در این گزارش آمده است: محمدرضا لطفی، ردیف دان، موسیقیدان، آهنگ‌ساز و نوازنده برجسته تار و سه‌تار اگر امروز بود، 72 ساله می‌شد اما او 12 اردیبهشت 1393 مقابل سرطان دست‌ها را بالا برد و چهره در نقاب خاک کشید.
همه در این قول مشترک هستند که او از چهره‌های تأثیرگذار موسیقی ایرانی بود و با خلق آثاری چون ایران ای سرای امید، کاروان شهید، برادر بی‌قراره، عشق داند و... در دل مردم جا باز کرد و تنها یک موزیسین صرف باقی نماند.
لطفی از همان ابتدا، مانند بسیاری از هم‌قطارانش، بی‌توجه به مسایل و دغدغه‌های مردم نبود و همین مساله باعث شد که او بعد از 17 شهریور سال 1357 از رادیو استعفا دهد و پس از این استعفا گروه چاووش را بنیان گذاشت.
بنیادی که با حضور چهره‌های درجه یک موسیقی ایرانی به یکی از مراکز مهم تولید موسیقی تبدیل شد اما در بر همین پاشنه نچرخید.
کمی بعدتر مخالفت‌ها و سخت‌گیری‌ها باعث شد که لطفی از ایران برود؛ او رفت و به فعالیتش طی سال‌های متمادی در خارج از ایران ادامه داد اما میل همیشه بازگشت آنقدر در وجود او زنده بود که بالاخره سال 1385 به ایران برگشت و با تربیت شاگردانی در مکتب خانه میرزا عبدالله و ثبت آثاری در مؤسسه آوای شیدا به فعالیت هنری خود ادامه داد.
محمدرضا لطفی شاگردان بسیاری را تربیت کرد که از میان آنها می‌توان به اردشیر کامکار، حمید متبسم، مجید درخشانی، صدیق تعریف، بیژن کامکار، ارشد طهماسبی، مازیار شاهی، هادی منتظری و زیدا... طلوعی اشاره کرد.
اردشیر کامکار نوازنده کمانچه و استاد موسیقی از محمدرضا لطفی می‌نویسد.
کامکار می گوید: من سال‌های بسیار طولانی افتخار نزدیکی و همراهی با استاد لطفی را داشتم و برای حرف زدن درباره او واقعاً به مجالی طولانی نیاز است تا بتوانیم تمام جنبه‌های زندگی هنری او را مورد مطالعه قرار دهیم.
به‌طور اجمالی اما می‌توان گفت که محمدرضا لطفی از همان ابتدا اعتقاد به یک رنسانس موسیقایی داشت. او معتقد بود که ما باید به گذشته برگردیم و مخصوصاا در دوره قاجار و نوع و تکنیک موسیقی که در آن دوره وجود داشته مداقه بیشتری کنیم و ظرافت‌ها و جزییات را یک بار دیگر مورد بررسی قرار دهیم و چیزهایی که از آن دوره مکتوم مانده را دریابیم تا از این طریق قدمی روبه‌آینده برداریم.
در واقع می‌توان گفت مکتب او، یک مکتب بازگشت محسوب می‌شد. می‌گفت از زمانی که رادیو پا به عرصه گذاشته بخشی از ظرافت‌ها و دریافت‌های ما از نوازندگی را گرفته است و آن رنگ و بو و لحن را از موسیقی ایران زدوده است.
لطفی در این تحقیق و تفحص‌ها در موسیقی دوره قاجار واقعاا انرژی بسیاری می‌گذاشت.
مثلا می‌رفت و مدت‌ها روی نوازندگی و سبک موسیقی درویش‌خان و میرزاقلی خان کار می‌کرد و همه داشته‌هایی که از آن می‌گرفت را با سلیقه خوب خودش درمی‌آمیخت و نتیجه آن می‌شد که شما لطفی را نوازنده و موزیسینی به روز می‌دیدید و نه یک نوازنده کهنه کار.
سبک او متعلق به خودش بود و با اینکه پایگاه فکری‌اش از آن دوره می‌آمد اما سعی می‌کرد که چیزهای زیادی به آن اضافه کند.
درست است که شاید ما نتوانیم موسیقی او را موسیقی نو و آوانگاردی بدانیم اما‌ سازی که او می‌زد بسیار نوگراتر از کسانی بود که ادعای نوگرایی داشتند.
از صدایی که سازش می‌داد و نوع جمله بندی و کمپوزیسیون‌هایی که برای نوازندگی‌اش در نظر می‌گرفت یا فضاسازی‌هایی که اصولاً نو و مخصوص خودش بودند باعث می‌شد که او یک موزیسین پیشنهاد دهنده به موسیقی ایرانی باشد.
نمونه‌اش کاری است که در آلبوم داروگ انجام داد و فکر می‌کنم مانند بسیاری کارهای دیگر او کاری است ماندگار و قابل اهمیت.
اگر اینگونه نبود در زمان و پس از مرگش کسی دنبال‌رو سبک نوازندگی لطفی نمی‌شد و این‌همه جوان از سبک او پیروی نمی‌کردند.
پس لطفی را باید یکی از تاثیرگذارترین چهره‌های معاصر در حوزه موسیقی ایرانی دانست که چیزهایی بسیار به این موسیقی افزود.
او عاشق موسیقی‌ نواحی بود و مثلا وقتی به کردستان می‌آمد و موسیقی کردی می‌شنید بسیار شیفته می‌شد یا موسیقی خانقاهی یا خراسانی و... اینها از بینش و منویات او بیرون می‌آمد چرا که به اعتقاد من نوگرا بودن یا متفاوت بودن چیزی نیست که آدم بخواهد با یک میل بیرونی یا به اصطلاح به زور به آن برسد.
لطفی ذاتا یک هنرمند بود و همین ذات هنری‌اش باعث شد تا چنین تأثیرگذار باشد و شاید اگر می‌ماند کارها و اتفاقات بزرگ دیگری را هم رقم می‌زد که البته تقدیر اینطور نخواست و نشد.
3091
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.