بیشعوری اجتماعی! واژه‌ای که شوربختانه امروزه نمود آن در سطوح مختلف جامعه ما موج می‌زند. جامعه‌ای که تاریخ چند هزار ساله خود را در هر محفلی به رخ کشیده و به آن می‌نازد ولی در ساده‌ترین مسائل اجتماعی و رعایت ابتدایی‌ترین حقوق شهروندی همواره کمیتش لنگ است!
جامعه ای که در شور از شعور جلوتر است، جامعه‌ای که افترا، ظلم، دروغ، تجاوز، حق مظلوم خوردن، اختلاس و بسیاری دیگر از رفتارهای ناپسند جز جداناپذیری از آن شده و کم‌کم این ناهنجاری‌ها به روالی عادی در رفتارهای روزمره افراد جامعه مبدل می‌گردد!
بیشعوری اجتماعی را میتوان در جامعه‌ای دید که طبیعت آن رو به نابودیست، جامعه‌ای که در آستانه یک خشکسالی بزرگ است. تالاب‌های مرده، رودهای آلوده و ستم به هم نوع و حیوانات، تبدیل به فرهنگ شده است و عرصه برای فعالین حوزه های مذکور و پیشتازان کمک به حل این مسائل ناپسند روز به روز تنگ‌تر می‌گردد.
وسعت ناهنجاریها و پلیدی های ناشی از بیشعوری اجتماعی فراتر از حد تصورمان است و ذکر تمامیشان از این مجال خارج است. باری می‌توان نمونه هایی را در جامعه‌ای دید که افرادش جلوی درب بیمارستانها بوق ممتد می زنند، جامعه‌ای که در آن برای افراد احترام به هم معنایی ندارد، جامعه‌ای که در آن از نخستین ساعات روز ترس از برداشته نشدن کلاه توسط همنوع‌ها بصورت روتین در آمده و … .
در جامعه کنونی ما فرهنگ‌ در حال نابودی است. در این جامعه انتقاد و گلایه کردن بدون ارائه راهکار،‌ جای فکر و عمل را گرفته است. جامعه‌ بیماری که ما اجزای تشکیل دهنده آن، فقط و فقط خود را می‌بینیم .
نگارنده تمام سعی خود را برای برحذر داشتن قلم خویش از سیاهه نمایی را نمود، باری بستن بیش از این چشمانمان بر واقعیت، آتشی برپا خواهد نمود که هم تر و خشک با هم خواهند سوخت و هم دودش به چشم همگان خواهد رفت.
2007
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.