این روزها که انتصاب مدیریت ارشد استان، استاندار برای گیلان نقل محافل است و محافل و جریاناتی که خود را صاحب حق میدانند گزینههایی را معرفی میکنند که همه گزینههای معرفی شده هم بحمدالله افراد خوب، خوشنام و باتجربه نسبی اجرایی و سیاسی بوده که مطرح شده و میتوانند در این استان یا دیگر استانها و یا مرکز کشور مسوولیت و ماموریت کلانی را عهدهدار شوند.
در همین رابطه اما اظهارنظر مکرر تعدادی از کنشگران اجتماعی و سیاسی و مذهبی و نمایندگان مجلس و دیگر چهرههای استان که «استاندار - باید بومی باشد!» ظاهرا ترجیعبند ثابت همه آنهاست که البته این نوع دیدگاه میتواند مورد مداقه و ارزیابی بیطرفانه و منطقی قرار گیرد.
برخی از این بزرگواران به عنوان مثال میگویند استان صاحب محصولاتی مانند برنج، زیتون، ماهی و بادام زمینی و چای است و استاندار باید این محصولات را بشناسد!
این افراد ناخواسته سطح مسوولیت و مدیریت استاندار را تا سطح یک کارشناس عادی محصولات شیلاتی و زراعی پایین میآورند و به تصور آنان اگر استاندار این آگاهیها را داشته باشد حتما مدیر خوبی خواهد بود.
در حالیکه چنین نیست؛ هم تجربه ما در استان و هم تجربه در مدیریت کلان کشور نشان میدهد مدیریت یک علم و آگاهی ویژه است و کار مدیریت برنامهریزی، هدایت، نظارت و هماهنگی در پیشبرد برنامههایی است که به وسیله کارشناسان تهیه میشود بنابراین در بسیاری موارد ضرورت ندارد که مدیر ارشد یک حوزه حتما در سطح کارشناس آن حوزه اطلاعات جزئی و فنی داشته باشد.
بهترین وزیر کشاورزی که توانست کشور را در چند محصول استراتژیک مانند گندم خودکفا کند آقای مهندس حجتی، وزیر کشاورزی دوران اصلاحات و وزیر کشاورزی دولت روحانی است در حالیکه ایشان مهندس عمران است یا آقای دکتر ولایتی که پزشک بود و سالها وزیر خارجه کشور.
از استانداران بعد از انقلاب بنده تا آنجا که بهیاد دارم چند نفر بومی داشتهایم. که در مقایسه همه آنان موفق نبودهاند، بلکه تعدادی غیربومی مانند سلطانیفر، تابش، طاهایی داشتهایم که بسیار موفق تر بودهاند.
(و از بومیان غیرموفق نام نمیبرم تا سوءتفاهمی پیش نیاید!)
بنابراین میتوان نتیجه گرفت که اصرار و شرط لازم و کافی بومی بودن برای انتصاب استاندار، چندان منطقی نیست! بله البته بومی بودن امتیاز خوبی است این امتیاز در مشاغلی مانند مدیریت جهاد کشاورزی - شیلات، سازمان چای، آب منطقهای - شهرداریها - و از این قبیل مشاغل امتیاز بارز و عمدهای است اما در سایر مدیریتها مانند استانداری - دادگستری، ثبت، خدمات دیگر فقط یک امتیاز نسبی است که اگر تواناییها و شاخصههای دیگر فراهم باشد میتوان مساله بومی بودن را به عنوان یک اولویت مورد توجه داشت اما اصرار و ابرام بر این شاخصه چندان منطقی نیست. اگر استانداری باتجربه و تخصص و آگاهیهای مدیریتی و سابقه سیاسی، اجرایی برجسته معرفی شود که بومی هم نباشد، چرا باید پس زده شود به راستی مگر رییس جمهور ما ، وزرای ما و بسیاری از مسوولیتهای کلان در کشور «کجایی» هستند، بومی کجا هستند؟
تهران پایتخت هنوز هیچ رییس جمهوری عرضه نکرده، روسای جمهور کشور از اول، همدانی، مشهدی، کرمانی، یزدی، گرمساری و سمنانی بودهاند که هیچگاه نام آنها و یاد و خدمت آنها را با مسقط الراس آنها گره نزدهایم.
امروز جوامع توسعه یافته سعی میکنند نیروی کارآمد و متخصص را صرف نظر از این که کجایی است! جلب کنند. طرح مرتب مساله بومی و قومی در اساس با وحدت ملی و پیوند ملی و همبستگی کشوری منافات دارد؛ به نیرویی فکر کنیم که کارآمد، باتجربه و امتحان داده باشد.
2007
در همین رابطه اما اظهارنظر مکرر تعدادی از کنشگران اجتماعی و سیاسی و مذهبی و نمایندگان مجلس و دیگر چهرههای استان که «استاندار - باید بومی باشد!» ظاهرا ترجیعبند ثابت همه آنهاست که البته این نوع دیدگاه میتواند مورد مداقه و ارزیابی بیطرفانه و منطقی قرار گیرد.
برخی از این بزرگواران به عنوان مثال میگویند استان صاحب محصولاتی مانند برنج، زیتون، ماهی و بادام زمینی و چای است و استاندار باید این محصولات را بشناسد!
این افراد ناخواسته سطح مسوولیت و مدیریت استاندار را تا سطح یک کارشناس عادی محصولات شیلاتی و زراعی پایین میآورند و به تصور آنان اگر استاندار این آگاهیها را داشته باشد حتما مدیر خوبی خواهد بود.
در حالیکه چنین نیست؛ هم تجربه ما در استان و هم تجربه در مدیریت کلان کشور نشان میدهد مدیریت یک علم و آگاهی ویژه است و کار مدیریت برنامهریزی، هدایت، نظارت و هماهنگی در پیشبرد برنامههایی است که به وسیله کارشناسان تهیه میشود بنابراین در بسیاری موارد ضرورت ندارد که مدیر ارشد یک حوزه حتما در سطح کارشناس آن حوزه اطلاعات جزئی و فنی داشته باشد.
بهترین وزیر کشاورزی که توانست کشور را در چند محصول استراتژیک مانند گندم خودکفا کند آقای مهندس حجتی، وزیر کشاورزی دوران اصلاحات و وزیر کشاورزی دولت روحانی است در حالیکه ایشان مهندس عمران است یا آقای دکتر ولایتی که پزشک بود و سالها وزیر خارجه کشور.
از استانداران بعد از انقلاب بنده تا آنجا که بهیاد دارم چند نفر بومی داشتهایم. که در مقایسه همه آنان موفق نبودهاند، بلکه تعدادی غیربومی مانند سلطانیفر، تابش، طاهایی داشتهایم که بسیار موفق تر بودهاند.
(و از بومیان غیرموفق نام نمیبرم تا سوءتفاهمی پیش نیاید!)
بنابراین میتوان نتیجه گرفت که اصرار و شرط لازم و کافی بومی بودن برای انتصاب استاندار، چندان منطقی نیست! بله البته بومی بودن امتیاز خوبی است این امتیاز در مشاغلی مانند مدیریت جهاد کشاورزی - شیلات، سازمان چای، آب منطقهای - شهرداریها - و از این قبیل مشاغل امتیاز بارز و عمدهای است اما در سایر مدیریتها مانند استانداری - دادگستری، ثبت، خدمات دیگر فقط یک امتیاز نسبی است که اگر تواناییها و شاخصههای دیگر فراهم باشد میتوان مساله بومی بودن را به عنوان یک اولویت مورد توجه داشت اما اصرار و ابرام بر این شاخصه چندان منطقی نیست. اگر استانداری باتجربه و تخصص و آگاهیهای مدیریتی و سابقه سیاسی، اجرایی برجسته معرفی شود که بومی هم نباشد، چرا باید پس زده شود به راستی مگر رییس جمهور ما ، وزرای ما و بسیاری از مسوولیتهای کلان در کشور «کجایی» هستند، بومی کجا هستند؟
تهران پایتخت هنوز هیچ رییس جمهوری عرضه نکرده، روسای جمهور کشور از اول، همدانی، مشهدی، کرمانی، یزدی، گرمساری و سمنانی بودهاند که هیچگاه نام آنها و یاد و خدمت آنها را با مسقط الراس آنها گره نزدهایم.
امروز جوامع توسعه یافته سعی میکنند نیروی کارآمد و متخصص را صرف نظر از این که کجایی است! جلب کنند. طرح مرتب مساله بومی و قومی در اساس با وحدت ملی و پیوند ملی و همبستگی کشوری منافات دارد؛ به نیرویی فکر کنیم که کارآمد، باتجربه و امتحان داده باشد.
2007
کپی شد