هرچقدر به واژه های فرهنگ و تمدن و توسعه و پیشرفت فکر می کنم، همش به خودم نهیب می زنم که احتمالا معنای دیگری را باید از این عبارات جستجو کرد و همه آنچه که تاکنون در این باره مطالعه و آموخته ام به احتمال فراوان اشتباه بوده است! از کلی گویی که بخواهم بگذرم و اصل ماجرا را برایتان شرح دهم باید یک راست رفت سر وقت زباله و زباله و زباله که این روزها و خصوصا در استان گل و بلبل، فرهنگی و متمدن خودمان گیلان داریم در آن مدفون می شویم!
آخر چطور ممکن است، این همه تبلیغات می شود، این همه گفته می شود، این همه رسانه ها و مطبوعات و ... (از روزنامه ها گرفته تا سایر رسانه های مدل جدید مثل تلگرام که این یکی خوشبختانه همه مردم را به خود مشغول کرده و همه مشغول کپی کردن مطالب زیبا و ارسال آن برای همدیگر هستند و دریغ از کمی توجه و مراعات آنها از سوی خودمان) در خصوص توجه به معضلات زیست محیطی، تولید زباله و عدم پراکندن آن در اطراف و اکناف محیط زندگی خودمان می نویسیم اما متاسفانه انگار نه انگار! چه تمنای محالی، چه رویاهای سراب گونه ای! هر روز بدتر از دیروز! زباله همه جا به چشم می خورد و انگار ما اصلا بدنیا آمده ایم که زباله تولید کنیم و محیط زیست را به آلودگی بکشانیم!
به هر کجا نظر بیافکنیم، آت و آشغال و زباله های جور واجور مشاهده می شود. اصلاً هر جا که می رویم زباله هم با ما هست و انگار عین مرگ، گریزی از آن نخواهد بود!
در جای جای شهر که زباله ها انباشته شده و شهرداری چی ها هم به بدترین شکل ممکن به جمع آوری آن از کوچه و خیابان ها اقدام می کنند و امکان ندارد محتوای محفظه مشبک و فلزی کنار ساختمان ها که زباله های آن از سوی ماموران حمل زباله جمع آوری می شوند به درستی تخلیه شوند و کارگران کارشان را به خوبی انجام دهند!
باور بفرمایید به جای جمع آوری زباله بیشتر زباله پراکنی است و از اول تا آخر کوچه به وضع فجیعی زباله های شهری از سر و کول مردم بالا می رود، یعنی اگر 2 بسته زباله به درون خاور حمل زباله انداخته شود یکی هم حتما در کف خیابان ولو خواهد شد و ماشین های حمل مکانیزه زباله نیز شیرابه اش کیلومترها بر روی آسفالت کوچه ها ریخته می شود و بوی نامطبوع آن متاسفانه فضای شهری را برای چند روز به گند می کشد!
شهردار ما هم انگار در خواب است و هرگز این چیزها را نه دیده، نه از کسی شنیده و دریغ از یک برنامه ریزی جامع و هدفمند در زمینه جمع آوری زباله های شهری که متاسفانه مصیبتی برای شهروندان و صد البته مردم سراوان شده است!
از شهر که خارج شویم، وضع روستاها هم چیزی شبیه فاجعه است و زباله هایی که برای چند روز در یکجا دپو شده تا به محیط دیگری برای امحاء حمل شود، بخش اعظم آن توسط دوره گردها و کهنه فروش ها و حتی حیوانات در محیط پراکنده می شوند که دیگر کسی هرگز مسئول جمع آوری آن نبوده و نخواهد بود!
این وضعیت در سایر مکان ها هم کمتر از شهر و روستا نیست، کوه، جنگل، دشت و دریا و ... مثل اینکه همه جا باید زباله بوده و جز لاینفک زندگی ما باشد که البته هست و خوبش هم است!
طرف توی ورزشگاه، توی سینما و در هر محیطی و حتی به خودروی شخصی خود هم رحم نمی کند و همینجور زباله ها را نشر می دهد! و البته برخی ها به ماشین های خود رحم می کنند و زحمت می کشند و زباله ها را از خودروی در حال حرکت به بیرون پرت می کنند و اصلا مهم نیست که این پرت کردن (حالا هر چیز) در شهر باشد، بیرون شهر باشد در حال سبقت باشد توی سر راننده دیگر باشد و ...
آقا بی خیال، اصلاً ما روزنامه نگارها به چه چیزهای بی خودی می پردازیم، توی این مملکت این همه مشکلات اقتصادی، بیکاری و ... وجود دارد بعد ما وقت گذاشتیم و داریم در مورد زباله و فرهنگ و «بی فرهنگی زیست محیطی» (چه جمله شیک و زیبا و اتوکشیده ای) می نویسیم!
2007
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.