این فعال رسانه ای در مطلب خود چنین آورده است : پس از آن‌که این لبخند شیرین را دیدم و این تصویر رقم خورد، ذهنم بی‌اختیار راه آبادی‌های از یادرفته را در پیش گرفت.
روستای زیبا و کوهستانی «بوج» سال‌هاست فراموش شده است. جوان‌‌ترهای ده کوچ کرده و رفته‌اند. مردان و زنان سپید موی روستا، اما با همین یادها نفس خود را چاق می‌کنند.
عصرهای ابری‌ و سترون‌ بهار، پیام‌های دل‌تنگی می‌‌دهند. با این خشکی زمین، حالا که کشت‌و دامی نمانده، کجا می‌توانم بروم؟ برای همین است که بارخستگی‌ام را روی لبه‌ی درگاه خانه و هوای دل‌چسب کوچه‌مان می‌گذارم.‌ این‌جا می‌توانم با نسیم، آفتاب، آسمان، خاک، و همراهان جوانی‌ام از هر دری گپ‌های خودمانی بزنم.
هیچ‌چیز به اندازه‌ی یاد روزهای سپری شده خستگی را تن من نمی‌برد. یادهایی که با پای پیاده فرسنگ‌ها راه در این کوه و کمرها می‌رفتم. آب چشمه‌ها آن‌قدر پر سر و صدا بود که سنگ آسیاب بوج را می‌گرداند؛ و ما به نوبت گندم‌ خود را آرد می‌کردیم. یادش بخیر؛ توتستان این‌جا هیچ سالی از نفس نمی‌افتاد. در همین ده آدم‌هایی بود که سه گله را اداره می‌کردند. یاد باد، آن سفره‌های پربرکتی که بوی نان گرم و ماست‌های تازه می‌دادند.
این حکایت‌های خوش تا کجا و کی ادامه خواهد یافت؟ باران اگر به کوهستان نبارد، ما و یادهامان ذره ذره آب نمی‌شویم؟
5054
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.