به گزارش ایرنا، سردار محمدرضا حسنی سعدی، مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان کرمان در مورد کتاب لحظه های عاشقی چنین نگاشته است، این اثر در راستای گرامیداشت یاد و نام شهدا و ترویج فرهنگ ناب ایثار و شهادت تهیه شده و جا دارد در این راستا از تلاش محمد عرب پور، صدیقه نبیئیان و دیگر کسانی که در زندگی پژوهی این شهید عزیز نقش داشته اند، تشکر کنم.
شهید محمد شیخ بیگ را کسی می تواند توصیف کند که خفقان، رعب و وحشت طاغوت پهلوی و ساواک را درک کرده و فریاد، خشم و اعتراض این شهید عزیز و فعالیت های شجاعانۀ او را دیده یا شنیده باشد.
شجاعت، جسارت و توفان درون شیخ بیگ در زمان ستم شاهی در کرمان زبانزد و کم نظیر بود.
در زمان طاغوت یک پاسبان عادی از نیروهای شهربانی بر بخش بزرگی از شهر و بازار و خیابان حکومت می کرد و شهید شیخ بیگ حتی در زندان و با دستان بسته، همه آنها و فرماندهان و رؤسایشان را تحقیر می کرد و ذره ای ترس به دل راه نمی داد.
مرور زندگی شهید شیخ بیگ ثابت می کند که این شهید عزیز یکپارچه آتش بود، برای اسلام می سوخت و آرام و قرار نداشت.
شیخ بیگ در تمام زندگی به نسبت کوتاهش، چنان کار و تلاش و خدمت کرد که گویی ثانیه به ثانیه عمرش را شمارش می کرده و نگران اتمام وقت بوده است.
بنیۀ مذهبی و رشد اعتقادات و باورهای شهید شیخ بیگ میراث پدر و مادری دیندار و مسلمان بود که قوی ترین توفان ها بدان آسیبی نرساند.
زندگی شهید شیخ بیگ سراسر جهاد بود و مزد این جهاد را در چهارمین روز آذر سال 1365 با شهادت گرفت و مهمان سفرۀ اباعبدالله الحسین (ع) شد.
محمد در بیست و هشتم تیر سال 1335 مصادف با ماه مبارک رمضان در شهر جوپار دیده به جهان گشود.
پدرش کفّاش و مادرش خانهدار بود او سومین فرزند از چهار فرزند خانوادۀ شیخ بیگ بود.
خانوادۀ محمد بنیه ای مذهبی داشتند، به طوری که شب های جمعه در منزلشان مجلس روضه خوانی برگزار می کردند و علاوه بر آن، مادر به همراه فرزندان در مراسم و هیئت های مذهبی زیادی شرکت می کرد و بچه های شیرخوارش در این مجالس بزرگ شدند.
مجاورت خانوادۀ شیخ بیگ با حریم زیارتگاه شاهزاده حسین جوپار و حضور در این مکان معنوی، فرصتی برای کسب معنویت بیشتر و تقرب به اهل بیت (ع) برای اعضای خانواده مهیا کرد.
محمد دوران تحصیلات ابتدایی را در جوپار طی کرد و به دلیل نبود امکان ادامهٔ تحصیل در جوپار، به کرمان رفت.
او که دوران نوجوانی را سپری میکرد، از نزدیک ظلم و ستم رژیم پهلوی را لمس کرد و آگاهانه و عاشقانه پا در میدان مبارزه با رژیم ستم شاهی نهاد.
مهر 1354 به علت اقدام علیه رژیم پهلوی و توزیع اعلامیه، نوارهای سخنرانی امام خمینی (ره) و نوارهای مذهبی و همچنین آتش زدن چند مغازه مشروب فروشی و حمل سلاح، دستگیر و روانه زندان شد.
'اعدام' حکمی بود که دادگاه رژیم سفاک پهلوی برای محمد رقم زد؛ ولی این حکم با تلاش خانواده و وکیلی که گرفته بودند، با یک درجه تخفیف به زندان ابد تقلیل یافت و بالاخره محمد در 22 بهمن 1357 همراه دیگر زندانیان سیاسی به دست توانای مردم مسلمان ایران آزاد شد؛ در حالی که آثار شکنجه بر بدن او مشاهده می شد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و با تشکیل سپاه پاسداران، به عضویت این نهاد نوپای انقلاب درآمد و از بانیان سپاه در کرمان شد و در واحدهای تحقیقات، تعاون و تدارکات فعالیت کرد.
با آغاز تحرکات گروهک های منافق در کردستان و دیگر نقاط کشور، محمد برای حضور در کردستان اقدام کرد و در لیست اولین داوطلبان اعزام قرار گرفت.
مأموریت او در مهاباد چهار ماه طول کشید و بازگشتش از مهاباد مصادف شد با روزهای آغازین جنگ تحمیلی.
محمد پس از توقف چند روزه در کرمان، راهی جبهه های نبرد حق علیه باطل شد.
از شروع جنگ تحمیلی تا زمان شهادت جز در هنگام مرخصی، جبهه و خدمت به رزمندگان و خانواده های آنها را ترک نکرد حتی در ایام مرخصی هم به خانواده شهدا رسیدگی می کرد.
او با تعاون لشکر ثارالله کرمان همکاری می کرد و در برهه ای، مسئولیت این واحد را به عهده داشت.
وی در دی ماه سال 1358 ازدواج کرد و حاصل این ازدواج، 2 پسر به نام های میثم و محمدعلی و یک دختر به نام شیما است.
سرانجام محمد در چهارم آذر سال 1365 در کربلای چهار و منطقه شلمچه مزد خدمات و رشادت هایش را از خدا گرفت و به شهادت رسید.
3029/7440
شهید محمد شیخ بیگ را کسی می تواند توصیف کند که خفقان، رعب و وحشت طاغوت پهلوی و ساواک را درک کرده و فریاد، خشم و اعتراض این شهید عزیز و فعالیت های شجاعانۀ او را دیده یا شنیده باشد.
شجاعت، جسارت و توفان درون شیخ بیگ در زمان ستم شاهی در کرمان زبانزد و کم نظیر بود.
در زمان طاغوت یک پاسبان عادی از نیروهای شهربانی بر بخش بزرگی از شهر و بازار و خیابان حکومت می کرد و شهید شیخ بیگ حتی در زندان و با دستان بسته، همه آنها و فرماندهان و رؤسایشان را تحقیر می کرد و ذره ای ترس به دل راه نمی داد.
مرور زندگی شهید شیخ بیگ ثابت می کند که این شهید عزیز یکپارچه آتش بود، برای اسلام می سوخت و آرام و قرار نداشت.
شیخ بیگ در تمام زندگی به نسبت کوتاهش، چنان کار و تلاش و خدمت کرد که گویی ثانیه به ثانیه عمرش را شمارش می کرده و نگران اتمام وقت بوده است.
بنیۀ مذهبی و رشد اعتقادات و باورهای شهید شیخ بیگ میراث پدر و مادری دیندار و مسلمان بود که قوی ترین توفان ها بدان آسیبی نرساند.
زندگی شهید شیخ بیگ سراسر جهاد بود و مزد این جهاد را در چهارمین روز آذر سال 1365 با شهادت گرفت و مهمان سفرۀ اباعبدالله الحسین (ع) شد.
محمد در بیست و هشتم تیر سال 1335 مصادف با ماه مبارک رمضان در شهر جوپار دیده به جهان گشود.
پدرش کفّاش و مادرش خانهدار بود او سومین فرزند از چهار فرزند خانوادۀ شیخ بیگ بود.
خانوادۀ محمد بنیه ای مذهبی داشتند، به طوری که شب های جمعه در منزلشان مجلس روضه خوانی برگزار می کردند و علاوه بر آن، مادر به همراه فرزندان در مراسم و هیئت های مذهبی زیادی شرکت می کرد و بچه های شیرخوارش در این مجالس بزرگ شدند.
مجاورت خانوادۀ شیخ بیگ با حریم زیارتگاه شاهزاده حسین جوپار و حضور در این مکان معنوی، فرصتی برای کسب معنویت بیشتر و تقرب به اهل بیت (ع) برای اعضای خانواده مهیا کرد.
محمد دوران تحصیلات ابتدایی را در جوپار طی کرد و به دلیل نبود امکان ادامهٔ تحصیل در جوپار، به کرمان رفت.
او که دوران نوجوانی را سپری میکرد، از نزدیک ظلم و ستم رژیم پهلوی را لمس کرد و آگاهانه و عاشقانه پا در میدان مبارزه با رژیم ستم شاهی نهاد.
مهر 1354 به علت اقدام علیه رژیم پهلوی و توزیع اعلامیه، نوارهای سخنرانی امام خمینی (ره) و نوارهای مذهبی و همچنین آتش زدن چند مغازه مشروب فروشی و حمل سلاح، دستگیر و روانه زندان شد.
'اعدام' حکمی بود که دادگاه رژیم سفاک پهلوی برای محمد رقم زد؛ ولی این حکم با تلاش خانواده و وکیلی که گرفته بودند، با یک درجه تخفیف به زندان ابد تقلیل یافت و بالاخره محمد در 22 بهمن 1357 همراه دیگر زندانیان سیاسی به دست توانای مردم مسلمان ایران آزاد شد؛ در حالی که آثار شکنجه بر بدن او مشاهده می شد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و با تشکیل سپاه پاسداران، به عضویت این نهاد نوپای انقلاب درآمد و از بانیان سپاه در کرمان شد و در واحدهای تحقیقات، تعاون و تدارکات فعالیت کرد.
با آغاز تحرکات گروهک های منافق در کردستان و دیگر نقاط کشور، محمد برای حضور در کردستان اقدام کرد و در لیست اولین داوطلبان اعزام قرار گرفت.
مأموریت او در مهاباد چهار ماه طول کشید و بازگشتش از مهاباد مصادف شد با روزهای آغازین جنگ تحمیلی.
محمد پس از توقف چند روزه در کرمان، راهی جبهه های نبرد حق علیه باطل شد.
از شروع جنگ تحمیلی تا زمان شهادت جز در هنگام مرخصی، جبهه و خدمت به رزمندگان و خانواده های آنها را ترک نکرد حتی در ایام مرخصی هم به خانواده شهدا رسیدگی می کرد.
او با تعاون لشکر ثارالله کرمان همکاری می کرد و در برهه ای، مسئولیت این واحد را به عهده داشت.
وی در دی ماه سال 1358 ازدواج کرد و حاصل این ازدواج، 2 پسر به نام های میثم و محمدعلی و یک دختر به نام شیما است.
سرانجام محمد در چهارم آذر سال 1365 در کربلای چهار و منطقه شلمچه مزد خدمات و رشادت هایش را از خدا گرفت و به شهادت رسید.
3029/7440
کپی شد