به گزارش ایرنا، نگاه های نافذ او توجه هر کسی را جلب می کرد مانند دریا آرام بود؛ اما موج های خروشانی را در سینه خود نهفته داشت؛ نگاه عمیقش همیشه به دور دست ها بود با کمی دقت می شد رنج و محرومیت سال های تلخ را در چهره اش خواند.
خیلی زود با دیگران گرم می گرفت که حاکی از پرورش او در دامان روستا و دل کوه های پر صلابت کردستان بود.
او اخلاصش را از روستا که تبلور پاکی و صداقت است و شجاعت و صلابتش را از کوه های بلند کردستان به ارث برده یود.
در طراحی عملیات های نظامی بویژه جنگ های نامنظم بسیار نیرومند بود و همرزمانش او را به عنوان صاحب نظری نمونه در منطقه می شناختند، دارای قدرت پیش بینی و آینده نگری قابل توجهی بود بیشتر مواقع همانگونه می شد که او پیش بینی کرده بود.
مسایل و کارهایی که به او محول می شد آنچنان دلسوزانه پیگیری می کرد که حتی حاضر نبود ساده ترین آنها هم مورد کم توجهی واقع شود؛ بسیار با تساهل و تسامح برخورد می کرد و به نیروهای تحت امر خود درس عملی نظم را می آموخت.
مراعات سلسله مراتب فرماندهی در او به گونه ای بود که اگر دستوری را از مافوق خود دریافت می داشت اگر آن دستور هم برخلاف میل باطنی اش بود اما باز در صدد انجام آن برمی آمد مگر اینکه در اجرای آن معصیتی بود که در آن صورت به هیچ وجه اقدام به انجام آن نمی کرد.
او نمونه کامل اخلاص و بی ادعایی بود؛ اگر کار ارزشمندی را انجام می داد سعی می کرد به نام او تمام نشود در حالیکه بیشترین تلاش و مجاهدت را انجام می داد اما کمترین بهره مادی را در نظر نداشت با آنکه خود مشکلات زیادی داشت اما همیشه سعی می کرد تا مشکلات دیگران را بر طرف کند.
** بیوگرافی شهید
شهید جمیل شهسواری در سال 1342 در روستای علی آباد از توابع شهرستان دیواندره به دنیا آمد، مقطع ابتدایی را در روستای زادگاه خود به پایان رسانید و برای تحصیل در مقطع راهنمایی به شهر دیواندره رفت.
در همان مقطع بود که مانند بسیاری از جوانان دیگر، با نور و شور انقلاب همراه شد و در راه تحقق اهداف آن در حد توان خود تلاش کرد.
هنوز یکسال از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی نگذشته بود که گروهک های ضد انقلاب در چند استان مرزی کشور بویژه کردستان مظلوم سر بر آوردند و بسیاری از مردم بی گناه را مورد اذیت و کشتار قرار دادند.
در این راه، خانواده شهید شهسواری متحمل اذیت و آزار فراوانی شدند، شهید شهسواری که اراده ای سیل آسا داشت و با صخره های ناچیز مسدود نمی شد درنگ را جایز ندانست و به همراه پدر بزرگوار خود در اواخر سال 1360 به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دیواندره در آمد.
مدتی پس از ورود به سپاه، مسئول یکی از مقرهای عملیاتی شد، در سال 1362 به عنوان مسئول عملیات گردان حضرت رسول (ص) شهرستان دیواندره انتخاب شد، در همان سال ازدواج کرد که ثمره آن پیوند، یک فرزند پسر و دو فرزند دختر است.
در سال 1363 جانشین فرمانده گردان حضرت رسول (ص) سپاه شهرستان دیواندره شد و از سال 1364 تا سال 1369به عنوان فرمانده گردان یاد شده انجام وظیفه کرد.
در سال 1365 طی یک درگیری شدید با نیروهای ضد انقلاب از ناحیه سر بشدت مجروح شد و با اینکه پزشکان متخصص او را از حضور در درگیری ها و امور رزمی منع کرده بودند، اما باز هم به کارهای قبلی خود ادامه داد و در میدان های نبرد حاضر شد.
در سال 1369 بدنبال سازماندهی جدید سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به تیپ یکم انبیاء (ع) انتقال یافت، ابتدا به عنوان کارشناس نظامی انتخاب شد و در سال 1371 فرماندهی گردان تکاوران تیپ یکم لشکر 8 نجف اشرف را پذیرفت.
پس از گذراندن آموزش های ویژه به همراه نیروهای تحت امر خود برای امن کردن منطقه سروآباد - مریوان به آنجا رفت و مدت دو سال و نیم در آنجا بود.
در تاریخ 27 اسفندماه سال 74 برای منهدم ساختن مرکز تجمع نیروهای ضد انقلاب به کردستان عراق اعزام شد و در آنجا طی یک مبارزه شجاعانه با نیروهای ضد انقلاب به شهادت رسید.
مزار مطهر شهید در گلزار شهدای شهرستان دیواندره قرار دارد.
** یک نام به خون نشسته بر سنگ
همیشه دوست داشت نخستین کسی باشد که با دشمن روبرو می شود و نیروی دیگری جلوتر از او نباشد؛ آرزو می کرد هر خطری که هست متوجه او شود و دیگران بالاخص برادران سربازی که تجربه کمتری در جنگ و مبارزه داشتند، مصون بمانند.
از نام و شهرت های کذایی بیزاری می جست و آنها را فانی و نابود شده می دانست، بطوریکه در یکی از دفترهای یادداشت خود با خط درشت این بیت را نوشته بود:
«یک نام به خون نوشته بر سنگ بهتر ز هزار نام آلوده به ننگ»
شهید شهسواری در آخرین لحظات عمر دنیایی خود به یکی از همرزمانش که در کنار او بوده چنین گفت: تماشا کن ببین این برادر کوچکت آنچنان جنگ کند که در تاریخ جنگ ها بنویسند؛ آنچنان پوزه دشمن را به خاک بمالد که باقی مانده ها بروند، تعریف کنند.
7348/9102
خیلی زود با دیگران گرم می گرفت که حاکی از پرورش او در دامان روستا و دل کوه های پر صلابت کردستان بود.
او اخلاصش را از روستا که تبلور پاکی و صداقت است و شجاعت و صلابتش را از کوه های بلند کردستان به ارث برده یود.
در طراحی عملیات های نظامی بویژه جنگ های نامنظم بسیار نیرومند بود و همرزمانش او را به عنوان صاحب نظری نمونه در منطقه می شناختند، دارای قدرت پیش بینی و آینده نگری قابل توجهی بود بیشتر مواقع همانگونه می شد که او پیش بینی کرده بود.
مسایل و کارهایی که به او محول می شد آنچنان دلسوزانه پیگیری می کرد که حتی حاضر نبود ساده ترین آنها هم مورد کم توجهی واقع شود؛ بسیار با تساهل و تسامح برخورد می کرد و به نیروهای تحت امر خود درس عملی نظم را می آموخت.
مراعات سلسله مراتب فرماندهی در او به گونه ای بود که اگر دستوری را از مافوق خود دریافت می داشت اگر آن دستور هم برخلاف میل باطنی اش بود اما باز در صدد انجام آن برمی آمد مگر اینکه در اجرای آن معصیتی بود که در آن صورت به هیچ وجه اقدام به انجام آن نمی کرد.
او نمونه کامل اخلاص و بی ادعایی بود؛ اگر کار ارزشمندی را انجام می داد سعی می کرد به نام او تمام نشود در حالیکه بیشترین تلاش و مجاهدت را انجام می داد اما کمترین بهره مادی را در نظر نداشت با آنکه خود مشکلات زیادی داشت اما همیشه سعی می کرد تا مشکلات دیگران را بر طرف کند.
** بیوگرافی شهید
شهید جمیل شهسواری در سال 1342 در روستای علی آباد از توابع شهرستان دیواندره به دنیا آمد، مقطع ابتدایی را در روستای زادگاه خود به پایان رسانید و برای تحصیل در مقطع راهنمایی به شهر دیواندره رفت.
در همان مقطع بود که مانند بسیاری از جوانان دیگر، با نور و شور انقلاب همراه شد و در راه تحقق اهداف آن در حد توان خود تلاش کرد.
هنوز یکسال از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی نگذشته بود که گروهک های ضد انقلاب در چند استان مرزی کشور بویژه کردستان مظلوم سر بر آوردند و بسیاری از مردم بی گناه را مورد اذیت و کشتار قرار دادند.
در این راه، خانواده شهید شهسواری متحمل اذیت و آزار فراوانی شدند، شهید شهسواری که اراده ای سیل آسا داشت و با صخره های ناچیز مسدود نمی شد درنگ را جایز ندانست و به همراه پدر بزرگوار خود در اواخر سال 1360 به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دیواندره در آمد.
مدتی پس از ورود به سپاه، مسئول یکی از مقرهای عملیاتی شد، در سال 1362 به عنوان مسئول عملیات گردان حضرت رسول (ص) شهرستان دیواندره انتخاب شد، در همان سال ازدواج کرد که ثمره آن پیوند، یک فرزند پسر و دو فرزند دختر است.
در سال 1363 جانشین فرمانده گردان حضرت رسول (ص) سپاه شهرستان دیواندره شد و از سال 1364 تا سال 1369به عنوان فرمانده گردان یاد شده انجام وظیفه کرد.
در سال 1365 طی یک درگیری شدید با نیروهای ضد انقلاب از ناحیه سر بشدت مجروح شد و با اینکه پزشکان متخصص او را از حضور در درگیری ها و امور رزمی منع کرده بودند، اما باز هم به کارهای قبلی خود ادامه داد و در میدان های نبرد حاضر شد.
در سال 1369 بدنبال سازماندهی جدید سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به تیپ یکم انبیاء (ع) انتقال یافت، ابتدا به عنوان کارشناس نظامی انتخاب شد و در سال 1371 فرماندهی گردان تکاوران تیپ یکم لشکر 8 نجف اشرف را پذیرفت.
پس از گذراندن آموزش های ویژه به همراه نیروهای تحت امر خود برای امن کردن منطقه سروآباد - مریوان به آنجا رفت و مدت دو سال و نیم در آنجا بود.
در تاریخ 27 اسفندماه سال 74 برای منهدم ساختن مرکز تجمع نیروهای ضد انقلاب به کردستان عراق اعزام شد و در آنجا طی یک مبارزه شجاعانه با نیروهای ضد انقلاب به شهادت رسید.
مزار مطهر شهید در گلزار شهدای شهرستان دیواندره قرار دارد.
** یک نام به خون نشسته بر سنگ
همیشه دوست داشت نخستین کسی باشد که با دشمن روبرو می شود و نیروی دیگری جلوتر از او نباشد؛ آرزو می کرد هر خطری که هست متوجه او شود و دیگران بالاخص برادران سربازی که تجربه کمتری در جنگ و مبارزه داشتند، مصون بمانند.
از نام و شهرت های کذایی بیزاری می جست و آنها را فانی و نابود شده می دانست، بطوریکه در یکی از دفترهای یادداشت خود با خط درشت این بیت را نوشته بود:
«یک نام به خون نوشته بر سنگ بهتر ز هزار نام آلوده به ننگ»
شهید شهسواری در آخرین لحظات عمر دنیایی خود به یکی از همرزمانش که در کنار او بوده چنین گفت: تماشا کن ببین این برادر کوچکت آنچنان جنگ کند که در تاریخ جنگ ها بنویسند؛ آنچنان پوزه دشمن را به خاک بمالد که باقی مانده ها بروند، تعریف کنند.
7348/9102
کپی شد