انتصاب استاندار غیربومی مزایایی دارد که مهمترین آن واکنش هایی است که موقع عزل و نصب ها نسبت به افراد نشان داده می شود.
درجوامع قومی انتصاب یک غیربومی می تواند فرصت خوبی برای شناخت افزاد باشد.
وقتی نماینده عالی دولت غیربومی است عزل و نصب هایش باعث می شود ابعاد پنهان مدیران وی در زمان انتصاب عیان شود.
مهمترین بعد همان تفکر سیاسی است که تا زمانی که یک بومی درراس هرم مدیریتی استان است ،کمتر تمایل برای بروز آن در میان مدیران پایین دست وجود دارد.
همینکه مدیرغیر بومی در راس امور قرار می گیرد، قومیت ها رنگ می بازد و تاثیر خود را از دست می دهد ،مدیران به تکاپومی افتند که برای مدیریت و قرار گرفتن در بدنه اجرایی دولت، همسویی و همفکری با دولت و یا دست کم همراهی با بخش اجرایی کشورهم لازم است.
اینگونه می شود که پس از هر عزل و نصبی اینکه فرد به چه کسی رای داده و یا در زمان انتخابات در ستاد چه کسی بوده مهم می شود.
این درحالی است که عمده افرادی که عزل و نصب می شوند همانهایی هستند که تا پیش از آن در بدنه دولت بوده و گاه نقش و مسئولیت های مهم و تاثیر گذاری هم داشته اند اما از آنجایی تا پیش از آن نگاه قومی بر نگاه جریانی مقدم بوده، خود را نه تنها موظف به همراهی و یا حتی حمایت از دولت نمی دانسته اند بلکه دلیلی نمی دیدند که اظهار نظر یا رفتاری از خود نشان دهند که آنها را وابسته به جناح یا جریان سیاسی نشان دهد.
هدف حضور در بدنه دولت بوده که درهر شرایطی برای آنها حاصل شده است.
اما وقتی مخالفان انتصاب ها موضوع تفکر سیاسی افراد را پیش می کشند، منصوبان آشفته به دنبال رو کردن اسنادی هستند که به واسطه آن اثبات کنند پیرو کدام تفکر سیاسی بوده اند.
اسنادی که به هیچ عنوان نمی توان از آن به عنوان یک رزومه جریانی و فکری یاد کرد.
این اسناد شامل شهادت دادن اطرافیان یا عکسهایی است که نشان می دهد از کنار ستاد کاندیدای منسوب یا نزدیک به دولت رد شده اند.
اگر چه تصمیمات در خصوص عزل و نصب ها گرفته شده وهمین اسناد هم برای نشان دادن همسویی با دولت کفایت می کند ،اما با نگاهی به همین یک واکنش می توان به موضوع مهمتری پی برد.
اینکه مدیرانی در بدنه دولت مشغول فعالیت هستند که عملکردی ندارند که نشان دهد به صورت قاطعانه حامی، همسو یا همراه دولت بوده اند.
عملکردی که در راستای برنامه ها و سیاست های دولت بوده و بالاتر از هر سندی بتوان آن را رو کرد.
این دقیقا همان چیزی است میان دولت و مردم فاصله انداخته است.
دولت آن بالا برنامه هایی ارایه می دهد و درپایین شبیه شعار جلوه می کند چرا که مدیران پایین دست خود را مقید به اجرای برنامه های دولت و جریانی که منسوب به آن هستند، نمی دانند.تلاشی برای اجرایی کردن برنامه های دولت در لایه های پایین ندارند.
تا زمانی که موقعیت خود را در خطر نبینند نمی خواهند نام دولتی رویشان باشد.
بعد هم که موقعیت حساس می شود مجبور به ارایه مدارکی می شوند که در سیاست هیچ معنا و مفهوم و سندیتی ندارد.
باید یادآور شد در شرایطی که هر فرد می تواند صبح در ستاد یک کاندیدا و شب در ستادی دیگری عکس یادگاری بگیرد، این اسناد آن کارایی لازم را ندارد.
در واقع این بدان معنا نیست که مدیران باید سیاسی باشند یا سیاسی کاری کنند بلکه حداقل انتظار جامعه از کسانی که به اعتبار یک تفکر، یک جایگاه را اشغال کرده اند این است که عملکرد قدرتمندی از خود نشان دهند که موقع پس دادن حساب که می شود حتی اگر از جناح دیگری بوده اند بتوانند هماهنگی خود با دولت را نشان داده و اثبات کنند که اتفاقا غیر همسویانی که دلسوزانه تر با دولتها همکاری می کنند همواره محبوببیت بیشتری داشته اند.
در نهایت باید گفت ازمدیران انتظارسیاسی کاری نمی رود اما انتظار می رود به سیاست های دولتی که با آن کار می کنند پایبند باشند.
دریافت کننده: فرزانه شریفی** انتشاردهنده: علیزاده
8143/1662
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.