در این یادداشت آمده است: خبرنگار شبکه سه، در پر بینندهترین ساعت صبحگاهی تلویزیون، عکسی را به چند تن از شهروندان تهرانی نشان میدهد تا نام او را به خاطر بیاورند.
یکی او را هنرپیشهای میداند که در فلان سریال چند ماه پیش بازی کرده، دیگری او را سیاست مداری قدیمی معرفی میکند. یکی دیگر او را در خیابان دیده ولی نامش را نمیداند. یکی او را در برنامههای تلویزیونی دیده است.
هرکسی به طریقی دل خبرنگار شبکه سه را میشکند و هیچ یک از کسانی که تصویر و صدایشان پخش میشود نمیتوانند نام آن شاعر بلند بالای ادبیات ایران زمین را به زبان بیاورند. عکس، طرحی از مردی سپید موی با پیراهن راه راه معروفش است، که بیشترین شعرش را بسیاری بر صفحه تلگرام، یا اینستاگرامشان با افتخار میگذارند و فصل شکفتن زیباترین عنصر زندگی یعنی شعر او را گاه و بیگاه در خلوتشان زمزمه میکنند.
مثل شعر زیبایش که میخواند: اشک رازیست/لبخند رازیست/عشق رازیست/ قصه نیستم که بگویی/ نغمه نیستم که بخوانی/ صدا نیستم که بشنوی/ یا چیزی چنان که ببینی/ یا چیزی چنان که بدانی../ من دردِ مشترکم مرا فریاد کن!
آن چند تن و دیگران احمد شاملو را بشناسند یا نه! شاید چیزی بر دارایی جهان افزوده نشود اما چیزهای زیادی از این حیات بیمانند ادبیات کم خواهد شد.
آنقدر به زندگی و قیل و قال آن چسیبیدهایم، که خواندن شعر، تاریخ، رمان و فلسفه از یادمان رفته است.
جامعهای که مشکلات بسیاری پیش روی خود دارد و از عبرتهای تاریخیاش درس نمیگیرد، مدام در تکرار اشتباهاتش درجا میزند.
تعداد عناوین کم و شمارگان کمتر کتابهای منتشره، داغ دلتنگیهایمان را افزون میکند.
شاید بر آن شهروندان تهرانی که همه امکانات کشور را یکسره در اختیار خود دارند و به فرهنگ و ادبیات نیز کمتر توجه میکنند ایرادی نگیریم.
اما بخواهیم از عدم آموزش مناسب مطالعه و دانستن بیشتر فریاد بزنیم. ما را چه شده است. مدیران ارشد، میانی و کارکنان همه سازمانها و نهادها، عوامل انسانی همه صنوف و دانشجویان چقدر مطالعه میکنند؟
این مطالعات به چه بخشی نیروی لازم را برای تسهیل امور زندگی مردم بهکار میگیرد؟
'نیکلای واسیلیچ گوگول' نویسنده طراز اول و طنزپرداز قدرتمند روس با نوشتن نمایشنامه بیهمتای 'بازرس' کدام عناصر رنج آور اداری را نشانه میگیرد تا مداومت اشتباهات مکرر ساختار اداری را به نقد بکشاند؟ چرا نویسندگان ما چنین نمیکنند؟
نه اینکه چون گوگول نمیتوانند و توانایی او را ندارند؛ بلکه آیا اصلا چنین عناصری در چشم نویسندگان، از اهمیت برخوردار است یا نه!
گوگول 182 سال پیش سیستم سستی اداری حکومت تزاری را با مهارتی وصف نشدنی به نقد کشید.
اما! بیشترین رمانهای نویسندگان جوان امروز ایران، بیشتر در عشق و سرگشتگی سیر میکند.
جدا شدن اهل نوشتن، از آنچه در جامعه میگذرد شایسته مردم این سرزمین نیست. حتی برخی شاعران نیز شعر را از درک رنجهای اجتماعی دور کردهاند.
سرشت ادبیات، درک مشترک و نوشتن آلام و رنجهای بشری است. بدون این عنصر، صفحات کتابها نیز به فراموشی سپرده میشود چه رسد به نام احمد شاملو و دیگر بزرگان ادبیات این سرزمین!
3209/8066 دریافت کننده: عباداله آذرگون ** انتشاردهنده: علی مولوی
یکی او را هنرپیشهای میداند که در فلان سریال چند ماه پیش بازی کرده، دیگری او را سیاست مداری قدیمی معرفی میکند. یکی دیگر او را در خیابان دیده ولی نامش را نمیداند. یکی او را در برنامههای تلویزیونی دیده است.
هرکسی به طریقی دل خبرنگار شبکه سه را میشکند و هیچ یک از کسانی که تصویر و صدایشان پخش میشود نمیتوانند نام آن شاعر بلند بالای ادبیات ایران زمین را به زبان بیاورند. عکس، طرحی از مردی سپید موی با پیراهن راه راه معروفش است، که بیشترین شعرش را بسیاری بر صفحه تلگرام، یا اینستاگرامشان با افتخار میگذارند و فصل شکفتن زیباترین عنصر زندگی یعنی شعر او را گاه و بیگاه در خلوتشان زمزمه میکنند.
مثل شعر زیبایش که میخواند: اشک رازیست/لبخند رازیست/عشق رازیست/ قصه نیستم که بگویی/ نغمه نیستم که بخوانی/ صدا نیستم که بشنوی/ یا چیزی چنان که ببینی/ یا چیزی چنان که بدانی../ من دردِ مشترکم مرا فریاد کن!
آن چند تن و دیگران احمد شاملو را بشناسند یا نه! شاید چیزی بر دارایی جهان افزوده نشود اما چیزهای زیادی از این حیات بیمانند ادبیات کم خواهد شد.
آنقدر به زندگی و قیل و قال آن چسیبیدهایم، که خواندن شعر، تاریخ، رمان و فلسفه از یادمان رفته است.
جامعهای که مشکلات بسیاری پیش روی خود دارد و از عبرتهای تاریخیاش درس نمیگیرد، مدام در تکرار اشتباهاتش درجا میزند.
تعداد عناوین کم و شمارگان کمتر کتابهای منتشره، داغ دلتنگیهایمان را افزون میکند.
شاید بر آن شهروندان تهرانی که همه امکانات کشور را یکسره در اختیار خود دارند و به فرهنگ و ادبیات نیز کمتر توجه میکنند ایرادی نگیریم.
اما بخواهیم از عدم آموزش مناسب مطالعه و دانستن بیشتر فریاد بزنیم. ما را چه شده است. مدیران ارشد، میانی و کارکنان همه سازمانها و نهادها، عوامل انسانی همه صنوف و دانشجویان چقدر مطالعه میکنند؟
این مطالعات به چه بخشی نیروی لازم را برای تسهیل امور زندگی مردم بهکار میگیرد؟
'نیکلای واسیلیچ گوگول' نویسنده طراز اول و طنزپرداز قدرتمند روس با نوشتن نمایشنامه بیهمتای 'بازرس' کدام عناصر رنج آور اداری را نشانه میگیرد تا مداومت اشتباهات مکرر ساختار اداری را به نقد بکشاند؟ چرا نویسندگان ما چنین نمیکنند؟
نه اینکه چون گوگول نمیتوانند و توانایی او را ندارند؛ بلکه آیا اصلا چنین عناصری در چشم نویسندگان، از اهمیت برخوردار است یا نه!
گوگول 182 سال پیش سیستم سستی اداری حکومت تزاری را با مهارتی وصف نشدنی به نقد کشید.
اما! بیشترین رمانهای نویسندگان جوان امروز ایران، بیشتر در عشق و سرگشتگی سیر میکند.
جدا شدن اهل نوشتن، از آنچه در جامعه میگذرد شایسته مردم این سرزمین نیست. حتی برخی شاعران نیز شعر را از درک رنجهای اجتماعی دور کردهاند.
سرشت ادبیات، درک مشترک و نوشتن آلام و رنجهای بشری است. بدون این عنصر، صفحات کتابها نیز به فراموشی سپرده میشود چه رسد به نام احمد شاملو و دیگر بزرگان ادبیات این سرزمین!
3209/8066 دریافت کننده: عباداله آذرگون ** انتشاردهنده: علی مولوی
کپی شد