با مرگ شفاعت و تصادفی که میثم یک سوی آن بود طلوعی فرصت را برای حذف میثم به دست شهریار مغتنم دید. حالا در نقطهای از داستان سریال هستیم که مرگ میثم میتواند طلوعی را به خواستههایش نزدیک کند. اما معلوم نیست که عاقبت خونهایی که طلوعی در طول داستان ریخته است گریبان خودش را هم نگیرد.
شاید بتوان مسعود طلوعی با بازی کامبیز دیرباز را متفاوتترین و مهمترین چهره فصل دوم سریال زخم کاری دانست. شخصیتی مرموز و خاکستری که چیرگی سیاهی زندگی بر سفیدیاش او را در مقام یک ضد قهرمان قرار میدهد. ضد قهرمانی که البته آداب هیچ گونه معرفت را به جا نمیآورد و حتی در مواردی سعی میکند تمامی خطوط قرمز را پشت سر بگذارد تا به اهدافش برسد. نشانههای واضحی از ریاکاری و سودمندی از موقعیت به واسطه حفظ ظاهر در این شخصیت وجود دارد که در خلوت شخصی زندگیای به مراتب متفاوت از آنچه جامعه میبینند ارائه میدهد. طلوعی خودش را عاشق خانواده معرفی میکند و آدم دلسوزی است که به واسطه مدیریت یک موسسه خیریه به کودکان ناتوان جسمی کمک میکند. در ظاهر متین و شمرده حرف میزند و به جز چند مورد از او عصبانیتی دیده نمیشود. طلوعی را میتوان جزو دستهای از افراد جامعه دانست که اربابان قدرت و زر و زور هستند و برای رسیدن به این جایگاه و حفظ آن دست به هر کار نامشروعی زدند.
خط کمرنگی از حضور او را در فصل اول سریال زخم کاری دیدیم. او در فصل اول حضور نداشت و فقط مرد در سایهای بود که به مالک برای زمین زدن خانواده ریزآبادی کمک می کرد. حالا اما او در فصل دوم از حاشیه به متن آمده و برای رسیدن به منافع بیشتر خودش شخصا وارد میدان شده است.
طلوعی از ابتدای فصل دوم در پوست بره سعی کرد دستان خونآلودش را به سمیرا و میثم نزدیک کند و با حذف تدریجی آنها تبدیل به یکی از ثروتمندترین افرادی اقتصادی کشور شود. او خودش را عاشق دلخسته سمیرا و مرد دلسوز برای میثم نشان داد که میخواهد جای خالی پدرش را برایش پر کند. وقتی از این موقعیت وقعی نبرد سعی کرد با زور و تهدید آنها را به جایی برساند که بتواند پروژه پتروشیمی که مشترک با طرف نروژی است را از آن خود کند. طلوعی حتی نقشه قتل میثم را کشید تا اختیاراتی که میثم دارد با مرگش به راحتی به دست او برسد. وقتی که سمیرا توانست نقشه طلوعی را بفهمد و خطر مرگ از بیخ گوش میثم گذشت طلوعی تبدیل به مردی شد که به صورت غیر مستقیم میخواست به اهدافش نزدیک شود. او از حذف بزرگترین و مهمترین رقیبش یعنی فرنهادزاده هم ابایی نداشت و برای اینکه به میثم نزدیک شود شیدا دختر شفاعت را تبدیل به تلهای کرد که با استفاده از ترفندهای عاطفی و عاشقانه میثم را تخلیه اطلاعاتی کند.
با مرگ شفاعت و تصادفی که میثم یک سوی آن بود طلوعی فرصت را برای حذف میثم به دست شهریار مغتنم دید. حالا در نقطهای از داستان سریال هستیم که مرگ میثم میتواند طلوعی را به خواستههایش نزدیک کند. اما معلوم نیست که عاقبت خونهایی که طلوعی در طول داستان ریخته است گریبان خودش را هم نگیرد.
آیا باید در قسمتهای آخر سریال منتظر یک دوئل جانانه میان مالک و طلوعی باشیم؟ آیا مالک همان کسی است که طلوعی را از میان بر میدارد؟
عرفان محسنی