در این گزارش آمده است، خانواده ای در حجت آباد قرار است یزدان فرزند پنج ساله شان را روانه بهزیستی کرمان کنند، آنها توان مالی برای فرستادن پسرشان به مدرسه ندارند و می‌خواهند او را به جایی بفرستند که بتواند راحت درس بخواند، غذا بخورد، لباس و کفش خوب بپوشد و از همه مهمتر درد و رنج خانواده‌اش را کمتر به تماشا بنشیند و این تصمیمی است که پدر خانواده گرفته.
وارد کوچه ای می شویم که باران شب گذشته چاله‌ ها را پر کرده و گل و لای سر تا سر را فرا گرفته است.
میثم پدر خانواده، در را باز می ‌کند و ما به داخل هدایت می‌شویم، خانه ‌ای قدیمی و فرسوده ا‌ست با حیاطی پر از بلوک که روی هم چیده شدند.
زنی مشغول شستن لباس است، طنابی میان سیمان و شن و خاک آویزان است و زن با تندی روی بند آویزانشان می‌ کند، مرغ و خروس‌ها دور تا دور بساط پراکنده و آشفته حیاط، پشت بشکه نفت و آشغال‌ ها گرگم به هوا بازی می‌ کنند.
2 اتاق در ورودی حیاط قرار دارد که با یک پرده رنگ و رو رفته از هم جدا شدند، یکی اتاق نشیمن و آن یکی آشپزخانه، اتاق هایی پر از چمدان زِوار در رفته، متکاهای مندرس و 2 کمد شکسته.
این 2 اتاق نقلی محل سکونت یک خانواده سه نفره است، چراغ علاءالدین را میان اتاق، درون یک سینی گذاشتند، روزها خاموشش می کنند تا شب ها روشنش بماند و نفت کم نیاورند.
پدر دستپاچه است و سعی می ‌کند پتو را روی قالی بیندازد تا موزاییک ها را بپوشاند، در حالی که میثم از روزگار و ناملایمتی ها می نالد، یزدان خودش را با دفتر نقاشی و مدادرنگی هایش سرگرم کرده.
هر از گاهی سرش را بالا می گیرد، به حرف های پدر با دقت گوش می دهد و دوباره نقاشی رنگ می کند، زن به جمع ما ملحق می شود، او نامادری یزدان است و مادرش زمانی که وی چهار سال داشته از پدرش به خاطر بیکاری جدا شده است.
بیکاری پدر دلیلش بیماری تشنج است، وی چند سال قبل زمانی که راننده کمپرسی بوده در جاده دچار حادثه می شود و بر اثر ضربه به سر، مغزش دچار مشکل است و این موضوع باعث تشنج های مکرر، کم بینایی و گاهی بی اختیاری ادرار می شود.
این مشکل میثم را برای کارکردن با مشکل مواجه کرده است و کارفرماها به سختی وی را برای کار انتخاب کنند، هر جا که مشغول به کار شده او را به خاطر یک بار تشنج از محل کار بیرون کرده اند و آنچه را که میثم از سرگذشتش تعریف می کند، مصداق همان قول مشهور است: 'هرچی سنگه به پای لنگِ'
میثم گفت: خونه مال خواهر زنمه، گفته بیرون شین، زن جدیدمم میخواد طلاق بگیره، منم دیگه هیچ جا و مکانی برای زندگی ندارم، هرکی بخواد میرم کلفتیشم می کنم.
زن کتری را گذاشته روی گاز و صرفا شنونده حرف ها است، غمگین و کمی عبوس به نظر می رسد و گفت: من به خاطر این زنش شدم که از بچه نگهداری کنم، من هم یتیم بودم، درد کشیده ام.
دلم برای یزدان می سوخت ولی نمی دونستم شوهرم مریضه و نمی تونه کار کنه، کمیته امداد هم به من میگه تو شوهر داری بگو کارکند.
میثم وسط حرفش پرید و اظهار داشت: به منم میگه تو مردی برو کار کن، هر چی سند و مدرک بردم که مریضم، هیشکی کار طولانی مدت نمیده بهم، کسی باور نمیکنه، میگن تشنج با صرع فرق دارد، اگر صرع داشتی می رفتی زیر پوشش کمیته امداد امام خمینی (ره) و الان فقط بهزیستی به ما ماهی 50 هزار تومان می دهد.
میثم در حالی که از گره کور زندگیش حرف می زند، مدام بلند می شود تا سند و مدرک بیاورد که بگوید تا الان به هر دری که زده گشایشی برایش حاصل نشده، پوشه ای از نسخه های پزشکان مختلف، کارت‌های بانکی که کانون نابینایان به امید وعده نیکوکاران خواسته که وی از بانک های مختلف بگیرد تا به حسابش پول واریز کنند اما به قولشان وفا نکردند و پولی واریز نشده است.
نامه هایی که برای نماینده نوشته و بی‌جواب مانده و پلاستیک زباله بزرگی از لباس های کهنه و چند بار مصرف که برایشان فرستادند، با همان دستپاچگی که برای حرف زدن دارد که مبادا چیزی را از قلم بیندازد، اشاره می کند به سقفی که ترک دارد و باران دیشب امان آنها را بریده، آنچه که میان همه این سختی‌ها برای پدر دلخوشی است، پسرش یزدان است و شیطنت‌هایش.
این در کلمات و جملات وی هویدا است که گفت: بابا، یزدان درد بلات توو سرم به دوربین نگاه کن، میخوان ازمون عکس بگیرند.
دوباره به حرف زدن ادامه می دهد و افزود: خودم به درک، از اینجا بندازنم بیرون، کارتن خواب میشم. از یه جایی نون میارم می خورم ولی این بچه توی بهزیستی راحت تر است و چیزی از زندگیش می فهمد.
یزدان هیچ تصوری از آینده خود ندارد و می پرسد: بهزیستی کجاست؟
رییس کمیته امداد امام خمینی (ره) تایید می کند که میثم به خاطر معلولیت باید تحت پوشش بهزیستی قرار بگیرد و گفت: اینکه یک فرد بتواند تحت پوشش کمیته امداد قرار بگیرد، کمیسیون پزشکی باید هفتاد درصد از کار افتادگی وی را تایید کند، ضمن اینکه سن شخص باید بیش از 50 سال باشد.
یزدان خواه افزود: این در حالی است که این مشکل، معیار کار را سخت می کند و دایره افراد بی بضاعتی که گاها به خاطر شرایط جسمی توانایی کار کردن ندارند را محدود می کند.
اما یزدان خواه این اقدام را دستوری می داند که از کشور به استان ها ابلاغ شده و به اجرای آن موظف هستند.
مددکار اجتماعی و از اعضای کانون نابینایان سیرجان از کاهش میزان کمکهای مردمی به انجمن به نسبت سال گذشته اشاره کرد و گفت: کانون نابینایان حدود 200 نفر را تحت پوشش قرار داده و سعی بر این است که خدماتی را به این افراد ارائه بدهد اما در طول سال جلب مشارکت بسیاری نداریم که بخواهیم به صورت ماهیانه به مددجوها پولی بپردازیم.
فاطمه عضدی افزود: هر از چند گاهی عده ای لباس های کهنه و چند بار استفاده شده رو به عنوان کمک و اهدایی تحویل می دهند که گاها برای استفاده دوباره مناسب نیستند.
وی تصریح کرد: من به عنوان یک مددکار اجتماعی بابت هر پرونده 9 هزار تومان دریافت می کنم که ماهیانه یک میلیون و 800 هزار تومان است و این بابت هزینه های مربوط به قبض آب، برق، تلفن، اجاره و حقوق پرسنل است.
عضدی به کمک هایی که از بهزیستی دریافت می کنند نیز اشاره کرد و گفت: امثال خانواده حجت آبادی یک سری کمک های موردی و گاهی سبد کالا رو در طول سال به میزان 200هزار تومان گاهی کمتر دریافت می کنند اما آنقدری نیست که بتوانند با آن امرار معاش کنند.
7420/ 5054
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.