١٢ دی روز رشت است ، سال گذشته شهرداری رشت در پیاده راه شهرداری برنامه های متنوعی را تدارک دید که مردم از این جشن استقبال کردند اما این جشن و شادی دیری نپایید که در فضای غبارآلود به پا شده تبدیل به سوژه خبری تلویزیون های ماهواره ای شد و بعد بازداشت یکی از مدیران شهرداری و … چرا ؟
در طول قریب به سی سالی که به شکل های مختلف درگیر حوزه های مختلف مدیریتی در استان بوده ام به صورت مختلف این سوال برایم مطرح بود چرا شهر من و استان من ، علیرغم برخوردار بودن از همه عوامل و متغیرهای محرک توسعه اما متاسفانه نسبت به استان های هم طراز خود از شاخص های مناسب توسعه ای برخوردار نیست؟! برای پاسخ به این سوال چند فرض مورد اجماع را عرض می کنم.
١- بنا به گزارش های تطبیقی شاخص های توسعه استان ها که از سال ١٣55تا پس از انقلاب را مورد بررسی قرار داده، استان گیلان که در سال ١٣55جزو پنج استان اول برخوردار از شاخص های مناسب توسعه بوده در روند تنزلی در دهه 6٠ و٧٠ و٨٠ به رتبه های نهم و پانزدهم و بیست و یکم سقوط کرد.
٢ – استان گیلان از حداکثر عوامل توسعه زا برخوردار بوده است. عواملی همچون منابع انسانی که در بین استان ها گیلان در سطح ملی و جهانی نخبگان فراوانی را دارد و همواره ما گیلانیان در بین همه استان ها از این حیث به خود افتخار می کنیم، به لحاظ منابع اقلیمی و جغرافیایی، گیلان بهترین مختصات جغرافیایی محرک توسعه را دارد.
هم مرزی استان در دریای خزر با کشورهای حاشیه خزر که از جمعیت بیش از چهارصد میلیونی برخوردارند که این کشورها در یک دهه گذشته رشد اقتصادی بسیاری خوبی را طی کرده اند و اتصال اقتصاد گیلان به این حوزه برخوردار از جمعیت چهارصد میلیونی می توانست به تنهایی عامل موثر و پایدار توسعه برای گیلان باشد.
٣- به لحاظ عقبه تاریخی استان گیلان در طول بیش از یکصد سال گذشته در تحولات مدرن شدن، از استان های پیشگام و پیشتاز کشور بوده است. کسانی تحولات یکصد سال گذشته را مطالعه می کنند همواره اسم رشت و گیلان در کنار تهران و تبریز بوده است و در بعضی از حوزه های فرهنگی و از تهران و تبریز چندین گام جلوتر قرار داشت.
حال سوال این است چرا یک شهر و یک استان علیرغم برخوردای از این عوامل درونی توسعه زا (تاریخی، اقلیمی و جعرافیایی، انسانی) اما همچنان در دهه های گذشته نوعی پسرفت در شاخص های توسعه داشته است؟! برای پاسخ به این سوال باید تحولات پیش آمده پس از انقلاب را به نوعی مقوله بندی کرد:
١- گیلان به واسطه فعالیت و حضور نیروهای سیاسی چپ در استان تقریباً در کل کشور از مرکزیت و مرجعیتی برای این نیروها برخوردار بود، نیروهای چپ از پیکار و چریک های فدایی تا حزب توده همه و همه از نیروهای موثر سیاسی در استان بودند، این نیروها علیرغم دل نگرانی ها و دغدغه های اندیشه ای در حوزه عدالت اجتماعی اما نوعی بداندیشی و سخت رفتاری را در مقابله با سرمایه و سرمایه داری ایجاد کردند و بواسطه همین بداندیشی، گیلان و گیلانیان وارث این اندیشه برای سال های طولانی شدند و در بستر این میراث قطعاً نمی شد بستر سرمایه گذاری فراهم گردد.
٢- پس از انقلاب انقلابیون مذهبی در مصادر حکومتی قرار گرفتند، این انقلابیون مذهبی حافظه تاریخیشان از گیلان این گونه شکل گرفته بود که استانی زیبا و سرسبز که حتماً این سرسبزی در دل خود کمتر مساله داشتن را نیز دارد و البته ناگفته نماند به زعم همین انقلابیون سال های قبل از انقلاب هم در این سرسبزی و دریا و فسق و فجور هم بوده و شاید هم اندکی از سهم نامهربانی در آن سال های اولیه به این عامل نیز برمی گشت!
٣- در دهه هفتاد که چرخ توسعه بواسطه پایان جنگ راه افتاده بود، استان گیلان باز از این چرخ عقب ماند! در این دهه گیلان سهمی در مدیریت عالی کشور نداشت. اکثر مدیران عالی کشور بخصوص در حوزه های اقتصادی و برنامه ریزی در اختیار اصفهانی ها و تهرانی ها و ترک ها بود. تعبیری مرحوم احسانبخش در آن سال ها داشت که جالب بود؛ ایشان می گفتند اگر ما در سازمان برنامه و بودجه کشور یه روغنی گیلانی (کنایه به نام رییس سازمان برنامه و بودجه وقت آقای روغنی زنجانی) داشتیم الان به جای اتوبان قزوین - زنجان باید اتوبان قزوین - رشت راه می افتاد!
7294/2007

منبع ‫:‬ ایرنا
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.