به گزارش ایرنا، این رساله گونه، نام سه تن از هنرمندان برجسته تئاتر گیلان را در پای خود دارد نیما حسندخت، وحید درویشی و بهزاد دوگوهرانی که عمری را دلبسته و پیوسته در این مسیر پیموده اند.
بیانیه داوران جشنواره نمایشنامه نویسی گیلان چنین با دوستداران این عرصه سخن گفته است :
امروز ما گرداگرد یک آنِ تاریخی جمع شده ایم. و آنِ تاریخ هنگامی است که انسان ها تلاش می کنند تا تارِ وجودِ خویش را در پودِ هستی گره زنند. امروز ما گرداگردِ این گره گاه هستیم. همزمانیِ نخستین جشنواره نمایشنامه نویسی هنرجویان تئاتر آموزشگاه های گیلان با سی اُمین جشنواره تئاتر استانی می تواند دارای یک پیام روشن باشد. سی مرغِ هنوز به سیمرغ نرسیده ای که برای ادامه راه دشوار خود نیاز به ققنوسانِ سر بر کرده از خاکستر خویش دارند. و امروز ما گرداگرد این تمنا نیز هستیم. و شما هنرجویان تئاتر، آن ققنوسانید؛ اگر که مرارت های امر نوشتن را تا بدانجا به جان بخرید که خود را شایسته عنوان نویسنده بدانید.پس خودتان را جدی تر از اینی که هستید بگیرید. شما می توانید آن گیل زن و گیل مردی باشید که آواهای این بومِ نمور و شرجی شده از تب های مدام را با رد قلم های خود آیینه گی کنید. شما نیز می توانید آن گیله وایی باشید که موجب تی تی زدن درختانِ اکنون سرما زده تئاتر می شوند.
نمایشنامه، تئاتر است. هر چند تئاتر تنها نمایشنامه نیست. اما بیاییم لحظاتی آنچه که از این هنر می شناسیم را بدون حضور نمایشنامه در نظر بگیریم. نتیجه؟ نمی توانیم پدیده ای به نام تئاتر را در هستی سراغ داشته باشیم. تمام آنچه که از سنت های تاریخی جدید و قدیم تئاتر می شناسیم از دلِ نمایشنامه ها به ما رسیده است. از طلیعه تئاتر که نمایشنامه نویسان یونانی پرچمدار آن بودند تا تئاتر الیزابتی که با نمایشنامه های شکوهمند شکسپیر رو به رو هستیم؛ و همین طور سنت تئاتر ابزورد ، تئاتر اپیک برشت، تا تمام شیوه های تئاتر ایرانی و نیز حتا آنچه که امروز به عنوان تئاتر فیزیکال و انواع پرفورمنس ها و گونه های متفاوت دیگر سراغ داریم همه و همه ما را به این گزاره می رسانند که نمایشنامه رکن رکینِ تئاتر است. هر چند بدیهی است که ما در هر دوره تاریخی و به نسبت رویکردهای گوناگونِ هنرمندان و نوع نگاه ویژه ای که به هنر تئاتر داشته اند با نگرش های متفاوتی از نمایشنامه نویسی رو به رو بوده ایم. اما هیچ گاه در هیچ دوره از تاریخ تئاتر، تئاتر بدون نمایشنامه نتوانسته به سرانجامِ صحنه راه یابد. پس خودتان را جدی تر از اینی که هستید بگیرید.
نمایشنامه، اندیشه است. اگر گزاره می اندیشم پس هستم دکارت را در نظر داشته باشیم بدون شک هستنِ کردارهای دراماتیک بر صحنه تئاتر جز با حضور قاطع درام رخ نمی نماید. با نگاهی به تاریخ تئاتر جهان در می یابیم که هر جا هیکل سرسنگین حضرت تئاتر جاکن شده و قدمی پیش گذاشته جز به مدد طنازی و عشوه اندازی نمایشنامه و نمایش نامه نویس نبوده است. به عنوان نمونه آنچه ما امروز به عنوان سبک و تئوری بازیگری استانیسلاوسکی می شناسیم جز با برخورد و گفت و گو با نمایشنامه های چخوف امکان شکل گیری نداشت. از این رو نویسنده می تواند جدای از مضمون و محتوای ماجرایی که تلاش می کند تا به درست ترین شیوه، در متن روایتش کند ؛ از سمتی دیگر این توانایی را نیز دارد تا موجب حرکت رو به پیش تئاتر به جهانی جدیدتر و هوایی تازه تر باشد. پس خودتان را جدی تر از اینی که هستید بگیرید.
اکنون ما شما را در برابر دو گزاره قرار داده ایم و در پایان به جدی تر گرفتن حرفه ای که در ابتدای راهِ برگزیدن اش هستید دعوت نموده ایم. اما منظور از دعوت به جدیت چیست؟ پیشنهاد ما برای شما نخست توجه به ادبیت و خودبسندگی نمایشنامه است. بسیاری از متونی که در طی این مدت از شما خواندیم بیشتر شباهت به نوشته هایی داشت که تو گویی بخشی از وجوه خود را از دست داده و رها کرده اند تا بعدتر در اجرا و بر صحنه سامان بگیرند. اما این درست نیست. هر چند نمایشنامه می بایست به اجرا برسد.اما در عین حال پدیده مستقلی است و بهتر است نمایشنامه نویس تلاش کند تا آن جا که قدرت و نفوذ کلمات اجازه می دهند، فرازها و فرودهای ماجرا و مبادی اندیشه های نهفته در آن را در نمایشنامه بنا نهد. چرا که این دستیابی به استقلال از سویی بعدها به کارگردان امکان گشت و گذارهای بیشتری در جهان فکرهای خلاقانه و نو داده و موجب طفیلی نشدن و وابسته نبودن او به تنها یک روایت از جهانی که نمایشنامه عرضه می کند خواهد شد. پس پیشنهاد می کنیم تلاش کنید تا بنیان های ساختار و بافتار نمایشنامه را در خودِ نمایشنامه بسامان نمایید.
و اما اندیشه نمایشنامه. مقصود چیست؟ و ما قرار است توجه شما را در این بخش به چه نکته ای جلب کنیم؟عموم نمایشنامه های خوانده شده ما را به این نتیجه رساند که بیشتر هنرجویان تلاش می کنند که فارغ از نگاه و جهان بینی ویژه خود تنها به تقلید و پذیرش نگاه دیگریِ بزرگ دست یابند؛ و تمام تلاش خود را در به کارگیری تکنیک های نگارش معطوف بدارند. ما به ندرت شاهد نگاه نو و ویژه نسبت به مضامین مطرح شده در نمایشنامه ها بودیم. بدانیم که تکنیکِ نوشتن نمایشنامه، واپسین چیزی است که هنرجوی نمایشنامه نویسی می بایست بیاموزد. اما نخستین و مهم ترین دلیلی که نویسنده را بر آن می دارد تا به عرق ریزان جسم و جان وادارد نه گرفتن جایزه و پر کردن کارنامه کاری و یا حتا به روی صحنه دیدن نمایشنامه که تجسم بخشیدن به نگاه تازه و ویژه ای است که تنها خود بدان دست یافته است و دوست دارد آن را در قواره یک اثر هنری با دیگران در میان بگذارد. و به راستی مگر هنر چیست جز ایجاد، امکان و اصرار بر گفت و گو میان انسان ها برای ارتباطی انسانی تر؟
برای پاسخ درست دادن به این پرسش طرح شده که جهان بینی ، اندیشه مستقل و نگاه ویژه خودبسنده چگونه به دست می آید؟ دراین مجال اندک، کنون که فرصت عزیزِ در کنار هم بودن بار دیگر دست داده است همگان را دعوت به نظاره گری در همین حوالی می کنیم. با طرح پرسشی دیگر: چه ویژگی هایی باعث شد تا اکبر رادی در گذر از ایبسن و چخوف و یوسف فخرایی که امروز مفتخر به جشن نکوداشت او هستیم در گذر از اکبر رادی، بیضایی، ساعدی و همه نویسندگان پیش از خود به جهان ویژه و تکین خویش دست یابند و از بلندای قامت خودشان با صحنه سخن بگویند؟ بدون شک پاسخ های جامع و بسیاری به این پرسش کوتاه اما مهم وجود دارد که می طلبد تا همه ما پس از پایان یافتن این نشست به دنبال آن باشیم. جدای از ویژگی های شخصیتی، تربیتی و روانی هر نویسنده اشتراکاتی هست که موجب می شود تا نویسنده ای به عنوان صاحب سبک بودن دست یابد. می خواهیم در برابر هر پاسخی که در آینده به این پرسش مطرح شده از سوی ما می دهید در کنار آن جدای از خصوصیات درونی هر نویسنده، توجه و ادراک خاص وی از تاریخ و جغرافیای گذشته و اکنون سرزمینی که در آن زاده شده است را هم در نظر داشته باشید. نویسنده صاحب سبک نسبت به حوادث پیرامونی خود دارای قدرت تحلیل و پردازش است و این مهم نخست با نگریستن مدام به خودِ زندگی و دیگر با مطالعه علومی از قبیل روان شناسی، جامعه شناسی و مردم شناسی، فلسفه و مواردی دیگر ازین دست که در هر لحظه با تجربه های بدیع و خاص زیستن اش گره می خورد و تراوشی منحصر به فرد بیرون می دهد که از طریق قلم بر صفحه زمانه ریخته می شود، به دست می آید. پس لحظه اکنون را دریابید و برای دریافتن و رسیدن به یک جهان بینی خاص، به آن چنگ بیندازید و رهایش نکنید. این لحظه حاوی تاریخ و جغرافیا و حالات و آناتِ دم و بازدم خود شماست. و هیچ نویسنده دیگری قادر نیست آنِ نویسنده دیگری را از آنِ خود کند.یوسف فخرایی برای رسیدن به جهان بینی ویژه خود از همان مسیری رفت که اکبر رادی گذر کرد. اگر اکبر رادی تلاش کرد با تحلیل جزء به جزء نمایشنامه های چخوف و ایبسن به چند و چون سنت درام نویسی و سبک مورد علاقه خود رئالیسم دست یابد، یوسف فخرایی هم با نگارش کتاب طرح انسان واره مشوش در آشوب صحنه مدرنیسم و سنت، که پژوهشی در کاراکتر شناسی آثار اکبر رادی بود تلاش کرد روی شانه های او بایستد تا چشم انداز های بیشتری را اما این بار با چشم خود ببیند. اما هر دو این نویسنده ها و هر نویسنده صاحب سبک دیگری جهان بینی و نگاه خاص خود را نه تنها از طریق مطالعه و تدقیق در آثار پیشینیان که در جای خود واجد ارزش است، که ادراک اکنون و نگاه به ویژگی های درون و برون و دستیابی به قدرت تحلیل آن ها به دست آورده اند. ما این مسیر را در کنار مسیرهایی که خودتان پیدا می کنید، پیشنهاد می کنیم. و فکر می کنیم مسیری است که جواب درستی به پرسش مطرح شده می دهد.
*هنرجویان تئاتر
ما، هیات داوران، که خود را همچنان مانند شما هنرجوی تئاتر میدانیم، امروز با کارنامه ای سی ساله در برابر شما که در سال نخست قرار دارید ایستاده ایم. برای پیش رفتن، نخستین کار درک آن است که بدانیم کجا هستیم. و برای آنکه بدانیم کجا هستیم می بایست شجاعانه و منتقدانه به کردار خود نگاه کنیم؛ به پیروزی ها و شکست ها. مخصوصن شکست ها که آموزه های بهتر و درست تری از پیروزی ها که معمولن حامل غرورهای کاذب اند برای ما دارند. شما که غریبه نیستید ؛ کارنامه سی ساله ما لحظات اوج چندانی ندارد. خاطرات ما بیشتر حاوی فرودهای اضطراری ماست تا خطراتی که برای رفتن به فرازها به جان خریده ایم. نبایست خودمان و شما را گول بزنیم. ما این حق را نداریم تصویری واژگون و جعلی از خود برای شما خلق کنیم و تقاضا کنیم به آن تصویر دروغین وفادار بمانید. برای پیش رفتن ناگزیریم میان نسل ها امکان گفت و گو برقرار کنیم. و این گفت و گو باید در یک فضای شفاف، راستین و به دور از پرده پوشی اتفاق بیفتد. ما کمتر تلاش کرده ایم تا متن را به اصل تبدیل کنیم؛ و بیشتر حاشیه را به متن ترجیح داده ایم. و بدتر از آن نام حاشیه را متن گذاشته ایم. شما این گونه نباشید. تلاش کنید با شورو شعور جوانی که منجر به خوبی حالتان خواهد شد، حال ما را هم خوش کنید و هوایی تازه در ریه های کنون دود زده تناتر گیلان وارد نمایید. اصالت با متن است؛ و متن تئاتر است.خودِ خودِ تئاتر.فارغ از جشن و جشنواره و جایزه؛ که در واقع معیار هنرمند بودن به این ها نیست. که اگر بود اکنون بیضایی و رادی و ساعدی جزو نویسندگان محسوب نمی شدند.چرا که تاکنون کمترین جوایز را نسبت به دیگر نویسندگان هم دوره ما که برای چسباندن لوح های تقدیر دیوار کم آورده اند، کسب کرده اند. اگر امروز در هنگام خروج از سالن تئاتر آن دسته از هنرجویانی که جایزه گرفته اند را هم شانه با هنرجویان دیگر نبینیم متاسفانه جز این نمی توان نتیجه گرفت که شما در همین نخستین سال مبدل به سی سالگی ما شده اید و بدون پیش روی فرو رفته اید. و خوب می دانیم که تکرار تاریخ کمدی است. پیشنهاد می کنیم فارغ از اینکه از کدام آموزشگاه تئاتر هستید برای آنکه بتوانید بیشتر با هم در تماس باشید و تجربیات خود را در امر زیستن و نوشتن به دیگر دوستان تان منتقل نموده و درباره نمایشنامه گفت و گو نمایید برای خودتان باشگاه نویسندگان جوان تاسیس کنید. به یک دیگر فیلم و کتاب امانت دهید.با هم به دیدن تئاتر و سینما بروید و سپس درباره اش به گفت و گو بپردازید.سفری به بازار روز شهرهای یکدیگر داشته باشید. همان جا که شخصیت های نمایشنامه های آینده شما در حال خرید و فروش اجناس و ارتباط با هم هستند.از هر انسانی که تصور می کنید می تواند در بهتر پیمودن این مسیر به شما کمک کند بهره ببرید.دانستن حق شماست. این حق را از خود دریغ نکنید. امروز بر خلاف دوران گذشته با امکانات ارتباطی ای که به مدد اینترنت حاصل آمده است، در گوشکوچه ترین روستاهای دور افتاده این سرزمین هم که باشید قادر خواهید بود با یک جست و جوی ساده، در جریان تازه ترین اتفاقات هنری جهان قرار بگیرید. حال آنکه ما در آغاز راه خود از این امکان محروم بودیم.بنابراین امروز دیگر بخش زیادی از دلایل نادانی و ناتوانی بر گرده خودِ فرد و کوتاهی نمودن وی است. بماند که از سویی ما امروز متاسفانه بیشتر با وضعیت عجیب نخواستن دانایی و توانایی نیز رو به روییم. آموزگاران تئاتر آخرین انسان ها در این ردیف هستند که می توانند به شما کمک کنند. نشست هایی با یک جوشکار، فرش باف، سفالگر، کشاورز، راننده تاکسی، نوازند گان دوره گرد و هزاران انسانی که از دل و جان در یک فضای امن، آماده حرف زدن برای شما و گفت و گو با شما هستند برگزار کنید. و همزمان در عین حال که به کار اصلی خود می پردازید در فکر تشکیل نهاد باشید. چرا که از دل نهاد است که جریان شکل می گیرد. و گرنه شما نیز مانند ما تبدیل به جزیره های جدا افتاده ای خواهید شد. و چه مضحک است پادشاه جزیره خویش شدن و در وهن و وهم خویش بودن تا مردن. بدین ترتیب در تمام سال می توانید با یکدیگر و با نهادهای خصوصی و دولتی برای پیشبرد کار هنری خود ارتباط بهتری داشته باشید. جشن این است و این چه جشن باشکوهی است.امیدواریم جشن اصلی نه در جشنواره، امشب در اتاق های شما اتفاق بیفتد. همان جا که در شب های نه چندان دور مشغول نوشتن بوده اید. زیر نور چراغ مطالعه ای که شعاع آن هر چیز دیگر این هستی را در برابر کاغذ سپیدی که انتظار رقص کلمات را می کشند بی اعتبار می کند. می بینیم تان فارغ از هیاهو و حواشی، آهسته و آرام نشسته اید و در حالی که چای ایرانی می نوشید به ویرگولی زل زده اید که می خواهید تا لحظاتی دیگر در مورد جابه جایی آن تصمیم قطعی خود را بگیرید. آن لحظه تصمیم برای جا به جایی یک ویرگول، حرکت آغازین و جدی تان برای نویسنده شدن است. مبارک شما و همه جهان که پشت اتاق شما در انتظار خواندن آثارتان هستند.
به گزارش ایرنا، یوسف فخرایی که از وی در این آیین تجلیل بعمل آمد متولد 1345 اهواز و دارای مدرک کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی از دانشگاه هنر تهران است. فخرایی بعنوان مدرس در دانشگاه هنر تهران . دانشکده سینما – تئاتر،دانشگاه آزاد اسلامی تنکابن و دانشگاه جامع علمی – کاربردی رودبار فعالیت داشته است.
از وی تاکنون کتاب سیا گالش شامل سه نمایشنامه ( من و هزار تو _ پهلوان ، دیو ، دلقک _ سیا گالش ) و کتاب طرح انسان واره مشوش در آشوب صحنه مدرنیسم و سنت منتشر شده و چهار کتاب آماده چاپ دارد. وی اجرا در 31 نمایشنامه را در کارنامه خود دارد .
همچنین بنا به این گزارش در نخستین جشنواره نمایشنامه نویسی آموزشگاه های تئاتر گیلان ،دیپلم افتخار رتبه نخست جشنواره به رضا جوینده از آموزشگاه افرا برای نمایشنامه «کد ١٩١٧» رسید.
زهرا حیدری از آموزشگاه گیلان با نمایشنامه «من ساموئل هستم» و پریسا قاسمی از آموزشگاه روزنه آبی با «گفتگوهای غیرعاشقانه» به صورت مشترک موفق به کسب رتبه دوم جشنواره شدند.
آیدا نوشالی از آموزشگاه افرا با نمایشنامه «این تب» و مهسا حبیبی از آموزشگاه سیمرغ با اثر «در آتش میرقصم» نیز رتبه سوم مشترک را از آن خود کردند.
6030
بیانیه داوران جشنواره نمایشنامه نویسی گیلان چنین با دوستداران این عرصه سخن گفته است :
امروز ما گرداگرد یک آنِ تاریخی جمع شده ایم. و آنِ تاریخ هنگامی است که انسان ها تلاش می کنند تا تارِ وجودِ خویش را در پودِ هستی گره زنند. امروز ما گرداگردِ این گره گاه هستیم. همزمانیِ نخستین جشنواره نمایشنامه نویسی هنرجویان تئاتر آموزشگاه های گیلان با سی اُمین جشنواره تئاتر استانی می تواند دارای یک پیام روشن باشد. سی مرغِ هنوز به سیمرغ نرسیده ای که برای ادامه راه دشوار خود نیاز به ققنوسانِ سر بر کرده از خاکستر خویش دارند. و امروز ما گرداگرد این تمنا نیز هستیم. و شما هنرجویان تئاتر، آن ققنوسانید؛ اگر که مرارت های امر نوشتن را تا بدانجا به جان بخرید که خود را شایسته عنوان نویسنده بدانید.پس خودتان را جدی تر از اینی که هستید بگیرید. شما می توانید آن گیل زن و گیل مردی باشید که آواهای این بومِ نمور و شرجی شده از تب های مدام را با رد قلم های خود آیینه گی کنید. شما نیز می توانید آن گیله وایی باشید که موجب تی تی زدن درختانِ اکنون سرما زده تئاتر می شوند.
نمایشنامه، تئاتر است. هر چند تئاتر تنها نمایشنامه نیست. اما بیاییم لحظاتی آنچه که از این هنر می شناسیم را بدون حضور نمایشنامه در نظر بگیریم. نتیجه؟ نمی توانیم پدیده ای به نام تئاتر را در هستی سراغ داشته باشیم. تمام آنچه که از سنت های تاریخی جدید و قدیم تئاتر می شناسیم از دلِ نمایشنامه ها به ما رسیده است. از طلیعه تئاتر که نمایشنامه نویسان یونانی پرچمدار آن بودند تا تئاتر الیزابتی که با نمایشنامه های شکوهمند شکسپیر رو به رو هستیم؛ و همین طور سنت تئاتر ابزورد ، تئاتر اپیک برشت، تا تمام شیوه های تئاتر ایرانی و نیز حتا آنچه که امروز به عنوان تئاتر فیزیکال و انواع پرفورمنس ها و گونه های متفاوت دیگر سراغ داریم همه و همه ما را به این گزاره می رسانند که نمایشنامه رکن رکینِ تئاتر است. هر چند بدیهی است که ما در هر دوره تاریخی و به نسبت رویکردهای گوناگونِ هنرمندان و نوع نگاه ویژه ای که به هنر تئاتر داشته اند با نگرش های متفاوتی از نمایشنامه نویسی رو به رو بوده ایم. اما هیچ گاه در هیچ دوره از تاریخ تئاتر، تئاتر بدون نمایشنامه نتوانسته به سرانجامِ صحنه راه یابد. پس خودتان را جدی تر از اینی که هستید بگیرید.
نمایشنامه، اندیشه است. اگر گزاره می اندیشم پس هستم دکارت را در نظر داشته باشیم بدون شک هستنِ کردارهای دراماتیک بر صحنه تئاتر جز با حضور قاطع درام رخ نمی نماید. با نگاهی به تاریخ تئاتر جهان در می یابیم که هر جا هیکل سرسنگین حضرت تئاتر جاکن شده و قدمی پیش گذاشته جز به مدد طنازی و عشوه اندازی نمایشنامه و نمایش نامه نویس نبوده است. به عنوان نمونه آنچه ما امروز به عنوان سبک و تئوری بازیگری استانیسلاوسکی می شناسیم جز با برخورد و گفت و گو با نمایشنامه های چخوف امکان شکل گیری نداشت. از این رو نویسنده می تواند جدای از مضمون و محتوای ماجرایی که تلاش می کند تا به درست ترین شیوه، در متن روایتش کند ؛ از سمتی دیگر این توانایی را نیز دارد تا موجب حرکت رو به پیش تئاتر به جهانی جدیدتر و هوایی تازه تر باشد. پس خودتان را جدی تر از اینی که هستید بگیرید.
اکنون ما شما را در برابر دو گزاره قرار داده ایم و در پایان به جدی تر گرفتن حرفه ای که در ابتدای راهِ برگزیدن اش هستید دعوت نموده ایم. اما منظور از دعوت به جدیت چیست؟ پیشنهاد ما برای شما نخست توجه به ادبیت و خودبسندگی نمایشنامه است. بسیاری از متونی که در طی این مدت از شما خواندیم بیشتر شباهت به نوشته هایی داشت که تو گویی بخشی از وجوه خود را از دست داده و رها کرده اند تا بعدتر در اجرا و بر صحنه سامان بگیرند. اما این درست نیست. هر چند نمایشنامه می بایست به اجرا برسد.اما در عین حال پدیده مستقلی است و بهتر است نمایشنامه نویس تلاش کند تا آن جا که قدرت و نفوذ کلمات اجازه می دهند، فرازها و فرودهای ماجرا و مبادی اندیشه های نهفته در آن را در نمایشنامه بنا نهد. چرا که این دستیابی به استقلال از سویی بعدها به کارگردان امکان گشت و گذارهای بیشتری در جهان فکرهای خلاقانه و نو داده و موجب طفیلی نشدن و وابسته نبودن او به تنها یک روایت از جهانی که نمایشنامه عرضه می کند خواهد شد. پس پیشنهاد می کنیم تلاش کنید تا بنیان های ساختار و بافتار نمایشنامه را در خودِ نمایشنامه بسامان نمایید.
و اما اندیشه نمایشنامه. مقصود چیست؟ و ما قرار است توجه شما را در این بخش به چه نکته ای جلب کنیم؟عموم نمایشنامه های خوانده شده ما را به این نتیجه رساند که بیشتر هنرجویان تلاش می کنند که فارغ از نگاه و جهان بینی ویژه خود تنها به تقلید و پذیرش نگاه دیگریِ بزرگ دست یابند؛ و تمام تلاش خود را در به کارگیری تکنیک های نگارش معطوف بدارند. ما به ندرت شاهد نگاه نو و ویژه نسبت به مضامین مطرح شده در نمایشنامه ها بودیم. بدانیم که تکنیکِ نوشتن نمایشنامه، واپسین چیزی است که هنرجوی نمایشنامه نویسی می بایست بیاموزد. اما نخستین و مهم ترین دلیلی که نویسنده را بر آن می دارد تا به عرق ریزان جسم و جان وادارد نه گرفتن جایزه و پر کردن کارنامه کاری و یا حتا به روی صحنه دیدن نمایشنامه که تجسم بخشیدن به نگاه تازه و ویژه ای است که تنها خود بدان دست یافته است و دوست دارد آن را در قواره یک اثر هنری با دیگران در میان بگذارد. و به راستی مگر هنر چیست جز ایجاد، امکان و اصرار بر گفت و گو میان انسان ها برای ارتباطی انسانی تر؟
برای پاسخ درست دادن به این پرسش طرح شده که جهان بینی ، اندیشه مستقل و نگاه ویژه خودبسنده چگونه به دست می آید؟ دراین مجال اندک، کنون که فرصت عزیزِ در کنار هم بودن بار دیگر دست داده است همگان را دعوت به نظاره گری در همین حوالی می کنیم. با طرح پرسشی دیگر: چه ویژگی هایی باعث شد تا اکبر رادی در گذر از ایبسن و چخوف و یوسف فخرایی که امروز مفتخر به جشن نکوداشت او هستیم در گذر از اکبر رادی، بیضایی، ساعدی و همه نویسندگان پیش از خود به جهان ویژه و تکین خویش دست یابند و از بلندای قامت خودشان با صحنه سخن بگویند؟ بدون شک پاسخ های جامع و بسیاری به این پرسش کوتاه اما مهم وجود دارد که می طلبد تا همه ما پس از پایان یافتن این نشست به دنبال آن باشیم. جدای از ویژگی های شخصیتی، تربیتی و روانی هر نویسنده اشتراکاتی هست که موجب می شود تا نویسنده ای به عنوان صاحب سبک بودن دست یابد. می خواهیم در برابر هر پاسخی که در آینده به این پرسش مطرح شده از سوی ما می دهید در کنار آن جدای از خصوصیات درونی هر نویسنده، توجه و ادراک خاص وی از تاریخ و جغرافیای گذشته و اکنون سرزمینی که در آن زاده شده است را هم در نظر داشته باشید. نویسنده صاحب سبک نسبت به حوادث پیرامونی خود دارای قدرت تحلیل و پردازش است و این مهم نخست با نگریستن مدام به خودِ زندگی و دیگر با مطالعه علومی از قبیل روان شناسی، جامعه شناسی و مردم شناسی، فلسفه و مواردی دیگر ازین دست که در هر لحظه با تجربه های بدیع و خاص زیستن اش گره می خورد و تراوشی منحصر به فرد بیرون می دهد که از طریق قلم بر صفحه زمانه ریخته می شود، به دست می آید. پس لحظه اکنون را دریابید و برای دریافتن و رسیدن به یک جهان بینی خاص، به آن چنگ بیندازید و رهایش نکنید. این لحظه حاوی تاریخ و جغرافیا و حالات و آناتِ دم و بازدم خود شماست. و هیچ نویسنده دیگری قادر نیست آنِ نویسنده دیگری را از آنِ خود کند.یوسف فخرایی برای رسیدن به جهان بینی ویژه خود از همان مسیری رفت که اکبر رادی گذر کرد. اگر اکبر رادی تلاش کرد با تحلیل جزء به جزء نمایشنامه های چخوف و ایبسن به چند و چون سنت درام نویسی و سبک مورد علاقه خود رئالیسم دست یابد، یوسف فخرایی هم با نگارش کتاب طرح انسان واره مشوش در آشوب صحنه مدرنیسم و سنت، که پژوهشی در کاراکتر شناسی آثار اکبر رادی بود تلاش کرد روی شانه های او بایستد تا چشم انداز های بیشتری را اما این بار با چشم خود ببیند. اما هر دو این نویسنده ها و هر نویسنده صاحب سبک دیگری جهان بینی و نگاه خاص خود را نه تنها از طریق مطالعه و تدقیق در آثار پیشینیان که در جای خود واجد ارزش است، که ادراک اکنون و نگاه به ویژگی های درون و برون و دستیابی به قدرت تحلیل آن ها به دست آورده اند. ما این مسیر را در کنار مسیرهایی که خودتان پیدا می کنید، پیشنهاد می کنیم. و فکر می کنیم مسیری است که جواب درستی به پرسش مطرح شده می دهد.
*هنرجویان تئاتر
ما، هیات داوران، که خود را همچنان مانند شما هنرجوی تئاتر میدانیم، امروز با کارنامه ای سی ساله در برابر شما که در سال نخست قرار دارید ایستاده ایم. برای پیش رفتن، نخستین کار درک آن است که بدانیم کجا هستیم. و برای آنکه بدانیم کجا هستیم می بایست شجاعانه و منتقدانه به کردار خود نگاه کنیم؛ به پیروزی ها و شکست ها. مخصوصن شکست ها که آموزه های بهتر و درست تری از پیروزی ها که معمولن حامل غرورهای کاذب اند برای ما دارند. شما که غریبه نیستید ؛ کارنامه سی ساله ما لحظات اوج چندانی ندارد. خاطرات ما بیشتر حاوی فرودهای اضطراری ماست تا خطراتی که برای رفتن به فرازها به جان خریده ایم. نبایست خودمان و شما را گول بزنیم. ما این حق را نداریم تصویری واژگون و جعلی از خود برای شما خلق کنیم و تقاضا کنیم به آن تصویر دروغین وفادار بمانید. برای پیش رفتن ناگزیریم میان نسل ها امکان گفت و گو برقرار کنیم. و این گفت و گو باید در یک فضای شفاف، راستین و به دور از پرده پوشی اتفاق بیفتد. ما کمتر تلاش کرده ایم تا متن را به اصل تبدیل کنیم؛ و بیشتر حاشیه را به متن ترجیح داده ایم. و بدتر از آن نام حاشیه را متن گذاشته ایم. شما این گونه نباشید. تلاش کنید با شورو شعور جوانی که منجر به خوبی حالتان خواهد شد، حال ما را هم خوش کنید و هوایی تازه در ریه های کنون دود زده تناتر گیلان وارد نمایید. اصالت با متن است؛ و متن تئاتر است.خودِ خودِ تئاتر.فارغ از جشن و جشنواره و جایزه؛ که در واقع معیار هنرمند بودن به این ها نیست. که اگر بود اکنون بیضایی و رادی و ساعدی جزو نویسندگان محسوب نمی شدند.چرا که تاکنون کمترین جوایز را نسبت به دیگر نویسندگان هم دوره ما که برای چسباندن لوح های تقدیر دیوار کم آورده اند، کسب کرده اند. اگر امروز در هنگام خروج از سالن تئاتر آن دسته از هنرجویانی که جایزه گرفته اند را هم شانه با هنرجویان دیگر نبینیم متاسفانه جز این نمی توان نتیجه گرفت که شما در همین نخستین سال مبدل به سی سالگی ما شده اید و بدون پیش روی فرو رفته اید. و خوب می دانیم که تکرار تاریخ کمدی است. پیشنهاد می کنیم فارغ از اینکه از کدام آموزشگاه تئاتر هستید برای آنکه بتوانید بیشتر با هم در تماس باشید و تجربیات خود را در امر زیستن و نوشتن به دیگر دوستان تان منتقل نموده و درباره نمایشنامه گفت و گو نمایید برای خودتان باشگاه نویسندگان جوان تاسیس کنید. به یک دیگر فیلم و کتاب امانت دهید.با هم به دیدن تئاتر و سینما بروید و سپس درباره اش به گفت و گو بپردازید.سفری به بازار روز شهرهای یکدیگر داشته باشید. همان جا که شخصیت های نمایشنامه های آینده شما در حال خرید و فروش اجناس و ارتباط با هم هستند.از هر انسانی که تصور می کنید می تواند در بهتر پیمودن این مسیر به شما کمک کند بهره ببرید.دانستن حق شماست. این حق را از خود دریغ نکنید. امروز بر خلاف دوران گذشته با امکانات ارتباطی ای که به مدد اینترنت حاصل آمده است، در گوشکوچه ترین روستاهای دور افتاده این سرزمین هم که باشید قادر خواهید بود با یک جست و جوی ساده، در جریان تازه ترین اتفاقات هنری جهان قرار بگیرید. حال آنکه ما در آغاز راه خود از این امکان محروم بودیم.بنابراین امروز دیگر بخش زیادی از دلایل نادانی و ناتوانی بر گرده خودِ فرد و کوتاهی نمودن وی است. بماند که از سویی ما امروز متاسفانه بیشتر با وضعیت عجیب نخواستن دانایی و توانایی نیز رو به روییم. آموزگاران تئاتر آخرین انسان ها در این ردیف هستند که می توانند به شما کمک کنند. نشست هایی با یک جوشکار، فرش باف، سفالگر، کشاورز، راننده تاکسی، نوازند گان دوره گرد و هزاران انسانی که از دل و جان در یک فضای امن، آماده حرف زدن برای شما و گفت و گو با شما هستند برگزار کنید. و همزمان در عین حال که به کار اصلی خود می پردازید در فکر تشکیل نهاد باشید. چرا که از دل نهاد است که جریان شکل می گیرد. و گرنه شما نیز مانند ما تبدیل به جزیره های جدا افتاده ای خواهید شد. و چه مضحک است پادشاه جزیره خویش شدن و در وهن و وهم خویش بودن تا مردن. بدین ترتیب در تمام سال می توانید با یکدیگر و با نهادهای خصوصی و دولتی برای پیشبرد کار هنری خود ارتباط بهتری داشته باشید. جشن این است و این چه جشن باشکوهی است.امیدواریم جشن اصلی نه در جشنواره، امشب در اتاق های شما اتفاق بیفتد. همان جا که در شب های نه چندان دور مشغول نوشتن بوده اید. زیر نور چراغ مطالعه ای که شعاع آن هر چیز دیگر این هستی را در برابر کاغذ سپیدی که انتظار رقص کلمات را می کشند بی اعتبار می کند. می بینیم تان فارغ از هیاهو و حواشی، آهسته و آرام نشسته اید و در حالی که چای ایرانی می نوشید به ویرگولی زل زده اید که می خواهید تا لحظاتی دیگر در مورد جابه جایی آن تصمیم قطعی خود را بگیرید. آن لحظه تصمیم برای جا به جایی یک ویرگول، حرکت آغازین و جدی تان برای نویسنده شدن است. مبارک شما و همه جهان که پشت اتاق شما در انتظار خواندن آثارتان هستند.
به گزارش ایرنا، یوسف فخرایی که از وی در این آیین تجلیل بعمل آمد متولد 1345 اهواز و دارای مدرک کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی از دانشگاه هنر تهران است. فخرایی بعنوان مدرس در دانشگاه هنر تهران . دانشکده سینما – تئاتر،دانشگاه آزاد اسلامی تنکابن و دانشگاه جامع علمی – کاربردی رودبار فعالیت داشته است.
از وی تاکنون کتاب سیا گالش شامل سه نمایشنامه ( من و هزار تو _ پهلوان ، دیو ، دلقک _ سیا گالش ) و کتاب طرح انسان واره مشوش در آشوب صحنه مدرنیسم و سنت منتشر شده و چهار کتاب آماده چاپ دارد. وی اجرا در 31 نمایشنامه را در کارنامه خود دارد .
همچنین بنا به این گزارش در نخستین جشنواره نمایشنامه نویسی آموزشگاه های تئاتر گیلان ،دیپلم افتخار رتبه نخست جشنواره به رضا جوینده از آموزشگاه افرا برای نمایشنامه «کد ١٩١٧» رسید.
زهرا حیدری از آموزشگاه گیلان با نمایشنامه «من ساموئل هستم» و پریسا قاسمی از آموزشگاه روزنه آبی با «گفتگوهای غیرعاشقانه» به صورت مشترک موفق به کسب رتبه دوم جشنواره شدند.
آیدا نوشالی از آموزشگاه افرا با نمایشنامه «این تب» و مهسا حبیبی از آموزشگاه سیمرغ با اثر «در آتش میرقصم» نیز رتبه سوم مشترک را از آن خود کردند.
6030
کپی شد