در این یادداشت آمده است: یادآوری تراژدی حلبچه کار آسانی نیست. مرور جنایتهای روی داده در این شهر، حتی پس از 30 سال سرشار از درد و رنج است. حکایت حلبچه حکایت یک ملت است. داستان یک شهر، که پر از غمهای شکفته و ناشکفته است. حلبچه سیمای ظلم و جفای بشر بر بشریت است.
حلبچه سرگذشت زنان و مردانی است که به درازای تاریخ در جدال میان ماندن و نماندن بودند. جوانانی با هزاران آرزوی سربه مهر ...کودکانی با صدها بازی نکرده ....شهر قلبهای در انتظار و مهربانیهای بی ریا ....حلبچه شهر عشق بود و سیاچمانه ...حلبچه ترجمان قساوت بشریت است. هرچه از تراژدی حلبچه دور می شویم و در پهنای زمان و لابلای حقایق می گردیم می بینیم که در سناریوی حلبچه این تنها صدام نیست که بازیگر است.
دادگاه قضاوت تاریخ و وجدان بیدار بشریت، باید عاملان این جنایت را بازخوانی کند. شهری در کمتر از یکساعت با پنج هزار نفر شهید و هزاران مصدوم و سالهای طولانی عارضه، ماحصل جنایت یک مجموعه بود. مجموعه ای که نباید از زیر بار سنگین مسئولیت خود شانه خالی کند.همان کسانی که در تجهیز صدام به سلاحهای کشتار جمعی سهیم هستند باید پاسخگوی این تراژدی باشند. کشورهایی که حتی حاضر نبودند وسعت شقاوت و جنایت حلبچه را به تصویر بکشند و بنوعی این جنایت را ندیدند.
داستان تضییع حقوق مردم حلبچه در آینه هیچ نهاد حقوق بشری رخ ننمود و شاید هم قربانی کردن حلبچه را حق مسلم صدام می دانستند. تاریخ باید به حقوق بشر جهانی امروز و نهادهای مضحک آن بخندد که آستانه تحریکشان را ظالمین تعیین می کنند. بشریت امروز نتوانست زخم حلبچه را درمان کند، که شاید مانع وقوع تراژدی ها و نسل کشی های بعدی بشریت شوند.
این روز را باید به همه مظلومین، مردان و زنان آزاده جهان تبریک گفت و آن را سنگ محک بیداری وجدانهای خفته دانست چرا که زخم حلبچه بر پیکر بشریت هنوز تازه و پردرد است.
8066
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.