آب، نرم و سیال است و سنگ، سخت و ناساز. اما هردو، چون به جان و خانمان مردمان بیفتند، طینتی دارند از جنس ویرانی. نمیدانم از رقت آب است یا از زبری سنگ، اما هرچه هست، انگار درد بی خانمان شدن از سیل، به چشم دیگران به اندازه زلزله نیست. نمونه اش همین سیل روزهای اخیر مازندران و گلستان. نه هشتگ خاصی دیدیم، نه پویشی و نه جنبشی.
مردمانی که میرفتند تا خود و دیارشان را برای استقبال از بهار و مسافران بهاری مهیا کنند، حالا باید شب عیدی، غم نان داشته باشند و دغدغه سرپناه…
اما آنچه که دردآور تر است، اینها نیست. زلزله را نمیتوان پیشگیری کرد. ممکن است بدانیم فلان منطقه زلزله خیز است. اما اینکه کی و چگونه می آید و برابرش چه میتوان کرد، قابل پیش بینی نیست. سیل اما نمایه هایی دارد و دلایل روشنی و راههای قابل درکی. دهها سال است که در جاده های کوهستانی و جنگلی شمال ایران، تردد کامیونهایی را شاهدیم که گویی زهوارشان هرآینه در خواهد رفت. یادگارانی انگار از جنگ جهانی دوم. بارشان؟ تنه های ستبر درختان جنگلهای هیرکانی. عموما قاچاق و در منظر و دیدرس همگان. جایی دیگر در پایین دست، تکه ای از کوه را تراشیده اند. گاه برای راه سازی، گاه برای راه اندازی. شن و ماسه است که میبرند تا از ویرانی طبیعت، برجی یا ویلایی آباد شود. درخت که نباشد تا خاک را قوام دهد، خاک که نباشد تا آب را به آغوش بکشد، باران که ببارد، در مسیر هموار پیش پایش سیل خواهد شد و خاک شسته را آبرفت خواهد کرد و زندگی مردمان جلگه نشین را به گِل خواهد نشاند.
هنوز خاطره سیل غارتگر ماسوله در اواخر دهه 70 در ذهنم زنده است. سیلاب گِلی که آمد و جانهای بسیاری را با خود برد و آرزوهای فراوانی را درخود بلعید.
مردمان گلستان و مازندران در محاصره اند. دست کم همانهایی که به کمترین بهانه ای سیلاب وار به سمت سرزمینهای شمال می آیند و چشم دنیا را با استوری ها و پست هایشان درمی آورند، حالا شاید وظیفه سنگین تری داشته باشند.
به یاری دوستانمان بشتابیم. نه فقط با ارسال کمکهای نقدی و غیر نقدی. به محیط زندگیشان احترام بگذاریم. طبیعت، خود میتواند از خود مراقبت کند. اما در برابر دست تطاول ما آدمیان تسلیم است. جلوی قطع هر درخت، یا برداشتن هر کامیون شن و ماسه را اگر بگیریم، گویی جانی را و خانمانی را نجات داده ایم. آنهایی که برای بهره مندی از آب و هوا و طبیعت شمال، درختان را قتل عام میکنند تا ویلا بسازند، نقض غرض میکنند.
سیلابی که امروز بومیان شمال را دربر گرفته، دیر با زود، ساخته های خود آنها را هم به کام نیستی خواهد کشاند. آن روزها، دیگر نه جنگل هیرکانی هست، نه آب و هوای برآمده از جنگل و نه حتی چیزی که بنام شمال میشناسیم. تا همینجا هم بسیار دیر شده …
7296/2007/
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.