حاج کبری زنی 63 ساله اهل رفسنجان روز دوشنبه در رابطه با 15 خرداد سال 42 در گفت و گو با خبرنگار ایرنا به بیان خاطره ای از ان زمان پرداخت .
وی گفت : سالهای دور اواخر هر بهار، اهالی روستای عباس آباد آقاغفور جمع می شدند و با یک دستگاه مینی بوس به مشهد مقدس برای زیارت امام هشتم سفر می کردند طی این مسافرت حتما سه روز ابتدای این سفر را اختصاص می دادند به زیارت حرم حضرت معصومه در شهر مقدس قم.
من 9 سالم بود که دهم خرداد سال 42 با پدرم مرحوم حاج محمد آخوندی و حدود 30 نفر از اهالی و همسایه های این روستا با مینی بوس راهی این سفر شدیم.
** بیداری از خواب غفلت
این بانو اهل رفسنجان ادامه داد: اواخر روز دوازدهم به قم رسیدیم و شب را در مسافرخانه بیتوته کردیم و روز بعد نیز به زیارت حرم شاه عبدالعظیم رفتیم، شنیده هایی به گوشمان می رسید که امام خمینی (ره) سخنرانی های مختلفی در این چند روز در مکانهای مختلفی علیه شاه کرده است و قصد بیداری مردم از خواب غفلت را دارد.
به پدرم گفتم مگر خواب غفلت چیست که امام خمینی می خواهد مردم را از این خواب بیدار کند؟ پدرم در جواب به آرامی در گوشم گفت اینجا شهر روحانیون است و گویا روحانیون از جمله امام خمینی (ره) می خواهند علیه شاه شورش کنند و با ظلمی که شاه بر مردم می کند مانند ناامنی در شهرها و روستاها، فروختن بخش هایی از کشور به قیمت ناچیز به بیگانگان جهت تفریح خود و خانواده اش در خارج از کشور، نادیده گرفتن حقوق مستضعفان و ... مبارزه کنند، خیلی با صدای بلند صحبت نکنی من تو را امانت دارم و باید سالم به دست مادرت برگردانم، می ترسم شورشی اینجا شود و خدای ناکرده تو را از دست بدهم.
چون آن زمان مثل زمان حاضر نبود و امکانات و تلفن و خیلی چیزها وجود نداشت، اهالی عباس آباد هم اول از این صحبت های مردم ترسیده بودند و می گفتند اگر این اوضاع را می دانستیم به مسافرت نمی آمدیم .
خلاصه روز سیزدهم گذشت و روزچهاردهم از راه رسید می خواستیم به زیارت حرم حضرت معصومه برویم که اعلام حکومت نظامی کرده بودند و می گفتند امنیه ها در کوچه و بازار مراقبند تا کسی بیرون نیاید و علیه دولت شاهنشاهی حرکتی از خود نشان ندهد.
** پرداخت 10ریال برای ورود به فیضیه
روز 15 خرداد هم فرارسید، زمزمه هایی به گوش می رسید که می گفتند مدرسه فیضیه تعدادی روحانیون کشته شدند و از بقایای این جنجال خونین، امنیه برای عبرت گرفتن مردم دستور از شاه دارند تا به مردم اجازه بدهند برای تماشا حضور یابند.
ما اهالی عباس آباد هم راهی این مدرسه شدیم و برای ورود از هر کداممان یک 10 ریالی دریافت می کردند، آن زمان من 9 ساله بودم و چیزی سر در نمی آوردم، دست پدرم را محکم چسبیده بودم .جمعیت زیادی آمده بودند . اجساد کسانی هم که به شهادت رسیده بودند برده بودند بیرون از مدرسه اما آثار خون و تکه هایی از بدن های این کشته شدگان لابلای آجرهای حیات به چشم می خورد که دل هر انسانی را به درد می آورد و می گفتند که این روحانیون و انقلابیون را از پشت بام مدرسه به پایین پرت کرده بودند چون آنها علیه نظام شاهنشاهی فعالیت داشتند.
جمعیتی که آنجا بودند مخصوصا خانم ها زیر لب و آهسته شعار مرگ بر شاه پهلوی را سر می دادند و نمی توانستند با صدای بلند این شعار را سر دهند زیرا چند ردیف از امنیه ها و پلیس ها تفنگ به دست مراقب بودند تا کسی حرکتی نکند .
داخل کلاسهای این مدرسه نیز تعداد زیادی روحانیون و طلبه ها که درس می خواندند انگار در حصر بودند . من چشمم به گاری وسط حیات مدرسه افتاد پر از پوشالهای ارزن بود که لابلای این پوشالهای ارزن تعداد زیادی اسلحه و تفنگ وجود داشت که عمودی بودند و سر اینها از پوشالها بیرون بود. پدرم از یک طلبه جوان که کنج حیات نشسته بود پرسید: این گاری اسلحه برای چیست؟
طلبه آهسته در جواب گفت : روحانیون این مدرسه قصد داشتند اسلحه هایی را وارد مدرسه کنند تا شبانه با این اسلحه ها به جنگ با دولت شاهنشاهی و عوامل و دست اندرکاران شاه پهلوی بروند اما انگار جاسوسی مابین ما بود که خبر را به نظامی ها رسانده و انها نیز پس از تعقیب گاری، به این نقطه از مدرسه رسیدند و تعدادی را دستگیر کردند و گاری را توقیف نمودند و این آثار باقی مانده از شهادت روحانیون و این گاری پر از اسلحه به گفته شاه ، باید درس عبرتی برای مردم و مخالفان نظام شاهنشاهی باشد.
آن طلبه ادامه داد: اما ظلم هیچوقت پایدار نیست و یک روز خواهد رسید که ظلم شکست می خورد و اسلام و انقلاب به پیروزی می رسد.
ساعتی گذشت به زیارت حرم حضرت معصومه رفتیم در آنجا دیدیم که بر پیکر مطهر سید مصطفی خمینی فرزند ارشد امام خمینی(ره) نماز میت می خوانند و خیل عظیمی از مردم و روحانیون در این مراسم شرکت کرده بودند.
بعد از آن روز 16 خرداد به مشهد سفر کردیم که زمزمه های این روز و شهادت برخی روحانیون در مدرسه فیضیه قم همه شهر مشهد را پر کرده بود.
15 خرداد سال 42 مردم در اغلب نقاط کشور بر علیه نظام شاهنشاهی قیام کردند و در این قیام تعدادی به شهادت رسیدند.
15 سال بعد وقتی که سال 57 انقلاب اسلامی با مجاهدت های امام خمینی و دیگر روحانیون به پیروزی رسید به یاد حرف این طلبه افتادم که ظلم پایدار نیست و استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی چیزی است که مردم به خواسته شان رسیدند.
امروز بعد از گذشت 37 سال از عمر با برکت انقلاب اسلامی که این انقلاب نیز به کشورهای اسلامی هم صادر شده است، روز به روز بر امنیت این کشور ایران افزوده می شود و آوازه جمهوری اسلامی ایران همچون نوری بر تارک دنیا می درخشد.
7433/ 5054
خبرنگار:مریم رضایی** انتشار : بهنام احمدی *
وی گفت : سالهای دور اواخر هر بهار، اهالی روستای عباس آباد آقاغفور جمع می شدند و با یک دستگاه مینی بوس به مشهد مقدس برای زیارت امام هشتم سفر می کردند طی این مسافرت حتما سه روز ابتدای این سفر را اختصاص می دادند به زیارت حرم حضرت معصومه در شهر مقدس قم.
من 9 سالم بود که دهم خرداد سال 42 با پدرم مرحوم حاج محمد آخوندی و حدود 30 نفر از اهالی و همسایه های این روستا با مینی بوس راهی این سفر شدیم.
** بیداری از خواب غفلت
این بانو اهل رفسنجان ادامه داد: اواخر روز دوازدهم به قم رسیدیم و شب را در مسافرخانه بیتوته کردیم و روز بعد نیز به زیارت حرم شاه عبدالعظیم رفتیم، شنیده هایی به گوشمان می رسید که امام خمینی (ره) سخنرانی های مختلفی در این چند روز در مکانهای مختلفی علیه شاه کرده است و قصد بیداری مردم از خواب غفلت را دارد.
به پدرم گفتم مگر خواب غفلت چیست که امام خمینی می خواهد مردم را از این خواب بیدار کند؟ پدرم در جواب به آرامی در گوشم گفت اینجا شهر روحانیون است و گویا روحانیون از جمله امام خمینی (ره) می خواهند علیه شاه شورش کنند و با ظلمی که شاه بر مردم می کند مانند ناامنی در شهرها و روستاها، فروختن بخش هایی از کشور به قیمت ناچیز به بیگانگان جهت تفریح خود و خانواده اش در خارج از کشور، نادیده گرفتن حقوق مستضعفان و ... مبارزه کنند، خیلی با صدای بلند صحبت نکنی من تو را امانت دارم و باید سالم به دست مادرت برگردانم، می ترسم شورشی اینجا شود و خدای ناکرده تو را از دست بدهم.
چون آن زمان مثل زمان حاضر نبود و امکانات و تلفن و خیلی چیزها وجود نداشت، اهالی عباس آباد هم اول از این صحبت های مردم ترسیده بودند و می گفتند اگر این اوضاع را می دانستیم به مسافرت نمی آمدیم .
خلاصه روز سیزدهم گذشت و روزچهاردهم از راه رسید می خواستیم به زیارت حرم حضرت معصومه برویم که اعلام حکومت نظامی کرده بودند و می گفتند امنیه ها در کوچه و بازار مراقبند تا کسی بیرون نیاید و علیه دولت شاهنشاهی حرکتی از خود نشان ندهد.
** پرداخت 10ریال برای ورود به فیضیه
روز 15 خرداد هم فرارسید، زمزمه هایی به گوش می رسید که می گفتند مدرسه فیضیه تعدادی روحانیون کشته شدند و از بقایای این جنجال خونین، امنیه برای عبرت گرفتن مردم دستور از شاه دارند تا به مردم اجازه بدهند برای تماشا حضور یابند.
ما اهالی عباس آباد هم راهی این مدرسه شدیم و برای ورود از هر کداممان یک 10 ریالی دریافت می کردند، آن زمان من 9 ساله بودم و چیزی سر در نمی آوردم، دست پدرم را محکم چسبیده بودم .جمعیت زیادی آمده بودند . اجساد کسانی هم که به شهادت رسیده بودند برده بودند بیرون از مدرسه اما آثار خون و تکه هایی از بدن های این کشته شدگان لابلای آجرهای حیات به چشم می خورد که دل هر انسانی را به درد می آورد و می گفتند که این روحانیون و انقلابیون را از پشت بام مدرسه به پایین پرت کرده بودند چون آنها علیه نظام شاهنشاهی فعالیت داشتند.
جمعیتی که آنجا بودند مخصوصا خانم ها زیر لب و آهسته شعار مرگ بر شاه پهلوی را سر می دادند و نمی توانستند با صدای بلند این شعار را سر دهند زیرا چند ردیف از امنیه ها و پلیس ها تفنگ به دست مراقب بودند تا کسی حرکتی نکند .
داخل کلاسهای این مدرسه نیز تعداد زیادی روحانیون و طلبه ها که درس می خواندند انگار در حصر بودند . من چشمم به گاری وسط حیات مدرسه افتاد پر از پوشالهای ارزن بود که لابلای این پوشالهای ارزن تعداد زیادی اسلحه و تفنگ وجود داشت که عمودی بودند و سر اینها از پوشالها بیرون بود. پدرم از یک طلبه جوان که کنج حیات نشسته بود پرسید: این گاری اسلحه برای چیست؟
طلبه آهسته در جواب گفت : روحانیون این مدرسه قصد داشتند اسلحه هایی را وارد مدرسه کنند تا شبانه با این اسلحه ها به جنگ با دولت شاهنشاهی و عوامل و دست اندرکاران شاه پهلوی بروند اما انگار جاسوسی مابین ما بود که خبر را به نظامی ها رسانده و انها نیز پس از تعقیب گاری، به این نقطه از مدرسه رسیدند و تعدادی را دستگیر کردند و گاری را توقیف نمودند و این آثار باقی مانده از شهادت روحانیون و این گاری پر از اسلحه به گفته شاه ، باید درس عبرتی برای مردم و مخالفان نظام شاهنشاهی باشد.
آن طلبه ادامه داد: اما ظلم هیچوقت پایدار نیست و یک روز خواهد رسید که ظلم شکست می خورد و اسلام و انقلاب به پیروزی می رسد.
ساعتی گذشت به زیارت حرم حضرت معصومه رفتیم در آنجا دیدیم که بر پیکر مطهر سید مصطفی خمینی فرزند ارشد امام خمینی(ره) نماز میت می خوانند و خیل عظیمی از مردم و روحانیون در این مراسم شرکت کرده بودند.
بعد از آن روز 16 خرداد به مشهد سفر کردیم که زمزمه های این روز و شهادت برخی روحانیون در مدرسه فیضیه قم همه شهر مشهد را پر کرده بود.
15 خرداد سال 42 مردم در اغلب نقاط کشور بر علیه نظام شاهنشاهی قیام کردند و در این قیام تعدادی به شهادت رسیدند.
15 سال بعد وقتی که سال 57 انقلاب اسلامی با مجاهدت های امام خمینی و دیگر روحانیون به پیروزی رسید به یاد حرف این طلبه افتادم که ظلم پایدار نیست و استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی چیزی است که مردم به خواسته شان رسیدند.
امروز بعد از گذشت 37 سال از عمر با برکت انقلاب اسلامی که این انقلاب نیز به کشورهای اسلامی هم صادر شده است، روز به روز بر امنیت این کشور ایران افزوده می شود و آوازه جمهوری اسلامی ایران همچون نوری بر تارک دنیا می درخشد.
7433/ 5054
خبرنگار:مریم رضایی** انتشار : بهنام احمدی *
کپی شد