مرکز آمار ایران میگوید نزدیک به 3 میلیون نفر در کشور بیکارند و این درحالی است که منابع غیررسمی از بیکاری 5 تا 7 میلیون نفر خبر میدهد که اغلب آنها جوان تحصیلکرده متولد دهه60 هستند.
به گزارش جی پلاس، اگرچه تنها طی یک سال گذشته 700 هزار شغل ایجاد شده، یعنی برابر با کل دوره 8 ساله دولتهای نهم و دهم اما حجم بالای بیکاری این اعداد و ارقام را چنان در خود فرو میبرد که انگار نه انگار کاری صورت گرفته است.
تب خرید کالای خارجی البته بحث امروز و دیروز یا یکی دو دهه پیش نیست. شاید بتوانیم بگوییم این موضوع هم مثل خیلی از عادات ما ریشه تاریخی دارد. ناصرالدین شاه هم وقتی به فرنگ میرفت، بوتیکها و سمساریهای پاریس جشن میگرفتند. حالا اما کار به جایی کشیده که خیلی از کارخانهداران بزرگ با سیلی صورت خود را سرخ نگه میدارند. داستان کوچ برخی برندهای ایرانی به کشورهای دیگر در سالهای دولت نهم و دهم هم که باز داستانی تکراری است.
پوشاک ترک، لوازم خانگی ژاپنی یا آلمانی، ماشین کرهای، تلفن همراه امریکایی، پتوی اسپانیایی، کریستال چک، ادویه هندی، کیف و کفش ایتالیایی، ادکلن فرانسوی، چوب روسی و... همه اینها از کالاهای ایرانی بهترند؟ چرا ایرانیها تمایل آنچنانی برای خریدن کالاهای وطنی ندارند؟ چرا تب خرید کالای خارجی در کشورمان آنقدر بالاست که شرکتهای خارجی برای ورود به این بازار دست و پا میشکنند و از یکدیگر پیشی میگیرند؟
مراکز تجاری و پاساژهای فروش برندهای خارجی، یکی پس از دیگری مثل قارچ از خیابانهای تهران و بقیه شهرهای بزرگ کشور بیرون میزنند و تا دلتان بخواهد مشتری هم دارند. دراین مراکزکه از شیر مرغ تا جان آدمیزاد میفروشند همگی فروش میروند البته اگر خارجی باشند.
مرکز آمار ایران میگوید نزدیک به 3 میلیون نفر در کشور بیکارند و این درحالی است که منابع غیررسمی از بیکاری 5 تا 7 میلیون نفر خبر میدهد که اغلب آنها جوان تحصیلکرده متولد دهه60 هستند. اگرچه تنها طی یک سال گذشته 700 هزار شغل ایجاد شده، یعنی برابر با کل دوره 8 ساله دولتهای نهم و دهم اما حجم بالای بیکاری این اعداد و ارقام را چنان در خود فرو میبرد که انگار نه انگار کاری صورت گرفته است. همچنین در دوره 8 ساله دولتهای نهم و دهم واحدهای تولیدی و کارخانهها با کمتر از 40 درصد ظرفیت کار میکردند و هزاران واحد نیز به ناچار تعطیل شدند که با روند رو به رشد قاچاق کالا و واردات بیرویه کل اقتصاد کشور درمدار بحرانی عمیق قرار گرفت و ارزش پول ملی بشدت سقوط کرد. مقایسه آماری و اینکه دولت یازدهم طی چند سال گذشته تا چه اندازه جلوی قاچاق را گرفته، چقدر واردات کم شده و تا چه اندازه صادرات غیر نفتی رشد داشته، فرصت دیگری میخواهد اما آنچه هست اینکه تورم کنترل شده ولی رکود نفسگیر است. حالا نوبت ماست که با خرید کالای ایرانی جلوی رشد بیکاری را بگیریم و بنیه اقتصاد ملی را تقویت کنیم.
تب خرید کالای خارجی البته بحث امروز و دیروز یا یکی دو دهه پیش نیست. شاید بتوانیم بگوییم این موضوع هم مثل خیلی از عادات ما ریشه تاریخی دارد. ناصرالدین شاه هم وقتی به فرنگ میرفت، بوتیکها و سمساریهای پاریس جشن میگرفتند. حالا اما کار به جایی کشیده که خیلی از کارخانه داران بزرگ با سیلی صورت خود را سرخ نگه میدارند. داستان کوچ برخی برندهای ایرانی به کشورهای دیگر در سالهای حضور دولت های نهم و دهم هم که باز داستانی تکراری است.
چه کسی فکر میکرد ارج 79 ساله که با تولید صندلیهای تاشو وارد میدان تولید شد و سالها بعد فعالیتش را در زمینه تولید لوازم خانگی گسترش داد و حتی کالاهایش را به کشورهای دیگر صادر میکرد برای همیشه به خاطرات بپیوندد! هنوز یخچال و لباسشوییهایش در خیلی از خانهها کار میکند.
چیزی به عید نمانده و وضعیت بازار بهتر از سال پیش است. البته این را بازاریها میگویند. خیابانها شلوغ است؛ شلوغ به خاطر خرید شب عید. ساعت 7 شب ترافیک خیابان و عابرانی که از این مغازه به آن مغازه سرک میکشند، در چهارراه استانبول به هم گره خورده است. جای پلاسکو خالی است ولی از تعداد مشتریهایش کم نشده. گویی مردم از خرید خسته نمیشوند. روی بعضی از مغازهها نوشته شده «حراج لباسهای ترک». وارد یکی از همین مغازهها میشوم. کیپ تا کیپ آدم است. روی شیشه زده تخفیف 50 درصدی. لباسها همینطور از رگالها بیرون کشیده میشود و بعضیهایشان میرود توی کیسه خرید. نگاهی کارشناسانه بهلباسها میاندازم. روی مارکهایشان اسمی از ترکیه ندارند. بیشترشان چینی است. از یکی از فروشندهها میپرسم که کجای این پیراهنی که زدهاید 70 هزار تومان، ترک است. انگار که سؤال نامربوطی پرسیده باشم، سگرمههایش توی هم میرود و با عصبانیت میگوید: «آن لباسی که برداشتی چینی است اما سفارش ترکیه است. ترکیه که نمیتواند خودش همه لباسها را تولید کند. پارچه و مدل را میفرستد چین، چینیها هم میدوزند. این پیراهن هم پارچه و مدلش ترکیهای است ولی دوخت چین است.»
بحث بیشتر با فروشنده، شاید جواب ناخوشایندی داشته باشد! برخلاف اینجا، مغازه دیگری که کت و شلوار و پیراهن مردانه میفروشد، سرش خلوتتر است. حتی با تخفیفهای قرمز رنگی که روی شیشه زده. پیراهنها توی جعبهها حکم قابهای عکسی را دارند که چهرهام را در آنها میبینم. قابی که طرح چهارخانههایریزی دارد چشمم را میگیرد. قیمتش 60 هزار تومان است. از فروشنده سؤالی را که قرار است امشب بارها تکرار کنم، میپرسم. میگوید: «پارچه کرهای است ولی دوخت وطنی.» بعد یکی از پیراهنها را باز میکند و دوخت و قواره لباس را نشان میدهد: «آقا دقت کن ببین چه دوخت تمیزی داره، الگوی برش هم حرف ندارد. فیت فیت تن. من این را با 20 درصد سود گذاشتم 60 هزار و توی این 15 روزه شاید 20 تا نفروختهام. کسانی که لباس چینی را به اسم ترکیهای میریزند توی بازار هم صددرصد سود میبرند و هم وضعشان از کسی مثل من خیلی بهتر است. من هم میتوانم مثل خیلیها مارک ترکیهای بخرم و بدهم به تولیدی پشت یقه بدوزند ولی نمیتوانم نان حرام ببرم خانه.»
مغازه دار دل پردردی از بازار و همصنفیهایش دارد. او از کسانی میگوید که خواسته یا ناخواسته به او و تولیدیهای پوشاک ضرر میزنند: «برای بعضی از بنکدارها و مغازه دارها نمیصرفد که لباس با کیفیت ایرانی بفروشند. چون دنبال سود زیاد هستند. میروند و لباس چینی بدون کیفیت میخرند و به مشتری قالب میکنند. مثل یکی از همین کاسبها که سال پیش هزار دست کت و شلوار چینی خرید و با دوختن مارک ترکیهای به سر آستینها کلی سود به جیب زد. کت و شلواری که دستی 50 هزار خریده بود 500 هزارتومان فروخت.»
مغازه دار گلایه میکند و از کار برخی از همصنفیهایش پرده برمیدارد. گلایهها زمانی پایان میگیرد که مشتری میآید. مرد جوانی میخواهد پیراهن بخرد. نگاهی به پیراهن میاندازد و پیش از اینکه جنسش را لمس کند و به قواره نگاهی بیندازد، میپرسد کجایی است؟ بعد از اینکه میشنود ایرانی است سری تکان میدهد و با تشکر خشک و خالی از مغازه بیرون میرود.
با مشتری همراه میشوم و از او میپرسم چرا وقتی فهمید پیراهن ایرانی است، بدون اینکه بپوشد یا به جنسش دست بزند، بیخیال خرید شد؟ میگوید: «لباس ایرانی کیفیت خوبی ندارد. بیشتر پارچهها چینی است، دوخت هم که تعریفی ندارد. سال پیش 2 تا پیراهن و یک شلوار ایرانی خریدم ولی به یک ماه نکشید که یکی رنگش رفت آن یکی از درزش پاره شد و شلوار هم آب رفت. خدا برکت بده به جنس خارجی. واقعاً وقتی میگویند بشور و بپوش درسته.»
مردی که جلوی لباس فروشیاش ایستاده و سیگاری روشن کرده سوژه بعدی است. او درباره اینکه چرا مردم لباس ایرانی نمیخرند، میگوید: «باید رو راست چیزی بگویم که درد است. ما عادت داریم سر همدیگر را کلاه بگذاریم. پارچه فروش پارچه بیکیفیت دست تولیدی میدهد. تولیدی به جای 2 متر پارچه، یک متر و 80 سانت پارچه مصرف میکند. بنکدار سود بیشتری میگیرد و این زنجیره ادامه داره تا لباس یا هر چیزی که به دست خریدار برسد؛ خب خریدار وقتی لباس را استفاده میکند و از آن رضایت پیدا نکند سری بعد دیگر لباس ایرانی نمیخرد. البته من نمیگویم همه اینجوری هستند ولی بعضی از ماها این کارها را میکنیم، چارهای نداریم. این مجتمع تجاری که برند خارجی میفروشد بازارمان را کساد کرده و ما هم چارهای نداریم لباسها را به اسم ترکیهای بفروشیم. چرا؟ چون مردم شنیدهاند جنس ترکیهای خوب است.»
از چهارراه استانبول تا تیردوقلو راه زیادی نیست ولی ترافیک راه را دراز میکند. مردم یا برای خرید جهیزیه آمدهاند یا برای خرید لوازم خانگی جدید. بهتر است بگویم تابلوی همه فروشگاهها به اسم برندهای خارجی است. مارکهای کرهای و ژاپنی. تک و توک هم تابلوی ایرانی! ویترین فروشگاه لوازم خانگی خارجی است، خبری از ایرانیها نیست اگر هم باشد جایی دور از چشم.
آدم جا میخورد چرا کالای ایرانی در بازار داخلی این همه غریب است؟ در این میان میوه و مواد غذایی ایرانی است که هنوز هم مصرف میشود؛ شاید اگر این محصولات هم از طرف مشتری ایرانی حمایت نشوند جایشان را به خارجیها بدهند؛ شیر و ماست و پنیر چینی و میوه آسیای جنوب شرقی و گوشت برزیل و از کجا معلوم لواش ترکیه!