اما چرایی بوجود آمدن این ایده و اینکه آیا صرفا یک تهدید در قبال اظهارات هیات حاکمه آمریکا می باشد و یا اینکه ارتش اروپایی یک واقعیت در نظم نوین جهانی می باشد نظرهای متفاوتی وجود دارد.
آنچه که اخیرا توسط امانوئل مکرون رئیس جمهوری فرانسه و با حمایت آنگلا مرکل صدراعظم آلمان مطرح شد بیشتر از سیاست های ترامپ در قبال اروپا و لزوم بر عهده گرفتن سهم بیشتری از مخارج ناتو توسط کشورهای اروپایی ناشی می شود و بیشتر شبیه به یک ژست بی نیازی از آمریکا می باشد در حالیکه فرانسه در مداخله نظامی اخیر خود در جنگ داخلی کشور مالی در نهایت به جهت مسائل لجستیکی مجبور به درخواست کمک از آمریکا شد و این نشان از نیاز و اتکا اروپا به آمریکا در عملیات های خارجی خود دارد، همچنین با وجود پیمانی مثل ناتو دیگر چه نیازی به ارتش یا اتحاد نظامی منطقه ای جدید است؟
در واقع ایجاد چنین ارتش یا اتحادی دقیقاَ با ماده ٨ پیمان ناتو در تناقض است و متقاضیان ارتش اروپایی ابتدا می بایست بقیه اعضای اروپایی ناتو را متقاعد به خروج از ناتو کنند و ساختار، استراتژی و آینده این اتحاد نظامی جدید را مشخص نمایند در حالیکه نه تنها اراده سیاسی قوی در ایجاد ارتش اروپایی وجود ندارد بلکه مابقی اعضاء به مخالفت با طرح چنین ایده ای برآمدند و از طرفی دیگر این آمریکاست که توانسته این استراتژی ها، سیستم ها و جنگ افزارهای مختلف را در قالب یک ارتش، یکپارچه سازد و خود کشورهای اروپایی توانایی چنین کاری را ندارند، از طرفی در حال حاضر کشورهای اروپایی از عهده گیری سهم بیشتر در مخارج ناتو سر باز می زنند پس چطور می توانند منابع مالی هنگفت یک ارتش اروپایی را تامین کنند.
یکی دیگر از مسایل مهم در اتحادهای نظامی تولید اطلاعات در مورد احتمالات و تهدیدات آینده و در واقع ایجاد انگیزش جهت بروز جنگ و تجاوز است که مطمئناً کشورهای اروپایی از عهده مدیریت این انگیزش و حیطه بندی اطلاعات تولیدی بر نمی آیند چرا که اتحاد نظامی – امنیتی با دیگر عرصه ها تفاوت دارد و سران اروپایی باید بدانند یکپارچگی نظامی – امنیتی را نمی توانند از روی اتحاد مالی و پولی کپی برداری نمایند.
البته باید به دو فاکتور مهم در شکل گیری ناتو اشاره کنیم که دیگر وجود ندارند و یا شامل گذشت زمان شده اند:
اول تهدید و تهاجم بلوک شرق کمونیست به آرمان ها و رویکردهای غرب لیبرال و بعدی تجربه تلخ جنگ جهانی دوم که هر دو از عوامل مهم ایجاد انگیزه و اراده برای شکل گیری پیمان ناتو در سال ١٩٤٩ میلادی بود ولی در این برهه چنین عواملی وجود ندارد.
نکته مهم دیگری که سران اروپایی به آن توجهی نکردند، فراگیر بودن سیاست های ترامپ در قبال تمام کشورهای تحت حمایت آمریکاست نه فقط اروپا، ترامپ نسبت به کشورهای عربی حوزه خلیج فارس، ژاپن و کره جنوبی هم از همین سیاست پیروی کرد و از مجانی نبودن حمایت های آمریکا سخن گفت، پس اروپا می بایست در بیان مواضع و دیدگاه های خود محتاطانه تر عمل کند چرا که هنوز در دفاع از خود به آمریکا متکی می باشد.
اما با توجه به توخالی بودن طرح ایده ارتش اروپایی در این برهه بنا به دلایل مطروحه، ایجاد چنین ارتشی در آینده ای نه چندان دور و پس از شکسته شدن قدرت هژمونیک آمریکا تنها رهیافت اروپا می باشد چرا که با توجه به روند رو به افول قدرت هژمونیک آمریکا بویژه در ابعاد اقتصادی و سیاسی باید شاهد وقوع درگیری و آشفتگی در نظم جهانی جهت کسب برتری، موقعیت و ایجاد نظمی جدید باشیم و از آنجا که ثبات هژمونیک لازمه نظم جهانی می باشد، به یک قدرت بالقوه جدید به عنوان هژمون جایگزین آمریکا نیاز می باشد ولی آیا دیگر حکومت یا کشوری می تواند همانند آمریکا به یک قدرت هژمونیک (اقتصادی ، سیاسی ، نظامی و ایدئولوژیک) تبدیل شود؟ با توجه به درگیری و رقابت
کشورهای سرمایه دار و از طرفی گرایشات ملی گرایانه و از همه مهمتر هزینه های هنگفتی که باید برای تبدیل شدن به یک قدرت هژمونیک و حفظ این هژمون پرداخت شود بسیار بالاست، دیگر کسی زیر بار چنین هزینه ای نخواهد رفت بنابراین در آینده و زمان پساجهانی شدن باید منتظر شیوه ای جدید از نظم جهانی آن هم با عنوان نظم جهانی منطقه ای که کارل پولانی پیش بینی کرده بود روبرو باشیم، در این نوع از نظم اتحادهای منطقه ای و منطقه گرایی حرف اول را می زند پس ایده ارتش اروپایی را نباید صرفاً یک رویا قلمداد کرد.
با اظهارات مقامات و اقدامات نظامی ایالات متحده نظیر اعزام گسترده ناوگان دریایی از خلیج فارس و سایر نقاط به سوی مرزهای آبی چین و اظهار به اتخاد استراتژی جدید در مقابل چین از سوی مایک پنس در موسسه هادسون و اظهار به احتمال وقوع درگیری نظامی علیه چین تا ١٥ سال آینده از سوی ژنرال بن هاجز در مجمع امنیتی ورشو و لزوم دفاع اروپا از خود در برابر روسیه را می توان شروع آشفتگی و حرکت به سوی نظمی جدید فرض کرد. روند تبدیل رویا به واقعیت آغاز شده است.
** گروه ایرنا مقاله
از: مسعود احمدی - دانشجوی کارشناسی ارشد روابط بین الملل دانشگاه شهید بهشتی
9102
آنچه که اخیرا توسط امانوئل مکرون رئیس جمهوری فرانسه و با حمایت آنگلا مرکل صدراعظم آلمان مطرح شد بیشتر از سیاست های ترامپ در قبال اروپا و لزوم بر عهده گرفتن سهم بیشتری از مخارج ناتو توسط کشورهای اروپایی ناشی می شود و بیشتر شبیه به یک ژست بی نیازی از آمریکا می باشد در حالیکه فرانسه در مداخله نظامی اخیر خود در جنگ داخلی کشور مالی در نهایت به جهت مسائل لجستیکی مجبور به درخواست کمک از آمریکا شد و این نشان از نیاز و اتکا اروپا به آمریکا در عملیات های خارجی خود دارد، همچنین با وجود پیمانی مثل ناتو دیگر چه نیازی به ارتش یا اتحاد نظامی منطقه ای جدید است؟
در واقع ایجاد چنین ارتش یا اتحادی دقیقاَ با ماده ٨ پیمان ناتو در تناقض است و متقاضیان ارتش اروپایی ابتدا می بایست بقیه اعضای اروپایی ناتو را متقاعد به خروج از ناتو کنند و ساختار، استراتژی و آینده این اتحاد نظامی جدید را مشخص نمایند در حالیکه نه تنها اراده سیاسی قوی در ایجاد ارتش اروپایی وجود ندارد بلکه مابقی اعضاء به مخالفت با طرح چنین ایده ای برآمدند و از طرفی دیگر این آمریکاست که توانسته این استراتژی ها، سیستم ها و جنگ افزارهای مختلف را در قالب یک ارتش، یکپارچه سازد و خود کشورهای اروپایی توانایی چنین کاری را ندارند، از طرفی در حال حاضر کشورهای اروپایی از عهده گیری سهم بیشتر در مخارج ناتو سر باز می زنند پس چطور می توانند منابع مالی هنگفت یک ارتش اروپایی را تامین کنند.
یکی دیگر از مسایل مهم در اتحادهای نظامی تولید اطلاعات در مورد احتمالات و تهدیدات آینده و در واقع ایجاد انگیزش جهت بروز جنگ و تجاوز است که مطمئناً کشورهای اروپایی از عهده مدیریت این انگیزش و حیطه بندی اطلاعات تولیدی بر نمی آیند چرا که اتحاد نظامی – امنیتی با دیگر عرصه ها تفاوت دارد و سران اروپایی باید بدانند یکپارچگی نظامی – امنیتی را نمی توانند از روی اتحاد مالی و پولی کپی برداری نمایند.
البته باید به دو فاکتور مهم در شکل گیری ناتو اشاره کنیم که دیگر وجود ندارند و یا شامل گذشت زمان شده اند:
اول تهدید و تهاجم بلوک شرق کمونیست به آرمان ها و رویکردهای غرب لیبرال و بعدی تجربه تلخ جنگ جهانی دوم که هر دو از عوامل مهم ایجاد انگیزه و اراده برای شکل گیری پیمان ناتو در سال ١٩٤٩ میلادی بود ولی در این برهه چنین عواملی وجود ندارد.
نکته مهم دیگری که سران اروپایی به آن توجهی نکردند، فراگیر بودن سیاست های ترامپ در قبال تمام کشورهای تحت حمایت آمریکاست نه فقط اروپا، ترامپ نسبت به کشورهای عربی حوزه خلیج فارس، ژاپن و کره جنوبی هم از همین سیاست پیروی کرد و از مجانی نبودن حمایت های آمریکا سخن گفت، پس اروپا می بایست در بیان مواضع و دیدگاه های خود محتاطانه تر عمل کند چرا که هنوز در دفاع از خود به آمریکا متکی می باشد.
اما با توجه به توخالی بودن طرح ایده ارتش اروپایی در این برهه بنا به دلایل مطروحه، ایجاد چنین ارتشی در آینده ای نه چندان دور و پس از شکسته شدن قدرت هژمونیک آمریکا تنها رهیافت اروپا می باشد چرا که با توجه به روند رو به افول قدرت هژمونیک آمریکا بویژه در ابعاد اقتصادی و سیاسی باید شاهد وقوع درگیری و آشفتگی در نظم جهانی جهت کسب برتری، موقعیت و ایجاد نظمی جدید باشیم و از آنجا که ثبات هژمونیک لازمه نظم جهانی می باشد، به یک قدرت بالقوه جدید به عنوان هژمون جایگزین آمریکا نیاز می باشد ولی آیا دیگر حکومت یا کشوری می تواند همانند آمریکا به یک قدرت هژمونیک (اقتصادی ، سیاسی ، نظامی و ایدئولوژیک) تبدیل شود؟ با توجه به درگیری و رقابت
کشورهای سرمایه دار و از طرفی گرایشات ملی گرایانه و از همه مهمتر هزینه های هنگفتی که باید برای تبدیل شدن به یک قدرت هژمونیک و حفظ این هژمون پرداخت شود بسیار بالاست، دیگر کسی زیر بار چنین هزینه ای نخواهد رفت بنابراین در آینده و زمان پساجهانی شدن باید منتظر شیوه ای جدید از نظم جهانی آن هم با عنوان نظم جهانی منطقه ای که کارل پولانی پیش بینی کرده بود روبرو باشیم، در این نوع از نظم اتحادهای منطقه ای و منطقه گرایی حرف اول را می زند پس ایده ارتش اروپایی را نباید صرفاً یک رویا قلمداد کرد.
با اظهارات مقامات و اقدامات نظامی ایالات متحده نظیر اعزام گسترده ناوگان دریایی از خلیج فارس و سایر نقاط به سوی مرزهای آبی چین و اظهار به اتخاد استراتژی جدید در مقابل چین از سوی مایک پنس در موسسه هادسون و اظهار به احتمال وقوع درگیری نظامی علیه چین تا ١٥ سال آینده از سوی ژنرال بن هاجز در مجمع امنیتی ورشو و لزوم دفاع اروپا از خود در برابر روسیه را می توان شروع آشفتگی و حرکت به سوی نظمی جدید فرض کرد. روند تبدیل رویا به واقعیت آغاز شده است.
** گروه ایرنا مقاله
از: مسعود احمدی - دانشجوی کارشناسی ارشد روابط بین الملل دانشگاه شهید بهشتی
9102
کپی شد