محمدرضا شکراللهی روز چهارشنبه در گفت و گو با خبرنگار ایرنا افزود : من پس از زلزله هولناک بم بخشی از وجودم را زیر آورهای این شهر جا گذاشتم.
وی با اشاره به اینکه به منظور انعکاس صحنه ها و اتفاقات واقعی زلزله به بم اعزام شدم تصریح کرد: روزانه علاوه بر انتشار اخبار، مطالبی توصیفی را از واقعیت های تلخی که در شهر بم در جریان بود از طریق سایت خبرگزاری جمهوری اسلامی منتشر می کردم.
خبرنگار و دبیر ایرنا در مرکز استان اصفهان از انتشار یادداشت و گزارش های فراوان خود از حوادث شهر بم در روزهای نخستین زلزله سخن به میان آورد و ادامه داد: افرادی در آن زمان برای اثبات رخداد زلزله به دلیل بی دینی مردم و بم مطالبی را عنوان می کردند یا کتابی چاپ کرده بودند.
وی ادامه داد: این امر مرا بر آن داشت تا مطالبم را برای ثابت کردن اشتباه بودن این ادعا جمع آوری و چاپ کنم.
شکراللهی با اشاره به بی مهری های فراوان برخی مسئولان در زمینه چاپ کتاب 'غم بم' اظهار داشت: مطالب این کتاب مایه مباهات من است اما در آن زمان برای چاپ کتاب با من همکاری نشد.
وی گفت: لذا تصمیم گرفتم این کتاب را در حدود 300 صفحه با هزینه شخصی خودم به چاپ برسانم تا امیدی بر زخم های بازماندگان بم باشد.
این استاد دانشگاه گفت: احساس می کنم نتوانستم وقایع بم را در روزگار زلزله آنطور که باید انعکاس دهم زیرا عمق فاجعه در بم بسیار گسترده بود.
وی از حوادث و اتفاقات تلخ بعد از زلزله که در گوشه و کنار بم اتفاق می افتاد به عنوان زلزله هایی مترتب بر زلزله پنجم دی ماه یاد کرد و گفت : برخی خاطراتم را به دلیل دردناک بودن بیش از حد نتوانستم در کتاب غم بم به چاپ برسانم.
شکراللهی با تاکید بر اینکه گاهی ناخدآگاه روحم به بم رجعت می کند تصریح کرد: من با نوشتن غم بم و انعکاس دردهای مردم این شهر بعد از زلزله سعی داشتم حادثه تلخ زلزله و اتفاقات بدتر از آن را که بعد از زلزله رخ داد به مردم گوشزد کنم تا در کشور حادثه خیزی مانند ایران زمینه پیشگیری فراهم شود.
وی گفت: ما عادت کرده ایم بعد از رخ دادن اتفاق به فکر راه حل بیفتیم در حالی که من با نگارش آن یادداشت ها قصد بیدار کردن مردم را داشتم تا قبل از وقوع رخدادهایی مانند زلزله به فکر ساخت و سازهایی ایمن باشند.
نویسنده کتاب غم بم ادامه داد: قصد داشتم در ادوار مختلف به این شهر سفر کنم و کتاب غم بم را در جلدهای بعدی منتشر کنم اما همراهی و همکاری لازم برای انجام این مهم وجود نداشت.
وی با بیان اینکه بالاخره با هزینه شخصی خودم و مشقات زیاد کتاب غم بم به چاپ رسید و همان سال در کرمان و اصفهان به عنوان کتاب سال شناخته و معرفی شد گفت: بعد از آن نسخه هایی از کتاب را برای اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان کرمان و بم ارسال کردم.
شکراللهی افزود: حالا بعد از گذر سالها هنوز چشمهایم را می بندم و خودم را در نخلستان ها و زیر آسمان پر ستاره بم تجسم می کنم و صدای بلبل های خرمایی آرامم می کند.
دبیر ایرنا در استان اصفهان به یادداشت هایی مانند چشمهایش، بم با کار زنده می شود، یاقوت های شهر ویران و من فرماندار ویرانه ترین شهر دنیا هستم به عنوان نمونه ای از عناوین فصول کتاب غم بم نام برد و گفت: برخی غصه های بم از زلزله بزرگ تر بودند.
وی گفت: کتاب غم بم نمایه ای کوچک از یک فاجعه بزرگ به مثابه یک تلنگر کارساز برای ملتم بود تا مردم بدانند ایران کشوری حادثه خیز است و هر لحظه ممکن است حادثه تلخ بم تکرار شود.
شکراللهی تاکید کرد: یکی از اهداف من در نگارش کتاب غم بم این بود که نگاه بی تفاوتی مردم را قبل از حوادث تغییر دهم و معتقدم در حوادثی مانند بم و کرمانشاه علاوه بر اطلاع رسانی های روتین باید حوادثی را که در گوشه و کنار رخ می دهد و گاهی انعکاس رسانه ای پیدا نمی کند انعکاس داد تا مردم از عمق فاجعه مطلع شوند.
وی با اشاره به اینکه چندی بعد از رخداد زلزله بم خبرنگاران به شهرهای خودشان برگشتند گفت: دلم می خواست از نوجوانان مستعد بم خبرنگار بسازم تا مظلومیت بم را انعکاس دهند.
** غم ناگفتنی دخترکی که تمام خانواده اش را از دست داده بود
نویسنده کتاب غم بم با اشاره به خاطره ای دردناک از یک دختربچه بمی گفت: چند روز از حادثه دلخراش زلزله بم می گذشت که به قبرستان رفتم، آنجا صحنه ای تلخ را دیدم که هیچگاه فراموش نمی کنم.
وی ادامه داد: دختر بچه ای پریشان و سرگردان، بی قرار از این قبر به آن قبر می رفت، حرکاتش توجه مرا عمیقا به خود جلب کرد کنارش رفتم و از او پرسیدم چرا پریشانی چرا اینقدر این طرف و آنطرف می روی؟
وی گفت: خانمی که آن نزدیکی نشسته بود از من خواست رهایش کنم و ادامه داد، نمی بینی آن قبر پدر، آن دیگری قبر مادرش، آن یکی خواهر اول و ...
شکراللهی افزود: زن یکی یکی افراد خانواده دخترک را نام برد و نوبت به خاله و دایی و عمو و عمه اش رسید و زن ادامه داد، او حالا هیچ کس را ندارد.
وی افزود: زن گفت، من همسر برادرش هستم آن هم قبر همسر و فرزندم است حالا دلیلی برای ماندن در بم ندارم و می خواهم به جیرفت نزد خانواده ام برگردم ولی نمی دانم با این بچه چه کنم.
نویسنده کتاب غم بم گفت: بعد از توضیحات زن متوجه چرایی سرگردانی و پریشانی دخترک شدم.
وی اظهار داشت: حالا خورشید در حال غروب کردن بود، غم غروبی غمناک قبرستان را فرا گرفته بود، زن چند قدمی از قبرستان دور شد و کمی بعد به دخترک که هنوز لابه لای قبرهای گمشده هایش را می جست اشاره کرد و گفت چرا نمی آیی؟ و دخترک ناچار از دلبندانش دل کند و دنبال زن روان شد.
نویسنده کتاب غم بم افزود: فردای آن روز از مسئولان بهزیستی سراغ دخترک را گرفتم و از آنها خواستم وی را به عنوان فرزند خوانده قبول کنم اما قانون آن زمان این بود که فرزندی نداشته باشم لذا با این خواسته من که خودم نیز دختر بچه ای داشتم مخالفت شد.
وی ادامه داد: چندی بعد سراغ دخترک را گرفتم و متوجه شدم او را نزد یکی از اقوام دورشان در استانی دیگر فرستاده اند.
شکراللهی با بیان اینکه هر کدام از سوژه هایی که در زلزله بم دیدم خودشان یک زلزله هستند گفت: باید مردم را نسبت به پیشگیری ها هوشیار کرد و آموزش داد.
وی با تاکید بر اینکه هر زمان صحنه های دلخراش و گاهی امیدوار کننده بم در روزگار زلزله را به یاد می آورم احساس میکنم این شهر به نوعی خانه من است.
وی به خونگرم بودن مردم بم اشاره کرد و افزود: با برخی از افرادی که آن روزها رابطه دوستی برقرار کرده بودم هنوز ارتباط دارم به عنوان مثال یک راننده تاکسی که آن روزها مرا برای تهیه گزارش جا به جا می کرد هنوز با من در ارتباط است.
3029/ 5054
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.