فقدان آیتالله هاشمی رفسنجانی که همیشه یکی از ستونهای اصلی انقلاب بوده، به خودی خود ناراحتکننده است اما نکتهای که این ناراحتی را مضاعف میکند، واکنش ما در قبال مردان بزرگی است که گوشهای از ایران را متحول کرده اند و در این مقال قصد بررسی اثرات عمرانی و اجرایی آنان را داریم ولاغیر.
در چند روز گذشته چهرههایی را بر صفحه تلویزیون دیدیم که حرفهای قشنگی درباره زندهیاد مرحوم آیتالله هاشمی بر زبان آوردند. چه بسیار همین زبانها که در زمان حیات آیت الله جز توهین و لعنت به او باز نمیکشد، حساب مقام معظم رهبری البته جداست که به گفتهی ایشان در پیام تسلیتشان تلاش خناسان برای ایجاد فاصله بین دو دوست دیرین عقیم ماند. اما اهمیت آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی در تاریخ معاصر چه بود که شکوهی مثالزدنی در مراسم تشییع نثارش شد؟
هاشمی قبل از انقلاب اسلامی و از سال 1337که نخستین بار از سوی رژیم پهلوی دستگیر شد، در شکلگیری نهضت انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) نقش مؤثری داشت. تجربه هفت بار دستگیری از سوی نهادهای امنیتی رژیم پهلوی به خوبی نشاندهنده عمق تلاش او برای به ثمر نشستن درخت انقلاب اسلامی بود. تعابیری که امام خمینی (ره) و رهبر معظم انقلاب درباره آقای هاشمی به کار بردهاند، گواهی بر این مدعاست مثل این جمله کلیدی حضرت امام که نهضت زنده است، چون هاشمی زنده است.
پس از انقلاب شکوهمند اسلامی و بعد از گذار از یکی دو سال اول که زمان استقرار نظام جمهوری اسلامی بود، آیتالله هاشمی از سوی امام خمینی (ره) عهدهدار وظیفه خطیر فرماندهی جنگ تحمیلی شد و هم او بود که در زمان مناسب با محاسبه سود و زیان ادامه جنگ تحمیلی، نقش مؤثری در پایان جنگ ایفا کرد.
کارنامه ایشان تا همین نقطه نیز چنان درخشان و پربار بود که بتواند نه تنها تا پایان عمر بلکه در قرون متمادی در کتب تاریخی و قلب مردم ماندگار شود، اما پس از رحلت امام خمینی (ره) در مقام ریاست جمهوری ویرانه ناشی از جنگ را متحول ساخت تا سردار سازندگی لقب بگیرد. سازندگی هاشمی در دو زمینه بیشتر مصداق پیدا کرد؛ یکی سدسازیهای پرشمار در سراسر کشور و یکی تحول بزرگی که در دوره ریاست جمهوری ایشان و هدایت راهبردی کرباسچی در شهرداری تهران رخ داد. کرباسچی اگر حمایتهای بیدریغ رییسجمهور وقت را با خود نداشت، نمیتوانست تهران را از شهری پرمشکل به شهری توسعهیافته تبدیل کند. توسعه تهران برای سردار سازندگی هزینه سنگینی داشت.
تهران پس از ایشان یک شهر در مسیر توسعه شد که چه از نظر زیرساختی دیگر تهران دهه 60 نبود، شهری با بزرگراههای متعدد و پروژههای زیرساختی کلان که از یک پایتخت به کشور تبدیل شده بود. مقایسه چند فریم از تهران دهه 60 و تهران در پایان نیمه اول دهه 70خود گویای کار سترگ سردار سازندگی در تهران بود.
آیتالله هاشمی مرد عبور از بحران این بار به خاطر منافع بلندمدت کشور و مردم خود را در بحرانی قرار داد که پیه عواقبش را به تن مالیده بود. او میتوانست به جای کرباسچی، یکی از هزاران مدیری را به سمت شهرداری تهران بگمارد که با نگهداری تهران و سرعت میلیمتری در ریل توسعه، خود را از هرگونه انتقاد مصون دارد، اما او مرد روزهای بحران و تصمیمات تاریخی بود. طنز تلخ تاریخ بود که قلیلی از مخالفان توسعه نوین با همان امکانات و از همان مسیرهایی که تهران نوین را ساخته بود، به نماز جمعه میآمدند و هاشمی را به حیف و میل بیتالمال و تجملگرایی متهم کردند و علیه او شعار میدادند و بعضی از آنان آن روز در لوای تغییرات سیاسی و امروز در رسانه های بیگانه تهمت عالیجناب سرخپوش را به ایشان می زدند.
بیش از دو دهه باید زمان میبرد تا آنها بفهمند اگر بر فرض حیفومیل در شهرداری تهران اتفاق افتاده بود، لااقل خروجیاش شهری توسعه یافته بود اما بیست و چند سال بعد دولتی بر سرکار آمد که امروز حتی مدافعانش نیز انکار نمیکنند که صدها میلیارد دلار را حیف و میل کرد و نتیجهاش همانی شد که همه میدانند.
اما انتخاب شهرداری تهران به عنوان مدل اصلی توسعه از سوی آیتالله هاشمی نشان از هوشمندی ویژه ایشان داشت. نتیجه آنچه تا به امروز اتفاق افتاده میتواند زیرساخت درست فکری توسعه سردار سازندگی را نشان دهد. هاشمی به خوبی درک کرد توسعهای که از اقتصاد نفتی به دست بیاید، پایدار نیست و فساد، تزلزل و تغییر دولتها آن را خنثی و یا از مسیر منحرف میکند اما توسعهای که با منابع مردمی و به صورت اجتماعی انجام شود، پایدار خواهد بود چرا که خود مردم در آن توسعه نقش خواهد داشت.
تغییر دولتها اگرچه در رأس مدیریت شهرداری تهران تغییراتی به وجود آورد اما این تغییرات حتی اگر به مدیران میانی هم سرایت کرد، اما نتوانست خدشهای در ساختار توسعه شهرداری به وجود بیاورد. شهرداری تهران بینیاز از منابع دولتی دیروز، امروز در تهران وظایف وزارتخانههای عریض و طویل را نیز با مشارکت مردم انجام میدهد.
کافی است بودجه شهرداری تهران و بسیاری از وزارتخانه ها را در سالیان متمادی مقایسه کنیم. فقط بودجه سازمان فرهنگی اجتماعی شهرداری تهران در سال 95معادل 1670میلیارد تومان بود؛ بیش از دو برابر بودجه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای کل کشور که 810میلیارد تومان بوده است.
مرافعههای سیاسی اگرچه در مقطعی کرباسچی را راهی زندان کرد و نصیب آیت الله هاشمی بیمهری شد، اما تبرئه تمام متهمان ردیف دوم به بعد بهجز خود کرباسچی از تمام اتهامات، گویای ماهیت ماجرا بود. فراموش نکنیم در پایان دوره ریاست جمهوری آقای هاشمی بود که مقام معظم رهبری فرمودند: «هیچکس برای من هاشمی نمیشود».
از حدود نزدیک به دو سال پیش تا به امروز مدیریت شهری رشت نیز در نظر داشته و دارد که با بهرهگیری از تجربیات خود در شهرداری همچون تهران، از مسیر روزمرگیها و نگهداری صرف شهر خارج شود و ساختار شهرداری را به کمک دولت بهعنوان نهادی عمومی با حداکثر مشارکت منابع مردمی تبدیل سازد. در این راه طبیعتاً عده قلیلی از افراد ضد توسعه تلاش میکنند به قطار در حال حرکت، سنگ زده و ممکن است این سنگ پراکنی ها تلفاتی داشته باشد، اما به لطف همراهی مردم و دولت محترم، قطار توسعه رشت از حرکت بازنخواهد ایستاد.
این نکته غمانگیز است که در کشور ما سهم سرداران سازندگی از امیرکبیر گرفته تا آیتالله هاشمی و کرباسچی قتل و بیمهری و زندان میشود این حقیقت تلخ شاید بیش از همه ما را با این پرسش مواجه کند که چرا نمیتوانیم حرمت سازندگان و مدیران عملگرای خود را پاس بداریم و اگر بزرگشان نمیداریم، لااقل آنها را مورد بیمهری قرار ندهیم.
7294/2007
منبع : ایرنا
در چند روز گذشته چهرههایی را بر صفحه تلویزیون دیدیم که حرفهای قشنگی درباره زندهیاد مرحوم آیتالله هاشمی بر زبان آوردند. چه بسیار همین زبانها که در زمان حیات آیت الله جز توهین و لعنت به او باز نمیکشد، حساب مقام معظم رهبری البته جداست که به گفتهی ایشان در پیام تسلیتشان تلاش خناسان برای ایجاد فاصله بین دو دوست دیرین عقیم ماند. اما اهمیت آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی در تاریخ معاصر چه بود که شکوهی مثالزدنی در مراسم تشییع نثارش شد؟
هاشمی قبل از انقلاب اسلامی و از سال 1337که نخستین بار از سوی رژیم پهلوی دستگیر شد، در شکلگیری نهضت انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) نقش مؤثری داشت. تجربه هفت بار دستگیری از سوی نهادهای امنیتی رژیم پهلوی به خوبی نشاندهنده عمق تلاش او برای به ثمر نشستن درخت انقلاب اسلامی بود. تعابیری که امام خمینی (ره) و رهبر معظم انقلاب درباره آقای هاشمی به کار بردهاند، گواهی بر این مدعاست مثل این جمله کلیدی حضرت امام که نهضت زنده است، چون هاشمی زنده است.
پس از انقلاب شکوهمند اسلامی و بعد از گذار از یکی دو سال اول که زمان استقرار نظام جمهوری اسلامی بود، آیتالله هاشمی از سوی امام خمینی (ره) عهدهدار وظیفه خطیر فرماندهی جنگ تحمیلی شد و هم او بود که در زمان مناسب با محاسبه سود و زیان ادامه جنگ تحمیلی، نقش مؤثری در پایان جنگ ایفا کرد.
کارنامه ایشان تا همین نقطه نیز چنان درخشان و پربار بود که بتواند نه تنها تا پایان عمر بلکه در قرون متمادی در کتب تاریخی و قلب مردم ماندگار شود، اما پس از رحلت امام خمینی (ره) در مقام ریاست جمهوری ویرانه ناشی از جنگ را متحول ساخت تا سردار سازندگی لقب بگیرد. سازندگی هاشمی در دو زمینه بیشتر مصداق پیدا کرد؛ یکی سدسازیهای پرشمار در سراسر کشور و یکی تحول بزرگی که در دوره ریاست جمهوری ایشان و هدایت راهبردی کرباسچی در شهرداری تهران رخ داد. کرباسچی اگر حمایتهای بیدریغ رییسجمهور وقت را با خود نداشت، نمیتوانست تهران را از شهری پرمشکل به شهری توسعهیافته تبدیل کند. توسعه تهران برای سردار سازندگی هزینه سنگینی داشت.
تهران پس از ایشان یک شهر در مسیر توسعه شد که چه از نظر زیرساختی دیگر تهران دهه 60 نبود، شهری با بزرگراههای متعدد و پروژههای زیرساختی کلان که از یک پایتخت به کشور تبدیل شده بود. مقایسه چند فریم از تهران دهه 60 و تهران در پایان نیمه اول دهه 70خود گویای کار سترگ سردار سازندگی در تهران بود.
آیتالله هاشمی مرد عبور از بحران این بار به خاطر منافع بلندمدت کشور و مردم خود را در بحرانی قرار داد که پیه عواقبش را به تن مالیده بود. او میتوانست به جای کرباسچی، یکی از هزاران مدیری را به سمت شهرداری تهران بگمارد که با نگهداری تهران و سرعت میلیمتری در ریل توسعه، خود را از هرگونه انتقاد مصون دارد، اما او مرد روزهای بحران و تصمیمات تاریخی بود. طنز تلخ تاریخ بود که قلیلی از مخالفان توسعه نوین با همان امکانات و از همان مسیرهایی که تهران نوین را ساخته بود، به نماز جمعه میآمدند و هاشمی را به حیف و میل بیتالمال و تجملگرایی متهم کردند و علیه او شعار میدادند و بعضی از آنان آن روز در لوای تغییرات سیاسی و امروز در رسانه های بیگانه تهمت عالیجناب سرخپوش را به ایشان می زدند.
بیش از دو دهه باید زمان میبرد تا آنها بفهمند اگر بر فرض حیفومیل در شهرداری تهران اتفاق افتاده بود، لااقل خروجیاش شهری توسعه یافته بود اما بیست و چند سال بعد دولتی بر سرکار آمد که امروز حتی مدافعانش نیز انکار نمیکنند که صدها میلیارد دلار را حیف و میل کرد و نتیجهاش همانی شد که همه میدانند.
اما انتخاب شهرداری تهران به عنوان مدل اصلی توسعه از سوی آیتالله هاشمی نشان از هوشمندی ویژه ایشان داشت. نتیجه آنچه تا به امروز اتفاق افتاده میتواند زیرساخت درست فکری توسعه سردار سازندگی را نشان دهد. هاشمی به خوبی درک کرد توسعهای که از اقتصاد نفتی به دست بیاید، پایدار نیست و فساد، تزلزل و تغییر دولتها آن را خنثی و یا از مسیر منحرف میکند اما توسعهای که با منابع مردمی و به صورت اجتماعی انجام شود، پایدار خواهد بود چرا که خود مردم در آن توسعه نقش خواهد داشت.
تغییر دولتها اگرچه در رأس مدیریت شهرداری تهران تغییراتی به وجود آورد اما این تغییرات حتی اگر به مدیران میانی هم سرایت کرد، اما نتوانست خدشهای در ساختار توسعه شهرداری به وجود بیاورد. شهرداری تهران بینیاز از منابع دولتی دیروز، امروز در تهران وظایف وزارتخانههای عریض و طویل را نیز با مشارکت مردم انجام میدهد.
کافی است بودجه شهرداری تهران و بسیاری از وزارتخانه ها را در سالیان متمادی مقایسه کنیم. فقط بودجه سازمان فرهنگی اجتماعی شهرداری تهران در سال 95معادل 1670میلیارد تومان بود؛ بیش از دو برابر بودجه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای کل کشور که 810میلیارد تومان بوده است.
مرافعههای سیاسی اگرچه در مقطعی کرباسچی را راهی زندان کرد و نصیب آیت الله هاشمی بیمهری شد، اما تبرئه تمام متهمان ردیف دوم به بعد بهجز خود کرباسچی از تمام اتهامات، گویای ماهیت ماجرا بود. فراموش نکنیم در پایان دوره ریاست جمهوری آقای هاشمی بود که مقام معظم رهبری فرمودند: «هیچکس برای من هاشمی نمیشود».
از حدود نزدیک به دو سال پیش تا به امروز مدیریت شهری رشت نیز در نظر داشته و دارد که با بهرهگیری از تجربیات خود در شهرداری همچون تهران، از مسیر روزمرگیها و نگهداری صرف شهر خارج شود و ساختار شهرداری را به کمک دولت بهعنوان نهادی عمومی با حداکثر مشارکت منابع مردمی تبدیل سازد. در این راه طبیعتاً عده قلیلی از افراد ضد توسعه تلاش میکنند به قطار در حال حرکت، سنگ زده و ممکن است این سنگ پراکنی ها تلفاتی داشته باشد، اما به لطف همراهی مردم و دولت محترم، قطار توسعه رشت از حرکت بازنخواهد ایستاد.
این نکته غمانگیز است که در کشور ما سهم سرداران سازندگی از امیرکبیر گرفته تا آیتالله هاشمی و کرباسچی قتل و بیمهری و زندان میشود این حقیقت تلخ شاید بیش از همه ما را با این پرسش مواجه کند که چرا نمیتوانیم حرمت سازندگان و مدیران عملگرای خود را پاس بداریم و اگر بزرگشان نمیداریم، لااقل آنها را مورد بیمهری قرار ندهیم.
7294/2007
منبع : ایرنا
کپی شد