یکی از جنبههای زیبای بیت کوین ناشناخته بودن سازندهاش است. اسم مستعار «ساتوشی ناکاموتو» که به نظر من همان بهتر است که ناشناس باقی بماند.
در اختراعات بزرگ تاریخ اغلب نامهایی به چشم میخورند که امتیازاتی ناعادلانه را فقط به این خاطر که نامشان در سوابق اختراع ثبتشده دریافت میکنند، و این روایتی نادرست از تاریخ را به وجود آورده است.
به تمامی اسطورهها مانند ایلای ویتنی، برادران رایت و توماس ادیسون فکر کنید. اینها انسانهای فوقالعادهای بودند اما به کارشان در مقایسه با افراد دیگری که بهطور همزمان روی همان پروژه کار میکردند، بیش از حد اهمیت داده شد. هنوز هم بر سر اینکه چه کسی اولین بار پرواز کرد، بحث فراوانی است.
از این بابت، هیچ کس نمیداند نعل اسب که برای هزاران سال تولید محصولات کشاورزی را بهطور چشمگیری تغییر داده، توسط چه کسی اختراع شده است. برجسته کردن نام کسی که دستاندرکار یک نوآوری بوده است، در قرن ۱۹ و از زمانی شروع شد که ثبت اختراعات و تفکر مخترع و نابغه بودن به وجود آمدند.
البته بیت کوین اینگونه نیست و تکنولوژیاش با خودداری از «مالکیت معنوی» و حق اشتراکهای تجاری به دنیا عرضهشده است. و صد البته اسمی که با خود یدک میکشد، آوای عجیبی دارد و به خاطر اینکه کسی نمیداند دقیقاً چه شخصی پشت آن قرار دارد، به افسانهای دست نیافتنی بدل شده است.
بعضیها ادعا کردهاند که ساتوشی هستند اما چنین ادعایی در برخورد اول فاقد صلاحیت است. ساتوشی حضور خود را نشان داد و بعد از مدتی دیگر اثری از او پیدا نشد. من ترجیح میدهم که موضوع را به همین حال رها کنم.
با این وجود مقاومت در برابر خواندن مقالههایی که در جستجوی هویت این شخص، گروه و یا سازمان هستند، غیرممکن به نظر میرسد. بنابراین مقالهای که در خبرنامهای خصوصی به نام CounterMarkets توسط برنامهنویس و نویسندهای به نام وین آرمانی نوشته شده بود را با دقت مطالعه کردم که میتوان گفت یکی از جامعترین مقالاتی بود که تا به امروز در این زمینه خواندهام. او دلایل محکمی مبنی بر اینکه هال فینی (۱۹۵۶ تا ۲۰۱۴) ساتوشی واقعی است، ارائه میکند. فینی برای مدت زیادی در لیست افرادی بود که ممکن است ساتوشی باشند. او در در زمان ایجاد بیت کوین بوده، از دیرباز علاقه زیادی به پول دیجیتال نشان داده، انگیزههای ایدئولوژیکی داشته و مهارت فنی ساخت بیت کوین را نیز داشته است.
آرمانی مینویسد:
هال فینی در این گروه منحصر به فرد است؛ چون او در تمام مراحل توسعه بیت کوین که ساتوشی در آن مشارکت داشته، دخیل بوده است. نام هال در لیست دریافتکنندگان ایمیل رمزنگاری شده که ساتوشی در آن وایت پیپر و نرمافزار اولیه کلاینت بیت کوین را ارسال کرد، یافت میشود. هال در هردوی این قضایا شرکت داشته است، در حالی که هیچ کدام از «ساتوشی های احتمالی» در تمامی این قضایا حضور نداشتهاند. همچنین هال بعد از ساتوشی اولین کسی بود که نرمافزار اولیه کلاینت بیت کوین را اجرا کرد. بهعبارت دیگر، هال در کنار ساتوشی اولین استخراجکننده و اولین دریافتکنندهی یک تراکنش بیت کوین بوده است. در واقع ساتوشی حتی یک تراکنش آزمایشی هم قبل از ارسال به هال برای خود نفرستاده است. هال اولین شرکتکننده در کد پروژه ساتوشی (از جمله رفع اشکالات کد در هفته اول) بود. او همچنین آخرین نفری است که ساتوشی قبل از اینکه ناپدید شود، در فروم BitcoinTalk جوابش را داد. از نظر من یکی از جالبترین موقعیتهای «هال اینجا هم بوده!» فضای ارزهای دیجیتال در توییتر بوده است. هال (و فقط هال) اولین شخصی بوده که در آغاز این فضا در توییتر حضور داشته است.
واقعاً قانعکننده به نظر میرسد، اینطور نیست؟ اما این به خودی خود مشکل تمام این نوع نظریهچینیها و دلیلی بر این است که تمام استدلالهای توطئه به سیاه چاله تبدیل میشوند. اگر ابتدا نتیجهگیری کنید و سپس دنبال مدرک بگردید، به نظر میرسد که همه شواهد اثباتی بر آن نتیجهگیری است.
به یاد دارم که یکی از دوستان قدیمیام به نام جو سوبرن، به شدت جویای هویت واقعی شکسپیر بود.
او مرا به خانهاش دعوت کرده و ساعتها شواهدش را برای این که شکسپیر همان ارل هفدهم آکسفورد یعنی ادوارد. دِ.وِر است، نشان داد و استدلالش هم بسیار قانعکننده بود. این موضوع را از یک پژوهشگر واقعی شکسپیر که مورد اعتمادم بود جویا شدم و او در حالی که دستش را روی سرش گذاشته بود و سرش را تکان میداد گفت: «کاملاً چرند میگوید. شکسپیر، شکسپیر است.»
خب شاید ما هم باید همین کار را با ادعاهایی که در مورد ساتوشی میشود، انجام دهیم. اما با این وجود بازهم نمیتوانیم جستجو را متوقف کنیم. در مورد قضیه توییت ها جالب است بدانید که:
در عصر روز دهم ژانویه سال ۲۰۰۹ هال فینی به توییتر رفت و واژهی «بیت کوین» برای اولین بار وارد پایگاه داده این شبکهی اجتماعی شد. هال در یک توییت دو کلمهای به دنیا اعلام کرد که در حال «اجرای بیت کوین» است. هال درباره این لحظه در یکی از آخرین پستهایش در انجمن بیت کوینتاک و در سال ۲۰۱۳ صحبت کرد. او نوشت:
وقتی ساتوشی اولین بار انتشار این نرمافزار را اعلام کرد، من بلافاصله مفهوم آن را گرفتم. فکر میکنم که در کنار ساتوشی اولین نفری هستم که بیت کوین را اجرا کردهام. فکر کنم بلاک شماره ۷۰ را هم استخراج کردم و زمانی که ساتوشی برای تست ۱۰ سکه به من فرستاد، من اولین دریافتکننده تراکنش بیت کوین بودم.
(به گفتهی آرمانی) فینی دو توییت دیگر نیز داشت که صحت این موضوع را تأیید میکنند. ناشناس ماندن مخترع پول محرمانه جدید که میتواند بانکهای مرکزی و ماشینهای چاپ پول دولتی را کنار بزند، ممکن است انگیزهی فینی برای استفاده از یک هویت جعلی را توضیح دهد.
بهعلاوه، فینی بهعنوان دومین توسعهدهنده PGP پس از پل زیمرمن، در بحث جالبی که در مورد این نرمافزار رمزگذاری شد، حضور داشت؛ دولت آمریکا سعی کرد آن را متوقف کند ولی MIT شجاعانه کد را در کتابی بهعنوان بیانیهای برای سخنرانی آزاد منتشر کرد. فینی بیشتر از هرکسی میدانست که دولتها در برابر این واقعیت که مهیجترین محصولات و تکنولوژیهای آینده از کد یا به عبارتی از گفتار یا از ایدهها ساخته شدهاند، از خود مقاومت نشان میدهند. هیچ چیز برای قدرتمندان خطرناکتر از چنین اتفاقی نیست.
باوجود این که فینی از وضعیت خود اطلاع داشت، مورد تهدید قرار گرفت و نقشههای باجگیرانه وحشتناکی برایش کشیدند.
اما آرمانی در دفاع از این نام مستعار فراتر میرود:
هال با ایجاد ساتوشی میتوانست بیت کوین را معرفی کند، بدون این که در صورت داشتن نقصی جدی شهرتش لطمه بخورد. هال بهعنوان یک ریش سفید مورداحترام در زمینه رمزنگاری، با نشان دادن حمایتش از بیت کوین میتوانست پروژهی بیت کوین را حتی از این که با نام خود عرضهاش کند جذابتر نشان دهد.
فینی در سال ۲۰۱۴ در اثر بیماری ALS (اسکلروز جانبی آمیوتروفیک) درگذشت. این یادداشتی است که در ۱۹ مارس ۲۰۱۳ گذاشت:
« از آنجایی که رمزنگارها (کریپتوگرافر ها) قبلاً طرحهای بزرگ زیادی که توسط تازهکارها انجام شده بود را دیده بودند و وقتی که ساتوشی بیت کوین را در لیست ایمیل رمزنگاری شده به دریافتکنندگان معرفی کرد، به پیشرفتش شک داشتند و به آن واکنش ناگهانی نشان دادند.
اما من به بیت کوین امیدوار بودم. برای مدت زیادی به طرحهای پرداخت رمزنگاریشده علاقه داشتم. بهعلاوه، من بابت ملاقات و ارتباط گستردهام با وی دای (Wei Dai) و نیک سابو (Nick Szabo) که ایدههایشان در نهایت در چیزی به نام بیت کوین تجلی پیدا کرد، خوششانس بودم. خودم هم برای ایجاد ارزی به نام RPOW که بر پایه اثبات کار باشد، تلاش کردم. بنابراین بیت کوین برایم بسیار جالب بود.
وقتی ساتوشی توزیع اولین نسخه نرمافزار را اعلام کرد، من بلافاصله آن را گرفتم. فکر کنم در کنار ساتوشی اولین نفری بودم که بیت کوین را اجرا کردم. من حتی یکی از اولین بلاکها را استخراج کردم و زمانی که ساتوشی برای تست ده سکه به من فرستاد، دریافت کنندهی اولین تراکنش بیت کوین بودم. چند روز بعدی مکالمه با ساتوشی را از طریق ایمیل ادامه دادم که در بیشتر آنها من باگها (اشکالات) را به او گزارش میکردم و او آنها را درست میکرد.
امروزه هویت واقعی ساتوشی به یک معما تبدیل شده است. اما در آن زمان، من فکر میکردم که با یک مرد جوان ژاپنی تبار که بسیار باهوش و صمیمی بود، سروکار دارم. من در طول زندگیام بسیار خوشاقبال بودهام که اشخاص برجسته زیادی را شناختهام، و این باعث شده که نشانههای آن را بتوانم تشخیص دهم.
بعد از چند روز که بیت کوین کاملاً باثبات شده بود، آن را به حال خود رها کردم و خارج شدم. آن دوران سختی شبکه خیلی پایین و چیزی نزدیک به ۱ بود که با CPU و نه کارت گرافیک هم امکان استخراج وجود داشت. من در طول چند روز بعد چندین بلاک استخراج کردم ولی نهایتاً این کار را متوقف کردم چون باعث میشد کامپیوترم داغ شود و صدای فن اذیتم میکرد. وقتی به گذشته نگاه میکنم با خودم میگویم که کاش مدت بیشتری این کار را ادامه داده بودم، از طرفی من خیلی خوششانس بودم که در ابتدای کار حضور داشتم. این نیمهی پر لیوان است.
دفعهی بعدی که از بیت کوین شنیدم، اواخر سال ۲۰۱۰ بود که با کمال تعجب فهمیدم علاوه بر اینکه بیت کوین هنوز در حال اجراست، ارزش پولی نیز پیدا کرده است. سراغ کیف پول (والت) قدیمیام رفتم و بعد از اینکه فهمیدم بیت کوینهایم هنوز آنجا هستند، خیالم راحت شد. از آنجایی که بیت کوین ارزش پول واقعی پیدا کرده بود، سکههایم را به یک کیف پول آفلاین منتقل کردم تا برای وارثانم روزی ارزشی داشته باشد.
حالا که صحبت از وارث شد یادم افتاد، در سال ۲۰۰۹ با تشخیص یک بیماری کشنده غافلگیر شدم. در آغاز آن سال در بهترین حالت زندگیام قرار داشتم؛ وزن زیادی کم کرده بودم و سراغ دویدن مسافتهای طولانی رفتم. نیمه ماراتنهای زیادی را دویدم و میخواستم تمرین برای یک ماراتن کامل را شروع کنم. من بهتدریج پیشرفت کردم و مسافتهایی بالغ بر ۲۰ مایل را میدویدم، و فکر میکردم کاملاً آمادهام. در همین زمان همهچیز به هم ریخت.
بدنم در حال ضعیف شدن و فروپاشیدن بود. دچار لکنت زبان شدم، قدرت دستانم را از دست دادم، و سرعت ترمیم و بازیابی پاهایم نیز بسیار آهسته بود. در آگوست سال ۲۰۰۹، ALS یا همان بیماری لو گهریگ (به نام بازیکن معروف بیسبال که این بیماری را گرفت) در من تشخیص داده شد.
ALS بیماری است که نورونهای حرکتی، یعنی نورونهایی که سیگنالهای مغز را به ماهیچهها حمل میکنند را از بین میبرد. در ابتدا باعث ضعف میشود و به تدریج انسان را زمینگیر میکند. معمولاً در عرض ۲ تا ۵ سال بیمار را میکشد. علائم من در ابتدا خفیف بودند و من به کار کردن ادامه دادم ولی خستگی و مشکلات صدا در اوایل سال ۲۰۱۱ من را مجبور به بازنشستگی کرد. از آن موقع بیماری به پیشرفت بی امان خود ادامه میدهد.
امروز من در اصل فلج شدهام. از طریق یک لوله به من غذا داده میشود و با کمک لولهای دیگر نفس میکشم. با استفاده از یک سیستم ردیابی چشم (eyetracker) تجاری با کامپیوتر کار میکنم که البته یک سیستم صداساز هم دارد، بنابراین صدایی که الان میشنوید، صدای من است. تمام روز را در ویلچر برقیام میگذرانم. با استفاده از آردوینو رابطی طراحی کردهام که بتوانم با چشمانم موقعیت ویلچرم را تنظیم کنم.
با وجود تغییرات ایجاد شده، زندگی من چندان هم بد نیست. هنوز میتوانم بخوانم، موسیقی گوش دهم، و تلویزیون و فیلم تماشا کنم. اخیراً فهمیدم که حتی میتوانم کدنویسی کنم. اما سرعتم خیلی کم شده؛ تقریباً ۵۰ برابر کمتر از گذشته شده است. اما من هنوز برنامهنویسی را دوست دارم و به من هدف میدهد.»
اگر او ساتوشی بود، اندوخته بیت کوینش از او یک ثروتمند ۶ میلیارد دلاری در حوزه ارزهای دیجیتال میساخت. آنهایی که کلیدهای شخصی را کنترل میکنند، به آن دسترسی دارند و دنیا منتظر است که ببیند چه زمانی این بیت کوینها جابهجا میشوند یا اصلاً جابهجا میشوند یا نه. ممکن است هیچ وقت این اتفاق نیفتد. من ترجیح میدهم از همان جایی که هستند، تکان نخورند و هویت ساتوشی برای همیشه یک معما باقی بماند.
تمام نوآوریهای واقعاً بزرگ بر اساس کار گروهی است. نبوغ، یک مسئله فردی است اما هیچ کس این ظرفیت فکری را در خود ندارد که یک چیز کاملاً معنادار را از ابتدا خلق کند. این قضیه در مورد موسیقی، محصولات، ایدهها و نرمافزار تبدیل نیز صادق است.
در اصل ساتوشی قبل از ناپدید شدن در یکی از آخرین یادداشتهایش نوشت:
امیدوارم در مورد من بهعنوان یک سایه اسرارآمیز حرف نزنید. مطبوعات آن را به قضیه گنج دزدان دریایی تبدیل میکنند. شاید اگر در عوض آن را یک پروژه متنباز کنید و اعتبار بیشتری به همکاران توسعهدهندهتان بدهید، این به ترغیب آنها کمک خواهد کرد»
جملهای زیبا و کامل. ساتوشی، ساتوشی است؛ نه چیزی کمتر و نه چیزی بیشتر.
منبع: forbes
دیدگاه تان را بنویسید