به گزارش ایرنا، غریبی واژه خسته ای است که وقتی با جانت عجین می شود تنهایی و غصه اش را با تمام وجود و به پهنای دل کندن از بازیچه های زمینی و بهانه های کوچک درک می کنی و به دنبال تکیه گاهی از جنس نور و مهربانی هستی که بر آن تکیه زنی، به دنبال آسمانی بی انتها و به دنبال غریبی غریب نواز...
آنجا برای کبوترها که گندم می ریزی، در خود می شکنی و به حال کبوترهایی که هر روز با بال و پر سپید خود بر گرد گنبد طلایی 'علی ابن موسی الرضا' می چرخند، غبطه می خوری.
اینجا مشهد است، اینجا باید با اشک چشم غبار از دل برگیری تا زلال وجودت معنای حقیقی آسمان را دریابد و بدانی که تنها نیستی...
وقتی به رسم فاصله ها دورم و به رسم یاد نزدیک، آرام آرام زمزمه می کنم که مولایم! دلم برای یک لحظه نشستن در صحن حرمت تنگ شده، دلم بی تاب است، و قلبم آرام نمی گیرد.
یا رضا (ع)! واژه ها برای تفسیر لحظه ای از آرامش ارادت به آستانت غوغا کرده اند، بهار می گوید من معنای تولد دوباره ام و تو آنگاه که دل به پنجره های ضریحش گره می زنی، جانی دوباره می گیری، پس مرا بسرای....
آسمان جان زلالش را به گواه آورده که اشک های غربت، نامه های دلتنگی و نگاه های بارانی بسیاری را دیده و می توان از صفای زلالش برای توصیف مهربانیت بهره جست و عشق با سوگند صداقت آمده که تو معنای عشقی ....
ای غریب غریب نواز! بهار و آسمان و عشق بهانه اند، بهانه های کوچک دنیای من که در معنا کردن حتی ذره ای از آستان بزرگیت ناتوانند.
ای خورشید آرمیده در طوس! دستهای خالی ام، آسمان ابری دلم و نگاه بارانی ام برایت خبر آورده که از تنهایی و غربت در خود شکسته ام، از سنگینی بار گناهم شرمسارم و دلم برای زلالی کودکی ها تنگ شده است...
یا علی ابن موسی الرضا! آمده ام، غریب و تنها، نگاهم اشکبار و شانه هایم سنگین از بار گناه است، اما امید دارم، من به لطف و مهربانی ات، به غریب نوازی ات و به شفاعتت امید دارم و تا امید دارم زنده ام....
مولایم! آب سقاخانه ات را به لب های تشنه حسین (ع) سوگند داده ام تا عطش زمزمه نامت، تکرار یادت و توسل به درگاهت را از وجودم نگیرد.
یا رضا (ع)! کبوترهای حرمت را به غربت کبوترهای بقیع سوگند داده ام که دعاگویم باشند تا گم نشوم و جز در راه مستقیم گام نگذارم.
رضا جان! گدای کویت شده ام و می دانم دست رد به سینه احدی نمی زنی و آرزویم این است که به واسطه مقربان درگاهت من سراپا تقصیر را به میهمانی الفت خود و خاندان گرامیت دعوت کنی....
باشد که غریب نمانم...
خبرنگار: سمیه حسن شاهی ** انتشار دهنده: نجمه حسنی*
7440/3029
آنجا برای کبوترها که گندم می ریزی، در خود می شکنی و به حال کبوترهایی که هر روز با بال و پر سپید خود بر گرد گنبد طلایی 'علی ابن موسی الرضا' می چرخند، غبطه می خوری.
اینجا مشهد است، اینجا باید با اشک چشم غبار از دل برگیری تا زلال وجودت معنای حقیقی آسمان را دریابد و بدانی که تنها نیستی...
وقتی به رسم فاصله ها دورم و به رسم یاد نزدیک، آرام آرام زمزمه می کنم که مولایم! دلم برای یک لحظه نشستن در صحن حرمت تنگ شده، دلم بی تاب است، و قلبم آرام نمی گیرد.
یا رضا (ع)! واژه ها برای تفسیر لحظه ای از آرامش ارادت به آستانت غوغا کرده اند، بهار می گوید من معنای تولد دوباره ام و تو آنگاه که دل به پنجره های ضریحش گره می زنی، جانی دوباره می گیری، پس مرا بسرای....
آسمان جان زلالش را به گواه آورده که اشک های غربت، نامه های دلتنگی و نگاه های بارانی بسیاری را دیده و می توان از صفای زلالش برای توصیف مهربانیت بهره جست و عشق با سوگند صداقت آمده که تو معنای عشقی ....
ای غریب غریب نواز! بهار و آسمان و عشق بهانه اند، بهانه های کوچک دنیای من که در معنا کردن حتی ذره ای از آستان بزرگیت ناتوانند.
ای خورشید آرمیده در طوس! دستهای خالی ام، آسمان ابری دلم و نگاه بارانی ام برایت خبر آورده که از تنهایی و غربت در خود شکسته ام، از سنگینی بار گناهم شرمسارم و دلم برای زلالی کودکی ها تنگ شده است...
یا علی ابن موسی الرضا! آمده ام، غریب و تنها، نگاهم اشکبار و شانه هایم سنگین از بار گناه است، اما امید دارم، من به لطف و مهربانی ات، به غریب نوازی ات و به شفاعتت امید دارم و تا امید دارم زنده ام....
مولایم! آب سقاخانه ات را به لب های تشنه حسین (ع) سوگند داده ام تا عطش زمزمه نامت، تکرار یادت و توسل به درگاهت را از وجودم نگیرد.
یا رضا (ع)! کبوترهای حرمت را به غربت کبوترهای بقیع سوگند داده ام که دعاگویم باشند تا گم نشوم و جز در راه مستقیم گام نگذارم.
رضا جان! گدای کویت شده ام و می دانم دست رد به سینه احدی نمی زنی و آرزویم این است که به واسطه مقربان درگاهت من سراپا تقصیر را به میهمانی الفت خود و خاندان گرامیت دعوت کنی....
باشد که غریب نمانم...
خبرنگار: سمیه حسن شاهی ** انتشار دهنده: نجمه حسنی*
7440/3029
کپی شد