چندی قبل توسط یکی از نزدیکانم از وجود کوتاه قدترین مرد جهان و برادرش در کرمان مطلع شدم، بلافاصله شماره وی را گرفتم و عصر همان روز عازم خانه برادران کوتاه قامت شدم.
محمدحسین و مصطفی ترکاس دو برادر کوتاه قامتی هستند که به ترتیب ۵۰ و ۳۱ سال سن و 68 و 70 سانت قد دارند و به سرپرستی عمه ناتنی خود در کرمان در نهایت فقر و تنگدستی روزگار می گذارنند.
حدود ساعت ۱۹ و ۳۰ دقیقه به خانه عمه محمدحسین و مرتضی در یکی از محلات پایین شهر کرمان رسیدم. بدو ورود به خانه، مردانه نشستن برادران کوتاه قامت، نظرم را به خود جلب کرد.
محمدحسین و مرتضی بعد از وارد شدنم به اتاق، چشم از من بر نمیداشتند و من در حالی که با بندگان کوچک اما بزرگ دل خدا سلام و احوال پرسی می کردم به حکمت پروردگارم می اندیشیدم.
کنار محمدحسین و مرتضی نشستم و با احوالپرسی مجدد فرصتی خریدم تا فضای اطراف و شرایط دو برادر کوتاه قد را کمی بررسی کنم، محمدحسین در حالی که دست های کوتاهش از دو طرفش آویزان شده بود آرام نشسته بود اما مرتضی که کمی شادتر و البته جوان تر به نظر می رسید گه گاهی خنده ای و شیطنتی می کرد.
با محمدحسین و مرتضی وارد گفت و گو شدم، هر کدام از مشکلاتشان می گفتند، محمدحسین از بدن غضروفیش که توان راه رفتن را از او گرفته بود و او که حالا ۵۰ سالگی را رد کرده است و مداح اهل بیت عصمت و طهارت است می گوید: مردم را دوست دارم، آنها به ما محبت می کنند اما گاهی برخی باعث آزارمان می شوند.
مرتضی که ظاهر و روحیه بشاشی دارد نیز دستش را نشان می دهد و می گوید من در فیلم مختارنامه بازی کردم و همانجا دستم شکست و از آن روز تاکنون چندین بار جراحی شده ام.
مرتضی نیز حالا به دلیل مشکلات توده بدنی، پایش درد می کند و نمی تواند راه برود.
کفش های کوچک بچگانه ای که مرتضی آنها را کنار بالشتش گذاشته بود توجهم را جلب کرد، کفش هایی که برایش عزیز هستند بیانگر فاصله او از دنیای بزرگ ماست.
کمی بعد پسر عمه مردان کوتاه قامت به جمع ما پیوست و محمدحسین به محض دیدن او شروع به گریه کرد، پسر عمه او را بغل کرد و محمدحسین در حالی که سرش را محکم به سینه وی فشار می داد گریه می کرد؛ از عمه جویای علت این گریه شدم و او گفت محمدحسین نمی خواهد پسرم جایی برود او به فرزند و همسرم وابسته است.
عمه کوتاه قامتان ادامه داد: محمدحسین و مرتضی که اصالتا شیرازی هستند مدتی بعد از فوت مادرشان به دلیل کهولت سن پدرشان به کرمان نزد من آمدند و حالا جزیی از خانواده ما به شمار می روند.
وی می گوید، این دو یارانه نمی گیرند و تحت پوشش هیچ ارگان حمایتی نیستند.
از محمدحسین که خود را مداح اهل بیت می داند، خواستم در روزهای حزین آلود محرم اندکی برایمان مداحی کند و او پذیرفت، صدای نازک محمدحسین با حالتی مردانه نام حسین (ع) را فریاد زد و دلم را لرزاند، محمدحسین بعد از مداحی رو به من گفت من مداحی می کنم و عاشق امام رضا (ع) هستم و بعد از این جمله نتوانست اشک هایش را کنترل کند.
مردان کوچک تشنه زیارت امام رضا بودند و اما دست عمه شان خالی بود، عمه می گفت مخارج زندگی با وجود دو پسرم که ازدواج کرده و بیکارند بالاست نمی توانم پس انداز کنم و محمدحسین و مرتضی را به پابوس امام رضا (ع) ببرم.وی می گوید همسرم هم بیمار است و بیماری صرع اجازه کار را به وی نمی دهد برای همین تاکنون نتوانسته ام آرزوی این دو را برآورده کنم.
اشک های محمدحسین عجیب دلم را لرزاند، همانجا تصمیم گرفتم با توکل بر خدا برای راهی کردن کوتاه قامتان بلند همت به زیارت ضامن آهو کمر همت را ببندم.
ابوذر احمدی زاده عکاس خبرگزاری جمهوری اسلامی که مرا در این دیدار همراهی کرد با مشارکت دوستانش در یک گروه تلگرامی توانست افزون بر ۲ میلیون تومان برای سفر برادران کوتاه قامت جمع کند.
همان شب من با انتشار عکس و فیلم از محمدحسین و مرتضی در صفحه شخصی ام در اینستاگرام از کاربران فضای مجازی خواستم ما را در این امر خطیر و خداپسندانه یاری کنند.
صبح روز جمعه ۱۵ شهریور بود که زنگ تلفنم به صدا درآمد، پاسخ دادم، آن طرف خط یکی از دوستان بزرگوارم بود که سابق بر این در کرمان خدمتشان بودم، وی که حالا در مشهد مقدس و در معیت علیرضا رزم حسینی استاندار خراسان رضوی است بعد از سلام و احوال پرسی گفت، آقای رزم حسینی سلام رساندند و هزینه سفر این ۲ مرد کوتاه قامت را با خانواده به مشهد مقدس تقبل کرده اند.
زبانم بند آمده بود، نمی دانستم چه بگویم، اشک و دعای یک موجود کوچک، اینقدر سریع به اجابت رسید، البته از علیرضا رزم حسینی غیر از این هم توقع نمی رفت، من سالها سخاوت بارانی او و تیمش بخصوص معاون سیاسی و اجتماعی را که مانند باران بر کویر خشک می باریدند، دیده و لمس کرده بودم و حالا گوشه ای دیگر از آن.
هنوز فکرم درگیر این دعوت زیبا بود که دوست بزرگوارم ادامه داد، آقای رزم حسینی خواسته اند که شما هم در این سفر، مردان کوتاه قامت را همراهی کنید.
باورم نمی شد همین چند روز قبل بود که دل شکسته، تقویم را نگاه کردم و ناامید از دور به آقایم امام رضا (ع) سلام دادم و دلم را برای زیارت حرم مولایم در سال آینده البته به شرط حیات وعده دادم.
حالا من هم به واسطه دو موجود بی گناه به پابوس امام خوبی ها فراخوانده شده بودم و از سر از پا نمی شناختم.
تلفن را برداشتم و به محمدحسین و مرتضی خبر سفر پابوسی امام رضا (ع) را اطلاع دادم و فقط خدا می داند که اشک های شادی مردی که ۵۰ سال از خدا عمر گرفته که گوشه ای بنشیند و توانایی، رفت و آمد و سفر دیگران را نظاره کند چه می تواند بکند، فقط خدا می داند و بس.
محمدحسین چون مردی ۵۰ ساله خندید و گریست و مرتضی چون جوانی ۳۱ ساله بشکن زد و داد و هوار راه انداخت که داریم به مشهد می رویم و من برای بانی این اقدام خیر دعا کردم.
دلم غرق شادی و هلهله بود، نمی دانستم چطور می شود چنین لطف و البته توجهی را پاسخ گفت، محمدحسین و مرتضی می گویند دعایش می کنیم تا خدا مشکلاتش را حل کند و من حالا بیش از پیش یقین دارم خدا دعای بنده های خاصش را بهتر و زودتر پاسخ می دهد.
تاکنون حدود سه نفر برای تقبل هزینه سفر زیارتی کوتاه قامتان کرمانی اعلام آمادگی کرده اند که بعد از ارائه توضیحات از آنها خواسته شد در راستای تامین دیگر مایحتاج این افراد مانند تهیه ویلچر برقی، این افراد را یاری کنند.
و خدایی که در این نزدیکی است...
گزارش : نجمه حسنی
۳۰۲۹ / 5054