امیر نوروزی معتقد است شما نگاه کنید بد و بدی چطور نشان داده می شود،کسی که سیگار میکشد، بد است. آدم خوب فقیر است و کسی که بد است ثروتمند است. این هم که تا ابد نمیتواند ادامه داشته باشد. بعد هم خودشان میگویند: «متأسفانه کیفیت کارهایمان افت کرده.» خب چرا افت کرده؟
حسین قره _مهسا بهادری: یک طلاق عاطفی، قتل، اعتیاد، رازهای مگو، خودکشی، بستهای کامل از ناهنجاریهای اجتماعی، الناز حبیبی، مهدی حسینی نیا و امیر نوروزی، هر یک دنبال یک چیز، یکی پول و دیگری حقیقت.
تجربه حیثیت گمشده برای هر سه بازیگر کمی عجیب و پیچیده بود، الناز حبیبی فقر را به آن صورت تجربه نکرده، مهدی حسینینیا که روزگاری مصیب شنای پروانه بود، اینبار هم با مواد مخدر عجین شده بود و امیر نوروزی کثیفترین آدم روی زمین را به نمایش گذاشته بود.
زخمی عمیقتر از انزوا پای حیثیتی در میان بود که حالا قسمت آخر آن پس از دوماه این هفته به نمایش درمیآید.
سریالی که جامعه هدفش قشر ضعیف است؛ اما درماندگیهای قشر فقیر چیست؟ آیا ما تا کنون توانستیم با ساخت فیلم و سریالها کمکی به آنها کنیم؟ مواد مخدر تا چه اندازه دغدغه است؟
به همین بهانه و برای پاسخ به این پرسشها سراغ الناز حبیبی، مهدی حسینینیا و امیر نوروزی رفتیم و از آنها خواستیم به کافه خبر بیایند.
مفصل بودن گفتوگو ما را بر آن داشت که مصاحبه را به دوبخش تقسیم کنیم و در ادامه بخش اول گفتوگوی با بازیگران این سریال را میخوانید.
برای انتخاب نقش در یک سریال آیا پلتفرمها به آن جایگاه رسیدهاند که شما بگویید دیگری نیاز به مثلاً خواندن فیلمنامه یا شناختن کارگردان نیست، سابقه این پلتفرم نشان میدهد که کارها را خوب درمیآورد و من به آنها اعتماد دارم؟ یا نه کماکان ملاکهای پیشین مثل کارگردان و فیلمنامهنویس در درجه اول اعتمادتان قرار دارد؟
الناز حبیبی: نه هنوز برای من اولویت با فیلمنامه است؛ اما خب نمیشود بگویم پلتفرم هم اصلاً مهم نیست. بههرحال کارهایی که قبلاً نمایش دادهاند یا تبلیغاتی که میکنند، ممکن است روی انتخاب، تأثیر بگذارد.
یعنی هنوز فیلمنامه را میخوانید؟
الناز حبیبی: بله قطعاً و صد درصد.
مهدی حسینی نیا: یک مجموعه کلی است؛ که درصد اهمیتها بالا و پایین میشود. من اول باید بدانم قرار است چه نقشی را بازی کنم. سیر کاراکتر از کجا شروع میشود و به کجا ختم میشود. البته الآن طوری شده که بیشتر از دو سه قسمت سیناپس (خلاصه قسمت) را به ما نمیدهند.
امیر نوروزی: برای من فیلمنامه مهمترین بخش کار است. اگرچه این روزها بعضی از سریال فیلمنامه کامل ندارد، ولی در کارهای سینمایی، معمولاً اینطور نیست. در حیثیت گمشده سیناپس ۹ قسمت کار کامل بود، از شروع قصه تا پایان آن و روند قصه از همان ابتدا، سکانس به سکانس مشخص شده بود. میتوانستیم بفهمیم که کاراکتر چهکارهایی میکند. ولی اینکه شخصیت چه چیزهایی میگوید برمیگشت به کار بقیه همکاران. من دوستان و همکاران را از سالهای قبل دوره دانشگاه میشناختم و اطمینان داشتم کار بهخوبی پیش خواهد رفت. ولی خب در جواب شما باید بگویم پلتفرم هم بسیار مهم است، اینکه چقدر بیننده و مخاطب دارد، چطور پشتیبانی میکند. من با فیلیمو سه یا چهار کار کردهام و با نحوه کارشان آشنا هستم.
بعضی از بازیگران یا کارگردانان میگوید بنا به دلایلی دیگر با تلویزیون کار نمیکنند و ترجیح میدهند با بخش خصوصی به عبارتی شبکه نمایش خانگی یا سینما کار کنند، یکی از دلایل هم این است که این روزها تلویزیون آن مخاطب گذشته را ندارد، اگر به شما پیشنهاد شود آیا با تلویزیون کار میکنید؟
امیر نوروزی: تلویزیون تا یک زمانی کارایی زیادی داشت. بستگی به این دارد که بازیگر، بازیگری را چطور ببیند؟ آیا خود بازیگری برای هنرمند اهمیت دارد یا اینکه لزوماً میخواهد خیلی زود به شهرت و محبوبیت برسد؟ چون تلویزیون میتواند خیلی زود بازیگر را مشهور کند. چون فراگیرتر است. متأسفانه معتقدم که دیگر اینگونه نیست. برای اثباتش هم میتوانم بگویم دوستانی دارم که در تلویزیون بازی کردهاند، سریالشان ۹۰ قسمت هم پخش شده، خودشان هم بازیگر خوبی هستند اما تبدیل به چهره نشدهاند؛ بنابراین اگر شهرت اولویت کسی باشد، این روزها نمیتواند از طریق تلویزیون به آن برسد. از طرف دیگر تلویزیون محدودیتهایی دارد که همه میدانند و ترجیح میدهند وارد آن جریان نشوند و سری که درد نمیکند را دستمال نبند.
ضمن اینکه وقتی سینمایی یا کار در پلتفرم پیشنهاد میشود که از نظر هنری نزدیک به سینماست خب من آنها را انتخاب میکنم. اگرچه تأکید میکنم این به معنای این نیست که اگر از تلویزیون پیشنهادی داشته باشم قبول نمیکنم. اگر کارگردان و کستی (گروه) که کار میکند کست خوبی باشند و فیلمنامه خوب باشد حتماً قبول میکنم.
اولویت کار بهتر است و خب الآن کار با کیفیتتر در بخش خصوصی بیشتر انجام میشود بنابراین بازیگران هم ترجیح میدهند که کار با کیفیتتر را انجام دهند.
گفتید که بعضی فیلمنامهها کامل به دست شما نمیرسد و فقط سیناپس آن را در اختیارتان میگذارند. این موضوع ممکن است باعث شود که کارهایی شما با آنچه در ابتدا به شما گفته بودند متفاوت بشود و نتیجه نهاییتان را نگیرید؟
الناز حبیبی: هزار بار
حسینی نیا: بله اتفاق افتاده. یکچیزی بوده و کلاً یکچیز دیگری شده. در موقعیت زمانی فیلمنامه یک سریالی قرار بر این بوده که دوتا شخصیت با هم برخورد داشته باشند؛ اما زمان ساخت ماجرا تغییر کرده و آن کاراکترها اصلاً به هم برنخوردهاند. یا شده که کاراکتری در ابتدا حضور کمتری داشته باشد و چون در چند قسمت برای مخاطب جذاب بوده به میزان حضورش در فیلم اضافه کردهاند. این اضافه کردن الکی و بدون برنامه و بدون نقشه درام، به درد نمیخورد به عبارتی به کار صدمه میزند. البته که منِ بازیگر هیچوقت متر نمیگذارم که ببینم اگر برای کاری قرار است در تعداد سکانس بیشتری حضور داشته باشم آن کار را قبول کنم. سکانسهای اضافهای که کاری برای کاراکتر نمیکند و فقط هست. بله متأسفانه چنین اتفاقاتی زیاد میافتد.
امکان داشته شخصیتی که قرار بوده بازی کنید در مسیر ساخت سریال، به سمتی رفته و تغییراتی کرده که دیگر هدایتش به دست شما بهعنوان بازیگر نبوده و دیگر بازی آن شخصیت مطلوبتان نباشد؟ چراکه شما یک ساختاری برای بازی چیده بودید اما به سمت دیگری رفته باشد؟
حسینی نیا: بله در آثار و کارهایی بوده که این اتفاق افتاده و من سعی کردهام که خودم، نقش و بازیام را نجات بدهم. ولی این تغییر اتفاق میافتد، فیلمنامه سریالی داشتیم که سیناپس مثلاً ۸-۷ قسمت به دست من بازیگر رسیده، خواندهام و کار جلو دوربین پیش رفته است؛ اما ادامه فیلمنامه که آمده کاملاً با آن چیزی که تا آنجا ساخته بودیم، متفاوت درآمده است. ما کلی جنگیدهایم که اگر شما فقط تا همانجا که آمده را میدیدید متوجه میشدید که مثلاً این شخصیت با این سابقه نمیتواند این حرف را بزند یا چنین کنشی داشته باشد، این حرف برای این کاراکتر نیست، خب یکجاهایی توانستیم حرفمان را به کرسی بنشانیم و یکجاهایی موفق نبودهایم.
شما هم تایید کردید خانم حبیبی دربارهاش میگویید؟
حبیبی: بله خیلی اتفاق افتاده، راستش این روزها کار مثل هندوانه در بسته است و واقعاً آدم نمیداند چه اتفاقی قرار است بیفتد. این شرایط انتخاب نقش را برای ما خیلی ترسناک کرده یا حداقل میتوانم بگویم انتخاب نقش برای من خیلی ترسناک شده است.
اساساً تابهحال شده که نقشی را به خاطر اینکه فیلمنامه کامل نبوده، چون مطمئن نبودید، رد کنید؟
حبیبی: بله. کاریهایی بود که در آن احساس کردم کاراکتر کافی نیست یعنی بهاندازه کافی در فیلمنامه به آن نپرداختهاند، بودن و نبودنش در اثر خیلی فرقی نداشته و آن را با قاطعیت رد کردهام. در «حیثیت گمشده» فیلمنامه کامل نداشتیم ولی سیناپس و شخصیتپردازی آنقدر کامل بود که به فیلمنامه اعتماد کردیم و متوجه شدیم که در کلیت کار درستی است.
نوروزی: زمانی که به کار هنری وارد شدم، فکر میکردم انتخابهای من در کیفیت کار هنری مؤثر است؛ اما بعد فهمیدم که لزوماً این نیست. شما ممکن است به کارگردان فیلم اولی اعتماد کنید و کار بسیار موفقی هم از آب دربیاید؛ اما ممکن است با یک کارگردان ستاره و با یک گروه بازیگر درجهیک کار کنید و آن کار خیلی بد از آب دربیاید. ضمن اینکه زمان و مود مخاطب هم تأثیر دارد. مثلاً در یک دورهای مخاطب، کمدی میپسندد یک دورهای مخاطب از کمدی زده است. یک زمانی ممکن است فیلمهایی را که پایینشهر را نشان میدهند را دوست داشته باشد یا در دورهای نخواهند این فیلمها را ببیند. همیشه چیزهای زیادی در اینکه یک فیلم دیده بشود یا نشود تأثیر دارد ضمن اینکه ممکن است خیلی به کیفیت فیلم هم ربطی نداشته باشد؛ یعنی به این شکل نیست که حتماً کار با کیفیت دیده میشود. شاید کار با کیفیت، ۵ سال بعد ارزشمند شود. یکی از خوبیهای پلتفرم این است که بعدها میشود به فیلمهای قدیمی مراجعه کرد. شاید در دوره خودش خیلی دیده نشده. این فقط در کار اثر نیست بلکه در بازی بازیگران هم همینطور.
تنها کاری که ما میتوانیم بکنیم این است که یک فیلمنامه خوب را قبول کنیم. هرچند که چون چندوجهی است که نمیشود پیشبینی کرد. مثلاً ممکن است یک کار روی کاغذ، این تعهد را بدهد که صد درصد کار خوبی خواهد شد اما بدترین کار زندگی شما بشود.
حالا که «حیثیت گمشده» در حال پخش است؛ مود جامعه و مخاطبانی که دارند این سریال را میبینند طوری هست که یک درام اجتماعی در پایینشهر در میان مواد مخدر و فقر ببینند؟ در زمان درستی این سریال عرضه شده؟
حبیبی: بله این ژانر چون همیشه بوده و همیشه جذاب است.
یعنی درواقع به نظر شما نشان دادن کار اجتماعی همیشه برای مخاطبان جذاب بوده؟
حبیبی: اصلاً کار سینما همین است.
نوروزی: بله. ما از قبل انقلاب هم این چیزها را داشتهایم و حالا هم داریم. این ژانر موضوعی نیست که تاریخمصرف داشته باشد. شاید یکجایی مخاطب احساس کند که این موضوع دارد اشباع میشود ولی مگر میشود بگوییم که این در جامعه ما وجود ندارد.
کار هنری که اساساً تاریخمصرف ندارد.
حسینی: به نظرم اگر ۱۰ سال دیگر و یا ۵ سال قبل هم این اثر پخش میشد بازهم جای خودش را میان مخاطبان پیدا میکرد و جا داشت که اثر در این حال و هوا نوشته و ساخته شود. چیزی است که بههرحال برای همه آدمها در حال اتفاق افتادن است. ممکن است این مدل آدمها در طول روز کنار ما در اتوبوس و مترو بنشینند یا از کنارمان رد شوند؛ اما ما خبر از اتفاقاتی که برایشان میافتد، نداشته باشیم؛ یعنی ممکن است این افراد در روز با هزار مدل مشکل دستوپنجه نرم کنند؛ اما ما خیلی راحت از کنارشان رد شویم.
نوروزی: من لزوماً اینطور نمیبینمش. اگر من بخواهم درباره این تم از فیلمنامه که یک طبقه از جامعه را نشان میدهد و میخواهد مشکلات آنها را نمایش دهد، حرف بزنم باید بگویم طبقه فرودست و فقیر جامعه هرروز بزرگتر میشود و هرروز به تعداد فقرا اضافه میشود. سؤال من این است که آیا ما با نشان دادن این مدل فیلمها توانستیم کاری کنیم که این طبقه رشد کند؟ به نظرم نتوانستیم. آیا بهعنوان سازنده سود بردیم؟ بله قطعاً. چون قشر بزرگی از جامعه متعلق به این طبقهاند و میتوانند با این نوع فیلم ارتباط برقرار کنند. ببینید طبقات بالای اجتماعی که تصور میکنند روشنفکر هم هستند، اصلاً سرگرمیشان این نیست، سراغ پلتفرمها نمیروند و آن بخشی از جامعه نیستند که پول بدهند که این سریالها را نگاه کنند. اتفاقاً همان بخش از جامعه که از آنها حرف میزنیم سراغ پلتفرم میروند. البته به نظرم اینکه در فیلمها و سریالها دائماً به این موضوع بپردازیم، میتواند خطرناک باشد و اصلاً سوءاستفاده از این قشر محسوب شود. نکته مهم دیگر باورپذیری قصه است و مهمتر اینکه سرگرمکننده باشد. در خیلی از کارها سرگرمی در اولویت است. لزوماً ندارد هر فیلمی که ساخت میشود حرف خاصی را بازگو کرده یا باعث ترقی جامعه شود. اولویت این است که مخاطب سرگرم شود و اگر این مرحله درست انجام نشود بهتر است درباره بقیه مراحل اصلاً بحثی نکنیم. اگر قصهای درست باشد و کاراکترها را در جایگاه خودش درست قرار دهد، مردم خودشان کمکم به فکر میروند نه اینکه لزوماً این سریال با یک پیشفرضی از قبل هدفی داشته باشد که حالا مردم در مواجهه با آن چیزهایی را یاد بگیرند. نه هرکسی با توجه بهمواجهه خودش با آن کاراکتر و قصه به نتیجههایی درباره جامعه میرسد. اینکه ما بخواهیم تأکید کنیم روی اینکه در جامعه مواد مخدر وجود دارد یا معتاد وجود دارد، کاری نیست که یک سریال بخواهد انجام دهد چون مخاطب خودش میداند و به آن آگاهی دارد. ضمن اینکه من معتقد نیستم که سریال ما این موضوع را دارد. شاید شروعش از اینجاست اما به نظرم معماست که این قصه را پیش میبرد.
ولی این قشر از جامعه دغدغه بیشتری برای بیان کردن دارد.
نوروزی: شاید بشود گفت صدای کمتری دارد. زورش کمتر است؛ و فیلمساز میتواند عقیدهاش این باشد که من میخواهم صدای این قشر باشم؛ اما مشکل من این است که آیا این کارکرده؟ آیا تو که داری این قشر را مطرح میکنی توانستی مشکلی از او را حل کنی؟
به نظر میرسد که ما با ترویج فقر، اینکه آدمهای فقیر بهتر و مظلوماند، اتفاق بدتری را رقم میزنیم. ما انگیزه نمیدهیم به این قشر که دنبال هدفهایشان بروند و سعی کنند آدم بهتری شوند. ما اینها را نمیگوییم و قصه را با همین سیاهی و تلخی و مشکلات به پایان میبریم.
میگوییم بپذیر؟
نوروزی: بله، این کار انگار که سود بردن از فقر و بدبختی آدمهاست. من میگویم که باید امیدی در انتها وجود داشته باشد که نیست؛ یعنی با سیاهی شروع میشود و در سیاهی غوطه میخورد و با سیاهی به پایان میرسد. باید او را به سمتی ببریم که بگوییم چطور باید حق خود را بگیرد؟ چطور باید از این پوزیشن مظلومیت دربیاید نه اینکه ظالم شود، نه! به معنی که دیگر مظلوم نباشد. چطور میتواند حق خورده شدهاش را از جامعه خورده پس بگیرد؛ اما به معنی نیست که چنین کاری در هر سیستمی قابل پیاده شدن است. یا هنر لزوماً باید چنین کاری کند.
حسینی: من با امیر خیلی موافقم. قصه ما را شما در بالا شهر هم میتوانید روایت کنید. در این قصه آدمها برای اینکه زندگیشان را تغیر دهند میل به ترقی دارند مثل کاراکتر هاجر.
این قصه را ما در اشل پایینشهر روایت میکنیم اما میتواند در بالا شهر هم اتفاق بیفتد برای شخصی که مرفه است. این مدل از اتفاقات که در خانواده اعضا چیزهایی را از هم پنهان کنند یا... ممکن است برای هرکسی اتفاق بیفتد؛ اما طبق گفته امیر، چون طیف بیشتری از این قشر، ما را میبینند و متأسفانه هرروز هم در حال گستردهتر شدن هستند، پس ما این داستان را از این زاویه روایت میکنیم. چون اگر بخواهیم با خانوادهای در طبقه بالادست روایت کنیم، ممکن است این مخاطبان نپسندند و بگویند برای ما این اتفاقات نمیافتد.
در خود فیلم هم این را میبینیم؛ و شاید خود مخاطب هم به این فکر افتاده باشد که تمام این اتفاقات میتواند برای فرد بسیار پولداری هم بیفتد و ماجرا فقط مربوط به قشر فرودست و ضعیف جامعه نمیشود و قشر مرفه جامعه هم در ایجاد آن مشکل سهیم است.
حسینی: اصلاً قرار نیست پولدار همیشه مقصر باشد. به نظر باید از زوایای مختلفی به قصهها و آدمها نگاه کرد. فردی ممکن است از قشر خیلی ضعیف جامعه باشد ولی هیچوقت به خاطر بیپولی سراغ دزدی نرود اما در همان قشر هم ممکن است کسی این کار را بکند. برای قشر پولدار هم همین است. اصلاً فرقی نمیکند ما در کدام نقطه جهان زندگی کنیم. مهم فرهنگ است.
نوروزی: ولی من معتقدم که اقتصاد مهم است.
مسئله دیگری هم که وجود دارد این است قشری که در کار سینما هستند خودشان از قشر مرفه جامعه نیستند. خودشان از همین طبقات فرودست یا حداقل متوسط جامعهاند. هردوی ما که بچه جنوب شهریم؛ و قاعدتاً ما بهتر لحن و نوع زندگی این قشر جامعه را بهتر میفهمیم. من فرشاد دلال را در زندگی خودم زندگی کردهام، دیدهام و اصلاً در اطرافیانم با کسی مثل او در ارتباطم. نه یکی دو نفر خیلی دیدهام کسانی را که با همین وضعیت پولدار شدهاند و تشنه قدرت بودهاند. در مقابل هم دیدهام افرادی را که ظلم را پذیرفتهاند و قبول کردهاند که زندگیشان همین است.
همه عوامل این کار هم همینطور. از فیلمبردار و صدابردار و... همه از همین قشر هستند و جزء فرادستان جامعه نیستیم. در دفاع از اینکه چرا بیشتر به این قشر پرداخته میشود یک دلیل هم همین است که سینماگران این طبقه را بهتر میفهمند. یک اشکال ما اصلاً در همین است که طبقه بالادست را نمیتوانیم درست نشان دهیم. چون هیچکدام ما پولدار نبودیم، اصلاً. چون ندیدیم پس به نظر میآید که همه بدبختیهایی که میکشیم تقصیر آن قشر است. با این تصور کسانی که فقیرترند را آدمهای بهتری نشان میدهیم و پولدارترها را آدمهای بدی نشان میدهیم؛ که لزوماً این اصلاً نمیتواند درست باشد.
گفتید ساکن جنوب شهرید، کجای جنوب شهر؟
نوروزی: من شهرک ولیعصر به دنیا آمدهام فلاح بزرگشدهام. تا پارسال هم همانجا بودم
حسینی: یافتآباد
در سینما قبل از انقلاب در یک دوره تقریباً اکثر فیلمها و آثار هنری که تولید میشد باز روایت فقر، حاشیهنشینی و... تم اصلی بود، نمونهها بسیارند، مثلاً فیلم «کندو» کار زندهیاد فریدون گله، امروز با تمام اتفاقاتی که افتاده و پیشرفتی که در بعضی از عرصهها بهدستآمده و... هنر دوباره فقر و حاشیهنشینی و... را روایت میکند، انگار توسعه نتوانسته همه را بهتناسب جلو ببرد. بسیاری طعمی از این پیشرفت نچشیدهاند، اصلاً برای همین است که سینما مکرراً میخواهد نشان دهد که توسعه در حال معکوس عمل کردن است. جمعیت طبقه فرودست هرروز در حال بیشتر شدن است. آدمها به سمت خوب و خوش و اخلاقی زندگی کردن در حرکت نیستند و کماکان در فقر و فساد و ناراحتی به سرمی برند، همانطور که خودتان گفتید، بخشی از سینما به طبقات فرودست پرداخته چون درام در فقر اتفاق میافتد. مثل «روزی روزگاری آمریکا» و... که از همین طبقه است؛ اما بهر تقدیر در دنیای امروز هرچه توسعه بیشتر میشود، فقر رنگ میبازد. شما هم بهعنوان هنرمند میگویید این موضوعات را دور از واقعیت نمیبینید و در اطرافتان کسانی را از همین طبقه که مسیر شخصیتی که شما بازی کردید آنها زندگی کردهاند را میبینید. آیا این دست از آثار واکنشی از سمت هنرمندان به شرایط موجود است؟
نوروزی: این سؤال مقداری جامعهشناسانه است؛ اما من تا آنجا که سوادش را داشته باشم جواب میدهم.
قطعاً بهعنوان هنرمند پاسختان ارزشمند است.
نوروزی: به نظرم در تمام جهان توسعه به آن معنی که میگویید شکل نگرفته است و این معضل همهجا هست. مسئله این است که آیا در ۲۰ سال گذشته مردم جهان زندگی بهتری را تجربه کردهاند؟ بله. دسترسیشان به مواد غذایی بیشتر شده؟ بله. بهعنوانمثال موز تا یک زمان کالا لوکس محسوب میشد و خیلی از مردم آن را ندیده بودند اما حالا اکثر مردم جهان به آن دسترسی دارند؛ اما از زوایای دیگر اینطور نیست. مثلاً آیا دسترسی به تکنولوژی برای همه یکسان است؟ بله. آیا برای همه امکانپذیر است؟ خیر اساساً با پیشرفت علم هیچچیزی در زندگی بشر تغیر چندانی نکرده. زندگی ما راحتتر شده اما چون ما چیزهای مهمتری را فهمیدهایم، میخواهیم آنها را داشته باشیم؛ این ویژگی بشر است. میخواهد در بهترین حالت ممکن زندگی کند. آنهم فاکتورهایی دارد که ممکن است همه به آن دسترسی نداشته باشند. ما جمعیتی داشتیم مثلاً حدود ۲۰ و خردهای میلیون نفر که حالا ۳ برابر شده و به همان میزان هم فقر افزایش پیدا کرده البته به همان میزان هم جادهسازی شده و آب و برق هم داریم. ولی چون تعدادمان زیاد شده نتوانستیم همهچیز را به همه برسانیم. ولی اینکه آیا وظیفه هنرمند است که مدام این معضلات را توضیح بدهد و گوشزد کند؟ بله ولی به شرطی که بتواند و اجازه داشته باشد. جامعه که به سمت فقر میرود به معنی این نیست که هنرمندش بیعرضه بوده. ضمن اینکه شاید اصلاً وظیفه هنرمند نباشد. به نظرم آدرس غلط به مردم داده میشود که هنرمند باید درباره همهچیز نظر بدهد و نظرش اهمیت دارد. اصلاً چنین حرفی درست نیست.
البته نکته من این نبود.
نوروزی: بله میدانم؛ اما حرف من این است که هنرمند نمیتواند اقتصاد را درست کند. هنرمند نهایتاً بتواند از طریق طنز مشکلات جامعه را نشان دهد. یا قصهای تعریف کند و در دل قصه به مخاطب یادآوری کند به معضلات زندگیاش فکر کند. تا این حد وظیفه هنرمند است. به نظرم بیش از این نمیتواند.
منظورم از این منظر است که شما وقتی نقش کاراتری را بازی میکنید تا حدودی میتوانید مصداق آن را دوروبر خودتان ببینید؛ و این یعنی هنوز چنین معضلاتی در جامعه وجود دارد. وگرنه منظورم این نیست که هنرمند وظیفهای دارد.
حبیبی: بله اگر اجازه داده شود. قابل گفتن است. ولی وقتی اجازه داده نمیشود...
نوروزی: حتی اگر شما واقعیت را با کمی اغماض هم بخواهی بگویی اجازه گفتن نداری. حتی کمتر از آن را هم اجازه نمیدهند؛ و خب فیلمساز هم حق دارد. وقتی اینقدر سانسور میشود. وقتی آنقدر از کارش جلوگیری میشود. فیلمساز هم به سیاهنمایی میافتد. از سوی دیگر بوم میافتد. آنقدر که فضا بسته است. همین فیلمساز وقتی نتواند در محیط خودش کار کند وقتی آنچه را که از سر دلسوزی خواسته بیان کند سانسور شده یا چیزهای معمولی را که خواسته بگوید آن هم بدون اینکه با کسی دشمنی داشته باشد، معلوم است که وقتی برای رسانه دیگری کار میکند به سیاهترین حالت ممکن آن را بیان میکند. این فیلمساز زندگیای داشته و از دل آن تجربهای به دست آورده و میخواهد آنها در قالب ایراداتی در کاراکتر خود یا ایراداتی از جامعه نشان بدهد؛ اما همین را هم نمیتواند. کاراکتر بد را به آن میزانی که بد است و کاراکتر خوب را به آن میزانی که خوب است نمیشود نشان داد. حتی کاراکتر خاکستری را نمیشود نشان داد. مثلاً کسی که خوب است سیگار نمیکشد. کسی که خوب است فحش نمیدهد.
حسینینیا: در تکمیل حرف دوستان میخواهم بگویم که به نظرم توسعه فقط برای یک عده جواب داد و برای عده دیگری هیچ فرقی ایجاد نکرد، شاید حتی بدتر هم شد. به نظرم که آشغالها را جمع نکردیم و فقط بردهایم زیر فرش. یک دورهای حلبیآباد وجود داشت، همه از آن خبر داشتند، حلبیآباد را خراب کردند، مردمش را فرستادند زیر پل. ماهیت آن آشغالها همچنان هست.
حبیبی: متاسفانه دروغهاست که گفته میشود.
نوروزی: مدام در فیلمنامهها دروغ بازگو میشود. منظورمان از دروغ قلب واقعیت است یعنی وقتی نمی شود واقعیت را گفت آنچه گفته می شود ناراست است، واقعیت ندارد.
حبیبی: این آثار وقتی ساخته می شود، مخاطب را از کار دور میکند و مردم باور نمیکنند.
نوروزی: بعد منتقد میگوید که فیلم چرا بازخورد نداشت؟ چون نمیگذارند. خیلی ساده است نمیگذارند. این آدم بد تا کجا بد است و تا کجا میتوانیم نشان بدهیم؟ پرسش این است.
یعنی واقعیت سانسور شده؟
شما نگاه کنید بد و بدی چطور نشان داده می شود،کسی که سیگار میکشد، بد است. آدم خوب فقیر است و کسی که بد است ثروتمند است. این هم که تا ابد نمیتواند ادامه داشته باشد. بعد هم خودشان میگویند: «متأسفانه کیفیت کارهایمان افت کرده.» خب چرا افت کرده؟ شما اگر سانسور را تا حدی بردارید. بعد منصفانه به کارهای ساخته شده نگاه کنید، ببینید اصلاً به درد جامعه میخورد یا نه. وقتی همهچیز را از همه طرف میبندی. اتفاقی بهتر از این نمیتواند پیش بیاید.
فکر میکنم یکی از تمهای اصلی کار شما پنهانکاری و دروغ است. اینکه جامعه گرفتار دروغ است. نکتهای که شما به آن اشاره داشتید؛ و گفتید که به هنرمند هم تحمیل میشود که دروغ بگوید. اگر درباره این نکتهای دارید بگویید.
حبیبی: خیلی کلی است. خیلی میشود دربارهاش حرف زد. من میتوانم در وجهه کاری خودمان دربارهاش حرف بزنم.
حسینینیا: در تکمیل حرف دوستان میخواهم بگویم که به نظرم توسعه فقط برای یک عده جواب داد و برای عده دیگری هیچ فرقی ایجاد نکرد، شاید حتی بدتر هم شد. به نظرم که آشغالها را جمع نکردیم و فقط بردهایم زیر فرش. یک دورهای حلبیآباد وجود داشت، همه از آن خبر داشتند، حلبیآباد را خراب کردند، مردمش را فرستادند زیر پل. ماهیت همچنان هست.
دروغ هم که هست. برای همین خیلی از کاراکترها درنمیآیند. آدمها فنر دارند؛ و یکجایی ممکن است این فنر در برود. اصلاً برای خود من ۴۲ ساله ممکن است زمانی برای پول یا شهرت زیاد این فنر در برود. میگویند آدمیزاد ممکن الخطاست. ممکن است من از فردا آدم دیگری باشم. ولی ما نمیتوانیم آن را نشان بدهیم. ما خیلی چیزها را نمیتوانیم نشان بدهیم. مشکل همین است. ما نمیتوانیم بگوییم. شاید خیلی دلمان بخواهد چیزهایی را بگوییم. شاید چیزهایی باشد که اصلاً عقده شده برای خود من بهعنوان بازیگر و بخواهم همان را بگویم، اما متأسفانه نمیگذارند. برای همین تا یکجایی کاراکترها قابللمساند اما از یکجایی به بعد ملموس نیستند برای آدمها و برایشان سؤال پیش میآورد که آیا واقعاً کاراکتر این کار را میکند یا این حرف را میزند؟