیستمی نظام سیاسی-اقتصادی امریکایی ها، وضعیت منطقه ای و چالش های فرا منطقه ای سیاست خارجی امریکا در ارتباط با روسیه، چین و حتی اتحادیه اروپا در دوره ریاست جمهوری ترامپ است که بر این مبنا باید تصریح کرد: توان نظامی و تثبیت سیاست های راهبردی ایران ظرف سالهای اخیر به کمک هویت ظلم ناپذیری ایرانیان آمده و امکان دست یابی به موفقیت های سیاسی و تحمیل نظرات خود از طریق حتی تهدید به حمله نظامی را غیر ممکن می کند.
** دانشجوی دکترای اندیشه سیاسی
گروهی بر این باورند که راهبرد بالا بردن هیجان های لفظی علیه یکدیگر که از سوی دکتر روحانی در پیش گرفته شده براساس الگوی موفق کره شمالی است، اما مهمترین چالش چنین استدلالی این واقعیت است که کره شمالی جنون خود را در عرصه سیاست خارجی و بین الملل با انجام آزمایش های موشکی بر روی خاک ژاپن، نشان داده و دارایی مهم بمب اتم، بر قدرت چانه زنی و وحشت از نزاع اتمی در شبه جزیره کره و خاور دور این کشور می افزاید و مهمتر اینکه همسایگان کره شمالی بدنبال صلح بوده و هستند اما در ارتباط با ایران، اگر موافق حمله نباشند مخالف هم نیستند، طرفه اینکه عربستان و امارات در جستجوی حمله آمریکا به ایران می باشند.
آیا این استراتژی ایران یک بلوف سیاسی یا کپی برداری از الگوی کره شمالی است یا با توجه به توانمندیهای نیروهای نظامی نامتقارن ایران و موقعیت استراتژیک این کشور ترسیم شده است؟ خیر . استراتژی ایران براساس توانمندی های ایجاد شده، موقعیت نظامی راهبردی و نیروهای همسو در سطح خاورمیانه اتخاذ شده است. برگ برنده ایران دور کردن مرزهای امنیتی از مرزهای سرزمینی خود ظرف سال های اخیر است، در همین راستا حضور موفق ایران را در عراق، سوریه، لبنان و یمن شاهد هستیم و این یعنی عمق استراتژیک ایران در کشورهای عربی علاوه بر زیاد شدن، توسعه نیز یافته و نیروهای نظامی نزدیک به ایران به نزدیکی مرزهای رژیم صهیونیستی در بلندی های جولان رسیده اند.
از سوی دیگر تهدید به بستن تنگه های بین المللی به ویژه هرمز و باب المندب بر قدرت چانه زنی ایران می افزاید، وقتی قطعات پازل خبری، سخنان روحانی، خبرهایی مبنی بر هدف گیری نفت کش های عربستانی در باب المندب و حمله به فرودگاه ابوظبی و بیانیه سردار سلیمانی را کنار هم گذاریم، به واقعگرایی ایرانیان در سیاست خارجی و تلاش به منظور تهیه برگ برنده در میز مذاکره با آمریکا پی می بریم!؟ چراکه ایرانیان ظرف چهار دهه اخیر به تجربه دریافته اند طرف اصلی و بازیگر محوری نزاع های منطقه ای و بین المللی علیه ایران، دولت امریکا است.
به عبارتی ایرانیان از سال ٨١ و چند ماه قبل از حمله آمریکا به عراق و زمانی که جرج بوش پسر، ایران را جزو محور شرارت اعلام کرد، رئالیسم را عملاً جایگزین ایده آلیسم در سیاست خارجی خود کردند، اشاره بنده به سخنان خاتمی(رییس جمهور دولتهای هفتم و هشتم) در خصوص اعلام استراتژی کشور در انرژی هسته ای است.
به نظر اینجانب علاقه ایران به حرکت در مسیر هستهای شدن و این مهم که ظرفیت ساخت بمب را دارد ولی نمی سازد را باید در این راستا تحلیل کرد، بی شک بازی ایران با ترس ناشی از ابهام در اتمی شدن یا نشدن منافع بیشتری را عاید این کشور می کند. در عین حال تحریک رژیم صهیونیستی به ترس از موشکهای دور برد خود سوی دیگر رفتار ایران در سالهای اخیر را تشکیل می دهد، در حالی که برد این موشک ها کشورهای دیگری را نیز در بر می گیرد، ولی همه باور دارند هدف ایران تقویت قدرت بازدارندگی خود در برابر تهدیدات رژیم صهیونیستی به عنوان دشمن بالفعل و مداوم خود است؛ که به عنوان بخش دیگر برنامه استراتژیک ایران در تقابل با آمریکا و سایر کشورهای منطقه از طریق تهیه و نگاهداری برگه های مختلف جهت حفظ جایگاه خود در مذاکره بود محسوب می شود.
گرچه تاکتیک همراهی با نظام و نهادهای بین المللی در چارچوب دیپلماسی چند جانبه از طریق انعقاد یک توافقنامه بین المللی که مهر تأیید شورای امنیت را نیز به همراه دارد به عنوان یک سیاست راهبردی به منظور حفظ وجه هنجارمند و حقوقی ایران در سطح بین المللی و فروپاشی اتحاد و اتفاق ایجاد شده بر ضد ایران پیگیری و اجرا شد اما این توافقنامه بین المللی فرصتی را فرآهم نمود تا ایران بتواند در مذاکرات و رایزنی های خود بر اثبات این واقعیت متمرکز گردد که با وجود اتهام های وارده علیه ایران، این ایران بوده و هست که به تمامی تعهدات خود در چارچوب برجام عمل کرده و رفتار امریکا به معنای هنجار شکنی و مخل نظم و نظام بین المللی مورد توافق از سوی هفت کشور و به ویژه خود امریکا باید ارزیابی شود؛ موضوعی که بر تبلیغات ضد ایرانی و پروژه ایران هراسی علیه ایران ضربه بزرگی وارد کرده است.
از سوی دیگر حضور، حمایت نظامی و غیر نظامی ایران از کشورهایی که با برگ برنده آنها می تواند بیشترین امتیازات را در معادلات منطقه ای و حتی جهانی خود با آمریکا و حتی روسیه در جیب خود بهمراه داشته باشد، را باید به عنوان یکی از راهبردی ترین استراتژی های سیاست خارجی ایران در منطقه خاورمیانه ارزیابی کرد و برای صدق این مدعا به نقشه حضور و اثرگذاری ایران در نقاط مختلف خاورمیانه می توان نگاهی دوباره کرد.
در نهایت به نظر می رسد گرچه هیچ زمانی سایه جنگ علیه ایران دور نبوده، اما تلاش کشورهای عربی براساس حسادت های تاریخی که منجر به عقده ای بسیار بیش از چهل سال نسبت به ایران شده را نباید دست کم گرفت، تصویر سازی نسبت به وجود نشانه های مشترک رفتار ایران با آلمان دوران نازی و مماشات صورت گرفته با دولت نازی که منجر به جنگ جهانی دوم شد در کنار تلاش برای حذف ایران از بازار نفت از طرقی چون دوستی با روسیه، و هزینه کرد بسیار برای تحریک ترامپ علیه ایران را باید در همین مسیر ارزیابی نمود، ترس از ایران با تغییر رژیم آن تغییر نمی کند(دلایل آن فرصت دیگری را می طلبد) بلکه برجام فرصتی بود که مردم و مسئولان و فعالان سیاسی با این واقعیت مواجه شوند که در خاورمیانه تنها هستیم چراکه اساساً سیاست و روابط بین المللی عرصه دوستی ها و اتحادهای همیشگی و همه جانبه نیست، بر همین اساس دولت ها طبق منافع ملی خویش عمل می کنند و در هر رابطه ای دست یابی به منافع حداکثری را در دستور کار خود قرار می دهند.
چالش های امریکا و ایران دارای ریشه های هویتی- فرهنگی است که نقطه اوج آن را می توان در باورهای منجی گرایی ایرانیان و نقشی که برای خود در ساختن دولت آخرالزمانی امام زمان(عج) قائل هستند و روحیه شهادت طلبی ناشی از آرمان گرایی مردمان این سرزمین در کنار سابقه تاریخی امپراطوری های بزرگ ایرانیان اعلام کرد که در برابر اعتقادات منجی و ناظم نظام بین المللی بودن امریکایی قرار دارد، باید ارزیابی کرد.
سیاست امریکا را باید حول محور کسب امتیاز حداکثری در قالب سوداگری ترامپ و عقده های نو محافظه کاری جمهوری خواهان امریکایی اعلام کرد که برای حضور در همایش های منافقین تروریست دستمزد دریافت می کنند!؟ در نتیجه استراتژی امریکا فروپاشی ایران و نظام جمهوری اسلامی نیست، طرف شدن با یک ایران برای امریکایی ها بسیار بهتر از چند ایران است، در عین حال تغییر نقشه ایران یعنی تغییر ژئوپلتیک سیاسی نظم حاکم بر این منطقه. بر این اساس به هیچ وجه امریکا و هیچ بازیگر فرامنطقه ای دیگری حاضر به پذیرش خاورمیانه غیر قابل کنترل نیست، خاورمیانه ای که نقشه سیاسی آن تغییر یابد، خاورمیانه غیر قابل پیش بینی و ناشناخته ای است که روابط میان بازیگران آن قابل ترسیم و هدایت به منظور حصول به نتیجه ای قابل پیش بینی را تقریباً محال می کند و این آخرین دلیلی است که امریکا به دنبال تغییر جغرافیای سیاسی و ژئوپلتیک و بالتبع ژئواکونومیک خاورمیانه نیست.
از سوی دیگر امریکا به دنبال ایران مهار شده برای روابط ترسیم شده براساس پروژه ایران هراسی در خاورمیانه عربی و غیر عربی بوده و این در حالی است که نبود ایران قوی کنترل شده، توجه اعراب را متمرکز بر فلسطین و رژیم اشغالگر قدس می کند؛ مهمتر از همه دلایل درون سیستمی نظام سیاسی-اقتصادی امریکایی ها، وضعیت منطقه ای و چالش های فرا منطقه ای سیاست خارجی امریکا در ارتباط با روسیه، چین و حتی اتحادیه اروپا در دوره ریاست جمهوری ترامپ است که بر این مبنا باید تصریح کرد: توان نظامی و تثبیت سیاست های راهبردی ایران ظرف سالهای اخیر به کمک هویت ظلم ناپذیری ایرانیان آمده و امکان دست یابی به موفقیت های سیاسی و تحمیل نظرات خود از طریق حتی تهدید به حمله نظامی را غیر ممکن می کند.
** دانشجوی دکترای اندیشه سیاسی
کپی شد