درد بی خانمانی، از بین رفتن مزارع ،بدهی های پرداخت نشده، حساب های مسدود شده و هزاران نگرانی و دغدغه ای که به اندازه تک تک آدم های درگیر در سیل وجود دارد یک طرف و درد بی اعتمادی به آینده در سوی دیگر قرار گرفته است.
آدم هایی که می دانند سیل خانه هایشان را با خود خواهد برد اما به هیچ قیمتی حاضر به ترک آن نیستند و البته برخی از ما نیز بیرون گود نشسته و فریاد می زنیم اگر از خانه خارج نشوید سیل زندگیتان را با خود می برد و در شگفتیم چرا این همه هشدار و اخطار اثر نمی کند.
آخر سر سیل یکی یکی خانه ها را می گیرد و امدادگران با قایق و بی قایق مجبورند آدم ها را از میان همان خرابه های سیل گرفته بیرون بکشند و بعد هم تصویر اشک و غم بی پایان همان آدم هایی که کشتی زندگیشان در سیلاب غرق شده همه وجودمان را می خراشد و دوست داریم همنوا با آنها خون گریه کنیم.
اما راستی این همه اصرار برای ماندن در خانه هایی که سیل تار و پودشان را درنوردیده برای چیست؟ آیا واقعا مردم نمی دانند و ندیده اند که سیل خروشان با هر آنچه بر سر راهش است چه می کند؟چرا وقتی راهی جز شکستن سدها و انحراف مسیر آب به مزارع کشاورزی نیست مردم ترجیح می دهند روی همان یک هزارم درصد جان سالم بردن از سیل حساب کنند اما روی وعده و وام و بسته های پیشنهادی که برای ترغیبشان ارایه می شود حساب باز نمی کنند.
پاسخ ساده است. باید نگاهی به گذشته بیندازیم .در سالهای گذشته و به طور مشخص از زلزله بم هرکجا حادثه غیر مترقبه ای بخشی از کشور را دچار مشکل کرد گروه هایی از جمله رسانه ها برای ناکارآمد نشان دادن دولت های وقت و دستگاه هایی مسئول در بحران دست به کار می شوند.
موارد خاص را آنچنان بزرگ کرده که افکار عمومی آن را همه ماجرا می پندارد. اشتباه یک فرد از مردم عادی یا مسئول را به همه تعمیم می دهند. اگر مسئولی بد قولی کرد آن را به همه مسئولان نسبت می دهند. اگر خانه ای ترمیم نشد می گویند هیچ کاری انجام نشده است. اگر کسی گرسنه ماند می گویند همه گرسنه اند. اگر چادری دزدیده شد می گویند همه چادرها را فلان نهاد دزدید. هزاران مورد کوچک و بزرگ اینچنینی که صحتشان هم هیچ وقت ثابت نشده، باعث شده در طول سالیان مردم نسبت به نهادهایی که در چنین مواقعی باید به کمک آنها بیایند بی اعتماد شوند. آنقدر حرف گفته و تکذیب می شود که همه دروغگو جلوه می کنند و باور عمومی بر ناکارآمدی کل سیستم قرار می گیرد.
پس هرچه این نهادها فریاد می زنند که سیل جدی است حرفشان شنیده نمی شود.
این در حالی است که در شروع هر بحرانی ایجاد آرامش، همدلی و وحدت نخستین وظیفه تمامی کسانی است که به نحوی مسئولیت اجتماعی و یا اداری دارند اما در حوادث ایران از لحظات اولیه انرژی گروهی صرف پیدا کردن متهم می شود و گروهی دیگر نیز به جای تمرکز روی عبور از بحران، بر مبرا کردن خود از اتهامات تمرکز می کنند.
و در این میان برخی رسانه ها نیز در آن سوی مرزها فرصت را غنیمت شمرده و میخ آخر را بر تابوت اعتماد می زنند و با ارایه خبر و گزارش هایی که ترکیبی از واقعیت و دروغ هستند اما همه ماجرا نیستند، مردمی که به لحاظ روحی و عاطفی در حساسترین و شکننده ترین شرایط قرار دارند را به سمتی که خود می خواهند هدایت می کنند و بی شک مسیر این نوع از اطلاع رسانی به سوی بی اعتمادی بیشتر است.
اما این پافشاری مردم برای ماندن در بحران گاهی به عدم اعتماد به هشدارها و اظهار نظرهای کارشناسی مسئولانی بر می گردد که بخشی از بحران های به وجود آمده ناشی از تصمیم های غیر کارشناسی و اشتباه های خود آنهاست. آنجا که مجوز پروژه های بدون مطالعه و غیرکارشناسی داده اند و حالا مردم را گرفتار تصمیماتشان کرده اند.
یا مسئولانی که وعده داده اند و عمل نکرده اند و حالا وسط بحران مردم با مراجعه به این پیشینه های ذهنی آن را به همه مسئولان و همه وعده ها تعمیم می دهند.
البته دلایل زیادی برای این موضوع وجود دارد. بخشی از آن هم روانی است. شایعاتی که از شروع بارندگی ها در کشور شکل گرفت، قطع برق، تلفن ،اینترنت و ارتباطات در مناطق سیل زده و از سویی تعطیلات نوروزی بسیاری از رسانه های رسمی کشور و ضعف اطلاع رسانی و آگاهی بخشی به مناطق سیل زده که بخشی ناشی از قطع زیرساختها و بخشی به خاطر خلا حضور انواع رسانه ها در این مناطق بود باعث شد مردم در موج شایعات و خبرهای راست و دروغ شناور و سرگردان بمانند. به گونه ای که تشخیص مرز شایعات و خبرهای واقعی در آن شرایط برایشان سخت شود.گاهی یک هشدار جدی شایعه جلوه می کرد و گاهی یک شایعه مایه وحشت می شد.
در این میان شایعات و گاهی نیز خبرهای واقعی مبنی بر سرقت از منازل خالی از سکنه نیز باعث اصرار مردم بر ماندن در خانه هایشان شد.
اما شاید مهمترین دلیل بی توجهی مردم به هشدارها سختی دل کندن از خانه، خاک و سرزمین بود. در زمان وقوع سیل افراد باید از میان جان، وسایل ، اشیا و خاطرات دست به انتخاب بزنند که انتخابی سخت است برخی مردد می مانند و نمی دانند چه کنند برخی هم ترجیح می دهند اگر قرار بر از بین رفتن باشد با همه آنچه دوستش دارند از بین بروند.
در نهایت باید گفت مردم خوب می دانند سیل چه بر سرشان می آورد اما از فردای پس از سیل، از دربه دری، از وام های معوق، حساب های مسدود، خانه های ویران ، کشاورزی بی سرانجام، خاطرات آب گرفته و دوست داشتنی های از دست رفته می ترسند. چون نمی دانند پس از سیل چه می شود پس با ماندن در بحران احساس امنیت بیشتری می کنند زیرا با فکر کردن به تغییرات و زندگی پس از بحران احساس نا امنی و وحشت سراغشان می آید.
به رسانه، به وعده مسئول، به هشدار سیل، به هیچ چیز اعتماد ندارند و این بی اعتمادی اوضاع را از آنچه هست بحرانی تر می کند.می دانند سیل حتمی و هشدارها جدی است اما ترجیح می دهند با جانشان از هست و نیست زندگی خود دفاع کنند چون به وعده هایی که برای پس از سیل داده می شود اعتماد ندارند.
این بی اعتمادی حتی دیگرانی را که درگیر حادثه نیستند اما قصد کمک دارند را نیز تحت تاثیر قرار می دهد و این گونه می شود که هزاران نفر شخصا به مناطق بحران زده سفر می کنند تا گرهی از بحران بگشایند اما خود بحران می شوند.هر کس به صورت جزیره ای کاری انجام می دهد اقداماتی که جامع نگر نبوده و منجر به توانمندسازی حادثه دیدگان هم نمی شود و در مجموع انگار کاری انجام نشده است.
در نهایت باید گفت ذات بحران غافلگیری است. ولی سیل غافلگیر نمی کند. سیل قابل پیش بینی اما به سختی قابل پیشگیری است و تنها با اعتماد ، همدلی و امید به آینده می توان خسارت های ناشی از سیل را به حداقل کاهش داد.
خبرنگار ایرنا
9929/1662
آدم هایی که می دانند سیل خانه هایشان را با خود خواهد برد اما به هیچ قیمتی حاضر به ترک آن نیستند و البته برخی از ما نیز بیرون گود نشسته و فریاد می زنیم اگر از خانه خارج نشوید سیل زندگیتان را با خود می برد و در شگفتیم چرا این همه هشدار و اخطار اثر نمی کند.
آخر سر سیل یکی یکی خانه ها را می گیرد و امدادگران با قایق و بی قایق مجبورند آدم ها را از میان همان خرابه های سیل گرفته بیرون بکشند و بعد هم تصویر اشک و غم بی پایان همان آدم هایی که کشتی زندگیشان در سیلاب غرق شده همه وجودمان را می خراشد و دوست داریم همنوا با آنها خون گریه کنیم.
اما راستی این همه اصرار برای ماندن در خانه هایی که سیل تار و پودشان را درنوردیده برای چیست؟ آیا واقعا مردم نمی دانند و ندیده اند که سیل خروشان با هر آنچه بر سر راهش است چه می کند؟چرا وقتی راهی جز شکستن سدها و انحراف مسیر آب به مزارع کشاورزی نیست مردم ترجیح می دهند روی همان یک هزارم درصد جان سالم بردن از سیل حساب کنند اما روی وعده و وام و بسته های پیشنهادی که برای ترغیبشان ارایه می شود حساب باز نمی کنند.
پاسخ ساده است. باید نگاهی به گذشته بیندازیم .در سالهای گذشته و به طور مشخص از زلزله بم هرکجا حادثه غیر مترقبه ای بخشی از کشور را دچار مشکل کرد گروه هایی از جمله رسانه ها برای ناکارآمد نشان دادن دولت های وقت و دستگاه هایی مسئول در بحران دست به کار می شوند.
موارد خاص را آنچنان بزرگ کرده که افکار عمومی آن را همه ماجرا می پندارد. اشتباه یک فرد از مردم عادی یا مسئول را به همه تعمیم می دهند. اگر مسئولی بد قولی کرد آن را به همه مسئولان نسبت می دهند. اگر خانه ای ترمیم نشد می گویند هیچ کاری انجام نشده است. اگر کسی گرسنه ماند می گویند همه گرسنه اند. اگر چادری دزدیده شد می گویند همه چادرها را فلان نهاد دزدید. هزاران مورد کوچک و بزرگ اینچنینی که صحتشان هم هیچ وقت ثابت نشده، باعث شده در طول سالیان مردم نسبت به نهادهایی که در چنین مواقعی باید به کمک آنها بیایند بی اعتماد شوند. آنقدر حرف گفته و تکذیب می شود که همه دروغگو جلوه می کنند و باور عمومی بر ناکارآمدی کل سیستم قرار می گیرد.
پس هرچه این نهادها فریاد می زنند که سیل جدی است حرفشان شنیده نمی شود.
این در حالی است که در شروع هر بحرانی ایجاد آرامش، همدلی و وحدت نخستین وظیفه تمامی کسانی است که به نحوی مسئولیت اجتماعی و یا اداری دارند اما در حوادث ایران از لحظات اولیه انرژی گروهی صرف پیدا کردن متهم می شود و گروهی دیگر نیز به جای تمرکز روی عبور از بحران، بر مبرا کردن خود از اتهامات تمرکز می کنند.
و در این میان برخی رسانه ها نیز در آن سوی مرزها فرصت را غنیمت شمرده و میخ آخر را بر تابوت اعتماد می زنند و با ارایه خبر و گزارش هایی که ترکیبی از واقعیت و دروغ هستند اما همه ماجرا نیستند، مردمی که به لحاظ روحی و عاطفی در حساسترین و شکننده ترین شرایط قرار دارند را به سمتی که خود می خواهند هدایت می کنند و بی شک مسیر این نوع از اطلاع رسانی به سوی بی اعتمادی بیشتر است.
اما این پافشاری مردم برای ماندن در بحران گاهی به عدم اعتماد به هشدارها و اظهار نظرهای کارشناسی مسئولانی بر می گردد که بخشی از بحران های به وجود آمده ناشی از تصمیم های غیر کارشناسی و اشتباه های خود آنهاست. آنجا که مجوز پروژه های بدون مطالعه و غیرکارشناسی داده اند و حالا مردم را گرفتار تصمیماتشان کرده اند.
یا مسئولانی که وعده داده اند و عمل نکرده اند و حالا وسط بحران مردم با مراجعه به این پیشینه های ذهنی آن را به همه مسئولان و همه وعده ها تعمیم می دهند.
البته دلایل زیادی برای این موضوع وجود دارد. بخشی از آن هم روانی است. شایعاتی که از شروع بارندگی ها در کشور شکل گرفت، قطع برق، تلفن ،اینترنت و ارتباطات در مناطق سیل زده و از سویی تعطیلات نوروزی بسیاری از رسانه های رسمی کشور و ضعف اطلاع رسانی و آگاهی بخشی به مناطق سیل زده که بخشی ناشی از قطع زیرساختها و بخشی به خاطر خلا حضور انواع رسانه ها در این مناطق بود باعث شد مردم در موج شایعات و خبرهای راست و دروغ شناور و سرگردان بمانند. به گونه ای که تشخیص مرز شایعات و خبرهای واقعی در آن شرایط برایشان سخت شود.گاهی یک هشدار جدی شایعه جلوه می کرد و گاهی یک شایعه مایه وحشت می شد.
در این میان شایعات و گاهی نیز خبرهای واقعی مبنی بر سرقت از منازل خالی از سکنه نیز باعث اصرار مردم بر ماندن در خانه هایشان شد.
اما شاید مهمترین دلیل بی توجهی مردم به هشدارها سختی دل کندن از خانه، خاک و سرزمین بود. در زمان وقوع سیل افراد باید از میان جان، وسایل ، اشیا و خاطرات دست به انتخاب بزنند که انتخابی سخت است برخی مردد می مانند و نمی دانند چه کنند برخی هم ترجیح می دهند اگر قرار بر از بین رفتن باشد با همه آنچه دوستش دارند از بین بروند.
در نهایت باید گفت مردم خوب می دانند سیل چه بر سرشان می آورد اما از فردای پس از سیل، از دربه دری، از وام های معوق، حساب های مسدود، خانه های ویران ، کشاورزی بی سرانجام، خاطرات آب گرفته و دوست داشتنی های از دست رفته می ترسند. چون نمی دانند پس از سیل چه می شود پس با ماندن در بحران احساس امنیت بیشتری می کنند زیرا با فکر کردن به تغییرات و زندگی پس از بحران احساس نا امنی و وحشت سراغشان می آید.
به رسانه، به وعده مسئول، به هشدار سیل، به هیچ چیز اعتماد ندارند و این بی اعتمادی اوضاع را از آنچه هست بحرانی تر می کند.می دانند سیل حتمی و هشدارها جدی است اما ترجیح می دهند با جانشان از هست و نیست زندگی خود دفاع کنند چون به وعده هایی که برای پس از سیل داده می شود اعتماد ندارند.
این بی اعتمادی حتی دیگرانی را که درگیر حادثه نیستند اما قصد کمک دارند را نیز تحت تاثیر قرار می دهد و این گونه می شود که هزاران نفر شخصا به مناطق بحران زده سفر می کنند تا گرهی از بحران بگشایند اما خود بحران می شوند.هر کس به صورت جزیره ای کاری انجام می دهد اقداماتی که جامع نگر نبوده و منجر به توانمندسازی حادثه دیدگان هم نمی شود و در مجموع انگار کاری انجام نشده است.
در نهایت باید گفت ذات بحران غافلگیری است. ولی سیل غافلگیر نمی کند. سیل قابل پیش بینی اما به سختی قابل پیشگیری است و تنها با اعتماد ، همدلی و امید به آینده می توان خسارت های ناشی از سیل را به حداقل کاهش داد.
خبرنگار ایرنا
9929/1662
کپی شد