به گزارش خبرنگار ایرنا، سنور دختر نوجوان مریوانی در نهمین روز از دومین ماه فصل بهار سال 1379 در یکی از روستاهای منطقه اورامان چشمانش را که به صورت مادر زادی ضعیف و کم نور بود، به روی دنیا گشود.
سنور قادری در سال 81 زمانی که فقط چهار سال داشت به بیمارستان فارابی تهران مراجعه کرد و چشم چپ خود را به امید روشن تر شدن دنیای تارش به تیغ جراحی سپرد غافل از اینکه سرنوشت چیز دیگری برای او رقم زده و پس از عمل، چشمان کم نورش کاملا بی نور شد.
هر چند کنار آمدن با مساله ای به این بزرگی صبر ایوب می خواهد اما سنور و خانواده اش ناامید نمی شوند و درست 10 سال بعد و در سن 14 سالگی، زمانی که دانش آموز سوم راهنمایی است چشم راستش را نیز برای جراحی به پزشکان بیمارستان نگاه می سپارند.
اینبار هم بخت با سنور و خانواده اش یار نیست و پس از عمل جراحی و عفونت چشمانش همان مقدار دید کم را نیز از دست می دهد و بینایی هر دو چشمش بطور کامل از بین می رود.
سنور دوران ابتدایی و راهنمایی خود را با یک چشم خاموش و یک چشم کم نور و با معدل بالا به پایان می رساند و قبل از وارد شدن به دبیرستان، زمانی که بینایی هر دو چشمش قربانی تیغ جراحی پزشکان می شود تصمیم می گیرد به مدرسه نرود، در منزل بماند و با غم و رنج نابینایی کنار بیاید.
اما عشق به شغل معلمی نور امید را در دل سنور روشن می کند و تصمیم می گیرد با هر سختی کنار بیاید و به آرزوی دوران کودکی اش دست یابد و اجازه ندهد تمام زندگی و آینده اش فدای نابینایی اش شود.
نبود مدرسه ویژه نابینایان در شهرستان مریوان خود مانع دیگری بر سر راه سنور است اما او تصمیم خود را گرفته و با عزمی راسخ جلو می رود و با توجه به معدل بالای دوران راهنمایی اش در دبیرستان نخبگان کانی دینار ثبت نام می کند و کنار همسن و سالان خود به تحصیل در رشته علوم انسانی ادامه می دهد.
سنور برای رسیدن به آرزوهایش هر سختی را به جان می خرد و برای رسیدن به آرزوی کودکی اش که معلم شدن است تا حدی خط بریل را یاد می گیرد و با سختی و مشقت فراوان و کمک دبیر رابطش کتاب های بریل را تهیه می کند.
استفاده از خط بریل برایش سخت است لذا اکثر درس هایش را که توسط دوستان و خواهر و برادرهایش ضبط می شود را به صورت صوتی گوش می دهد و فرا می گیرد.
با تمام سختی ها و رنج هایی که در مسیر تحصیل می کشد با معدل 18.10 دوران دبیرستان را به پایان می رساند و از تابستان 96 عزم خود را برای قبولی در کنکور 97 و تحقق رویای کودکی اش جزم می کند.
عشق به معلمی موجب می شود سنور با چشمانی خاموش برای رسیدن به آینده روشن تلاش کند و هر چند برایش سخت است اما روزی هشت تا 12 ساعت درس می خواند.
بالاخره تلاش هایش نتیجه می دهد و سنور در کنکور امسال رتبه 1098 رشته علوم انسانی را کسب می کند و چون رویای خانم معلم شدن را در سر دارد بنابراین در انتخاب رشته، اولویت اولش را تربیت معلم می زند.
سنور هم اکنون در چند قدمی تحقق رویاهایش ایستاده اما این روزها به جای اینکه شاد باشد نگران است، نگران قانونی که او را از آرزو و رویای کودکی اش دور کند.
آری این دختر با انگیزه مریوانی نگران اعمال قانونی است که در گزینش برای معلم شدن نابینایان را رد می کند و آرزو دارد رویای خانم معلم شدنش قربانی سرنوشتی که ناخواسته دامنش را گرفته، نشود.
سنور توقع زیادی ندارد فقط می خواهد پس از چند سال سختی و مشقت بتواند به آرزوهایش برسد و زحماتش به ثمر بنشیند و برای ادامه تحصیل و کسب شغل مورد نظرش میان او و افراد عادی تفاوتی قایل نباشند.
وی از مسئولان گلایه دارد که چرا باید برای پذیرش نابینایان در دانشگاه فرهنگیان و تربیت معلم و چند جای دیگر محدودیت وجود داشته باشد، می گوید: کاش این مانع تراشی ها نبود چرا که پذیرش چنین موانعی برای افرادی مثل من که برای رسیدن به رویاهایمان با سختی درس خوانده ایم، بسیار سخت است.
سنور با نابینایی اش کنار آمده و به نوعی آن را پذیرفته اما برای رسیدن به رویای کودکی اش (معلم شدن) و غلبه بر موانع این راه، آرزوی دیگری در سر دارد و آن اینکه همانند شوخان و ستایش با دستان با کفایت وزیر بهداشت، چشمان خاموشش روشن شوند.
او از دکتر قاضی زاده هاشمی درخواست دارد چشمانش را معاینه و عمل کند تا شاید مانند شوخان و ستایش بینایی اش را بدست بیاورد و مسیر تحقق رسیدن به آرزوهایش هموار شود.
سنور آرزو دارد بار دیگر چهره غم گرفته مادر، خستگی های پدر و دلواپسی های خواهر و برادرهایش را با چشم هایش ببیند و با نور چشمانش پایانی بر تمام این غم ها باشد اما فقر اقتصادی مانع بزرگی در این راه است.
پدر سنور کارگر است و چهار فرزند دیگر هم دارد و وضعیت مالی اش به گونه ای نیست که بتواند حتی بخش کوچکی از هزینه سرسام آور عمل جراحی چشمان سنور را (به گفته خودش حدود 700 میلیون تومان) را بپردازد.
حال، سنور در اوج ناامیدی چشم امیدش را به دستان با کفایت وزیر نوعدوست و خیر بهداشت دوخته و آرزو می کند قصه پر غصه اش به گوش دکتر قاضی زاده هاشمی برسد و نور زندگی بار دیگر به چشمان بی فروغش باز گردد.
شوخان و ستایش دو دختر بچه دیواندره ای هستند که یکی بدلیل اشتباه پزشکی و دیگری به صورت مادرزادی از نعمت بینایی محروم بودند، هر دوی این کودکان توسط دکتر قاضی زاده هاشمی وزیر بهداشت عمل شده و بینایی خود را بدست آوردند.
و حالا چشمان بی نور و منتظر سنور نیز همانند شوخان و ستایش به دستان آقای وزیر دوخته شده تا با بازگشت روشنایی به چشمان بی نورش در مسیر رسالت نبوی (شغل معلمی) قرار بگیرد و بتواند در آینده دانش آموزان مناطق محروم را در مسیر درست زندگی کردن، یاری دهد.
گزارش از افسانه گلباغی
7348/9102
سنور قادری در سال 81 زمانی که فقط چهار سال داشت به بیمارستان فارابی تهران مراجعه کرد و چشم چپ خود را به امید روشن تر شدن دنیای تارش به تیغ جراحی سپرد غافل از اینکه سرنوشت چیز دیگری برای او رقم زده و پس از عمل، چشمان کم نورش کاملا بی نور شد.
هر چند کنار آمدن با مساله ای به این بزرگی صبر ایوب می خواهد اما سنور و خانواده اش ناامید نمی شوند و درست 10 سال بعد و در سن 14 سالگی، زمانی که دانش آموز سوم راهنمایی است چشم راستش را نیز برای جراحی به پزشکان بیمارستان نگاه می سپارند.
اینبار هم بخت با سنور و خانواده اش یار نیست و پس از عمل جراحی و عفونت چشمانش همان مقدار دید کم را نیز از دست می دهد و بینایی هر دو چشمش بطور کامل از بین می رود.
سنور دوران ابتدایی و راهنمایی خود را با یک چشم خاموش و یک چشم کم نور و با معدل بالا به پایان می رساند و قبل از وارد شدن به دبیرستان، زمانی که بینایی هر دو چشمش قربانی تیغ جراحی پزشکان می شود تصمیم می گیرد به مدرسه نرود، در منزل بماند و با غم و رنج نابینایی کنار بیاید.
اما عشق به شغل معلمی نور امید را در دل سنور روشن می کند و تصمیم می گیرد با هر سختی کنار بیاید و به آرزوی دوران کودکی اش دست یابد و اجازه ندهد تمام زندگی و آینده اش فدای نابینایی اش شود.
نبود مدرسه ویژه نابینایان در شهرستان مریوان خود مانع دیگری بر سر راه سنور است اما او تصمیم خود را گرفته و با عزمی راسخ جلو می رود و با توجه به معدل بالای دوران راهنمایی اش در دبیرستان نخبگان کانی دینار ثبت نام می کند و کنار همسن و سالان خود به تحصیل در رشته علوم انسانی ادامه می دهد.
سنور برای رسیدن به آرزوهایش هر سختی را به جان می خرد و برای رسیدن به آرزوی کودکی اش که معلم شدن است تا حدی خط بریل را یاد می گیرد و با سختی و مشقت فراوان و کمک دبیر رابطش کتاب های بریل را تهیه می کند.
استفاده از خط بریل برایش سخت است لذا اکثر درس هایش را که توسط دوستان و خواهر و برادرهایش ضبط می شود را به صورت صوتی گوش می دهد و فرا می گیرد.
با تمام سختی ها و رنج هایی که در مسیر تحصیل می کشد با معدل 18.10 دوران دبیرستان را به پایان می رساند و از تابستان 96 عزم خود را برای قبولی در کنکور 97 و تحقق رویای کودکی اش جزم می کند.
عشق به معلمی موجب می شود سنور با چشمانی خاموش برای رسیدن به آینده روشن تلاش کند و هر چند برایش سخت است اما روزی هشت تا 12 ساعت درس می خواند.
بالاخره تلاش هایش نتیجه می دهد و سنور در کنکور امسال رتبه 1098 رشته علوم انسانی را کسب می کند و چون رویای خانم معلم شدن را در سر دارد بنابراین در انتخاب رشته، اولویت اولش را تربیت معلم می زند.
سنور هم اکنون در چند قدمی تحقق رویاهایش ایستاده اما این روزها به جای اینکه شاد باشد نگران است، نگران قانونی که او را از آرزو و رویای کودکی اش دور کند.
آری این دختر با انگیزه مریوانی نگران اعمال قانونی است که در گزینش برای معلم شدن نابینایان را رد می کند و آرزو دارد رویای خانم معلم شدنش قربانی سرنوشتی که ناخواسته دامنش را گرفته، نشود.
سنور توقع زیادی ندارد فقط می خواهد پس از چند سال سختی و مشقت بتواند به آرزوهایش برسد و زحماتش به ثمر بنشیند و برای ادامه تحصیل و کسب شغل مورد نظرش میان او و افراد عادی تفاوتی قایل نباشند.
وی از مسئولان گلایه دارد که چرا باید برای پذیرش نابینایان در دانشگاه فرهنگیان و تربیت معلم و چند جای دیگر محدودیت وجود داشته باشد، می گوید: کاش این مانع تراشی ها نبود چرا که پذیرش چنین موانعی برای افرادی مثل من که برای رسیدن به رویاهایمان با سختی درس خوانده ایم، بسیار سخت است.
سنور با نابینایی اش کنار آمده و به نوعی آن را پذیرفته اما برای رسیدن به رویای کودکی اش (معلم شدن) و غلبه بر موانع این راه، آرزوی دیگری در سر دارد و آن اینکه همانند شوخان و ستایش با دستان با کفایت وزیر بهداشت، چشمان خاموشش روشن شوند.
او از دکتر قاضی زاده هاشمی درخواست دارد چشمانش را معاینه و عمل کند تا شاید مانند شوخان و ستایش بینایی اش را بدست بیاورد و مسیر تحقق رسیدن به آرزوهایش هموار شود.
سنور آرزو دارد بار دیگر چهره غم گرفته مادر، خستگی های پدر و دلواپسی های خواهر و برادرهایش را با چشم هایش ببیند و با نور چشمانش پایانی بر تمام این غم ها باشد اما فقر اقتصادی مانع بزرگی در این راه است.
پدر سنور کارگر است و چهار فرزند دیگر هم دارد و وضعیت مالی اش به گونه ای نیست که بتواند حتی بخش کوچکی از هزینه سرسام آور عمل جراحی چشمان سنور را (به گفته خودش حدود 700 میلیون تومان) را بپردازد.
حال، سنور در اوج ناامیدی چشم امیدش را به دستان با کفایت وزیر نوعدوست و خیر بهداشت دوخته و آرزو می کند قصه پر غصه اش به گوش دکتر قاضی زاده هاشمی برسد و نور زندگی بار دیگر به چشمان بی فروغش باز گردد.
شوخان و ستایش دو دختر بچه دیواندره ای هستند که یکی بدلیل اشتباه پزشکی و دیگری به صورت مادرزادی از نعمت بینایی محروم بودند، هر دوی این کودکان توسط دکتر قاضی زاده هاشمی وزیر بهداشت عمل شده و بینایی خود را بدست آوردند.
و حالا چشمان بی نور و منتظر سنور نیز همانند شوخان و ستایش به دستان آقای وزیر دوخته شده تا با بازگشت روشنایی به چشمان بی نورش در مسیر رسالت نبوی (شغل معلمی) قرار بگیرد و بتواند در آینده دانش آموزان مناطق محروم را در مسیر درست زندگی کردن، یاری دهد.
گزارش از افسانه گلباغی
7348/9102
کپی شد