​پروژه EOS‌ از همان روزهای اول آغاز به‌کارش من را مجذوب خودش کرده بود.

اولین بار تیم آنها را مجمع بلاک چین ۲۰۱۷ دیدم. همه‌ی افراد تیم آنها در رویداد بزرگ بلاک چین شرکت کرده بودند، رویداد پر شور و اشتیاقی که من را یاد روزهای آغازین و پر هیاهوی انفجار دات کام و سخنرانی پس از سخنرانی می‌انداخت.

اما جلوه‌های بصری رویداد هرگز برای من قابل توجه نیست. من با نورهای قشنگ و حرف‌های قشنگ گول نمی‌خورم. عمق ایده‌هاست که واقعا اهمیت دارد.

و آنها ایده‌های خارق‌العاده‌ای داشتند.

برای اولین بار در دنیای ارزهای دیجیتال، دیدم که یک تیم سعی می‌کند برخی چالش‌های دنیای واقعی را حل کند، چالش‌هایی که فکر می‌کردم که فقط خود من و چند نفر دیگر به آن فکر کرده‌اند. وقتی داشتم روی پروژه‌ی سی‌سادا کار می‌کردم، یک سال را جلوی وایت بردم گذراندم و سعی کردم برای بزرگ‌ترین مشکلات کریپتو راه‌حل پیدا کنم: مقیاس پذیری، پذیرش عمومی، دولت، هویت، تولید، توزیع و تقاضا فقط چندتا از این مشکلات بودند. تمام مقاله‌ها و ایده‌های قدیمی را زیرورو کردم تا چیزهایی که هیچکس نفهمیده بود را کشف کنم.

همچنین تمام پروژه‌هایی که وجود داشتند را بررسی کردم تا بهترین راه‌حل‌هایی که ارائه کرده‌ بودند را بیرون بکشم.

هرچند بیشتر و بیشتر متوجه می‌شدم که هیچکس بزرگ‌ترین مشکلات موجود در ارزهای دیجیتال را حل  نکرده بودند. یا حتی بدتر از آن، حتی هیچکدام از مشکلات واقعی را نمی‌دیدند.

همانطور که یک محقق هوش مصنوعی به نام فراسیوس کولت می‌گوید:

یک قسمت بزرگ از حل مساله توانایی دیدن شکل واقعی مشکل است. اگر بتوانید مشکل را به شکلی روشن و دقیق توصیف کنید، قسمت زیادی از پاسخ هم خودش را به شما نشان خواهد داد. نوشتن به شما کمک می‌کند. درمورد مشکل بنویسید. نوشتن از فکر کردن دقیق‌تر است.

اگر حتی نمی‌توانید مشکل را ببینید، قطعا نمی‌توانید یک راه‌حل واقعی هم خلق کنید.

 

دقیقا مثل تقسیم‌های طولانی‌است که در دوران مدرسه از آنها متنفر بودید: اگر قسمت اول آن اشتباه بود، بقیه‌ی آن تا آخر اشتباه می‌شد.

اما تیم EOS‌ واقعا مشکلات بزرگ و چشم‌انداز کلی را دید.

به عنوان مثال، من اغلب گفته‌ام که برای اینکه اکوسیستم ارز دیجیتال واقعا شکوفا شود، به تراکنش‌های رایگان نیاز دارید.

و هنوز هم همه‌چیز در پلتفرم‌های ارز دیجیتال هزینه دارد.

این برای من کاملا واضح به نظر می‌رسید اما هنوز نتوانسته بودم که حتی یک تیم پیدا کنم که این حقیقت ساده را درک کند. بعد با تیم EOS آشنا شدم، آنها نه تنها مشکل را دیده بودند بلکه بهتر از من آن را پیکربندی کرده بودند.

اگر وارد سایت آمازون می‌شدید و هر بار که صفحه‌ای را بارگذاری می‌کردید باید ۳ سنت می‌پرداختید، آن‌وقت هرگز صفحه‌ای را بارگذاری نمی‌کردید.

خلاصه ماجرا همین است. اگر آمازون برای هر چیزی پول می‌گرفت، شما هرگز از در ورودی جلوتر نمی‌رفتید چون نمی‌دانستید بعد از پرداخت پول و وارد شدن از در ورودی چه چیزی در انتظارتان است.

شما باید کالا را قبل از خریدن آن ببینید. هرچیزی می‌تواند پشت در شماره یک باشد. ممکن است محصولات درجه یک و زیبا پشت در منتظرتان باشد، یا اینکه با محصولات یک سایت قلابی و نفرت انگیز مواجهه شوید.

ایاس (EOS) فقط یکی از پروژه‌هایی بود که در مجمع حضور یافته بود. کنفرانس خارق‌العاده‌ای بود، همه جا پر بود از انرژی و احتمالات خارق‌العاده.

به عقب برگردید و می‌بینید که انفجار واقعی خرید ارزهای دیجیتال دقیقا از همان هفته شروع شده است، همان وقتی که پروژه‌ها ابداعاتشان را پشت سر هم اعلام می‌کردند. زی‌کش (Zcash) قله‌های جدیدی را فتح کرده بود، جی‌پی‌مورگان (JP Morgan) در اختیار گرفتن پروتکل‌های امنیتی جدیدشان را اعلام کرد.  ارزش تعداد زیاد دیگری از کوین‌ها به‌شدت بالا رفت.

من با احساس مستی که از نوشیدنی‌ها و ایده‌های جدید داشتم کنفرانس را ترک کردم. سرم از تمام احتمالاتی که در سرم می‌چرخیدند گیج می‌رفت.

اما این EOS بود که در تخیلاتم جلوه‌ای بزرگ‌تر از هرچیز دیگری داشت.

و مصمم بودم به محض اینکه دستم به کوین‌های درخشان ارز دیجیتال افتاد، مقداری از این پروژه را خریداری کنم.

 

جاده‌ی پر پیچ و خم آینده‌ای ناتمام

اما همانطور که از جاده‌ای به سوی افتخار برمی‌آید، همه چیز به صورت کاملا روان و راحت پیش نمی‌رود.

جامعه‌ی ارز دیجیتال خیلی جلوتر از چیزی که از آن انتظار می‌رفت پیش رفت، مست چیزهای محتمل اما ضعیف در نتایج.

و حباب بالاخره ترکید.

 

اما حتی قبل از اینکه حباب بترکد، من مشکلات احتمالی درمورد عرضه‌ اولیه کوین EOS را می‌دیدم. شروع کردم به تحقیقات بیشتر درمورد پروژه و موسس‌هایش.

دن لاریمر (Dan Larimer)‌ یک افسانه در جامعه‌ی کریپتو است. او کارش را در بیت‌شیرز (Bitshares) شروع کرد، یک اکسچنج غیرمتمرکز، و استیمیت (Steemit)، یک شبکه اجتماعی برای انتشار مطالب مانند Medium. اما او همچنان شهرتی داشت مبنی بر اینکه پروژه‌ها را بعد از چند سال رها می‌کند.

دقیقا مثل وقتی که رزومه کسی را می‌بینید که مدام از یک شرکت به شرکت دیگر رفته است، این موضوع اضطراب‌آور است.

آیا این بار ادامه می‌دهند؟‌

آیا خیلی زود حوصله‌شان سر می‌رود‌؟‌

 

راستش را بخواهید، اینکه دل لاریمر همش از جایی به جای دیگر پر کشیده بود اصلا برای من ناراحت کننده نبود.

من فکر می‌کنم ذهن‌ بی‌قرار نشانه‌ی نبوغ است، چون آدم‌های اینچنین زیادی در زندگی‌ام دیده‌ام و مردم به من هم می‌گویند که خیلی باهوش هستم. من هم مانند او خیلی زود حوصله‌ام سر می‌رود. من مشکلی را می‌بینم که مدت خیلی زیادی وجود داشته است، می‌توانم پاسخش را هم ببینم، درحالی‌که بقیه هنوز گیج هستند و سعی می‌کنند آن را برای دیگران توضیح بدهند، مجبورند با سیاست‌های شرکت کلنجار بروند، و مدیریت افراد به‌شدت خسته‌کننده می‌شود.

خیلی زود به این نتیجه می‌رسم که چرا نمی‌توانیم خیلی ساده مشکل را ببینیم؟‌ گاهی حس می‌کنم دنیا برای من با دور آهسته در حرکت است.

و به همین خاطر است که زود علاقه‌ام را از دست می‌دهم و سراغ کار دیگری می‌روم.

اما بعضی از ایده‌ها ارزش جنگیدن دارند، ایده‌هایی که به آنها باور دارید.

و هرچه بیشتر و بیشتر روی حرف‌هایی که لاریمر برای گفتن داشت مطالعه کردم، مردی را دیدم که هر ایده‌ای را تا آخرین حد ممکن و قبل از اینکه فقط به یک پروژه نگهداری تبدیل شود پیش برده است. بزرگ‌ترین کدنویس‌های دنیا عاشق حل کردن مشکلات جدید هستند، نه اینکه سال‌های سال فقط روغن‌کاری کنند. جای تعجبی ندارد که به مراتع بهتر و روشن‌تر مهاجرت کنند.

یک عامل دیگر هم وجود داشت.

 

هر کدام از پروژه‌های قبلی سنگ بنا بودند. خیلی مهم است که در نظر داشته باشیم فقط هشت سال است که از انقلاب ارزهای دیجیتال می‌گذرد. همانطور که در مقاله‌ی ۵ کلید اصلی تحول کریپتو گفته‌ام ما می‌دانیم چطور مقیاس پذیر کنیم و سیستم‌های ابری بسازیم چون سی سال است که داریم روی این مشکل کار می‌کنیم اما هیچ کتاب راهنمایی برای تازه‌کارها وجود ندارد که توضیح دهد بهترین روش برای ساختن یک سیستم توزیع‌ شده‌ی،‌ غیر متمرکز چگونه است، سیستمی که سرعت تراکنش‌های ویزا کارت‌ها را کاملا پشت سر بگذارد. هیچ مجموعه‌ کتابی دراین مورد وجود ندارد که با یک کلیک دانلود شود.

ما هنوز در حال بررسی و کشف هستیم و وقتی که پای خلاقیت درمیان باشد همه چیز به‌هم ریخته و شلخه است.

قبل از اینکه برنامه نویسی را شروع کنید، نمی‌توانید بفهمید آیا به بن‌بست می‌خورید یا نه. وقتی می‌خواهید یک مشکل را حل کنید می‌بینید که مشکلات جدیدی خلق کرده‌اید. متاسفانه بعضی از آنها قابل حل نیستند، مگر اینکه دوباره از صفر شروع کنید.

حس من این است که این اتفاقی بود که برای لاریمر افتاد و دلیلی که از این پروژه به آن پروژه می‌رفت این بود که می‌خواست تمام ایده‌هایش را زیر چتر EOS‌ جمع کند. و کجا می‌توانست فرصتی بهتر این پیدا کند؟ با آن عدد نجومی که برای شروع جذب سرمایه‌ کردند و یک تیم گلچین به انتخاب و درخواست خودش، تمام بیت کوین‌هایم را شرط می‌بندم که این بار با این پروژه می‌ماند.

اما فقط از این شاخه به آن شاخه پریدن موسس پروژه نبود که آن روزهای اول مرا مضطرب کرده بود.

پروژه کمی ناخوش احوال به نظر می‌رسید. عرضه اولیه (ICO) توکن‌های آن عجیب بود.

صدایی در پس ذهنم شروع کرد به غر زدن و دست بردار هم نبود. بقیه هم کمی مشکوک شده بودند. هیچ راه دیگری برای بیان بهتر آن وجود ندارد: کلاه برداری به نظر می‌رسید.

خریداران توکن بر اساس میزان تقاضا با قیمت‌های متغییری مواجهه می‌شدند. به نوعی نمی‌دانستند به ازای اتریوم یا بیت کوینی که پرداخت می‌کنند، چقدر توکن می‌گیرند. مانند تاس ریختن بود.

اگر در روزی که قصد خرید داشتید تقاضا کم بود احتمالا یک معامله خوب گیرتان می‌افتاد، کوین‌ها را با قیمت کمتری نسبت به قیمتی که در یک اکسچنج معامله می‌شد می‌خریدید. اگر تقاضا سر به آسمان می‌گذاشت احتمالا با بدترین قیمت ممکن مواجهه می‌شدید. این باعث می‌شد که به یک بگ‌هولدر (کسی که سهامی را با قیمت بالا و بیشتر از ارزش واقعیش می‌خرد و امیدوار می‌ماند که دوباره قیمت بالا برود) تبدیل شوید، مگر اینکه می‌خواستید کوین‌ها را با قیمتی کمتر از قیمت خرید آنها بفروشید.

حتی بدتر از آن شایعه‌هایی بود که از دوستانم که در این ICO‌ شرکت کرده بودند می‌شنیدم مبنی بر اینکه به طرز عجیبی همیشه تقاضاها در لحظات آخر مزایده کامل می‌شدند. هر بار که فکر می‌کردند با قیمت خوبی معامله می‌کنند به طرز عجیبی در لحظه‌ی آخر از دستشان درمی‌آمد و آنها به این کار مشکوک شده بودند.

من واقعا نمی‌دانستم که این حرف‌ها درست بودند یا آنها دچار خطای ادراکی شده بودند. خیلی از افراد وقتی که در بازار اوضاع بر وفق مرادشان پیش نمی‌رود شروع می‌کنند به دیدن ارواح و توطئه‌های مختلف، اما به هر حال کمی نگرانم کرده بود.

و بعد هم اینکه به نظر می‌رسید این ICO هرگز به پایان نخواهد رسید.

 

با اینکه بیشتر جمع‌آوری عمومی سرمایه‌ها بعد از سی روز به پایان می‌رسد، ارائه اولین کوین EOS همین‌طور ادامه یافته بود، بدون هیچ ظرفیتی، به این معنی که اگر مردم حاضر می‌شدند پولی را که به زحمت درآورده بودند سرمایه گذاری کنند، کمپانی هم به جمع کردن میلیاردها دلار ادامه می‌داد، بدون اینکه حتی یک خط کد منتشر کرده باشد.

با تمام این اوصاف و تمام ترس‌هایی که داشتم تصمیم گرفتم از همان روز اول شروع تریدینگ سرمایه گذاری کنم.

دیدم که توکن‌هایی که زیر یک دلار خریده‌ بودم به فضا پرتاب شده‌اند و به قیمت بیشتر از ۶ دلار رسیده‌اند. در حالی که از سرخوشی و رویای اینکه سرمایه گذاریم خیلی زود جواب می‌دهد به رختخواب رفتم. توکن‌هایم را نگه داشتم، با این باور که با وجود تمام چالش‌ها، این شرکت این شانس را دارد که به تمام رویاهایش دست یابد.

اما قیمت سقوط کرد و روز بعد بدتر سقوط کرد.

در نهایت من با قیمت ۲/۴۵ دلار هم خوشحال و راضی بودم، چون هنوز هم سود خوبی بود، اما به چیزی که فکر می‌کردم، در صورت حرکت پلت‌فرم در جهت مناسب، به آن می‌رسد حتی نزدیک هم نبود. من آن وقت‌ها سرمایه گذار بی‌نظم‌تری بودم اما مطمئن نیستم که اگر این روزها بود وقتی که مدام بیشتر و بیشتر سقوط می‌کرد، به‌طوری که ۹۰ درصد ارزشش را از دست داد، باز هم آن را نگه می‌داشتم، آن هم در حالی که بازار پر شده بود از توکن‌ها جدید، یا نه.

بدون هیچ کدی و هیچ برنامه‌ی اعلام شده‌ای، کم کم داشتم ایمانم را از دست می‌دادم.

و باز هم پیگیر پروژه بودم.

آیا آنها شروع می‌کردند به نوشتن کدی که واقعا کار می‌کرد یا خیلی ساده با پولی که از سرمایه‌ گذارها کلاه برداری کرده بودند به سواحل دوبی فرار می‌کردند، با لامبورگینی‌هایشان روی شن‌های درخشان مسابقه می‌داند و خودشان را در خوش‌گذرانی‌ها و مهمانی‌های مختلف غرق می‌گردند؟

مرگ و زندگی دوباره

 

در کمال تعجب و در عین حال مسرت، دیدم که به انتشار آپدیت‌هایشان ادامه دادند. در ابتدا آرام‌تر و پراکنده‌تر بود، اما خیلی زود آن قطره‌ها به سیل تبدیل شدند، سایت و گیت‌هاب آنها پر شد از پست‌های جدید.

خیلی طول نکشید تا دوباره سراغ آن کوین برگردم و آن را جزو چیزهایی قرار دهم که می‌خواهم برای بلندمدت نگه دارم، با این امید که آنها بالاخره به یک اتفاق نادر در فضای ارز دیجیتال برسند، چیزی که خیلی‌ها آن را وعده داده‌اند ولی هیچکس نتوانسته اجرایش کند.

هرچند همچنان پول زیادی روی آن سرمایه گذاری نکردم. لزوما شایستگی آن را نداشت که نسبت به سایر کوین‌هایم در استراتژی سرمایه گذاری خطر پذیر کوچکی که برای خودم داشتم سهم بیشتری داشته باشد.

بعد در اواخر مارس یک وایت پیپر جدید منتشر کردند و من آن را کاملا بررسی کردم. چیزی که پیدا کردم ایده‌هایی بودند که هیچ کجای دیگر وجود نداشتند. واضح به نظر می‌رسید که اگر بتوانند حتی بخش کوچکی از آن ایده‌ها را پیاده کنند، یک پلت‌فرم جامع خواهند داشت.

و حالا که چیزی تا راه‌اندازی Mainnet آنها (یا شبکه اصلی که در آن ارز دیجیتال ارزش اقتصادی واقعی دارد) نمانده است، بیشتر از همیشه اطمینان دارم که شاهد طلوع پلت‌فرم‌های اینترنت غیرمتمرکز به بازار خواهیم بود.

همینطور که اتریوم به رشد و توسعه‌ی خودش ادامه می‌دهد، تیم تلگرام با وایت‌ پیپرهای فنی عظیمی ظاهر شدند که مغزم را منفجر کرد و حالا هم جوخه‌ی EOS در شرف انتشار سیستم زنده‌ی خودش است، عصر جدید تمرکززدایی بالاخره دارد فرا می‌رسد.

و درمورد تلگرام، خیلی‌ها وایت پیپر واقعی آن را نخوانده‌اند. آنها فقط وایت پیپر بازاریابی آن را خوانده‌اند و از آن گذشته‌اند. من همه را تشویق می‌کنم که وایت پیپر عظیم آنها را مطالعه کنند. حس من درمورد اوراق تیم تلگرام، همان حسی است که از EOS ‌ گرفتم: اگر حتی بخش کوچکی از آنچه می‌خواهند به آن برسند را عملی کنند، به شدت فضای ارزهای دیجیتال را به جلو هُل می‌دهند.

EOS  چه کار متفاوتی انجام می‌دهد

مفاهیم جدید زیادی وجود دارد که در اوراق EOS‌ مطرح شده است، پس بیایید به آنهایی بپردازیم که بیشترین اثرگذاری را دارند.

اول و در درجه‌ی نخست مقیاس پذیری را داریم.

پلت‌فرم EOS  ادعا کرده که می‌تواند میلیون‌ها تراکنش در ثانیه را با استفاده از اجرای انواع مختلفی از «اکشن‌ها و هندلرها» پاسخگو باشد. این دلیل خوبی است که باور کنیم این کار پتانسیل امکان پذیر بودن را دارد، چون باید در نظر بگیریم که Steemit در حال حاضر هزاران تراکنش در ثانیه انجام می‌دهد، درحالی که سایر پلت‌فرم‌ها با پنج یا شش تراکنش در ثانیه کلنجار می‌روند.

به خاطر این است که این پلت‌فرم از یکی از سریع‌ترین روش‌های دنیا استفاده می‌کند:‌ گواه بر سهام اختصاصی (DPOS). این یکی از تنها روش‌هایی هست که می‌تواند مانند سیستم‌های متمرکز قدیمی مقایس پذیر شود.

البته بدون جنجال هم نیست.

خالق اتریوم، ویتالیک بوترین به تازگی مقاله‌ای انتقادی درمورد گواه بر سهام اختصاصی در وب‌سایتش منتشر کرده است با عنوان «پلوتوکراسی (توانگرسالاری) هنوز هم بد است.» من هم به طور کلی موافقم که بودن تحت حکومت افرادی که اموال بیشتری دارند یک ایده‌ی قدیمی است و باید به دست تاریخ سپرده شود. پدران سرمایه‌دار آمریکا فقط به زمین‌داران اجازه رای دادن می‌دادند اما بعد از مدتی فهمیدند اینکه صاحبی زمین کوچکی باشید باعث نمی‌شود از افرادی که هیچ کوفتی ندارند باهوش‌تر یا تواناتر باشید.

اما این  مقایسه مسلما بی‌نقص نیست. گواه بر سهام اختصاصی خیلی شبیه کتاب «آنها که پای خودشان گیر است» اثر نسیم طالب است، به این معنی که اگر چیزی برای از دست دادن نداشته باشید، جوانمردانه هم بازی نخواهید کرد.

لاریمر چند روز بعد پاسخی عصبانی به بوترین داد.

 

البته پست‌های هر دوی آنها در کمال احترام به ایده‌های یکدیگر بود. من نمی‌دانم حق با کدام یک از آنها بود، اما می‌دانیم قضیه اینطور ختم می‌شود:

بازار تصمیم خواهد گرفت.

یا اتریوم به یک راه قدرتمند برای مقیاس پذیری دست پیدا می‌کند که با سرعت و انعطاف پذیری گواه بر سهام اختصاصی رقابت کند یا دچار یک مرگ تدریجی و آرام خواهد شد. هرچند من مطمئنم بخش‌پذیری اتریوم (sharding) و پروپوزال‌های دوگانه گواه بر کار/گواه بر سهام به آن کمک می‌کند به قله‌های مشابهی در مقایس پذیری برسد. و بعد از آن وارد دنیای بی‌رحم رقابت می‌شود.

و رقابت خوب است.

ما به فلسفه‌ها و ایده‌های مختلفی روی صحنه‌ی بازی نیاز داریم، نه یک واحد غول‌آسا که به همه فرمانروایی کند و ما هرگز نفهمیم که بهترین روش‌ برای سیستم‌های غیرمتمرکز چیست.

اما با تمام چیزهایی که گفته شد، نسخه اولیه‌ی EOS که در ماه ژوئیه (یک ماه دیگر) منتشر می‌شود نسخه‌ای با ترافیک محدود (rate limiting) و با یک ریسه‌ی اجرایی (single threaded) است. در ابتدای کار نمی‌تواند با سطح تراکنش‌های افسانه‌ای ویزا کارت در یک مقیاس باشد.

دلایلش ساده است: امنیت و باگ‌ها.

اجراهای موازی تراکنش‌ها در سیستم‌های غیرمتمرکز سابقه‌ی بسیار کمی دارند. این تکنولوژی کاملا جدید است. در پایگاه‌ داده‌های توزیع شده مانند کاساندرا (Cassandra) یا سیستم‌های توزیع شده مانند ات‌سد (etcd) که توسط داکر (Docker) مورد استفاده قرار می‌گیرند از متدولوژی قفل‌گذاری معروف و مشترکی استفاده کرده‌ایم. این متدولوژی به اولین موج‌های تکنولوژی عمومی غیرمتمرکز منتقل نشده است. ما هنوز داریم یاد می‌گیریم که چطور این کار را طوری انجام دهیم که جواب بدهد، به همین خاطر من تمایل تیم را تحسین می‌کنم که می‌خواهند این ویژگی‌ها را خیلی آهسته پیش ببرند و بعد آن را وارد جنگ‌های تست در دنیای واقعی کنند.

با وجود اینکه سیستم به صورت تک ریسه‌ای لانچ می‌شود، وایت پیپر آنها اشاره می‌کند که: «ساختار داده‌ ضروری برای اجراهای موازی، چند ریسه‌ای آینده» همین الان هم در کد وجود دارد. این یک راه هوشمندانه است برای اینکه بگویند آنها قسمت زیادی از مسیر را رفته‌اند، اما هنوز هم باید روی آن کار کنند. به هر حال شروع خوبی است. یک آپگرید اجراهای موازی را ماه‌های آینده به بازی اضافه می‌کند.

خوشبختانه برنامه‌نویس‌های EOS سعی کرده‌اند یک فرایند بهتر برای آپگرید ارائه دهند.

جای آپگریدهای ملایم در این حوزه به شدت خالی بود.

 

به احتمال زیاد به این خاطر است که به طور گسترده در گذشته اشتباهات یکسانی را نرم‌افزارهای پلت‌فرم شاهد بوده‌ایم:

کمبود انتزاع.

به چه معناست؟ به این معنی است که لایه اپلیکیشن و کد پروتکل به طرز ناامید کننده‌ای در هم تنیده هستند و آپگرید کردن آن کابوسی از شلختگی خواهد بود، چون هر کسی که در سیستم وجود دارد باید با بزرگ‌ترین تغییرات موافق باشد.

در نهایت من انتظار دارم پلت‌فرم‌هایی ببینم که به‌طور یکپارچه تمام جنبه‌های جداگانه سهام را در مولفه‌هایی ریزتر که نسخه‌ی کوچکتر از کل هستند گردآوری کنند. چرا کوین‌ها، اپلیکیشن‌ها و قوانین متنوع آنها نباید چیزی جز یک نمونه‌ی مجازی در بالای یک شبکه اگنوستیک (شبکه‌ای که می‌تواند بدون دانستن تمام فرایندهای پست صحنه به عملکردهای خودش ادامه بدهد) باشد.

اما قبل از اینکه به آنجا برسیم، باید خیلی بیشتر از اینها در جاده‌ انقلابی غیرمتمرکز شدن پیش برویم و توسعه بدهیم تا بدانیم آن مولفه‌های جدا از هم اصلا چه هستند. ما هنوز به آن نقطه نرسیده‌ایم. هنوز در حال کشف کردن هستیم.

در عین حال یک فرایند آپگرید کردن‌ قدرتمند نیاز است که به سرعت ویژگی‌های جدید ایجاد کند، به‌طوری که در تمام اکوسیستم موج‌وار به حرکت دربیاید. به همین خاطر است که وایت پیپر EOS هم قول یک فرایند آپگرید قوی را می‌دهد:

«به‌طور پیش‌فرض، با توجه به پیکربندی نرم‌افزار EOS.io‌، فرایند آپدیت کردن بلاک چین برای اضافه کردن فیچر جدید ۲ تا ۳ ماه طول‌ می‌کشد، درحالی‌که آپدیت‌هایی برای حل کردن باگ‌های غیرحیاتی که درمورد آنها نیازی به تغییر قوانین اساسی نیست، می‌تواند ۱ تا ۲ ماه زمان لازم داشته باشد… تولیدکننده‌های بلوک‌ می‌توانند فرایند را شتاب دهند، این اتفاق درصورتی خواهند افتاد که یک باگ مخرب یا امنیتی وجود داشته باشد که در حال آسیب زدن به کاربران است. در حالت کلی اینکه آپدیت‌های شتاب‌داده شده یک فیچر جدید ارائه کنند یا باگ‌های مخرب‌ را حل می‌کنند، می‌تواند خلاف قوانین اساسی باشد.

همچنین به‌نظر می‌رسد این پلت‌فرم بخواهد تعدادی فیچر قدرتمند برای توسعه‌دهندگان ارائه دهد. بدون توسعه‌دهندگان شما هیچ پلت‌فرمی نخواهید داشت.

توسعه‌دهندگان، توسعه‌دهندگان، توسعه‌دهندگان.

هرچقدر دلتان می‌خواهد به استیو بالمر کچل و عرق کرده بخندید، اما تمرکز بر روی توسعه‌دهندگان مایکروسافت را برای چندین دهه به یک نیروی حاکم بر سیستم‌ عامل‌ها و سرورهای بک آفیس ( back office servers) تبدیل کرده است.

اولین فیچر مرکزی توسعه‌دهندگان این است که نیازی نیست کاربران نهایی برای استفاده از پلت‌فرم پولی پرداخت کنند. و این بزرگ است.

به همان ایده‌ای برمی‌گردد که هیچ‌کس دلش نمی‌خواهد برای بارگذاری صفحات آمازون پولی پرداخت کند. در حال حاضر یک اکوسیستم ریز پرداخت (micro transaction) از راه دور نداریم و ساختن آن از صفر واقعا سخت است.

یک مشکل دیگر هم درمورد اپلیکیشن‌های ارز دیجیتال که برای استفاده از آنها باید پول پرداخت کنید وجود دارد:

اگر برای اپلیکیشن آینده لازم باشد که شخص خودش به اکسچنج مراجعه کند، ثبت‌نام کند، رمزعبور بگیرد، درمورد کیف‌پول‌ها اطلاعات کسب کند، پول رایج وارد کند، ارز دیجیتال بخرد و ارز دیجیتال را دانلود کند و در یک اپلیکیش استفاده کند، تا تازه بتواند از آن اپلیکیشن استفاده کند، هرگز، هرگز، هرگز به سرانجام نمی‌رسد.

چنین چیزی هرگز اتفاق نخواهد افتاد. باور نمی‌کنید؟

سعی کنید خرید ارز دیجیتال از یک اکسچنج را برای یکی از اقوام‌تان که چیزی از تکنولوژی نمی‌داند آموزش دهید. اگر بتوانید این کار را در کمتر از یک هفته انجام دهید، تبریک می‌گویم شما نابغه هستید.

و فقط به خاطر اینکه یک سری توکن را از طریق airdrop برای کاربران فرستاده‌اید باعث‌ نمی‌شود بخواهند این توکن‌ها را برای سرویسی صرف کنند که قبلا رایگان از آن استفاده می‌کرده‌اند. شما باید انگیزه‌های جدید خلق کنید تا پول را در جریان نگه دارید.

این گام جدید برای ساختن یک روش جدید برای انجام کارها به زمان نیاز دارد.

به همین دلیل منطقی است که سیستمی داشته باشیم که این انطعاف‌پذیری را در اختیار توسعه‌دهندگان قرار می‌دهد که بتوانند اپلیکشین‌هایی با «پرداخت کاربر» یا اپلیکشین‌هایی با «پرداخت ارسال کننده» داشته باشند.

امروزه این کسب‌وکار است که هزینه‌ی انجام بیزنس را می‌پردازد و کاربرها فقط برای کالاها و خدماتی که دریافت می‌کنند پول پرداخت می‌کنند، نه برای سرپا نگه داشتن کسب‌وکار، سفارش تدارکات، هزینه‌های اجاره ملک، هزینه‌های کارمندان و اینترنت. هیچ دلیلی وجود ندارد که فکر کنیم این پارادایم ادامه پیدا نمی‌کند و در کوتاه مدت غالب باقی نمی‌ماند، بنابراین به جای مخالفت بهتر است که همرنگ جماعت شویم.

دومین فیچر مربوط به توسعه‌دهندگان این است که یک سازنده اپلیکیشن فقط باید تعداد ثابتی از توکن‌ها را داشته باشد تا امکان دسترسی تضمین شده به پایگاه داده، پهنای باند(و در نهایت فضای ذخیره‌سازی) روی شبکه را بیابد.

چرا این موضوع اهمیت دارد؟‌

چون ارزهای دیجیتال امروزی خیلی ناپایدار هستند.

اگر توسعه‌دهنده مجبور باشد که قیمت‌ها را روی یک اکسچنج تحت نظر داشته باشد و اپلیکیشن را روی آن قیمت بنا کند یا آن را تعطیل کند، چنین چیزی هرگز جواب نمی‌دهد. یک قیمت ثابت برای توکن، که ارتباطی با نرخ بازار ندارد، سر راحت روی بالش گذاشتن را برای توسعه‌دهندگان امکان پذیر می‌کند.

در آخر، این پلت‌فرم برخی فیچرهای بدیع را ارائه می‌کند که از شبکه و کاربرهای روی آن حفاظت می‌کند.

اولین فیچر مسدود کردن اکانت است.

می‌دانم به چه فکر می‌کنید. مسدود کردن اکانت‌ها دیکتاتورگونه به نظر می‌رسد.

آیا تمام تلاش ما این نبود که از چنین چیزهایی فرار کنیم؟‌

تفاوت بزرگی دارد. قراردادهای هوشمند می‌توانند با منابع فرار کنند و باعث شوند شبکه به خاطر باگ‌ها و وضعیت رقابتی به زانو دربیاید. EOS‌ به سوپرنودها (supernodes) اجازه می‌دهد که شبکه به کار بیفتد و از ۲/۳ حداکثر آرا استفاده کند تا یک اکانت فراری را مسدود کند. و برخلاف سیستمی که امروز داریم، اگر بانک تصمیم بگیرد از بازی اخراج می‌شوید اما روی EOS‌ اگر نودها از قدرت‌شان سوءاستفاده کند، رای‌ می‌دهیم که تبعید شود.

من به طرز محتاطانه‌ای بدبین هستم که این فیچر همیشه هم صادق باشد، اما موافق هستم که سطوحی از حکومت و سرپرستی برای این سیستم‌ها نیاز است. نمی‌توانیم در یک آشوب واقعی باشیم، قراردادهای هوشمند از کنترل خارج شوند و شبکه را فلج کنند.

یک فیچر که برای کاربر نهایی برای هرکسی در دنیای ارز دیجیتال خوشایند خواهد بود:

بازگردانی اکانت هک شده.

 

اگر کسی کوین‌های شما را بدزدد، می‌توانید آنها را پس بگیرید.

درست شنیدید.

هر پلت‌فرمی بدون شک در آینده به این نوع از فیچرها نیاز خواهد داشت. طرز کار آن واقعا ساده است. EOS به شخصی اجازه می‌دهد که «شریک بازیابی» برای خودش تعریف کند. اگر هک بشوید، شما و شریک بازیابی‌تان می‌توانید کلیدهای‌تان را روی هم بگذارید و طی ۳۰ روز اکانتتان را پس بگیرید.

بی‌نقص نیست ولی از چیزی که امروز داریم بی‌نهایت بهتر است. در حال‌ حاضر اگر شما کلید‌های بیت کویت هایتان را گم کنید یا کسی حساب شما را خالی کند، دیگر رفته است، نه کسی برای شما گریه ‌می‌کند و نه هیچ بخش خدمات مشتری‌ای وجود دارد که با آن تماس بگیرید. برای همیشه از دست رفته است.

من انتظار دارم راه‌حل‌های بیشتر و بیشتری مانند این در آینده ببینم. داشتن یک شریک بازیابی یک قدم مهم در یک جهت درست است. من بدون شک فکر می‌کنم که به ایده‌های بهتری نیاز داریم، اما همین یکی هم فعلا کارمان را راه می‌اندازد.

احتمالا دلیلی که چیز دیگری می‌خواهیم این است که روابط تغییر می‌کنند. ممکن بیش از یک شریک بازیابی بخواهیم یا بخواهیم یک شریک بازیابی را حذف کنیم، مثلا اگر طلاق گرفتیم و دیگر آنقدر به آن شخص اعتماد نداشتیم که کلید قلمرومان در دستش باشد.

از وایت‌پیپرهای EOS‌ مشخص نیست که چگونه می‌خواهند موقعیت‌هایی مانند این را حل کنند یا چگونه می‌خواهد درمقابل افرادی که می‌خواهند سیستم را بازی دهند از خودش محافظت کند. اما هرچه باشد از چیزی که امروز داریم، یعنی همان «هیچی»، بهتر است.

اطلاعات دیگری در این بخش از اوراق وجود دارد که من فرصت ندارم به تمام آنها بپردازم، از جمله مجوزهای محدود کردن دسترسی بر اساس نقش (RBAC)، ارتباطات درون بلاک چینی، شرایط استفاده از قرارداد هوشمند، یک سیستم پروپوزال با قابلیت رای‌گیری، فضای ذخیره سازی غیرریزپرداخت‌های رایگان و …. .

مثل همیشه به همه توصیه می‌کنم که به جای خواندن تفسیر بقیه، خودشان به سمت منبع اصلی بروند. خودتان بخوانید. با ذهنی باز آن را بخوانید. فکر کنید. ببینید اگر یک کسب‌وکار و یک اپلیکیشن داشتید، شما هر کدام از فیچرها را چگونه می‌‌دیدید.

از خودتان سوال بپرسید.

آیا منطقی هست؟ چرا؟‌ چگونه به مرحله عمل درمی‌آید؟‌

فقط آن زمان است که حقایق پشت طراحی هر پروژه‌ای را درک می‌کنید.

انگشتان ظریف الهه‌ی سحرگاه

 

باوجود بهترین پیش‌بینی‌های ما هیچ‌کس نمی‌داند در سال‌های آینده چه اتفاقی خواهد افتاد.

ما نمی‌دانیم که روش ایده‌آل برای پیاده کردن مجمع‌های توزیع‌شده چیست، یا بهترین راه برای حل مشکلات بی‌شماری که بعد از حل کردن مشکلات فعلی سرراهمان قرار می‌گیرد چه هستند. همینطور که در هر قدم راهمان را میان جنگلی تاریک پیدا می‌کنیم،‌ یک هیولای جدید منتظرمان است.

امکان ندارد که یک گروه یا یک نفر تمام پاسخ‌ تمام آن چالش‌ها را بداند. به خاطر همین است که هیجان‌انگیز است که بالاخره بفهمیم چه کسی رقیب تاج پادشاهی اتریوم است.

شاید الان دیگر وقت آن رسیده است که جاده‌سازی برای آینده را به اتمام برسانیم و شروع کنیم به ساختن ماشین‌های جدیدی که روی آن جاده‌ها حرکت کنند. آن موقع است که همه چیز جالب‌تر می‌شود.

خود پلت‌فرم‌ها فقط زیربنا هستند.

ماشین‌هایی که روی ریل‌ها حرکت می‌کنند، آدم‌ها و کالاها را از نقاط و نزدیک جابه‌جا می‌کنند، دلیلی واقعی هستند که این کارها الان در حال انجام است.

چیزهایی که روی پلت‌فرم‌ها اجرا می‌شوند هستند که بازی و نحوه‌ی بازی ما را عوض می‌کنند.

در افسانه‌های یونانی EOS الهه‌ی سحرگاه بود که «هر روز صبح از خانه‌اش که لبه‌ی اقیانوس‌ها بود بیرون می‌آمد». هومر او را یا یک جمله‌ی معروف در حماسه ادیسه در خاطرها ثبت کرده است:

«وقتی که فرزند صبح، سحرگاه با آن انگشتان ظریفش، ظاهر می‌شد، ما مدح جزیره را می‌گفتیم و در سراسر آن قدم می‌زدیم، وقتی حوری‌هایی که دختر ژوپیتر بودند، بزهای وحشی را  از خواب بیدار می‌کردند تا ما کمی گوشت برای ناهارمان داشته باشیم.»

به نظر می‌رسید پروژه EOS قدرت خورشید را به امانت گرفته است تا راه روبه‌روی آینده‌ی غیرمتمرکز را روشن کند.

در حال حاضر، در ساعت‌های زودهنگام گرگ‌ومیشِ تمرکززدایی قرار داریم. هنوز همه جا تاریک است، فقط چند نور پراکنده وجود دارند که راه را به ما نشان دهند. راه‌ها هنوز دست نخورده هستند و هیچ ردپایی روی آنها نیست. نقشه‌ها هنوز خالی هستند و فقط چند علامت دور روی آنها وجود دارد، مانند نقشه‌های باستانی که چیزی جز مرزها روی آن قرار نداشت.

با این وجود، هر ثانیه که می‌گذرد، به رسیدن ساعت‌های روشن روز نزدیک‌تر و نزدیک‌تر می‌شویم.

و با لانچ EOS در ماه جون، ممکن است شاهد طلوع دوران جدیدی در تمرکززدایی باشیم.

هشدار !شما که بچه نیستید، خودتان تصمیم بگیرید پولی که با زحمت درآورده‌اید کجا سرمایه گذاری کنید. من مشاور اقتصادی نیستم و این مطلب یک مشاوره اقتصادی نیست و اگر واقعا چنین فکر می‌کنید بهتر است به جای ترید پولتان را زیر بالشان بگذارید. چون در غیر این صورت اگر پولتان را از دست بدهید دیگران را مقصر می‌دانید.منبع: hackernoon

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

  • کدخبر: 928791
  • منبع: arzdigital.com
  • نسخه چاپی

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.