تنها کافی است تا به سخنان دونالد ترامپ توجه کرد آنوقت متوجه خواهیم شد که ارکان دکترین سیاست خارجی این میلیاردر آمریکایی حول چند حوزه ملی گرایی، نظامی گری، مبارزه با تروریسم و ناسیونالیسم اقتصادی می چرخد.
اساسیترین رکن دکترین ترامپ ملیگرایی با عنوان 'اول آمریکا' است که این شعار پیش از هر چیز یادآور انزواگرایی آمریکا در دوران پیش از جنگ جهانی دوم بوده با این وجود، ترامپ یک انزواگرا نیست، بلکه برعکس وی خواهان گسترش بودجه دفاعی آمریکا و حصول اطمینان از ابقای آمریکا به عنوان تنها ابرقدرت اقتصادی و نظامی جهان است با این وجود در نگاه ترامپ این شعار حمله به جهانی شدن است که نگاهش به جهانی شدن برگرفته از نگاه ناسیونالیستی وی می باشد که همگرایی اقتصادی را بازی برد و باخت می داند.
با وجود اینکه ترامپ مداخلات نظامی گذشته را نپذیرفته است اما این بدان معنا نیست که وی کبوتر صلح است، انتخاب گزینههای ترامپ از میان ژنرالها و مقامات ارشد امنیتی نشان دهنده درک ترامپ از قدرت نظامی است. همچنین وی در وعدههایش نیز به این مطلب با عنوان بازسازی ارتش اشاره کرده بود.
ترامپ در تمام طول مدت مبارزات انتخاباتی خود بر این باور بود که آمریکا نیاز به حفاظت از صنعت و کارگران آمریکایی دارد. ترامپ به طور مکرر چین را به دلیل اعمال تجاری ناعادلانه اش تهدید به عملکرد متقابل میکند. وی همچنین تولیدکنندگان خودرو و کارآفرینان در خارج از کشور را نیز تهدید کرد.
وی معتقد است که وظیفه اصلی سیاست خارجی اقتصاد است در حالی که روسای جمهور گذشته وظیفه اصلی را امنیت میدانستند.
اما سئوال این است که آیا امریکا با وجود چنین دکترین تهاجمی که با چین، ایران ، کره شمالی و دیگر کشورها در پیش گرفته است می تواند با وجود امضای تعهدات بین المللی و از سویی با یک اقتصادی پیر و کهنه به سرانجام برساند و آیا این سیاست های تهاجمی با اقتصاد قدرت های نوظهوری همچون چین و آسیای جنوب شرقی همخوانی دارد.
واقعیت این است که مردم آمریکا از سیاست های تهاجمی دولتمردان خود که در طی سال های متمادی در دکترین دولتمردان این کشور ریشه دوانیده است خسته شده اند و از این که آمریکا با حمله به عراق، تجزیه لیبی، همچنین دخالت های بی حاصل در یمن و سومالی و سوء مدیریت در قضیه فلسطین دچار یاس شده اند و دیگر این سیاست های فریبکارنه را برای جلب افکار عمومی نمی پذیرند و این مدل از دکترین ترامپ با روحیه مردمی که با مشکلات اقتصادی و بحران های اجتماعی گریبانگیر هستند، سازگاری ندارد.
پیشروی این توهم ها در جهان پرتلاطمی که پیچ گذر از تاریخ را تجربه می کند خطرناک است، به نظر می رسد حضور نظامی آمریکا در نقاطی که داعیه حل و فصل منازعات بین المللی را دارد، تنها برای نشان دادن زورآزمایی و جلب افکار عمومی می باشد و تا حدی خطرناک به نظر می رسد چرا که توهم های ترامپ برای رساندن آمریکا به قدرت از دست رفته این کشور پیر، امکان تنش را بیش از گذشته کرده است و هر آن اعمال یک حرکت تنشی و جرقه ای می تواند جنگی دیگر را به جهان امروز تحمیل کند.
از سویی پیشی گرفتن اقتصادهای نوظهوری مثل چین و آسیای جنوب شرقی از آمریکا باعث ایجاد تزلزل در سیاست های آمریکا شده است و نگرانی هایی را برای دولتمردان آمریکا ایجاد کرده و به واسطه همین سیاست است که دائما بر طبل جنگ می زنند ولی این سیاست مقطعی، تنها بازخورد داخلی دارد و این دولت دیگر آن توان نظامی را که با سیاست های ماکیاولیستی پیش می رفت ندارد.
این درحالی است که جامعه بین الملل به این نتیجه رسیده است که در شرایط کنونی نمی توان با مسائل نظامی مشکلات را حل کرد و این دیپلماسی سازگار و مسالمت آمیز است که همواره توانسته است ،پیچ های تاریخی را باز کند.
از طرفی چین به عنوان کشوری که در حال رشد می باشد و برای توسعه اقتصادی خود نیاز به آرامشی جهانی دارد. حتی چین هم در حال حاضر و با وجود مشکلات حساس جهانی دیگر سیاست سواری مجانی گرفتن از آمریکا را دنبال نمی کند چرا که برای رسیدن به قدرت اقتصادی جهانی نیاز به آرامشی جهانی دارد.
اختلافات ساختاری و سیاسی ترامپ با اتحادیه اروپا هم نکته بارز دیگری از جاه طلبی های این میلیاردر آمریکایی است، چرا که رئیس جمهوری آمریکا به دنبال موزاییکی شدن قاره سبز از طریق موج راست گرایی و ناسیونالیسم افراطی است تا راحت تر منافع خود را از آنها مطالبه کند که این تعارض منافع باعث ایجاد اختلافاتی بین این قاره و آمریکا شده است.
از سویی دیگر اصولا آمریکا تفوق خود را در نتیجه دشمن در جنگ جهانی دوم (آلمان) و سپس دشمن سازی شوروی بدست آورده است. این چیزی است که در خلیج فارس هم این کار را کرده اند و از طریق ایران هراسی بسیاری از کشورهای عرب منطقه را بسوی خود جلب کرده اند و مخالفت های این کشور با برجام هم نتیجه رویکرد ایران هراسی و برگی دیگر از روحیه تهاجمی این کشور محسوب می شود.
برجام ماحصل امضای یک قطعنامه بین المللی، تعهدآور و الزام آور است که ابرقدرت های جهانی آن را تایید کرده اند و هرگونه مخالفت با آن تبعات زیانباری را برای آن کشورها ایجاد می کند، چرا که امضای برجام به معنای پذیرفتن یک تعهد جهانی می باشد که هرگونه مخالفت بر اجرای آن، لکه سیاهی از دولت ها را در تاریخ بر جا خواهد گذاشت و آن کشورها را منزوی خواهد کرد لذا بر هم زدن نظم بین الملل باید بر مبنای یک منطق و اصولی باشد که دیگر کشورها و افکار عمومی جوامع هم آن را تایید کنند.
با این وجود سیاست تهاجمی آمریکا که در دکترین ترامپ به خوبی مشهود می باشد نتیجه نشان دادن تفوق آمریکا برای بدست آوردن قدرت از دست رفته گذشته است و این کشور پیر دیگر آن توان گذشته را ندارد و شرایط کنونی سیستم بین الملل هم با این بلندپروازی ها همراه نیست و ترامپ تنها برای جلب رضایت افکار عمومی این کشور ممکن است باعث ایجاد منازعاتی در برخی مناطق و بوجود آمدن جنگ شود.
----------------------------------------------------------------------------------
*مسئول دفتر ایرنا در جیرفت
اساسیترین رکن دکترین ترامپ ملیگرایی با عنوان 'اول آمریکا' است که این شعار پیش از هر چیز یادآور انزواگرایی آمریکا در دوران پیش از جنگ جهانی دوم بوده با این وجود، ترامپ یک انزواگرا نیست، بلکه برعکس وی خواهان گسترش بودجه دفاعی آمریکا و حصول اطمینان از ابقای آمریکا به عنوان تنها ابرقدرت اقتصادی و نظامی جهان است با این وجود در نگاه ترامپ این شعار حمله به جهانی شدن است که نگاهش به جهانی شدن برگرفته از نگاه ناسیونالیستی وی می باشد که همگرایی اقتصادی را بازی برد و باخت می داند.
با وجود اینکه ترامپ مداخلات نظامی گذشته را نپذیرفته است اما این بدان معنا نیست که وی کبوتر صلح است، انتخاب گزینههای ترامپ از میان ژنرالها و مقامات ارشد امنیتی نشان دهنده درک ترامپ از قدرت نظامی است. همچنین وی در وعدههایش نیز به این مطلب با عنوان بازسازی ارتش اشاره کرده بود.
ترامپ در تمام طول مدت مبارزات انتخاباتی خود بر این باور بود که آمریکا نیاز به حفاظت از صنعت و کارگران آمریکایی دارد. ترامپ به طور مکرر چین را به دلیل اعمال تجاری ناعادلانه اش تهدید به عملکرد متقابل میکند. وی همچنین تولیدکنندگان خودرو و کارآفرینان در خارج از کشور را نیز تهدید کرد.
وی معتقد است که وظیفه اصلی سیاست خارجی اقتصاد است در حالی که روسای جمهور گذشته وظیفه اصلی را امنیت میدانستند.
اما سئوال این است که آیا امریکا با وجود چنین دکترین تهاجمی که با چین، ایران ، کره شمالی و دیگر کشورها در پیش گرفته است می تواند با وجود امضای تعهدات بین المللی و از سویی با یک اقتصادی پیر و کهنه به سرانجام برساند و آیا این سیاست های تهاجمی با اقتصاد قدرت های نوظهوری همچون چین و آسیای جنوب شرقی همخوانی دارد.
واقعیت این است که مردم آمریکا از سیاست های تهاجمی دولتمردان خود که در طی سال های متمادی در دکترین دولتمردان این کشور ریشه دوانیده است خسته شده اند و از این که آمریکا با حمله به عراق، تجزیه لیبی، همچنین دخالت های بی حاصل در یمن و سومالی و سوء مدیریت در قضیه فلسطین دچار یاس شده اند و دیگر این سیاست های فریبکارنه را برای جلب افکار عمومی نمی پذیرند و این مدل از دکترین ترامپ با روحیه مردمی که با مشکلات اقتصادی و بحران های اجتماعی گریبانگیر هستند، سازگاری ندارد.
پیشروی این توهم ها در جهان پرتلاطمی که پیچ گذر از تاریخ را تجربه می کند خطرناک است، به نظر می رسد حضور نظامی آمریکا در نقاطی که داعیه حل و فصل منازعات بین المللی را دارد، تنها برای نشان دادن زورآزمایی و جلب افکار عمومی می باشد و تا حدی خطرناک به نظر می رسد چرا که توهم های ترامپ برای رساندن آمریکا به قدرت از دست رفته این کشور پیر، امکان تنش را بیش از گذشته کرده است و هر آن اعمال یک حرکت تنشی و جرقه ای می تواند جنگی دیگر را به جهان امروز تحمیل کند.
از سویی پیشی گرفتن اقتصادهای نوظهوری مثل چین و آسیای جنوب شرقی از آمریکا باعث ایجاد تزلزل در سیاست های آمریکا شده است و نگرانی هایی را برای دولتمردان آمریکا ایجاد کرده و به واسطه همین سیاست است که دائما بر طبل جنگ می زنند ولی این سیاست مقطعی، تنها بازخورد داخلی دارد و این دولت دیگر آن توان نظامی را که با سیاست های ماکیاولیستی پیش می رفت ندارد.
این درحالی است که جامعه بین الملل به این نتیجه رسیده است که در شرایط کنونی نمی توان با مسائل نظامی مشکلات را حل کرد و این دیپلماسی سازگار و مسالمت آمیز است که همواره توانسته است ،پیچ های تاریخی را باز کند.
از طرفی چین به عنوان کشوری که در حال رشد می باشد و برای توسعه اقتصادی خود نیاز به آرامشی جهانی دارد. حتی چین هم در حال حاضر و با وجود مشکلات حساس جهانی دیگر سیاست سواری مجانی گرفتن از آمریکا را دنبال نمی کند چرا که برای رسیدن به قدرت اقتصادی جهانی نیاز به آرامشی جهانی دارد.
اختلافات ساختاری و سیاسی ترامپ با اتحادیه اروپا هم نکته بارز دیگری از جاه طلبی های این میلیاردر آمریکایی است، چرا که رئیس جمهوری آمریکا به دنبال موزاییکی شدن قاره سبز از طریق موج راست گرایی و ناسیونالیسم افراطی است تا راحت تر منافع خود را از آنها مطالبه کند که این تعارض منافع باعث ایجاد اختلافاتی بین این قاره و آمریکا شده است.
از سویی دیگر اصولا آمریکا تفوق خود را در نتیجه دشمن در جنگ جهانی دوم (آلمان) و سپس دشمن سازی شوروی بدست آورده است. این چیزی است که در خلیج فارس هم این کار را کرده اند و از طریق ایران هراسی بسیاری از کشورهای عرب منطقه را بسوی خود جلب کرده اند و مخالفت های این کشور با برجام هم نتیجه رویکرد ایران هراسی و برگی دیگر از روحیه تهاجمی این کشور محسوب می شود.
برجام ماحصل امضای یک قطعنامه بین المللی، تعهدآور و الزام آور است که ابرقدرت های جهانی آن را تایید کرده اند و هرگونه مخالفت با آن تبعات زیانباری را برای آن کشورها ایجاد می کند، چرا که امضای برجام به معنای پذیرفتن یک تعهد جهانی می باشد که هرگونه مخالفت بر اجرای آن، لکه سیاهی از دولت ها را در تاریخ بر جا خواهد گذاشت و آن کشورها را منزوی خواهد کرد لذا بر هم زدن نظم بین الملل باید بر مبنای یک منطق و اصولی باشد که دیگر کشورها و افکار عمومی جوامع هم آن را تایید کنند.
با این وجود سیاست تهاجمی آمریکا که در دکترین ترامپ به خوبی مشهود می باشد نتیجه نشان دادن تفوق آمریکا برای بدست آوردن قدرت از دست رفته گذشته است و این کشور پیر دیگر آن توان گذشته را ندارد و شرایط کنونی سیستم بین الملل هم با این بلندپروازی ها همراه نیست و ترامپ تنها برای جلب رضایت افکار عمومی این کشور ممکن است باعث ایجاد منازعاتی در برخی مناطق و بوجود آمدن جنگ شود.
----------------------------------------------------------------------------------
*مسئول دفتر ایرنا در جیرفت
کپی شد