روز ۲۳ بهمن ماه برای انجام کار اداری همراه برادرم و دو تن از دوستان سفری به قم داشتیم . آن روزها هنوز خبری از شیوع این ویروس در ایران نبود و ما هم بی خبر بودیم. تا ظهر کارمان را انجام دادیم و پس از صرف غذا در رستوران بازگشتیم . با توجه به انتخابات مجلس ۱۰ روز برای اطلاع رسانی و تهیه خبر و کارهای رسانه ای فعالیت شدید داشتم. یک روز قبل از برگزاری انتخابات در جلسه ای احساس کردم حالم خوش نیست و از جمع خارج و برای استراحت عازم منزل شدم.
از روز بعد از انتخابات با احساس کوفتگی شدید در بستر افتادم ، اما علایم کرونا و اخبار مربوط به آن را از طریق رسانه ها دنبال می کردم .
آن زمان هنوز علایم کرونا را نداشتم، ۱۰ روز در خانه استراحت کردم ولی یک شب با تنگی نفس از خواب برخاستم ، شب بعد را هم این چنین گذراندم ولی شب سوم دیگر احساس خفگی کردم و تا صبح نتوانستم بخوابم . صبح به دوستانم پیام دادم و برای معاینه و انجام آزمایش نزد دکتر صیاد رفتم . ایشان درجه حرارت و نبض و میزان اکسیژن خونم را ارزیابی کردند و گفتند باید بستری شوم . در بیمارستان اسکن ریه انجام دادم که خوب بود اما در آزمایش خون یکی از موارد مثبت بود و زمانی که سی تی اسکن ریه انجام دادم ، مشخص شد ۱۵ درصد ریه ام عفونت کرده و با علایم تنگی نفس بستری شدم.
این خبرنگار جوان می افزاید : کمی ترسیده بودم چرا که چند روز قبل از آن شنیده بودم که چهار جوان به علت همین بیماری فوت کرده اند و همین خبر تاثیر بدی رویم گذاشت شب اول خیلی ناامید بودم . ترسیده بودم و فکر می کردم اینجا دیگر آخر خط است و با توجه به کمبودهایی که در شرایط تحریم در زمینه دارو وجود داشت گمان کردم دیگر برگشتی وجود ندارد.
من در اتاقی با سه مرد مسن بستری بودیم، با وجود تلاشهای دکتر دزفولی و کادر بیمارستان به ویژه پرستاران زحمت کش یکی از بیماران فوت کرد و این اثر خیلی بدی روی روحیه ام گذاشت و حس خوبی به شرایط نداشتم اما پس از یک مدت تصمیم گرفتم نا امیدی را کنار بگذارم چون کمکی به من نمی کرد .
تا این که دوستان و آشنایان به مرور در جریان بیماری ام قرار گرفتند و آن قدر در صفحات اجتماعی برایم پیامهای محبت آمیز و حمایتی گذاشتند که امید دوباره به دلم برگشت . دیدم مسئولان به بیمارستان می آیند و به بیماران سر می زنند و متوجه شدم، قرنطینه خداحافظی با زندگی نیست . شرایط تغییر کرد روحیه ام بهتر شد.
ترجیح دادم شروع کنم به جنگیدن با بیماری و فضای ناراحتی و ناامیدی را از خودم دور کنم وقتی می دیدم اطرافیانم چقدر برای یافتن داروهای من تلاش می کنند به ادامه زندگی امیدوارتر می شدم .
اطلاع رسانی در بحران
سه روز از درمانم گذشته بود که دکتر دزفولی متوجه شد که دیابت دارم من تا آن موقع از این مساله مطلع نبودم به همین خاطر مجبور شدم روزی ۳۰ قرص علاوه بر شربت و سرم مصرف کنم . بعد از مدتی فکر کردم اگر قرار است اینجا همه چیز تمام شود ترجیح دادم رسالتم را بعنوان خبرنگار حفظ کنم ، این بود که شروع به بررسی شرایط بیمارستان از طریق صحبت با پرستاران کردم .
به صراحت می گویم اگر من پرستار بودم حتی اگر به قیمت از دست دادن شغلم تمام می شد در این شرایط در آن فضا کار نمی کردم . اما پرستاران که اکثرشان هم جوان بودند ، با کمترین امکانات مشغول کمک کردن برای مداوای بیماران بودند.
وی که هنوز با یاداوری آن روزها صدایش از پشت تلفن بغض آلود می شود ادامه می دهد وقتی این تلاش آنها را می دیدم از اینکه نگران جان خودم هستم خجالت می کشیدم . من به دلیل بیماری آنجا بودم ،در حالی که آن ها سالم بودند ولی جانشان را در محیط آلوده به ویروس برای نجات ما به خطر انداخته بودند ؛ الان هم که فکر می کنم اشک در چشمانم جمع می شود خیلی ها که بالای سرمان می آمدند تا داروهایمان را بدهند و به ما رسیدگی کنند خودشان هم علائم خفیف کرونا را پیدا کرده بودند و با وجود کمبود نیرو و تعداد زیاد بیماران با جان و دل خدمت می کردند .
راد اضافه می کند: قبلا در مورد بیمارستان شهید بهشتی شنیده بودم که طرف عمودی می رود و افقی باز می گردد، ولی من به لطف جانفشانی کادر بیمارستان با شرایط بد رفتم ولی با بهبودی بازگشتم .
ادامه می دهد : خیلی ها یک هفته خانه نرفته بودند و اینها را که می دیدم می گفتم چرا باید بترسم، باید نگران این پرستاران باشم که برای نجات ما دارند از جانشان می گذرند. وقتی با کارکنان بیمارستان صحبت می کردم هیچ چیزی برای خودشان نمی خواستند چون می دانستند خبرنگارم، با من صحبت می کردند و می گفتند فقط به مردم بگو از خودشان مراقبت کنند تا زنجیره بیماری قطع شود .
این خبرنگار جوان که روزهای سختی را در بیمارستان گذرانده از تلاش شبانه روزی دکتر دزفولی متخصص بیماری های عفونی بیمارستان انزلی گفت : ایشان نعمتی برای مردم انزلی هستند که در این روزها از جان خود مایه گذاشتند.
راد اضافه می کند : بعد از چند روز یک جورهایی ورق برگشت میزان ورودی و پذیرش بیماران کم شد، ترخیص ها بیشتر شد و این بر اساس پروتکل هایی بود که پزشکان رعایت می کردند .
از نکات جالب دیگری که می دیدم این بود که یک سری داوطلبانه می آیند و خدمت می کنند از ورزشکار و روحانی تا جوانانی که حتی به ذهن آدم خطور نمی کند که حاضر به انجام کارهای خدماتی باشند . دیدن این افراد به من روحیه می داد که خوب شوم و این خدمات را من هم ارائه کنم.
با خودم گفتم باید برگردم و به سهم خودم خدمت کنم شاید این حسی بود که مرا جلو برد و باعث شد از آن فضای نومیدی مرگ که به آی سی یو می روم دیگر باز نمی گردم ، بیرون بیایم .
وی افزود: روز نهم بستری دکتر گفت میتوانی از بیمارستان بروی ولی باید ۱۰ روز در خانه قرنطینه باشی و استراحت مطلق کنی و اینگونه بود که او با پرستاران و کادر درمانی و خدماتی خداحافظی کرد و به قرنطینه خانگی رفت.
این خبرنگار جوان اکنون تجربه های تلخ و شیرینی بسیاری دارد خاطراتی از آدمهایی که ملاقاتشان کرد و هم صحبت شد از بیمار تا سرپرستار مهربان بیمارستان که اکنون دیگر بین ما نیستند .
راد می افزاید : قرار نیست هرکسی به این ویروس مبتلا می شود بمیرد من هم اگر از شیوع بیماری خبر داشتم و پیشگیری می کردم و زودتر متوجه بیماری دیابتم شده بودم شاید در آن شرایط سخت قرار نمی گرفتم .
این بهبود یافته از کرونا، اکنون نگران است که با آمدن نوروز خریدهای مردم و دید و بازدیدها فزونی گیرد و سیل مسافران به سوی گیلان زیبا جاری شود. او که روزهای سختی را در جدال با این بیماری گذرانده خاطرنشان می کند :واقعیت این است که نیروهای بیمارستانی کم هستند و دارو و تجهیزات کافی برای مقابله با این بیماری وجود ندارد . وقتی می شود با کار ساده ای مثل رعایت بهداشت و در خانه ماندن و اوقات خوشی را با خانواده سپری کردن از چنین تهدید بزرگی پیشگیری کرد چرا باید با بی توجهی جان خود و دیگران بخصوص کادر بیمارستانی خسته را به مخاطره بیاندازیم!