خبرگزاری مهر، گروه استان ها- اعظم محبی: «ساعت دو و ۴۷ دقیقه بعدازظهر سیزدهم آذرماه ۹۸ این اتفاق افتاد. کل زندگی مان نابود شد. تازه یک سال بود که به منزل جدیدمان آمده بودیم و همه وسایل زندگی مان را نو کرده بودیم اما با یک انفجار از آن چیزی باقی نمانده و اکنون هم در منزل مادرم زندگی می کنیم».
در حالی که سعی می کرد، قوی باشد، از روز حادثه گفت: چند روزی در خانه نبودیم تا اینکه همسرم به منزل آمد و با زدن کلید لامپ با انفجار و حریق مهیب به بیرون پرتاب شد.
من وقتی به خانه رسیدم همه چیز تمام شده بود و آتش نشانی در محل قرار داشت.
رحیمه بیان کرد که همه چیز به سرعت و در یک چشم به هم زدن اتفاق افتاد و باورش بسیار سخت بود.
اینجا شهرک ویلاشهر، بلوار نیایش… چیزی از در و پنجره خانه باقی نمانده، اتاق ها همه دود گرفته و سیاه و مخوف شده بود. موتور ماشین لباسشویی در گوشه ای از اتاق قرار داشت. همه جا سیاه بود و بوی دود بعد از گذشت چند ماه همچنان به مشام می رسید.
انفجار به حدی بود، که سرامیک کف خانه را شکسته و به بتون رسیده بود. کابینت های سوخته و اجاق گاز، ماشین لباسشویی، کولر، پکیج، تلویزیون، یخچال، بوفه و فرش ها همه نابود شده بود.
یکی از دیوارها هم در این حادثه تخریب شده بود که برای حفظ ایمنی و جلوگیری از ریزش دوباره آن را ساخته بودند.
طبق اعلام کارشناس آتش نشانی، نشت شلنگ اجاق گاز سبب انفجار شده و به همه جا سرایت کرده بود.
رحیمه گفت که هلال احمر بعد از حادثه به آنها یک چادر و دو تخته موکت و فانوس! داده و من باید با این وسایل چه می کردم؟!
از همسرش پرسیدم گفت که وی ۷۰ درصد دچار سوختگی شده و چند مدت در بیمارستان پنج آذر بستری بود و سپس به تهران منتقل شد و اکنون هم در آنجا مراحل درمان خود را می گذراند.
آقای حمید ترکانلو، همسر رحیمه که کارگر یکی از شرکت های شهرک صنعتی آق قلا بود اکنون تحت نظر دکتر اعصاب و روان هم قرار دارد.
در اثر انفجار پاگردها سیاه شده بود و همسایه ها می خواستند شکایت کنند که برادر رحیمه که یک روحانی است، خودروی خود را فروخت و با آن همه جا را سفید و اتصالات و مشاعات را هم تعمیر کرد.
این مجتمع چهار طبقه داشت که بقیه همسایه ها هم دچار خسارت و دودزدگی شده بودند و تا چند هفته به دلیل قطعی آب و برق و گاز در خانه های خود زندگی نمی کردند و بعد از تعمیرات به منازل خود برگشتند.
آسانسور هم در اثر شدت انفجار خراب شده بود و هزینه تعمیر آن بالا بود.
رحمیه توضیح داد که واحد مسکونی آنها بیمه ندارد و اکنون بعد از سال ها زندگی هیچ ندارند.
بر روی قبض گاز مبلغی به عنوان بیمه از مشترکان اخذ می شود و رحیمه به دادگستری مراجعه کرده و روند کار را پیگیری می کند اما همه اینها منوط به نظر کارشناس است.
در اتاق بچه ها اسباب بازی های سوخته قرار داشت. «نرگس» و «ملیکا» دختران رحیمه و و حمید بودند. ملیکا کلاس هفتم و نرگس یک سال و چند ماه بود.
رحیمه گفت که نرگس و ملیکا از روز حادثه تاکنون به اینجا نیامده و به طور کامل نمی دانند که چه اتفاقی افتاده است. آنها همیشه بهانه لباس، اسباب بازی و اتاق خود را می گیرند.
وی بیان کرد که کتاب های ملیکا هم در آتش سوخت و بخشی از آنها را دوباره خریدیم.
رحیمه با حسرت عمیقی ادامه داد که حادثه است و ممکن برای هر کسی اتفاق بیفتد… من اکنون هیچ ندارم و در نقطه صفر ایستاده ام. با پول فروش ماشین برادرم می توانم بخشی از مشکلات را حل کرده اما با افزایش قیمت ها و گرانی ها چگونه وسایل زندگی و اثاثیه برای منزلم تهیه کنم؟
رحیمه قوی است ولی بهطور حتم برای حل مشکلاتش به کمک و مساعدت مسئولان و خیران نیاز دارد.