بازهم به این جمله کلیشهای رسیدیم که سالهاست منتقدان تکرار میکنند و هنوز هم دست از آن بر نمیدارند: کریپتو مرده است !
سال گذشته شاهد اوجگیری دیوانهوار بازار بودیم؛ درست قبل از اینکه بهطور کامل سقوط کند. ICOهایی که در آن زمان ناگهان در یک چشمبههمزدن ۲۰ میلیون دلار سرمایه جذب میکردند، در حال حاضر برای جذب ۱ میلیون دلار به آب و آتش میزنند. پروژهها یکییکی شکست میخوردند و گیتهاب آنها را تارعنکبوت گرفته است.
قانونگذاران در حال سرکوب شدید هستند. آنها در حال خارج کردن سرمایهگذاران کوچک هستند و نظام فعلی را به زور به خوردمان میدهند.
سیستم شناخت مشتریان (KYC)، ضدپولشویی و نقطه انسداد مرکزی هنجارهای این نظام هستند.
درحالحاضر فقط سرمایهگذاران معتبر (بهقول معروف ثروتمندان) میتوانند سرمایهگذاری کنند و پول بیشتری از پولشان درآورند.
قانونگذاران بهجای اینکه اجازه بدهند مردم عادی (راننده اتوبوس، معلم و کارگر) خودشان تصمیم بگیرند که با پولشان چه کنند، میخواهند بهجای آنها تصمیم بگیرند. آنها فکر میکنند این افراد نادانتر از آن هستند که سرمایهگذاری کنند و باید قانونگذاران از آنها حفاظت کنند.
سال گذشته، هر کسی میتوانست به سادهترین روش تیری در تاریکی بیاندازد و از معامله ارزهای دیجیتال سود ببرد. امسال پس از ۱۰ ماه که ۸۰% از ارزش ارزهای دیجیتال از بین رفته، بسیاری از افراد به حساب بانکی و ثروت خود چوب حراج زدهاند.
اما بدترین قسمت این است که دنیای ارزهای دیجیتال هنوز قدمی در جهت آرمانهایش بر نداشته است.
فیسبوک و گوگل هنوز هم انحصارهای بزرگ هستند و حالا حالاها در معرض خطر تمرکز زدایی یا دموکراتیزه شدن قرار ندارند. هنوز هم کاربرد اصلی حوزه ارزهای دیجیتال سفته بازی است. هنوز هم ICOها میخواهند با جذب سرمایه برای پروژههایی که هنوز یک خط کد برای آنها نوشته نشده یا حتی یک کاربر هنوز در آنها ثبتنام نکرده است، پول چاپ کنند.
ما با پول دیجیتالمان نه میتوانیم قهوه بخریم و نه میتوانیم از آمازون خرید کنیم. مناطقی که بانک ندارند هنوز بدون بانک هستند. خودم هم بیشتر پولم را از طریق سپرده مستقیم به دست میآورم نه از قرارداد هوشمند.
شاید شما یکی از آن افرادی بودید که فکر میکردند: این بار فرق میکند؟ این یک حباب نیست. این یک نظم جهانی جدید است!
ما فقط باید بتوانیم همه چیز را غیرمتمرکز کنیم و از غل و زنجیر قرون وسطایی آزاد شویم، سپس گامی بزرگ به سوی دنیای جدید فراوانی و فرصت برداریم. سپیدهدمی جدید برای بشریت، دگرگونی آگاهی، بیداری اساسی و آگاهی از گونههایی که دقیقا همینجا و همین حالا دارند اتفاق میافتند.
اینها جملات قشنگی هستند، اما این فکر اشتباه است.
حباب، حباب است و هیچچیز نمیتواند اصول فیزیک را تغییر دهد. هر چیزی که بالا میرود، باید پایین بیاید.
از سوی دیگر درست هم هست، زیرا کریپتو جهان را تغییر خواهد داد.
فقط مشکلش این است که کمی بیشتر طول خواهد کشید. رویای یک دنیای جدید که در آن قراردادهای هوشمند نظام مناسبی را ایجاد کند یک رویای دور و دراز است و همیشه خواهد بود، چرا که هنوز هم آدمها باید آن قراردادهای هوشمند را بنویسند و آدمها کامل نیستند.
شما میتوانید روی سه چیز در زندگی حساب کنید:
مرگ، مالیات و افرادی که بدترین و پنهانیترین کارها را به نام حقیقت و نور انجام میدهند.
هر چقدر هم سخت تلاش کنید مهم نیست، شما هرگز نمیتوانید عناصر انسانی را اصلاح کنید.
اما این بدان معناست که ما باید از تلاش کردن دست برداریم؟ آیا باید بپذیریم که بلاک چینها چیزی جز پایگاه داده نیستند که درباره آنها جوسازی و شلوغکاری شده است؟ آیا ارز دیجیتال فقط به درد فروشندگان مواد مخدر و کلاهبرداران میخورد؟
نه، ما در دنیای دوگانهای زندگی میکنیم. چیزهایی وجود دارند که هم میتوانند جو سازی باشند و هم جهان را تغییر دهند.
هوش مصنوعی پنجاه سال در رسیدن به اهدافش شکست خورد و ناگهان همهچیز را از جهتیابی در رانندگی گرفته تا موتورهای جستجو توانمند ساخت، ارزهای دیجیتال درست مانند هوش مصنوعی، به نقطه اوج میرسند و سپس عقب میکشند تا زمانیکه کاری را که واقعا مهم است انجام دهد.
چقدر طول خواهد کشید که این فناوری به پتانسیل اصلیاش برسد و ثابت کند که دیگران در اشتباه هستند و طوری مفید واقع شود که نتوانیم زندگی قبل از آن را حتی تصور کنیم؟
گذشته و آیندهمجبور نیستید از ارزهای دیجیتال متنفر باشید و همچنین مجبور نیستید چشم بسته از این حقیقت عبور کنید که هنوز چیزهایی هست که کار نمیکند.
تفکر انتقادی بهترین دوست ما در زندگی است. بدون این نوع تفکر نمیتوانیم چیزی را حل کنیم. بنابراین بیایید نگاهی منتقدانه و صادقانه به ارزهای دیجیتال بیندازیم و ببینیم چهچیزی کار نمیکند تا بتوانیم برای رفع آن چارهای پیدا کنیم.
در مقاله ۵ کلید اصلی تحولات آینده کریپتو، درباره مشکلات بسیار بزرگی که این حوزه نیاز دارد تا واقعا شروع به حرکت کند صحبت کردم. اما هنوز هیچ یک از آن مشکلات حل نشدهاند.
بلاک چین به گردِ پای ویزا و مسترکارت هم نمیرسد، هیچ اپلیکیشن کشندهای (killer app) وجود ندارد، نتوانستهایم نقاط انسداد مرکزی را از بین ببریم و خیلی چیزهای دیگر که در آن مقاله ذکر شده است. هر چند رادیکس، شبکه لایتنینگ و چند پروژه دیگر در حال پیشرفت در مقیاسپذیری هستند، اما آن مشکلات هنوز پابرجا ماندهاند. برای گرفتن این فناوری جدید اساسی که جهان را تغییر دهد باید تلهموش بهتری بسازیم نه اینکه یک گاری بسازیم و انتظار داشته باشیم که مردم ماشینهای فوق سریع را رها کنند.
بهعنوان مثال، به برخی از این اپلیکیشنها نگاهی بیاندازید . فرض کنید یک فرد مسن بخواهد از آن استفاده کند. باید در یک صرافی ثبتنام کند، عملیات شناسایی مشتریان را انجام دهد، تأیید هویت دو مرحلهای را تنظیم کند، از حسابش پول را بردارد، ارز دیجیتال بخرد و آن را به کیف پول انتقال دهد.
حال تصور کنید همه اینها را از طریق برخی اپلیکیشنهای ضعیف و ناامن در تلفنتان انجام دهید. هرگز این اتفاق نخواهد افتاد.
من ترجیح میدهم دو مایل روی شیشه شکسته بدوم تا اینکه همه این کارها را فقط برای رسیدن به اپلیکیشنی انجام دهم که آخرش مگر میخواهد چه کار کند؟ پیشنهادات بهتری در یک رستوران را به من ارائه کند!
اینستاگرام را در نظر بگیرید. کافی است به اپ استور بروید، روی دکمه نصب کلیک کنید و یک دقیقه بعد در حال مشاهده تصاویری از مردم خوشحال هستید که خیلی باحالتر از شما هستند. اینستاگرام به هیچ ارز دیجیتالی نیاز ندارد تا کاری را انجام دهد. اینستاگرام پولش را از کسانی دریافت میکند که گوشی هوشمندتان را به طور قانونی از آنها خریدهاید و اکنون در جیب شماست.
تلفن شما تبلیغات را بهتر از هر تبلیغات دیگری در گذشته بهتر انجام میدهد. این دستگاه به هر کلمه شما گوش میدهد و از هوش مصنوعی برای تشخیص اینکه چه نوع تبلیغاتی را باید به شما عرضه کند استفاده میکند.
بهعنوان مثال اگر با دوستتان صحبت کردهاید و درباره کولهپشتی یا ژاکت صحبت کردهاید آن را میشنود و تبلیغات آن را روی بیلیوردها یا روزنامهها افزایش میدهد. تبلیغکنندگان در گذشته نمیدانستند چند نفر در گذشته بیلبوردهای کنار جادهها را میخواندند، اما امروزه دقیقا میدانند چه آگهی را بهعنوان مثال در فیسبوک کلیک میکنید.
این روال تا زمانی که برنامههای کاربردی مبتنی بر کریپتو بیایند و هر چیزی را که اینستاگرام انجام میدهد انجام دهند و بهتر از آن هم کار کنند، ادامه خواهد داشت. همه میخواهند یک مدل اقتصاد برتر برای جایگزینی یا تقویت نیروی عظیم تبلیغات ایجاد کنند. اما کریپتو برای ایجاد برند جدید با ویژگیهای جدید که نتوان بدون آنها حتی زندگی کرد هنوز به زمان نیاز دارد.
از زمانیکه مقاله را نوشتم، بارها به مشکلاتی که ارزهای دیجیتال با آن روبهرو هستند فکر کردهام و آنها حتی بزرگتر از چیزی هستند که تصور میکردم. اما خبر خوبی هم در این میان وجود دارد؟
بله. در نهایت متوجه شدم اشتباه ما در اینجاست که به آینده نگاه میکنیم نه گذشته. ما باید به گذشته فکر کنیم. همین نکته ساده به ما کمک میکند سریعتر به مرحله بعد برسیم.
ما هر کاری را که قبلا انجام داده بودیم، کنار گذاشتیم و سعی کردیم همه چیز را از نو بسازیم. این نه تنها احمقانه است بلکه غیر ممکن هم هست.
ما میتوانیم نیمی از مشکلات ارزهای دیجیتال را همین حالا حل کنیم؛ فقط کافی است به گذشته نگاه کنیم و چیزهایی را که قبلا کار میکرد را برای آینده آماده کنیم.
بیایید با عرضه اولیه سکه شروع کنیم.
ICOها راهی نوآورانه برای جذب سریع سرمایه از مردم برای ایدههای جدید و مضحک بودند. آنها از قوانین پیروی نمیکردند و به هر سرمایهگذاری اجازه میدادند تا پولش را در پروژههای آنها سرمایهگذاری کند. درحالیکه آنها باید از سرمایهگذاران احراز هویت شده استفاده میکردند. در ضمن آنها هیچ نیازی به حساب بانکی یا فرایند کاغذبازی نداشتند.
البته یادمان باشد، با وجود تمام کلاهبرداریها و پروژههای ضعیف که وجود داشتند، بسیاری از این پروژهها نوآوریهای واقعی بودند. فراموش نکنیم باید بین آنچه کار نمیکند و آنچه کار میکند تفاوت قائل شویم.
مدت زیادی طول نکشید که قانونگذاران این نوآوریها را خراب کردند. خیلی زود پروژهها تصمیم گرفتند همه تلاششان را بکنند تا با قوانین و تغییر مقررات خودشان را وفق دهند و امیدوار بودند که پس از جذب ۲۰ میلیون دلار برای نقشه خیالیشان مشکل قانونی پیدا نکنند.
بدتر از آن این بود که بسیاری از سرمایهگذاران بیچاره شدند؛ چرا که بنیانگذاران برخی از پروژهها پس از جذب سرمایهها ناپدید شدند و با پولهای نقد در سواحل خارج از کشور خوش میگذراندند. حتی حمایتهایی مانند تقاضای شفافیت و اطمینان از دروغی نبودن ادعاهای عجیب و غریب این شرکتها در مورد سودهای کلان آینده، که از سوی مراجع قانونی به سرمایهگذاران ارائه شد کافی نبود.
ICOها مشکلات دیگری هم داشتند.
برخی از انواع کوینها نمیتوانند از طریق ICOها سرمایه جذب کنند به خصوص ارزهای دیجیتال باثبات که ارزششان هرگز بالا نخواهد رفت. زیرا این ارزهای دیجیتال در پسزمینه برنامههای کاربردی و معاملات دستگاه به دستگاه خلاصه میشوند. انگار آنها پول قابل برنامهریزی برای رباتها هستند. آنها برای خریدوفروش کالاها بهشکل شفاف بدون هیچ گونه دخالت انسانی طراحی شدهاند.
مسلما نمیتوان آن کوینها را با بیت کوین که اساسا برای انتقال و افزایش ارزش (بهدلیلی کمیابیاش) طراحی شده است مقایسه کرد.
ارزهای دیجیتال با ثبات برای این طراحی شدند که ارزششان را با گره زدن آن به مجموعهای از عوامل یا داراییهای خارجی حفظ کنند و ارزش زیادی برای سرمایهگذاران ندارند. همه ما یک ارز با ثبات ساده میخواهیم که حریف تتر شود، اما واقعا چه کسی حاضر است بیت کوین یا اتریوم نازنینش را که به سختی به دست آورده است بدهد و در ازای آن ارزی را داشته باشد که نه تنها ارزشش افزایش نخواهد یافت، اصلا برای افزایش ارزش طراحی نشده است؟
پاسخ بسیار ساده است.
برخی پروژهها مستقیما توکنهایشان را به مردم نمیفروشند و به جای آن یک توکن اوراق بهادار بفروشید.
کافی است یک شرکت راهاندازی کنید و از قوانین پیروی کنید. به سرمایهگذاران اطمینان دهید از آنها حمایت میکنید و به آنها حق رأی و سود سهام بدهید. آنها عاشق این چیزها هستند.
سپس از این شرکت برای صدور ارز دیجیتالی که میخواهید با آن به عملکردتان قدرت ببخشید استفاده کنید.
پروژههای جدید در حال حاضر از این مدل پیروی میکنند. دلیل خوبی برای این کار وجود دارد.
شما نمیتوانید یک ارز دیجیتال با ثبات را مستقیم به مردم بفروشید، چون کسی بابت آنها پول نمیدهد. وقتی هرگز ارزش آن بالا نمیرود، پس چه کسی میخواهد آن را بخرد؟
در عوض، میتوانید سهام شرکتی را که مالک این ارز دیجیتال با ثبات است به سرمایهگذاران بفروشید و سپس آن ارز را به هر طریقی که دوست دارید ایجاد کنید. این شرکت باید از چیز دیگری سود به دست آورد و به چیزی بیشتر از گمانهزنی نیاز خواهد داشت. این روش بهتر است، زیرا منافع آن دیگر به هوس معاملهگران بیثبات که مدام یک ارز دیجیتال را به خاطر دیگری میفروشند (سریعتر از آنکه حتی بتوان یک ارز را شت کوین دانست) بستگی نخواهد داشت.
روشهای دیگری هم وجود دارد که یک شرکت میتواند به پول برسد. از جمله این روشها دستمزد گرفتن در ازای ارائه نقدینگی، کارمزدهای سواپهای کوچک، سهیم شدن کارمزدهای تراکنشها با صرافیهای بزرگ، ایجاد اکوسیستم اقتصادی قوی از خریداران و فروشندگان مانند بازار آمازون و بسیاری راههای دیگر هستند.
اگر جامعه ارزهای دیجیتال تشخیص دهد که همه ویژگیهای نظام مالی قدیمی بد نیستند، میتواند کاربردهای خوب آن را جدا کند و جنبههای بد آن را کنار بگذارد.
این غیرممکن است که بتوانیم چرخ را از نو اختراع کنیم. پس چرا تلاش میکنیم؟ چرا از چرخههای آزمایشی (تکرار) استفاده نمیکنیم تا آنها به نوآوری منجر شوند؟
شرکت چای بریتانیا، یک شرکت کاتالوگ و راهآهنهایی که واقعیت را تغییر دادندبهتر است همه چیزهای گذشته را فراموش نکنیم.
بیایید نگاهی دقیقتر به DAOها (سازمانهای خودگردان غیرمتمرکز) بیندازیم.
این سازمانها قرار بود نحوه کسبوکار، نحوه سازماندهی و تشویق کارگر، نحوه تولید و توزیع کالاها را تغییر شکل دهند اما هنوز این اتفاق نیفتاده است، زیرا ما به سازمانهایی که درحالحاضر همین کارها را دارند انجام میدهند توجه نمیکنیم: شرکتها.
هیچ سازمانی در تاریخ بشر نتوانسته است مانند شرکتها واقعیت را تغییر دهد.
اگر میخواهید یک سازمان خودگردان غیرمتمرکز طراحی کنید، به عقب برگردید و قبل از اینکه سعی کنید چیزی را بهتر کنید، ببینید چه چیزی خوب کار میکند و چه چیزی نه.
آیا میدانید تا زمانی که شرکتهای جدید مانند شرکتهای سهامی، بازار سهام، شرکت با مسئولیت محدود و نظایر آنها ظهور نکرده بودند تغییر جهان تقریبا غیرممکن بود؟ همانطور که یووال هراری در کتاب شگفتانگیز «انسان خردمند» اشاره کرد، مردم قدیم به گذشته اعتقاد داشتند نه به آینده. زندگی مردم، سالها و دههها و قرنها کاملا یکسان و مشابه بود و هیچ تغییر بنیادینی در آن رخ نمیداد.
پادشاهان و ملکهها پول و قدرت داشتند و آنها را به فرزندانشان منتقل میکردند. اگر شما یک دهقان فقیر بودید، همچنان فقیر میماندید و فرزندانتان و فرزندان آنها نیز فقیر میماندند.
تصور کنید شما دهقان جوانی هستید که در قرون وسطا زندگی میکردید و آرزو داشتید یک نانوایی باز کنید و از طبقه اجتماعی خودتان ارتقا پیدا کنید. شانس شما برای این کار نزدیک به صفر بود.
از کجا پول به دست میآوردید؟ چه کسی آن را به شما قرض میداد؟
هیچ بانکی وجود نداشت، راهی هم برای قرض کردن یا وام گرفتن با نرخ مناسب نبود. اگر خیلی خوششانس بودید، شاید فردی از اقوام شما کسی را میشناخت که او هم با فرد دیگری آشنا بود و کمک میکردند که شما نزد ارباب منطقه خودتان بروید و از او پولی قرض کنید آن هم با چنان بهرهای که حتی تصورش ممکن نیست.
هیچ کس نمیخواست در آینده با خطر مواجه شود. زندگی مانند امروز نبود که هر دهه به طور چشمگیری تغییر کند. همین صد سال پیش مردم هنوز با اسب به جنگ میرفتند. صدسال قبل از آن و صد سال دیگر هم قبل از آن مردم با اسب به جنگ میرفتند.
اما در جنگ جهانی اول تانکها آمدند. در جنگ جهانی دوم تانک و هواپیمای جنگی که تمام استراتژیهای قدیمی را کنار گذاشتند. همه اینها فقط طی چند دهه اتفاق افتاده است. استفاده از اسبها در زندگی انسان بهمدت قرنها تغییر نکرده بود، اما طی چند دهه کاملا منسوخ شد.
بیست سال پیش، تعداد کمی از مردم از کامپیوتر یا اینترنت استفاده میکردند. امروز اصلا فکر میکنید بتوانید کاری را بدون آن انجام دهید؟
بنابراین اگر مرد پولداری بودید، چرا باید آن را به یک دهقان قرض میدادید تا نانوایی باز کند؟ این کار را نمیکردید، چون هرگز نمونه آن را ندیده بودید که یک دهقان نانوایی باز کند و مشتریان زیادی به دست آورد و پولدار شود.
اما شرکتها همهچیز را تغییر دادند.
شرکتها به ما اجازه دادند ریسکهایمان را با دیگران سهیم شویم. سرمایهگذاران میتوانستند پولشان را با هم در یک جا سرمایهگذاری کنند و اگر چیزی اشتباه پیش میرفت، مسئولیت همه در این میان محدود بود. در گذشته اگر کشتی که شما به پادشاه فروخته بودید خراب میشد و همه ملوانان در دریا غرق میشدند، پادشاه نمیتوانست سربازانش را بفرستد تا شما را تنبیه کند. ریسک شما، سرمایهتان بود. ریسک کشتی خدمه و منافع آن بود.
ریسک اشتراکی دنیای مدرن را ایجاد کرد.
بسیاری از مردم به خودشان زحمت نمیدهند تاریخ شرکتها را مطالعه کنند و این شرمآور است. با کتاب بینظیر «شرکت: تاریخ مختصری از یک ایده انقلابی» نوشته میکلث ویت و وولدریج شروع کنید.
شرکتهای پیشگام مانند کمپانی بریتانیایی هند شرقی بریتانیایی با وارد کردن ادویهجات و کالاها از سرزمینهای دور و نزدیک تحولی در تهیه سرمایه برای ایدههای جاهطلبانه و بزرگ ایجاد کردند که پادشاهان و ملکهها به خواب هم نمیدیدند.
کمپانی هند شرقی بریتانیا در ابتدا کارش را با تجارت دوربرد آغاز کرد، اما این شرکت بدیهایی هم داشت. آنها پیشگام بردهداری و انحصار (مونوپولی) هم بودند. آنها با یک ارتش خصوصی که دوبرابر ارتش بریتانیا بود هند را به صورت مستعمره خودشان درآوردند و با شکنجه و بهرهبرداری از کشاورزان محلی قیمتگذاری میکردند و رقبا را از بین میبردند.
فقط تصور کنید در جهان امروز اگر حتی قدرتمندترین شرکتهای نظامی خصوصی تصمیم بگیرند کشوری با وسعت هندوستان را تحت سلطه درآورند، کافی است گزارشش از فاکس نیوز و سی ان ان پخش شود، همان موقع باید درشان را تخته کنند.
مانند هر چیز دیگری در زندگی، شرکتهای دوران قدیم ایدههای خوب و بد داشتند. شرکتهای نسل بعد ویژگیهای خوب آنها را به کار بردند و جنبههای بد آنها را حذف کردند. شرکتهای جدیدتر راهآهن را ساختند، بسیاری از جنبههای دموکراسی مدرن را ایجاد کردند و روشهای خریدوفروش هر چیزی از غذا یا کالاهای خانگی را تغییر دادند.
شرکت سیرز (Sears Roebuck) در سال ۱۸۹۲ با فروش ساعت به قدرت رسید. چند دهه بعد، کاتالوگ آنها بیش از ۵۰۰ صفحه داشت که در آنها هر چیزی را که تصور بتوان کرد میفروختند. کالاهای آنها بهخاطر راهآهن به همه شهرهای کوچک و روستاهای سراسر ایالات متحده میرسید. قبل از آن مردم مجبور بودند فقط کالاهای محلی را بخرند و انتخابشان بسیار محدود بود. اما حالا آنها میتوانستند کاتالوگ سیرز را باز کنند و مثلا یک ساعت ظریف از یک هنرمند از نقطهای دوردست را سفارش دهند.
این شرکت در تغییر مدیریت، تدارکات و امور کارکنان نیز پیشگام بود. شرکت جان یاکوب آستور در تولید خز، فقط ۵۰ سال قبل از سیرز شروع به کار کرده بود. این شرکت به جز تعدادی منشی هیچ کارمند دیگری نداشت. حتی وقتی ثروت شخصیاش به ۸۰ میلیون دلار معادل ۲/۲ میلیارد دلار امروزی رسید باز هم به همان شیوه عمل میکرد.
سیرز ماشین پول را اختراع کرد که بسیار متفاوت از مال شرکت آستور بود.
سیرز شرکتی بود که در آن هر بخش، خودش یک شبکه داشت. سیرز هزاران نفر را برای مدیریت حمل و نقل، پشتیبانی، پرداختیها، امور مربوط به کارگزاران، فروشندگان، نمایندگیهای فروش، مردم و کارخانهها استخدام کرد.
بهطور خلاصه آنها پیشگامان اتوماسیون بودند.
در بحث ارزهای دیجیتال، ما همه چیزهایی را که در گذشته کار میکرد کنار گذاشتیم. میخواهیم همه چیز را غیرمتمرکز کنیم و شرکتها را با سازمانهای خودگردان غیرمتمرکز جایگزین کنیم. با اینکار از سلسلهمراتب مدیران، تدارکات و کارفرماها خلاص میشویم. اشتباه ما همینجاست.
ما تصور میکنیم یک قرارداد هوشمند ساده میتواند به راحتی جایگزین نسلی از پیشرفت و نوآوری ایجاد شده توسط شرکتها شود.
اما آیا یک قرارداد هوشمند میتواند مردم را استخدام یا اخراج کند؟
آیا میتواند خط تولید، بازاریابی و جهتگیری را تغییر دهد؟
آیا میتواند به مردم انگیزه بدهد تا در یک جهت حرکت کنند؟
هر چه بیشتر به این سازمانها نگاه میکنم، بیشتر برایم جالب میشود که چه مدت دیگر به آن خواهیم رسید؟ یک دهه؟ چند دهه؟ این سازمانها به چیزی بیشتر از قراردادهای هوشمند نیاز خواهند داشت تا با غولهای امروزی مانند اپل، آمازون، اکسون رقابت کنند. والمارت بیشتر مردم را از کشورهای با وسعت متوسط استخدام میکند.
سازمانهای خودگردان غیرمتمرکز باید به طور کامل نحوه تشویق و مجازات، نحوه تصمیمگیری و خیلی چیزهای دیگر را از نو ابداع کند. آنها باید همه چیز را از نحوه سفارش مداد و گیره کاغذ گرفته تا برخورد با مقررات و کاغذبازی تغییر دهند.
آنها باید تمام وظایفی را که امروزه شرکتها در حال انجام آنها هستند انجام دهند و اکر فرصتی برای رقابت داشته باشند میتوانند حتی بهتر از آنها انجام دهند.
البته آنها چندان نزدیک نیستند.
هرچه نگاه میکنم حتی یکی از پروژههای دائو را پیدا نمیکنم که ذرهای به هدفش نزدیک شده باشد. شاید دلیلش این است که هنوز فناوریهای لازم را اختراع نکردهایم.
دیالوگ معروف رستگاری در شاوشنک را به یاد بیاورید: برای تغییر هر چیزی فقط زمان و نیرو نیاز است.
نیرو وجود دارد. اما زمان هنوز به کندی پیش میرود.
از کیف پولهای ناکارامد تا اپلیکیشنهای ضعیفبیایید قبول کنیم؛ تقریبا هیچ چیزی در ارزهای دیجیتال برای شروع آماده نیست.
از کیف پولهای ناکارامد و فرایند پیچیده خریدوفروش در حوزه ارزهای دیجیتال گرفته تا برنامههای کاربردی که خوب کار نمیکنند و DAOها که کار خاصی به جز ارسال و دریافت پول انجام نمیدهند، کارهای زیادی داریم که باید انجام دهیم و با حل مشکلات واقعی مواجه هستیم.
دیدگاه منتقدان، سیاه و سفید است. برای آنها حد وسطی وجود ندارد؛ یا ارزهای دیجیتال کاملا شکست خواهند خورد یا به طور کامل موفق خواهند شد. یا همه مشکلات بشر را حل میکنند یا بهطور کامل بیارزش هستند.
این دیوانگی نیست، حماقت است.
هنگامیکه چیزی جدید را امتحان میکنیم DNA ما تاریخچه همه تکرارهایی را که قبل از ما آمده است ترکیب میکند و به مجموعه دادههایش اضافه میکند.
پاسخ مشکلات ارزهای دیجیتال در درون همان فرایند تکرار (چرخه آزمایشی) نهفته است. تکاملی فکر کنید نه انقلابی.
این تکامل است که ما را به انقلاب میرساند. انقلاب یک انفجار عظیم نیست، انقلاب ذره ذره در طول یک دوره طولانی از زمان شکل میگیرد. مانند موجی که از دریا دور است و وقتی کمکم نزدیک میشود تمام نیرویش را جمع میکند و به ساحل هجوم میآورد.
انقلاب در زمان خودش رخ خواهد داد. هیچ کس نمیتواند رود را هل دهد تا سریعتر به دریا برسد.
به گذشته نگاه کنید و قدم به قدم چیزها را تغییر دهید.
فقط در این حالت ممکن است ارزهای دیجیتال دوباره به زندگی برگردند.
منبع: hackernoon
دیدگاه تان را بنویسید