متن کامل این مصاحبه را در ادامه بخوانید:
حوزه خبر و اطلاع رسانی بویژه در عکاسی خبری، حرفه ای پر مشغله و پر التهاب است و ناگفته نماند که مواجهه با موقعیتهای تلخ و دلخراش از ملزومات حرفه عکاسی خبری است.
حرفه ای که به هنگام رویدادهای مهم، فجیع تلخ و دلخراش نیاز به حضور ذهن و تسلط دارد و برای انتقال واقعیت باید منسجم عمل کرد. موقعیتهایی مثل صحنههای جنگ، بحرانهای اجتماعی یا طبیعی مثل سیل زدگان و واقعه پلاسکو.
عکاسی از وضعیت مصدومان زلزله زده و انتقال شرایط موجود نیز یکی از وظایف این حرفه است که اخیرا در زلزله بزرگ کرمانشاه دوباره به محک گذاشته شد. سید مصلح پیرخضرانیان، عکاس خبرگزاری ایرنا مرکز سنندج است که 6 سال با این خبرگزاری همکاری دارد و 9 سال به طور حرفه ای عکاسی می کند.
او متولد 1365 و دارای تحصیلات در زمینه جامعه شناسی و پژوهشگری است، مجموعه عکسهای این عکاس از فاجعه زلزله، بسیار تاثیرگذار هستند و یکی از عکسهای او از مادری داغ دیده، این روزها در رسانهها و فضای مجازی بسیار دیده شده است.
درباره این مجموعه عکسها و تجربه حضور در این موقعیت بحرانی با این عکاس گفت و گو کرده ایم که در ادامه می خوانید.
** درباره لحظات اولیه وقوع زلزله بفرمایید. چطور خودتان را به محل وقوع رساندید؟ شما در کدام شهر حضور داشتید؟
من خودم ساکن سنندج هستم و با خبرگزاری ایرنا مرکز سنندج همکاری دارم. من در خانه بودم و تلویزیون تماشا میکردم که خبر زلزله را شنیدم. به فاصله چند دقیقه خانه ما هم لرزید. من تنها کاری که توانستم انجام بدهم دوربینم را برداشتم تا با همسرم به داخل شهر برویم. همه ساکنان محله از ترس زلزله بیرون ریخته بودند.
بعد از ساعاتی که آرامش برقرار شد، برای عکاسی از شهر رفتم و مجموعه ای از فضای شهر منتشر کردم، بعد از بازگشت به خانه ساعت از سه نیمه شب گذشته بود که تصمیم گرفتم برای عکاسی به سرپل ذهاب بروم.
** شما برای وظیفه سازمانی تان رفتید یا به میل شخصی تصمیم گرفتید به آنجا بروید؟
به میل شخصی ام به آنجا رفتم و پیش از حرکت در تلگرام با سردبیرم آقای حیدری، مسئول بخش عکس استانهای ایرنا هماهنگ کردم و راهی شدم.
به محض ورودم به شهر متوجه آشفتگی شهر شدم. هر ماشینی که میآمد، چندین جنازه در آن بود و اوضاع اصلا خوب به نظر نمی رسید. وقتی به آنجا رسیدم با آنکه برای عکاسی از آن موقعیت به آنجا رفته بودم اما با دیدن جو و شرایط موجود بههم ریختم و نمی توانستم عکس بگیرم.
مادری را دیدم که در محوطه بیمارستان تخریب شده، دنبال جنازه کودکش می گشت در همان شرایط بود که آقای حیدری با من تماس گرفت و از آنجا که من منقلب شده بودم، به من روحیه دادند.
** عکسهای شما را که می دیدم متوجه شدم که چه صحنههای دلخراشی را شاهد بوده اید، در آن شرایط چطور توانستید عکس بگیرید؟
در آن شرایط من داشتم عکاسی میکردم اما واقعیتش تمرکزم را از دست داده بودم و راهنماییهای آقای حیدری بود که کمکم کرد. من به عنوان یک عکاس حرفه ای که میبایست روی کارش تمرکز کند و عکسهایی بگیرد که تاثیرگذار باشد، آماده نبودم و شرایط آنجا برایم سنگین بود.
آقای حیدری نکتههای خوبی به من گفت، اینکه 'می دانم شرایط سختی است اما به اعصابت مسلط باش. تو نرفتی که آنجا گریه کنی، رفتی عکس بگیری و تاثیرگذار باشی.' بارها این جمله را که بر خودت مسلط باش و کارت را انجام بده را شنیده بودم و حتی خودم هم به دیگران این توصیه را کرده بودم اما در آن موقعیت سخت بود که بر احساسم مسلط باشم.
** عکسی از یک مادر در حالی که فرزندش را در آغوش گرفته و گریه می کند، از شما دیدم که بسیار تاثیرگذار است. درباره آن عکس توضیح می دهید؟
درست در لحظاتی که آقای حیدری داشت با من صحبت می کرد و درباره نوع کار به من توضیح می داد، آن مادر را دیدم. لحظه ای از آقای حیدری خواستم که بروم و عکس را بگیرم. بعد از گرفتن عکس دوباره با آقای حیدری تماس گرفتم و صحبت کردم.
**در مدت 6 سال همکاری تان با ایرنا پیش آمده بود که با صحنههای دلخراش یا شرایط بحرانی روبه رو شوید؟
نه پیش نیامده بود و حتی وقتی واقعه پلاسکو پیش آمد، من خیلی علاقه مند بودم که در آن شرایط حاضر شوم بارها در ذهنم به این فکر کرده بودم که در آن شرایط من چطور عمل می کردم.
** در شرایط بحرانی در لحظه تصمیم گرفتن، مهمترین بخش حرفه عکاسی است. در آن موقعیت و مواجهه با مصدومان زلزله این نکته را چطور تجربه کردید؟
می دانستم که در این شرایط عدم تسلط و تصمیم یعنی از دست رفتن سوژه ها. واکنش اولیه ام این بود که با دیدن شرایط و مردمان آسیب دیده زانو زدم. شرایط سختی بود، عکس میگرفتم و بعد از آن منقلب می شدم. حتی زمانی که آن مادر غمدیده از مرگ کودکش را دیدم، از دیدن آن وضعیت به زانو درآمدم و در آن شرایط عکسم را گرفتم.
البته در آن لحظه هم تصمیم گرفتم که چه کادری را ببندم تا تاثیرگذار هم باشد، شاید دیگران هم از آن مادر عکس گرفته باشند اما من فقط چند فریم از او گرفتم و در حالی که با او همدردی می کردم و به زانو درآمده بودم، عکسم را هم گرفتم.
** وقتی عکسهای تان از فاجعه زلزله را دیدم، متوجه شدم که چقدر عکسها تاثیرگذارند و فکر می کنم احساس شما در عکس هایتان منعکس شده است.
شرایط خیلی سخت بود. من پا به شهری گذاشتم که هر کس دنبال یک عزیزی می گشت. در کنار بیمارستان 20 جنازه بود که هر کسی از راه می رسید، پتوها را کنار می زد تا شاید بستگان گمشده اش را در بین آنها پیدا کند. من در حین گرفتن هر کدام از عکسهایم و دیدن آن صحنه ها، اشکها ریختم.
** در آن شرایط سوژه برای عکاسی هم زیاد بوده است، چطور با آن حال منقلب، خودتان را به موقع رساندید و عکسهای خوبی گرفتید؟
انتخاب سوژه از آن چیزی که می بینی، به شما القا می شود، حال درد آن آدم، هراس یا بی پناهی اش می تواند باشد. در لحظه ای که داشتم عکس آن مادر داغ دیده را می گرفتم، از گریه او و غم از دست دادن فرزندش غمگین شدم. آن حس و حال من را ناخودآگاه به سمت خود کشاند. در بسیاری از عکسهایی که گرفتم همین طور پیش رفت. خیلی ناخودآگاه به اطراف می رفتم و از مردم عکس می گرفتم.
**عکسها در چنین موقعیتهای بحرانی می توانند اسنادی مهم از واقعیت باشند. چقدر سعی کردید که واقعیت را به تصویر بکشید؟
من سعی کردم همان چیزی را که شاهد آن هستم را منعکس کنم و در شرایط بحرانی هیچ کس نمی تواند موقعیتی را چیدمان کند و عکس بگیرد.
**ارزیابی تان از اولین تجربه تان و قرار گرفتن در این موقعیت بحرانی چیست؟
بارها در ذهنم فکر کرده بودم که اگر عکاس جنگ بودم چطور عمل می کردم و من چطور عکس می گرفتم. در حالیکه به سمت شهر سر پل ذهاب می رفتم به خودم میگفتم که ممکن است با هر واقعه ای روبه رو شوم.
سعی هم می کردم صحنههایی که با آن مواجهه می شوم را در عکسهایم ثبت کنم اما بارها در طی عکس گرفتن منقلب می شدم. به عنوان یک عکاس معتقدم که رسالت اصلی آن است که عکس واقعیت را به مخاطب منعکس کند.
**تجربه موقعیت اخیر، لحظههای تلخی برای تان به همراه داشت. در حال حاضر به عکاسی و حرفه تان چه نگاهی دارید؟
عکاسی برای پول نیست، عکاسی عشق است و برای من تمام زندگی است چون یک عکس می تواند دنیایی از مفاهیم برای انتقال داشته باشد. به نوعی عکاسی زبانی برای ناگفتهها است. نگاه من به عکاسی نگاهی از دریچه اومانیسم ( انسان مدار) گرایانه است و شغل عکاسی، شغلی سخت و طاقت فرسا است چون برای بستن مجموعه عکسها، ماهها و چه بسا سالها باید وقت بگذاری و فاصلهها را طی کنی و خطرات احتمالی را به جان بخری.
منبع: روزنامه بهار
6108
حوزه خبر و اطلاع رسانی بویژه در عکاسی خبری، حرفه ای پر مشغله و پر التهاب است و ناگفته نماند که مواجهه با موقعیتهای تلخ و دلخراش از ملزومات حرفه عکاسی خبری است.
حرفه ای که به هنگام رویدادهای مهم، فجیع تلخ و دلخراش نیاز به حضور ذهن و تسلط دارد و برای انتقال واقعیت باید منسجم عمل کرد. موقعیتهایی مثل صحنههای جنگ، بحرانهای اجتماعی یا طبیعی مثل سیل زدگان و واقعه پلاسکو.
عکاسی از وضعیت مصدومان زلزله زده و انتقال شرایط موجود نیز یکی از وظایف این حرفه است که اخیرا در زلزله بزرگ کرمانشاه دوباره به محک گذاشته شد. سید مصلح پیرخضرانیان، عکاس خبرگزاری ایرنا مرکز سنندج است که 6 سال با این خبرگزاری همکاری دارد و 9 سال به طور حرفه ای عکاسی می کند.
او متولد 1365 و دارای تحصیلات در زمینه جامعه شناسی و پژوهشگری است، مجموعه عکسهای این عکاس از فاجعه زلزله، بسیار تاثیرگذار هستند و یکی از عکسهای او از مادری داغ دیده، این روزها در رسانهها و فضای مجازی بسیار دیده شده است.
درباره این مجموعه عکسها و تجربه حضور در این موقعیت بحرانی با این عکاس گفت و گو کرده ایم که در ادامه می خوانید.
** درباره لحظات اولیه وقوع زلزله بفرمایید. چطور خودتان را به محل وقوع رساندید؟ شما در کدام شهر حضور داشتید؟
من خودم ساکن سنندج هستم و با خبرگزاری ایرنا مرکز سنندج همکاری دارم. من در خانه بودم و تلویزیون تماشا میکردم که خبر زلزله را شنیدم. به فاصله چند دقیقه خانه ما هم لرزید. من تنها کاری که توانستم انجام بدهم دوربینم را برداشتم تا با همسرم به داخل شهر برویم. همه ساکنان محله از ترس زلزله بیرون ریخته بودند.
بعد از ساعاتی که آرامش برقرار شد، برای عکاسی از شهر رفتم و مجموعه ای از فضای شهر منتشر کردم، بعد از بازگشت به خانه ساعت از سه نیمه شب گذشته بود که تصمیم گرفتم برای عکاسی به سرپل ذهاب بروم.
** شما برای وظیفه سازمانی تان رفتید یا به میل شخصی تصمیم گرفتید به آنجا بروید؟
به میل شخصی ام به آنجا رفتم و پیش از حرکت در تلگرام با سردبیرم آقای حیدری، مسئول بخش عکس استانهای ایرنا هماهنگ کردم و راهی شدم.
به محض ورودم به شهر متوجه آشفتگی شهر شدم. هر ماشینی که میآمد، چندین جنازه در آن بود و اوضاع اصلا خوب به نظر نمی رسید. وقتی به آنجا رسیدم با آنکه برای عکاسی از آن موقعیت به آنجا رفته بودم اما با دیدن جو و شرایط موجود بههم ریختم و نمی توانستم عکس بگیرم.
مادری را دیدم که در محوطه بیمارستان تخریب شده، دنبال جنازه کودکش می گشت در همان شرایط بود که آقای حیدری با من تماس گرفت و از آنجا که من منقلب شده بودم، به من روحیه دادند.
** عکسهای شما را که می دیدم متوجه شدم که چه صحنههای دلخراشی را شاهد بوده اید، در آن شرایط چطور توانستید عکس بگیرید؟
در آن شرایط من داشتم عکاسی میکردم اما واقعیتش تمرکزم را از دست داده بودم و راهنماییهای آقای حیدری بود که کمکم کرد. من به عنوان یک عکاس حرفه ای که میبایست روی کارش تمرکز کند و عکسهایی بگیرد که تاثیرگذار باشد، آماده نبودم و شرایط آنجا برایم سنگین بود.
آقای حیدری نکتههای خوبی به من گفت، اینکه 'می دانم شرایط سختی است اما به اعصابت مسلط باش. تو نرفتی که آنجا گریه کنی، رفتی عکس بگیری و تاثیرگذار باشی.' بارها این جمله را که بر خودت مسلط باش و کارت را انجام بده را شنیده بودم و حتی خودم هم به دیگران این توصیه را کرده بودم اما در آن موقعیت سخت بود که بر احساسم مسلط باشم.
** عکسی از یک مادر در حالی که فرزندش را در آغوش گرفته و گریه می کند، از شما دیدم که بسیار تاثیرگذار است. درباره آن عکس توضیح می دهید؟
درست در لحظاتی که آقای حیدری داشت با من صحبت می کرد و درباره نوع کار به من توضیح می داد، آن مادر را دیدم. لحظه ای از آقای حیدری خواستم که بروم و عکس را بگیرم. بعد از گرفتن عکس دوباره با آقای حیدری تماس گرفتم و صحبت کردم.
**در مدت 6 سال همکاری تان با ایرنا پیش آمده بود که با صحنههای دلخراش یا شرایط بحرانی روبه رو شوید؟
نه پیش نیامده بود و حتی وقتی واقعه پلاسکو پیش آمد، من خیلی علاقه مند بودم که در آن شرایط حاضر شوم بارها در ذهنم به این فکر کرده بودم که در آن شرایط من چطور عمل می کردم.
** در شرایط بحرانی در لحظه تصمیم گرفتن، مهمترین بخش حرفه عکاسی است. در آن موقعیت و مواجهه با مصدومان زلزله این نکته را چطور تجربه کردید؟
می دانستم که در این شرایط عدم تسلط و تصمیم یعنی از دست رفتن سوژه ها. واکنش اولیه ام این بود که با دیدن شرایط و مردمان آسیب دیده زانو زدم. شرایط سختی بود، عکس میگرفتم و بعد از آن منقلب می شدم. حتی زمانی که آن مادر غمدیده از مرگ کودکش را دیدم، از دیدن آن وضعیت به زانو درآمدم و در آن شرایط عکسم را گرفتم.
البته در آن لحظه هم تصمیم گرفتم که چه کادری را ببندم تا تاثیرگذار هم باشد، شاید دیگران هم از آن مادر عکس گرفته باشند اما من فقط چند فریم از او گرفتم و در حالی که با او همدردی می کردم و به زانو درآمده بودم، عکسم را هم گرفتم.
** وقتی عکسهای تان از فاجعه زلزله را دیدم، متوجه شدم که چقدر عکسها تاثیرگذارند و فکر می کنم احساس شما در عکس هایتان منعکس شده است.
شرایط خیلی سخت بود. من پا به شهری گذاشتم که هر کس دنبال یک عزیزی می گشت. در کنار بیمارستان 20 جنازه بود که هر کسی از راه می رسید، پتوها را کنار می زد تا شاید بستگان گمشده اش را در بین آنها پیدا کند. من در حین گرفتن هر کدام از عکسهایم و دیدن آن صحنه ها، اشکها ریختم.
** در آن شرایط سوژه برای عکاسی هم زیاد بوده است، چطور با آن حال منقلب، خودتان را به موقع رساندید و عکسهای خوبی گرفتید؟
انتخاب سوژه از آن چیزی که می بینی، به شما القا می شود، حال درد آن آدم، هراس یا بی پناهی اش می تواند باشد. در لحظه ای که داشتم عکس آن مادر داغ دیده را می گرفتم، از گریه او و غم از دست دادن فرزندش غمگین شدم. آن حس و حال من را ناخودآگاه به سمت خود کشاند. در بسیاری از عکسهایی که گرفتم همین طور پیش رفت. خیلی ناخودآگاه به اطراف می رفتم و از مردم عکس می گرفتم.
**عکسها در چنین موقعیتهای بحرانی می توانند اسنادی مهم از واقعیت باشند. چقدر سعی کردید که واقعیت را به تصویر بکشید؟
من سعی کردم همان چیزی را که شاهد آن هستم را منعکس کنم و در شرایط بحرانی هیچ کس نمی تواند موقعیتی را چیدمان کند و عکس بگیرد.
**ارزیابی تان از اولین تجربه تان و قرار گرفتن در این موقعیت بحرانی چیست؟
بارها در ذهنم فکر کرده بودم که اگر عکاس جنگ بودم چطور عمل می کردم و من چطور عکس می گرفتم. در حالیکه به سمت شهر سر پل ذهاب می رفتم به خودم میگفتم که ممکن است با هر واقعه ای روبه رو شوم.
سعی هم می کردم صحنههایی که با آن مواجهه می شوم را در عکسهایم ثبت کنم اما بارها در طی عکس گرفتن منقلب می شدم. به عنوان یک عکاس معتقدم که رسالت اصلی آن است که عکس واقعیت را به مخاطب منعکس کند.
**تجربه موقعیت اخیر، لحظههای تلخی برای تان به همراه داشت. در حال حاضر به عکاسی و حرفه تان چه نگاهی دارید؟
عکاسی برای پول نیست، عکاسی عشق است و برای من تمام زندگی است چون یک عکس می تواند دنیایی از مفاهیم برای انتقال داشته باشد. به نوعی عکاسی زبانی برای ناگفتهها است. نگاه من به عکاسی نگاهی از دریچه اومانیسم ( انسان مدار) گرایانه است و شغل عکاسی، شغلی سخت و طاقت فرسا است چون برای بستن مجموعه عکسها، ماهها و چه بسا سالها باید وقت بگذاری و فاصلهها را طی کنی و خطرات احتمالی را به جان بخری.
منبع: روزنامه بهار
6108
کپی شد