به گزارش ایرنا، دلم برای مهربانی هایش تنگ شده بود، برای پدری کردنش و برای همه لحظات خوبی که با هم داشتیم، او همه خوبی ها را برای همه می خواست.
خودش حج تمتع را تجربه کرده بود لذا آرزو داشت من هم این سفر را در زندگی ام داشته باشم و همیشه تاکید داشت قبل از سفر به حج تمتع یک سفر حج عمره را در زندگی تجربه کن.
مریم جمالی از رویای صادقه و خاطرات زیبا و شنیدنی اش با همسر شهیدش سردار محمد جمالی پاقلعه مدافع حرم می گوید: خواب چشمان خسته ام را گرفته بود، روز و شب ها بعد از شهادت همسرم خواب راحتی نداشتم، سرم را که روی بالش گذاشتم به خواب رفتم، حالا حدود 2 ماه از نبودن و شهادت می گذشت.
در خواب همسرم را دیدم، بسیار خوشحال شدم، در عالم رویا می دانستم او شهید شده با همان مهربانی خاصش از من سئوال کرد؟ چه کاری دوست داری برایت انجام دهم؟ و من در پاسخش گفتم مگر شما می توانی کاری انجام دهی؟
همسر شهیدم در خواب لبخندی زد و گفت، به خاطر برخی کارهایی که در دنیا انجام داده ام، این اجازه را دارم که کاری برایت انجام دهم و من بی وقفه و سراسیمه در حالی که می ترسیدم زمان را از دست بدهم گفتم، من دوست دارم به مکه بروم، زیارت سوریه و کربلا را می خواهم و ناگهان از خواب بیدار شدم.
2 روز بعد از آن شب، اعضای بسیج مسجد خاتم الانبیاء به منزل ما آمدند و از من خواستند خاطره یا خوابی که در مورد شهید جمالی دیده ام را برایشان تعریف کنم.
خواب آن شب را از یاد برده بودم و هنوز برای کسی تعریف نکرده بودم، ناگهان یاد آن خواب افتادم و خواستم آن خواب را تعریف کنم که تلفنم زنگ خورد و من از حضور جمع عذرخواهی کردم و جواب دادم.
فردی که پشت خط تلفنم بود گفت، شما برای مراسم حج عمره دعوت شده اید و من همان لحظه به عظمت و حقانیت شهدا بیش از پیش ایمان آوردم.
** شهید جمالی دیگران را در همه امور به خودش ترجیح می داد
همسر شهید جمالی ادامه داد: وی انسان افتاده ای بود که غرور و خودبینی نداشت و همواره دیگران را بر خود در کارهای خیر ترجیح می داد.
او هرگز دنبال پست، مقام و پول دنیا نبود و کارهای خود را برای رضای خدا انجام می داد و به دیگران نیز نصیحت می کرد وظیفه تان را به نحو احسن انجام دهید و با همه تا جایی که می توانست مهربان و برای مردم ارزش قائل بود.
همسر شهید مدافع حرم در کرمان افزود: شهید جمالی زاده همواره سفارش می کرد بدی را با خوبی پاسخ بدهید لذا همواره کارهای بد دیگران را با محبت جواب می داد.
شهید جمالی زاده به ما سفارش می کرد باید هدفمان در انجام امور خدا باشد و دنبال جبران و انتقام کارهای دیگران نباشیم.
وی معتقد است، اگر شهید جمالی زاده و دیگر شهدا به مقام رفیع شهادت نائل نمی شدند حقشان در دنیا ادا نمی شد.
وی که 27 سال با همسر شهیدش زندگی کرده است می گوید: افسوس می خورم کاش قدرش را بیشتر دانسته بودم.
**سرتاسر زندگی همسرم خاطره است
شهید جمالی زاده که آبان سال 92 در سوریه نزدیک حرم حضرت زینب (س) شهد شهادت نوشید ،تمام زندگی اش از دیدگاه همسر و فرزندانش خاطره است.
همسر شهید می گوید، ایشان هیچگاه به من دستور نداد و امر نکرد و هرگز از من و فرزندانمان نخواست که کاری برایش انجام دهیم او همواره خودش کارهایش را انجام می داد.
به عنوان مثال اگر یادمان می رفت سر سفره آب بیاوریم خودش بلند می شد و آب می آورد و هرگز راضی نمی شد کسی برایش کاری انجام دهد.
وی همسرش را مردی نمونه می داند و می گوید، گاهی که کارم زیاد بود و یا شرایط جسمی خوبی نداشتم، همسرم تمام کارهای خانه را انجام می داد به طوری که دیگران را متحیر می کرد.
وی می گوید، همسرم حتی اجازه شستن جوراب هایش را به من نمی داد و من گاهی اوقات که می خواستم خدمتی به او بکنم بدون اینکه متوجه شود جوراب هایش را می شستم اما شهید جمالی بعد از متوجه شدن می گفت، شما وظیفه نداری جوراب های من را بشوری.
همسر شهید جمالی معتقد است، خدا انسانها را به طریق مختلف آزمایش و بعد از آن قسمت و نصیبش را مشخص می کند و الحق که شهدا سرفراز از این آزمایش ها بیرون می آیند که سهم شان شهادت می شود.
وی می گوید: خدا خیلی موقعیت های دنیایی را برای امتحان سر راه وی قرار می داد اما او به همه چیز دنیا پشت پا زد و راه خدا را برگزید.
وی به نقل از سردار سرلشکر حاج قاسم سلیمانی گفت، 'شما همیشه سعی کنید با یک شهید انس بگیرید تا شهید هم به شما کمک کند.' و من همیشه در کارهایم از شهدا کمک می گیرم.
همسر سردار شهید جمالی زاده ادامه داد: همسرم به نماز اول وقت خیلی اهمیت می داد اگر بیرون بودیم خودش را به مسجد می رساند، حتی نماز صبح را نیز در مسجد می خواند.
وی ادامه داد: نماز شب همسرم ترک نمی شد یادم است زمانی که به روستا می رفتیم در هوای سرد نیمه شب برای نماز شب آماده می شد و این برای اطرافیان شهید درس بزرگی بود.
همسر شهید جمالی زاده خواندن و تفسیر قرآن را از جمله علایق شدید همسرش عنوان کرد و گفت: وی به نهج البلاغه علاقه زیادی داشت و گاهی جملات قصار حضرت علی (ع) را می نوشت و به دیگران هدیه می داد و فرمایشات مولای متقیان را در مورد پستی دنیا تابلو می کرد.
**شهید جمالی زاده تابع ولی فقیه بود
وی به صله ارحام اهمیت می داد، تابع ولی فقیه بود و سردار سرلشکر سلیمانی نیز در مراسم تشییع همسرم گفت، در زمانه ای که برخی دنبال سیاست و پست و مقام هستند شهید جمالی چشم هایش به لب های رهبری دوخته شده بود.
همسر سردار شهید جمالی زاده ادامه داد: همسرم معتقد بود اسلام مرز ندارد و هدفش را تنها دفاع از خاک کشور نمی دانست.
** گربه ای که بعد از شهادت همسرم دیگر به خانه ما نیامد
یک گربه زمان پهن شدن سفره پشت در اتاقمان می نشست، شهید غذایش را تا آخر نمی خورد و بعد ته مانده غذایش را جلوی گربه می ریخت.
حدود یک هفته بعد از شهادت همسرم با اینکه ما هم به گربه غذا می دادیم اما رفت و دیگر برنگشت.
یک دفعه یک پرنده روی کولر خانه لانه کرده و تخم گذاشته بود، شهید هر روز خود را موظف می دانست برای پرنده دانه بریزد.
** شهید جمالی زاده زندگی خیلی ها را تغییر داده بود
وی گفت: بارها بعد از شهادت همسرم با افرادی روبرو شدم که می گفتند نوع نگرش و زندگی سردار شهید جمالی زاده، زندگی و منش ما را تغییر داده است.
از زبان خود شهید شنیدم زمانی که به عنوان راوی با دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی به مناطق جنگی و عملیاتی رفته بود به سایر راویان تاکید کرده بود که با دانشجویان خانمی که بد حجاب هستند با خوبی و ملاطفت رفتار کنند.
او می گفت، بعد از اینکه به مناطق عملیاتی رسیدیم و روایت های مختلفی را از جنگ و شهدا برای دانشجویان گفتم موضوع را به بحث حجاب کشاندم و از دلایل و مزایای حجاب برای افراد سخن گفتم که بیشتر دانشجویان پذیرفتند و چفیه هایی را که به آنها داده بودیم به عنوان روسری به شکلی بهتر از قبل روی سرشان انداختند.
وی ادامه داد: شهید معتقد بود افراد بدحجاب اگر بفهمند حجاب برای حفظ و مصونیت آنها است خودشان به آن عمل می کنند.
** همسرم در لحظه لحظه زندگی ما حضور دارد
پسرم مهندسی کامپیوتر دانشگاه مشهد قبول شد من هم برای اینکه تنها بودم پذیرفتم با وی به مشهد بیایم، شبی که وسایل مان را می آوردیم خیلی خسته شدم.
وی ادامه داد: همان شب در خواب دیدم همسرم نیز با ما به مشهد آمده است، ناگهان صدای بسته شدن در مرا بیدار کرد و من سراسیمه بلند شدم و همسرم را صدا زدم 'محمد چی شده؟' کمی بعد یادم آمد جسم او سالهاست ما را ترک کرده است.
** وصلت دوباره ای که رد پای شهید در آن دیده می شد
وی گفت: همسرم به رفت و آمد و صله ارحام زیاد اهمیت می داد، چند روز قبل از مراسم هفتم شهید یکی از آشنایان که سالها با خواهرش قهر بود به من زنگ زد و گفت، می خواهم به دیدار شما بیایم.
وی ادامه داد: آن روز خواهر آن فرد هم به خانه ما آمد و این 2 نفر بعد از سالها با یکدیگر آشتی کردند من آن روز هم همان عطر را احساس کردم به طوری که اطرافیان هم متوجه بوی عطر شدند و من این وصلت را نیز از برکت خون شهید می دانم.
**همسرم از اسراف کردن بیزار بود
وی از اسراف بیزار بود و می گفت: اضافه غذا را در سطل زباله نریزید بلکه آن را جایی قرار دهید که پرنده ها بتوانند استفاده کنند.
در مراسم هفتم وی غذا زیادی درست شده بود، غذاها را بسته بندی کرده و داخل پارکینگ گذاشته بودیم تا زمانی که غذاها داخل پارکینگ بود همان بوی عطر را آنجا احساس می کردم، می دانستم همسرم اسراف شدن غذا را نمی پسندد برای همین سریع غذاها را به خیریه فرستادیم و بعد از آن آنجا دیگر بوی عطری نمی آمد.
** هر کس باید به وظیفه خود عمل کند
دفعه اول که همسرم می خواست به سوریه برود 2 دختر و پسرم بسیار بی قراری کردند.
دخترم گریه می کرد و به پدرش می گفت، نمیشه شما نروی و همسرم پاسخ داد: هر کس وظیفه ای دارد و باید انجام دهد.
آماده شدیم وی را تا فرودگاه همراهی کنیم، پسرم به درخواست خواهرانش ماند تا پشت سر پدرش آب بریزید تا زود به خانه برگردد.
دخترهایم گریه و بیقراری می کردند، همسرم از بیقراری فرزندانم ناراحت بود برای همین زمانی که فرودگاه رسیدیم نگذاشت از ماشین پیاده شویم اما من پیاده شدم و رو به همسرم گفتم اگر شهید شدی ما را هم شفاعت کن و شهید نگاهم کرد، خندید و رفت.
سرانجام همسرم بعد از 55 روز آمد، دخترهایم نیز به شوق دیدار پدر آمدند، گریه می کردند و از پدرشان می خواستند دیگر نرود، دامادم می گفت، زندگی ما تعطیل شده و همسرم شب روز نگران سلامتی شماست و تمام وقت اخبار سوریه را دنبال می کند.
شهید در جواب فرزندم که می گفت نرو گفت: دخترم از مادرت یاد بگیر، او از من خواسته اگر شهید شدم او را نیز شفاعت کنم و من خیلی وقت ها به این روحیه مادرتان فکر و افتخار کردم.
همسر شهید ادامه داد: شهید جمالی زاده سفارش می کرد اگر شهید شدم برای من گریه نکنید با او شوخی می کردم و می گفتم شهادت شرایط سختی دارد کو تا شما شهید بشوی.
** آخرین نفرهایی بودم که خبر شهادت همسرم را شنیدم
دفعه بعد که همسرم به سوریه رفت باز هم یک روز در میان زنگ می زد و احوالپرسی می کرد .
دفعه آخر نزدیک تولد پسرم بود که زنگ زد با او برای خرید هدیه مشورت کردم و او تاکید کرد: من همه چیز زندگی را به دست خودت سپرده ام.
وی گفت: دو سه روز زنگ نزده بود خیلی منتظرش بودم، بیقرار بودم.
یک روز بعد از اینکه پسرم را به کلاس رساندم به خانه برگشتم یکی از آشناهایمان پشت در خانه ما به انتظار من ایستاده بود. دیدن وی در آن وقت روز دلم را لرزاند جلوتر آمدم که در همین زمان یکی از دوستان همسرم نیز سر رسید و در حالی که فکر می کرد من هم از شهادت همسرم مطلع هستم از من شناسنامه و کارت ملی شهید را خواست.
من که نگرانی سرتاپایم را گرفته بود تمام عصبانیت و ناراحتیم را سر او خالی کردم و گفتم چرا باید شناسنامه وی را از من بخواهید و بعد از اندکی نگرانیم شدت گرفت و شکم به یقین تبدیل شد.
بعدها فهمیدم همه اقوام و آشنایان ما از شهادت همسرم با خبر بودند اما به سفارش سردار حاج قاسم سلیمانی قرار بوده تا لحظات آخر که پیکر شهید به وطن نرسیده به ما چیزی نگویند.
یکی از رزمندگان سپاه اسلام که برغم سمت های مدیریتی تصمیم گرفت مدافع مظلومان باشد سردار محمد جمالی پاقلعه بود که تصمیم گرفت با پشت کردن به دنیا به دفاع از مسلمانان در مقابل تروریست ها بپردازند و مدافع حریم حرم حضرت زینب (س) باشد.
سردار محمد جمالی پاقلعه از پیشکسوتان انقلاب اسلامی و دفاع مقدس در دفاع از حریم اهل بیت(ع) و ولایت در سوریه به شهادت رسید.
جمالی از یادگاران دوران هشت سال دفاع مقدس و از جمله فرمانده گردانها و فرمانده محورهای لشکر خط شکن ثارالله بود.
وی بعد از جنگ تحمیلی در قرارگاه قدس سپاه در جنوب شرق و در سالهای اخیر در ستاد مبارزه با قاچاق کالا در استانداری کرمان به فعالیت مشغول بود.
سردار شهید جمالی با توجه به هجوم دشمنان اسلام خصوصا آمریکای جنایتکار به کشورهای مسلمان و هجوم همه جانبه وهابیون، سلفی ها و تکفیری ها به حریم اهل بیت (ع) داوطلب دفاع از حریم مقدس حضرت زینب (س) شد و در این راه به فیض عظیم شهادت نائل آمد.
محمد جمالی در سال 1342 در پاقلعه در شهرستان شهربابک در استان کرمان به دنیا آمد.
وی جانباز جنگ ایران و عراق و از اعضای لشکر ثارالله کرمان بود. او در چندین عملیات از جمله طریق القدس، فتح المبین، بیت المقدس، رمضان، والفجر هشت، کربلای یک، چهار و پنج شرکت کرد و چندین بار مجروح شد.
وی سرانجام در مرداد 1392 در جریان جنگ داخلی سوریه به مقام والای شهادت نائل آمد و در 14 آبان 1392 در شهر کرمان به خاک سپرده شد.
گزارش از: نجمه حسنی*
3029/ 5054
خودش حج تمتع را تجربه کرده بود لذا آرزو داشت من هم این سفر را در زندگی ام داشته باشم و همیشه تاکید داشت قبل از سفر به حج تمتع یک سفر حج عمره را در زندگی تجربه کن.
مریم جمالی از رویای صادقه و خاطرات زیبا و شنیدنی اش با همسر شهیدش سردار محمد جمالی پاقلعه مدافع حرم می گوید: خواب چشمان خسته ام را گرفته بود، روز و شب ها بعد از شهادت همسرم خواب راحتی نداشتم، سرم را که روی بالش گذاشتم به خواب رفتم، حالا حدود 2 ماه از نبودن و شهادت می گذشت.
در خواب همسرم را دیدم، بسیار خوشحال شدم، در عالم رویا می دانستم او شهید شده با همان مهربانی خاصش از من سئوال کرد؟ چه کاری دوست داری برایت انجام دهم؟ و من در پاسخش گفتم مگر شما می توانی کاری انجام دهی؟
همسر شهیدم در خواب لبخندی زد و گفت، به خاطر برخی کارهایی که در دنیا انجام داده ام، این اجازه را دارم که کاری برایت انجام دهم و من بی وقفه و سراسیمه در حالی که می ترسیدم زمان را از دست بدهم گفتم، من دوست دارم به مکه بروم، زیارت سوریه و کربلا را می خواهم و ناگهان از خواب بیدار شدم.
2 روز بعد از آن شب، اعضای بسیج مسجد خاتم الانبیاء به منزل ما آمدند و از من خواستند خاطره یا خوابی که در مورد شهید جمالی دیده ام را برایشان تعریف کنم.
خواب آن شب را از یاد برده بودم و هنوز برای کسی تعریف نکرده بودم، ناگهان یاد آن خواب افتادم و خواستم آن خواب را تعریف کنم که تلفنم زنگ خورد و من از حضور جمع عذرخواهی کردم و جواب دادم.
فردی که پشت خط تلفنم بود گفت، شما برای مراسم حج عمره دعوت شده اید و من همان لحظه به عظمت و حقانیت شهدا بیش از پیش ایمان آوردم.
** شهید جمالی دیگران را در همه امور به خودش ترجیح می داد
همسر شهید جمالی ادامه داد: وی انسان افتاده ای بود که غرور و خودبینی نداشت و همواره دیگران را بر خود در کارهای خیر ترجیح می داد.
او هرگز دنبال پست، مقام و پول دنیا نبود و کارهای خود را برای رضای خدا انجام می داد و به دیگران نیز نصیحت می کرد وظیفه تان را به نحو احسن انجام دهید و با همه تا جایی که می توانست مهربان و برای مردم ارزش قائل بود.
همسر شهید مدافع حرم در کرمان افزود: شهید جمالی زاده همواره سفارش می کرد بدی را با خوبی پاسخ بدهید لذا همواره کارهای بد دیگران را با محبت جواب می داد.
شهید جمالی زاده به ما سفارش می کرد باید هدفمان در انجام امور خدا باشد و دنبال جبران و انتقام کارهای دیگران نباشیم.
وی معتقد است، اگر شهید جمالی زاده و دیگر شهدا به مقام رفیع شهادت نائل نمی شدند حقشان در دنیا ادا نمی شد.
وی که 27 سال با همسر شهیدش زندگی کرده است می گوید: افسوس می خورم کاش قدرش را بیشتر دانسته بودم.
**سرتاسر زندگی همسرم خاطره است
شهید جمالی زاده که آبان سال 92 در سوریه نزدیک حرم حضرت زینب (س) شهد شهادت نوشید ،تمام زندگی اش از دیدگاه همسر و فرزندانش خاطره است.
همسر شهید می گوید، ایشان هیچگاه به من دستور نداد و امر نکرد و هرگز از من و فرزندانمان نخواست که کاری برایش انجام دهیم او همواره خودش کارهایش را انجام می داد.
به عنوان مثال اگر یادمان می رفت سر سفره آب بیاوریم خودش بلند می شد و آب می آورد و هرگز راضی نمی شد کسی برایش کاری انجام دهد.
وی همسرش را مردی نمونه می داند و می گوید، گاهی که کارم زیاد بود و یا شرایط جسمی خوبی نداشتم، همسرم تمام کارهای خانه را انجام می داد به طوری که دیگران را متحیر می کرد.
وی می گوید، همسرم حتی اجازه شستن جوراب هایش را به من نمی داد و من گاهی اوقات که می خواستم خدمتی به او بکنم بدون اینکه متوجه شود جوراب هایش را می شستم اما شهید جمالی بعد از متوجه شدن می گفت، شما وظیفه نداری جوراب های من را بشوری.
همسر شهید جمالی معتقد است، خدا انسانها را به طریق مختلف آزمایش و بعد از آن قسمت و نصیبش را مشخص می کند و الحق که شهدا سرفراز از این آزمایش ها بیرون می آیند که سهم شان شهادت می شود.
وی می گوید: خدا خیلی موقعیت های دنیایی را برای امتحان سر راه وی قرار می داد اما او به همه چیز دنیا پشت پا زد و راه خدا را برگزید.
وی به نقل از سردار سرلشکر حاج قاسم سلیمانی گفت، 'شما همیشه سعی کنید با یک شهید انس بگیرید تا شهید هم به شما کمک کند.' و من همیشه در کارهایم از شهدا کمک می گیرم.
همسر سردار شهید جمالی زاده ادامه داد: همسرم به نماز اول وقت خیلی اهمیت می داد اگر بیرون بودیم خودش را به مسجد می رساند، حتی نماز صبح را نیز در مسجد می خواند.
وی ادامه داد: نماز شب همسرم ترک نمی شد یادم است زمانی که به روستا می رفتیم در هوای سرد نیمه شب برای نماز شب آماده می شد و این برای اطرافیان شهید درس بزرگی بود.
همسر شهید جمالی زاده خواندن و تفسیر قرآن را از جمله علایق شدید همسرش عنوان کرد و گفت: وی به نهج البلاغه علاقه زیادی داشت و گاهی جملات قصار حضرت علی (ع) را می نوشت و به دیگران هدیه می داد و فرمایشات مولای متقیان را در مورد پستی دنیا تابلو می کرد.
**شهید جمالی زاده تابع ولی فقیه بود
وی به صله ارحام اهمیت می داد، تابع ولی فقیه بود و سردار سرلشکر سلیمانی نیز در مراسم تشییع همسرم گفت، در زمانه ای که برخی دنبال سیاست و پست و مقام هستند شهید جمالی چشم هایش به لب های رهبری دوخته شده بود.
همسر سردار شهید جمالی زاده ادامه داد: همسرم معتقد بود اسلام مرز ندارد و هدفش را تنها دفاع از خاک کشور نمی دانست.
** گربه ای که بعد از شهادت همسرم دیگر به خانه ما نیامد
یک گربه زمان پهن شدن سفره پشت در اتاقمان می نشست، شهید غذایش را تا آخر نمی خورد و بعد ته مانده غذایش را جلوی گربه می ریخت.
حدود یک هفته بعد از شهادت همسرم با اینکه ما هم به گربه غذا می دادیم اما رفت و دیگر برنگشت.
یک دفعه یک پرنده روی کولر خانه لانه کرده و تخم گذاشته بود، شهید هر روز خود را موظف می دانست برای پرنده دانه بریزد.
** شهید جمالی زاده زندگی خیلی ها را تغییر داده بود
وی گفت: بارها بعد از شهادت همسرم با افرادی روبرو شدم که می گفتند نوع نگرش و زندگی سردار شهید جمالی زاده، زندگی و منش ما را تغییر داده است.
از زبان خود شهید شنیدم زمانی که به عنوان راوی با دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی به مناطق جنگی و عملیاتی رفته بود به سایر راویان تاکید کرده بود که با دانشجویان خانمی که بد حجاب هستند با خوبی و ملاطفت رفتار کنند.
او می گفت، بعد از اینکه به مناطق عملیاتی رسیدیم و روایت های مختلفی را از جنگ و شهدا برای دانشجویان گفتم موضوع را به بحث حجاب کشاندم و از دلایل و مزایای حجاب برای افراد سخن گفتم که بیشتر دانشجویان پذیرفتند و چفیه هایی را که به آنها داده بودیم به عنوان روسری به شکلی بهتر از قبل روی سرشان انداختند.
وی ادامه داد: شهید معتقد بود افراد بدحجاب اگر بفهمند حجاب برای حفظ و مصونیت آنها است خودشان به آن عمل می کنند.
** همسرم در لحظه لحظه زندگی ما حضور دارد
پسرم مهندسی کامپیوتر دانشگاه مشهد قبول شد من هم برای اینکه تنها بودم پذیرفتم با وی به مشهد بیایم، شبی که وسایل مان را می آوردیم خیلی خسته شدم.
وی ادامه داد: همان شب در خواب دیدم همسرم نیز با ما به مشهد آمده است، ناگهان صدای بسته شدن در مرا بیدار کرد و من سراسیمه بلند شدم و همسرم را صدا زدم 'محمد چی شده؟' کمی بعد یادم آمد جسم او سالهاست ما را ترک کرده است.
** وصلت دوباره ای که رد پای شهید در آن دیده می شد
وی گفت: همسرم به رفت و آمد و صله ارحام زیاد اهمیت می داد، چند روز قبل از مراسم هفتم شهید یکی از آشنایان که سالها با خواهرش قهر بود به من زنگ زد و گفت، می خواهم به دیدار شما بیایم.
وی ادامه داد: آن روز خواهر آن فرد هم به خانه ما آمد و این 2 نفر بعد از سالها با یکدیگر آشتی کردند من آن روز هم همان عطر را احساس کردم به طوری که اطرافیان هم متوجه بوی عطر شدند و من این وصلت را نیز از برکت خون شهید می دانم.
**همسرم از اسراف کردن بیزار بود
وی از اسراف بیزار بود و می گفت: اضافه غذا را در سطل زباله نریزید بلکه آن را جایی قرار دهید که پرنده ها بتوانند استفاده کنند.
در مراسم هفتم وی غذا زیادی درست شده بود، غذاها را بسته بندی کرده و داخل پارکینگ گذاشته بودیم تا زمانی که غذاها داخل پارکینگ بود همان بوی عطر را آنجا احساس می کردم، می دانستم همسرم اسراف شدن غذا را نمی پسندد برای همین سریع غذاها را به خیریه فرستادیم و بعد از آن آنجا دیگر بوی عطری نمی آمد.
** هر کس باید به وظیفه خود عمل کند
دفعه اول که همسرم می خواست به سوریه برود 2 دختر و پسرم بسیار بی قراری کردند.
دخترم گریه می کرد و به پدرش می گفت، نمیشه شما نروی و همسرم پاسخ داد: هر کس وظیفه ای دارد و باید انجام دهد.
آماده شدیم وی را تا فرودگاه همراهی کنیم، پسرم به درخواست خواهرانش ماند تا پشت سر پدرش آب بریزید تا زود به خانه برگردد.
دخترهایم گریه و بیقراری می کردند، همسرم از بیقراری فرزندانم ناراحت بود برای همین زمانی که فرودگاه رسیدیم نگذاشت از ماشین پیاده شویم اما من پیاده شدم و رو به همسرم گفتم اگر شهید شدی ما را هم شفاعت کن و شهید نگاهم کرد، خندید و رفت.
سرانجام همسرم بعد از 55 روز آمد، دخترهایم نیز به شوق دیدار پدر آمدند، گریه می کردند و از پدرشان می خواستند دیگر نرود، دامادم می گفت، زندگی ما تعطیل شده و همسرم شب روز نگران سلامتی شماست و تمام وقت اخبار سوریه را دنبال می کند.
شهید در جواب فرزندم که می گفت نرو گفت: دخترم از مادرت یاد بگیر، او از من خواسته اگر شهید شدم او را نیز شفاعت کنم و من خیلی وقت ها به این روحیه مادرتان فکر و افتخار کردم.
همسر شهید ادامه داد: شهید جمالی زاده سفارش می کرد اگر شهید شدم برای من گریه نکنید با او شوخی می کردم و می گفتم شهادت شرایط سختی دارد کو تا شما شهید بشوی.
** آخرین نفرهایی بودم که خبر شهادت همسرم را شنیدم
دفعه بعد که همسرم به سوریه رفت باز هم یک روز در میان زنگ می زد و احوالپرسی می کرد .
دفعه آخر نزدیک تولد پسرم بود که زنگ زد با او برای خرید هدیه مشورت کردم و او تاکید کرد: من همه چیز زندگی را به دست خودت سپرده ام.
وی گفت: دو سه روز زنگ نزده بود خیلی منتظرش بودم، بیقرار بودم.
یک روز بعد از اینکه پسرم را به کلاس رساندم به خانه برگشتم یکی از آشناهایمان پشت در خانه ما به انتظار من ایستاده بود. دیدن وی در آن وقت روز دلم را لرزاند جلوتر آمدم که در همین زمان یکی از دوستان همسرم نیز سر رسید و در حالی که فکر می کرد من هم از شهادت همسرم مطلع هستم از من شناسنامه و کارت ملی شهید را خواست.
من که نگرانی سرتاپایم را گرفته بود تمام عصبانیت و ناراحتیم را سر او خالی کردم و گفتم چرا باید شناسنامه وی را از من بخواهید و بعد از اندکی نگرانیم شدت گرفت و شکم به یقین تبدیل شد.
بعدها فهمیدم همه اقوام و آشنایان ما از شهادت همسرم با خبر بودند اما به سفارش سردار حاج قاسم سلیمانی قرار بوده تا لحظات آخر که پیکر شهید به وطن نرسیده به ما چیزی نگویند.
یکی از رزمندگان سپاه اسلام که برغم سمت های مدیریتی تصمیم گرفت مدافع مظلومان باشد سردار محمد جمالی پاقلعه بود که تصمیم گرفت با پشت کردن به دنیا به دفاع از مسلمانان در مقابل تروریست ها بپردازند و مدافع حریم حرم حضرت زینب (س) باشد.
سردار محمد جمالی پاقلعه از پیشکسوتان انقلاب اسلامی و دفاع مقدس در دفاع از حریم اهل بیت(ع) و ولایت در سوریه به شهادت رسید.
جمالی از یادگاران دوران هشت سال دفاع مقدس و از جمله فرمانده گردانها و فرمانده محورهای لشکر خط شکن ثارالله بود.
وی بعد از جنگ تحمیلی در قرارگاه قدس سپاه در جنوب شرق و در سالهای اخیر در ستاد مبارزه با قاچاق کالا در استانداری کرمان به فعالیت مشغول بود.
سردار شهید جمالی با توجه به هجوم دشمنان اسلام خصوصا آمریکای جنایتکار به کشورهای مسلمان و هجوم همه جانبه وهابیون، سلفی ها و تکفیری ها به حریم اهل بیت (ع) داوطلب دفاع از حریم مقدس حضرت زینب (س) شد و در این راه به فیض عظیم شهادت نائل آمد.
محمد جمالی در سال 1342 در پاقلعه در شهرستان شهربابک در استان کرمان به دنیا آمد.
وی جانباز جنگ ایران و عراق و از اعضای لشکر ثارالله کرمان بود. او در چندین عملیات از جمله طریق القدس، فتح المبین، بیت المقدس، رمضان، والفجر هشت، کربلای یک، چهار و پنج شرکت کرد و چندین بار مجروح شد.
وی سرانجام در مرداد 1392 در جریان جنگ داخلی سوریه به مقام والای شهادت نائل آمد و در 14 آبان 1392 در شهر کرمان به خاک سپرده شد.
گزارش از: نجمه حسنی*
3029/ 5054
کپی شد