متأسفانه باید بگویم که برخلاف دوست عزیز آقای سعید حجاریان که مانع گفتگو را در طرف حکومت میداند، به نظر من مانع و ضعف اصلی در طرف منتقدین است
به گزارش جماران، عباس عبدی در کانال تلگرامی خود نوشت: هنگامی که از مفهوم و اصطلاح گفتگو در سیاست سخن میگوییم، چه معنایی دارد؟ برای توضیح منظورم چند پرسش را طرح میکنم. آیا گفتگو در عرصه فلسفه و کلام با گفتگو در عرصه اقتصادی و سیاست مشابه و از یک جنس است؟ به عبارت دیگر همان طور که درباره ماهیت ماده یا خدا بحث و گفتگو میکنیم در سیاست نیز به همان سیاق گفتگو میکنیم؟ پرسش دیگر این است که گفتگوهای 1+5 درباره مسأله هستهای ایران از کی آغاز شد؟ آیا شباهتی میان آنچه که پیش از سال 1392 وجود داشت با آنچه که بعد از 1392 رخ داد وجود دارد؟ آیا همه آنچه که به عنوان گفتگو میان طرفین میگذشت همان بود که در پشت میز مذاکرات بود؟
ابتدا باید گفت که اگر منظورمان از گفتگوی ملی، همان برداشت کلاسیک و لغوی از گفتگو باشد، در حال حاضر ایده قابل اجرایی در ایران محسوب نمیشود. چرا که طرفین گفتگو معلوم نیستند، دستور گفتگو مشخص نیست، معیار رسیدن به نتیجه و تفاهم معلوم نیست، و از همه مهمتر اینکه این گفتگو در شرایط کنونی فقط یک طرف نامعین و خودخوانده دارد که باید با خودش حرف بزند! در نتیجه به این معنا گفتگو منطقاً منتفی است هرچند باید راهی را طی کرد که در پایان به این نقطه رسید. ولی تعبیر دیگری از گفتگو نیز میتوان داشت. این راه را میتوان گفتگوی عمومی و کوشش برای شکلگیری پیشزمینههای گفتگو نامید. برای آنکه منظور خود را بهتر بتوان بیان کرد، میتوان از اقتصاد نمونه آورد. سازوکار بازار و تعیین قیمت تعادلی بهترین نوع گفتگو میان آحاد جامعه در حوزه رقبای اقتصادی است. مردم بدون آنکه گفتگو به معنای کلاسیک را در این زمینه تجربه کنند، با رفتار خودشان علامتهای مناسب را به طرف مقابل میدهند تا رفتار او را تحت تأثیر قرار دهند و به نقطه تعادلی برسند. تولیدکنندگان با کاهش قیمت یا برقراری برخی از امتیازات و حتی تبلیغات، مصرفکنندگان را قانع به خرید کالای خود میکنند، و برعکس؛ مصرفکنندگان نیز با نخریدن کالا پیام خود را به تولیدکننده میدهند که قیمت را کم کند یا کیفیت را بهبود بخشد یا ورشکست شود و بازار را ترک کند. پول عنصر تعیینکننده در مبادلات و ارزشگذاری اقتصادی است. البته گفتگو به معنای مرسوم آن نیز در اقتصاد رخ میدهد ولی محدودیتهای آن زیاد است. اگر کسی یک ملک را به قیمت صد میلیون تومان برای فروش بگذارد و همه هم میدانند که قیمت این ملک در بازار نیز کمابیش در همین حد است، خریدار میتواند با هدف خرید ارزانتر وارد گفتگو شود، ولی محدوده ارزانتر خریدن را باید متوجه بود. برای خرید این ملک نمیتوان قیمت 20 میلیون یا 50 میلیون در نظر گرفت و سپس وارد مذاکره و گفتگو شد. طبیعی است که طرف فروشنده حتی حاضر به بحث هم نیست. همچنین فروشنده نیز نمیتواند از ابتدا قیمت 200 میلیون تومان را برای این واحد مسکونی اعلام کند، چرا که در این صورت نیز هیچ خریداری حاضر به گفتگو در چارچوب این قیمت نخواهد شد. برای خرید چنین ملکی فقط میتوان 5 تا 10 درصد بالا یا پایین قیمت بازار را به گفتگو گذاشت.
حوزه سیاست در ایران در حال حاضر آماده پذیرش گفتگو به معنای لغوی آن نیست. زیرا نه طرفین موضوع خیلی مشخص هستند و نه حتی راغب به گفتگوی احتمالی هستند. اصولاً دستور کاری نیز مشخص نیست و از همه مهمتر آوردههای طرفین نیز چندان روشن نیست در حالی که همه اینها تا حدودی باید پیش از گفتگو روشن شود. همچنان که گفتگوهای منجر به برجام نیز همین مقدمات را طی کرد که پیش از این مفصل توضیح دادهام و اینجا تکرار نمیکنم. با این توضیح پس گفتگوی ملی چه معنایی دارد؟ آیا منتفی است؟ در درجه اول باید گفت که منتفی نیست. زیرا منتفی دانستن گفتگو نوعی پیشبینی ویرانگر و زیانبار است. هنگامی که گفتگو را منتفی بدانیم، طبعاً متناسب با این ایده که نوعی برچسبزنی است عمل خواهیم کرد و این نحوه کنش، به نوبه خود عامل اصلی در جلوگیری از گفتگو خواهد شد. بنده شرح کامل این استدلال را در یادداشت «آزمون نظریه برچسبزنی در سیاست؛ درباره اصلاحناپذیری رژیم شاه» تقدیم کردهام و اینجا تکرار نمیکنم. بنابراین باید فرض را بر امکان گفتگو گذاشت. این فرض بسیار هم معقول است. گفتگو به همان دلایلی رخ میدهد که قبلاً از آن استنکاف میشده است. یعنی کوشش برای بقا. اگر این را بپذیریم، طبعاً براساس اصلِ مقدمهِ واجب، واجب است، باید مقدمات آن را فراهم کرد. این مقدمات شامل موارد زیر است.
1ـ اولین مقدمه را از تمثیل گفتگوی اقتصادی وام میگیرم که برای یک تعامل اقتصادی و رفتن پای میز مذاکره و گفتگو ابتدا باید پول کافی تهیه کنید. در سیاست باید قدرت لازم را فراهم کرد. هیچ دولت و حکومت و قدرتی وقت خود را در گفتگو با افراد فاقد قدرت تلف نمیکند. همان طور که هیچ فروشندهای در گفتگو با فرد بدون پول اتلاف وقت نمیکند. اصلاحطلبان قدرت بالقوه و پراکنده دارند، تا این قدرت بالفعل و متحد نشود، هیچ کس برای آنان تره خرد نخواهد کرد. ناتوانی در گفتگوی خود را نیز نباید به عهده طرف مقابل انداخت. دوگانه انسان ناطق و ابزارساز در واقعیت وجود ندارد. حتی میتوان گفت که انسان ابزارساز برای فروش ابزار خود بهتر از انسان ناطق گفتگو خواهد کرد!
2ـ نکته دوم. باید دستور کار تعریف شود. به این معنا که گفتگوی احتمالی باید چارچوب داشته باشد. اینکه یک طرف نخواهد چیزی بدهد و همه چیز را بگیرد، نیازی به گفتگو ندارد، مستلزم جنگ و خشونت است. همیشه باید نشان داد، هزینهای که میدهند چیست و چه چیزی در برابر آن میخواهند؟ ضمانت اجرا در کجا تعریف میشود؟
اگر این دو مقدمه را پذیرفتیم، طبیعی است که برای تحقق آنها اقدام خواهیم کرد و این کار در عرصه عمومی شکل خواهد گرفت. بنابراین ما نیازمند یک پیشگفتگو و نیز اقدام اولیه میان خودمان هستیم تا این موارد را به نتیجه برسانیم. متأسفانه باید بگویم که برخلاف دوست عزیز آقای سعید حجاریان که مانع گفتگو را در طرف حکومت میداند، به نظر من مانع و ضعف اصلی در طرف منتقدین است. چون این پروژهای است که اینها باید تعریف و عرضه کنند. ولی متاسفانه باید گفت که حتی در ابتدای این راه هم نیستند، چه رسد به اینکه قدری از آن را رفته باشند. اصلاحطلبان برای گفتگو نه اراده دارند و نه ایده، و البته تناقض هم کم نداریم. طرف مقابل برای چنین نیرویی حساب باز نمیکند. بهتر است نسبت به خود واقعبین باشیم. تحقیر طرف مقابل مشکلی را حل نمیکند، همان طور که حقیر دانستن رفتار منتقدان و مردم نیز مشکلی از آن طرف را حل نمیکند.