ما نوجوان بودیم که اسارت، آن اتفاق عجیب، افتاد روی زندگی مان، نمی دانم تا حالا شده که توی آسانسور باشید و برق برود و بمانید وسط زمین و آسمان و نفستان تنگ شود.
نخستین ساعات اسارت اینگونه حس دلهره آوری می پیچد توی وجودتان و سینه اتان را سنگین می کند.
آیا شده تا حالا توی اتاق کوچکی حبست کنند و در را بر رویت ببندند و تو با گوشهایت صدای چفت شدن قفل آهنی پشت در و بعد صدای پایی که دور می شود را بشنوی.
شده تا حالا روی خاک وطنت، سربازی متجاوز یک سیلی آبدار بخواباند بیخ گوشَت به انضمام چند فحش ناموسی و یک شوت و لگد محکم که یکدفعه همه شخصیتت خورد بشود و بریزی پایین.
شده آیا که تمام یک شب بلند زمستانی در زندان انفرادی بلرزی از سرما و ضعف گرسنگی.
شده که رفیقت، امیر شاهپسندی، بچه خیابان سرباز کرمان را از چنگت در بیاورند و ببرند پاهایش را با اتوی داغ بسوزانند و با همان پاهای بریان شده و غرق خون، او را جلوی چشم تو روی ریگ های تیز و برنده اردوگاه راه ببرند و او در میانه راه، هی بی جان بشود و بیفتد و باز بلند بشود و برود به سمت انفرادی و تو همه این صحنه ها را ببینی و مچاله بشوی.
ما نوجوان بودیم که همه این اتفاقات تلخ افتاد روی زندگی مان، اما به فضل خدا خم نشدیم، نشکستیم و کم نیاوردیم، یک روز، دو روز، سه روز، صد روز، هزار روز....نه !
سه هزار روز ایستادیم تا سر انجام ۲۶ مردادماه ۶۹ از راه رسید و ناغافل از بلندگوی اردوگاه خبری عجیب پخش شد، سراسیمه جمع شدیم زیر بلندگویی که می گفت: شنوندگان گرامی تا چند لحظه دیگر بیانیه ای رسمی و خیلی مهم را که از سوی رئیس جمهوری عراق صادر شده پخش می کنیم.
همه از آسایشگاه ها آمدند روی حیاط، در آن بیانیه مهم، صدام حسین خطاب به مرحوم هاشمی رفسنجانی گفت، امروز همه آنچه شما می خواستید محقق شده و ما از فردا نیروهایمان را از خاک شما خارج می کنیم و پس فردا تبادل اسرا را آغاز خواهیم کرد.
دفتر سه هزار صفحه ای اسارت ما وقتی خدا خواست، ۲ روزه بسته شد.
در مرز خسروی سُرنا و دُهل می زدند و زنان کِل می کشیدند که ما به خاک وطن رسیدیم و بر آن سجده شکر کردیم.
حالا از آن ۲۶ مرداد، ۲۹ سال گذشته است. صدام حسین، طارق عزیز، طه یاسین رمضان، عزت ابراهیم، برزان تکریتی همه مرده اند و ما با مردم همسایه مان عراق دو نقطه پررنگ مشترک داریم، مشهد و کربلا.
دوران بقا چو باد صحرا بگذشت
تلخی و خوشی و زشت و زیبا بگذشت
پنداشت ستمگر که ستم بر ما کرد
بر گردن او بماند و بر ما بگذشت
آزاده سرافراز اهل جنوب کرمان و نویسنده کتاب آن ۲۳ نفر
7429