در این مطلب آمده است: به‌ جرات می ‌توان گفت در دنیای آشفته کنونی بخصوص در شرایط بغرنج خاورمیانه از صلح سخن گفتن کاری است دشوار و همراه با انگ و تهمت و افتراهای گوناگون که در نهایت به حاشیه رفتن و فرمالیته خواندن، سیاست زدا بودن را بدنبال خواهد داشت.
در این میان جنگ اما جایگاهی بس رفیع در ذهن و اندیشه انسان کنونی یافته است تا جایی که جنگ عملی مقدس تلقی می‌شود که همراه با تعریفی متهورانه، شجاعانه و قهرمانانه گشته است و متاسفانه در این میان چنین نگاهی به مفهوم جنگ و تقدس بخشی به آن در خاورمیانه حاد و پررنگ است.
همزمان با ورود انسان به عصر مدرن، امید به زندگی، افزایش رفاه و آرامش و امنیت و در نهایت رسیدن به سعادت بشری عناصری بودند که در ادامه مدرنیته مورد توجه بودند، عناصری متاثر از توسعه اقتصادی، سیاسی و فرهنگی همراه با پیشرفت تکنولوژی و صنعت و غلبه بشر بر طبیعت و مهار نیروهای قهری آن، در واقع با ورود به عصر مدرن بشر بدنبال افق‌های نویی از زیستن بود که همراه با عناصر فوق بدنبال کاهش درد و آلام وی بود.
اما این تمام ماجرا نبود؛ مدرنیته در کنار نویدهای تازه از رفاه و آرامش و امنیت، موجب سر بر آوردن نیروهای مخرب و واکنش‌های خشونت‌آمیز در برابر خود شد.
مدرنیته به همراه خود افزایش بهبود وضعت بهداشت و درمان را بدنبال داشت که متعاقب آن افزایش رشد جمعیت جهان را نیز در پی داشت با افزایش رشد جمعیت منابع رو به کاهش گذاشت و در کنار تلاش برای تولید بیشتر و تخریب طبیعت، تلاش بری دستیابی به منابع مورد نیاز از جمله انرژی منجر به تنش و نزاع گردید تا جایی که بخش قابل توجهی از این نزاع و خشونت‌های ناشی از آن به دلیل مسئله تقسیم آب، غذا و نفت و گاز بوده است، موضوعی که همچنان همچون زخمی تازه پیکر جوامع انسانی را می‌خراشد و خونابه‌هایش تیرگی و سبعیت را در صفحات تاریخ ثبت می‌نماید.
از سوی دیگر افزایش جمعیت و واحدهای سیاسی با ظهور ذهنیت تجزیه ‌طلب و جدایی افکن جوامع انسانی را به دسته‌های فراوان و متنازعی تبدیل کرده که زیر چتر دین، نژاد، زبان، مذهب، به‌ صورت ایدئولوژی‌های مرگبار در آمده و جهانی با چند میلیارد جمعیت، میلیاردها تقسیم‌بندی را در پی داشته است که همگی دنبال غیریت سازی و دشمن ‌تراشی و انسجام خود علیه دیگری می‌باشند و هر دسته و گروه منافع و آرمان‌هایش را به‌گونه‌ای تعریف نموده که در تضاد با گروه و دسته همسایه‌ای قرار گرفته که فارغ از همنوع بودن تا دیروز دارای سابقه زیست و منافع مشترک بوده است.
جنگ و خشونت‌ های متاثر از این تقسیم‌بندی‌ها و ایدئولوژی‌های مرگبار سراسر قرن بیستم را به میدان کشتار انسان تبدیل نمود و میلیون‌ها انسان در جنگ‌های جهانی اول و دوم، در حملات استعماری، در جنگ‌های رهایی‌ بخش و استقلال‌ طلبی و... کشته شدند و مدرنیته سرآغازی شوم را با تمام جنبه‌های مفید و سازنده‌اش بدنبال داشت.
واکنش‌ ها هم به مدرنیته از پیامدهای آن ویرانگرتر بود، بنیادگرایی، جهان شرق و غرب، کمونیسم و لیبرالیسم، اسلام و غرب، استعمارگر و مستعمره و مفاهیمی از این ‌دست نیز دهه‌ گذشته زندگی بشر را آماج خشونت و خونریزی ساخته و ترور و کشتار انسان‌های بیگناه بنام ضدیت با مدرنیته موضوعی است که بیشتر جوامع به نحوی آن را تجربه نموده‌اند.
در چنین شرایطی، جنگ واژه‌ای مقدس شده است، در میان طرفداران مدرنیته و همچنین دولت‌ها و حامیان حفظ‌ وضع موجود مدال‌ها و نشان ها و رتبه‌ها و جوایز و عناوین قهرمان و شجاع و مبارز همه و همه بر سینه و گردن کسانی آویخته شده است که در کشتن انسان‌ها، در پیشبرد جبهه‌های جنگ در سرکوبی‌ ها بیشترین نقش را داشته‌اند.
قهرمان، پهلوان، مبارز، لایق و مرد شایسته لقبی است برای قاتلان زندگی، برای کشتن، برای نابودی همنوع و آن‌ سوی طیف نیز داستان به همان صورت شکل می‌گیرد، مبارز، مجاهد، چریک و ایثارگر همه مفاهیمی مرتبط با جنگ و خشونت‌اند، وعده‌های این جهانی و آن جهانی، حقوق و مزایا، امکانات رفاهی و تفریحی در اختیار ارتش‌ها و نیروهایی است که بر طبل جنگ می‌زنند، گفتمانی هم در این میان پشتیبانی و باز تعریف زیستن در این دنیای آشوب‌ زده را بر عهده می‌گیرد، دشمن سازی، توطئه انگاری، خود محوری، خودحق پنداری، دنبال تفاوت و اختلاف‌ها و تفرقه‌ اندازی همه دال های گفتمانی هستند که دنبال جنگ‌ افروزی هستند و با تحریک احساسات و سرکوب عقلانیت مرگ و کشتن دیگران را تبلیغ می‌نمایند.
خاورمیانه کنونی آوردگاه و تجلی نمایش‌هایی است که مملو از عناصر فوق‌اند، شجاعت و جوانمردی و پاکی و صداقت و مردانگی یعنی جنگ، یعنی کشتن و تمام اینها گفتمانی را رقم‌ زده‌اند که سخن گفتن از صلح را بسی دشوار نموده است، ترسو بودن، خود فروش بودن، خائن بودن، الینه شدن، کفتار صفتی، لاشخور بودن، بزدلی و هزاران انگ و صفت دیگر تنها نمود و واکنشی است در مقابل مخالفت با جنگ ‌افروزی، مخالفت با دشمن سازی، مخالفت با جنگ و کشتن همنوع، صلح در عین زیبایی و زمانی بودن واژه‌ای غریب در عالم واقع کنونی است و سخن از دوری گزیدن از جنگ و خشونت هزینه‌های سنگینی دارد.
به نظر می‌رسد با اردوگاه‌های کنونی و جبهه‌های شکل‌ گرفته برای جنگ، جهان مثل یک قرن گذشته کماکان محتاج صلح است و صلح به‌ اندازه آب و غذا نیاز انسان کنونی است، مدرنیته باید بر اساس مبانی انسانی صلح و دوستی، تسامح و تساهل باید به‌ نقد و بازآفرینی خود بپردازد.
سرکوب واکنش‌های بنیادگرایانه و ضد مدرن بوسیله اسلحه و سرکوب هیچ‌گاه صلح را به ارمغان نخواهد آورد و تجربه سرکوب‌های گذشته نشان می‌دهد هر جنگی خود باعث ده‌ها جنگ دیگر شده است و جنگ تنها و تنها باز تولید جنگ است و بس و به‌هیچ ‌عنوان نمی‌توان انتظار داشت از لوله تفنگ صلح و دوستی زاییده شود.
آنچه نقص مدرنیته همچون بحران‌های زیست‌محیطی و اپیدمی‌های انسان نامیده می‌شود بخشی از این ناکارآمدی و نقص را نیز باید غیبت صلح و دوستی و بحران جنگ خشونت نامید، انسان کنونی باید منافع و آرمان‌هایش را به شکل جدی مورد تردید قرار دهد، منافعی که تحدید و تهدید کننده منفعت و زندگی و جان و مال دیگر انسان‌ها باشد نه‌ تنها منفعت انسانی نیست بلکه اسلحه‌ای برای مرگ و نیستی و تباهی تا زمانی که منفعت عمومی انسان‌ها به شکل عام بازتعریف نشود، منفعت هر قوم و آیین و گروه و نژادی عامل مرگ و نابودی دیگر گروه و دسته و نژاد و آیین‌ها خواهد بود.
صلح را باید با تمام وجود فریاد زد، جهان کنونی محتاج صلح است، نباید ترسد و از انگ و تهمت هراسید، حتی اگر به بزدلی و خودباختگی متهم شویم به باور من باید صلح را به گفتمان مسلط در جهان تبدیل کرد.
منبع: هفته نامه روژان
6108
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.