راه بازی برد-برد گشوده شود. زمان برای آغاز گفتوگو و ممانعت از وارد شدن خسارتهای بیشتر هست. اولین خسارات این رخدادها را به احتمال زیاد در عرصه سیاست خارجی با مواضع ترامپ در قبال برجام، تحریمهای بیشتر و کورتر شدن گره اقتصاد خواهیم پرداخت. اما این همه داستان نخواهد بود
به گزارش جماران؛ محمد فاضلی در کانال تلگرامی خود نوشت:
من در حد دانش و توانم در برابر مسائل اجتماعی، محیطزیستی، اقتصادی و سیاسی ایران فعالانه موضع گرفتهام. تحلیل تفصیلی آنچه این روزها بر کف خیابانها میگذرد، برای بعد، اما دانستهها و تجربههایم میگوید:
اول، معترضان، صداهای ناشنیده جامعه ایران هستند. جوانانی که امیدی به آینده ندارند، آنها که سبک زندگیشان به رسمیت شناخته نشده است، آنها که تحقیر شدهاند، و زیر بار خستگی اجتماعی ناشی از سالها تنش اجتماعی، سیاسی، بمباران رسانهای یکسویه، و فقدان مشارکت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی فعال در حیات همهجانبه جامعه ایران به صدا درآمدهاند.
دوم، معترضان الزاماً فقرا نیستند، بلکه کسانیاند که چیزی را باختهاند، و این چیزها متکثر و چندگانهاند. «مالباختگان» صندوقهای مالی و اعتباری؛ «سبکباختگان» که احساس میکنند سبک زندگیشان به رسمیت شناخته نمیشود؛ «روحباختگان» که علیرغم شرایط نسبتاً مناسب زندگی مادیشان، زیبایی را در زندگی احساس نمیکنند؛ «میهنباختگان» که احساس میکنند ایران دوستداشتنیشان با بیآبی، آلودگی هوا و تخریب محیطزیست تهدید میشود؛ «شغلباختگان» که امنیت شغلی ندارند، کارشان را از دست دادهاند یا اصلاً امیدی به اشتغال ندارند؛ «نانباختگان» که همان یک عدد تخممرغ سد گرسنگی را گران یافتهاند؛ و «عمرباختگان» فارغالتحصیل دانشگاههایی که در آنها علمی نمیآموزند و مهارتی کسب نمیکنند تا شغلی به دست آورند را میتوان در میان آنها دید. هر کدام «چیز» مهمی را باختهاند.
سوم، همه جوامع بشری به درجاتی ترکیبی از «چیزباختگان» هستند؛ و هر آدمی بالاخره در جایی از وجودش احساس میکند که چیزی را در زندگی باخته است. فرصت اعتراض جمعی اما زمانی حاصل میشود که: تعداد و تکثر چیزباختگان زیاد شود،و مهمتر آنکه نظام اجتماعی چشمانداز روشنی برای جبران کردن بخشی از باختهها و کسب موفقیت را کور کند. «چیزباختگی» ویژگی زندگی آدمیزاد است و «چیزباختگان» بخش مهمی از هر جامعه بشری، اما امید مانع اعتراض و بروز خشونت است. آنچه چیزباختگان را عصبانی میکند، حاشیهای شدن و سالیان دراز نشنیدن صدای ایشان است.
چهارم، چیزباختگی محصول مجموعه ناکارآمدیهای سیاسی، اداری، اقتصادی و اجتماعی است. بخشی محصول سیاستهای داخلی و بخشی نتیجه تعامل با جهان است؛ اما واقعیت موجود است و نمیتوان آنرا انکار کرد.
پنجم، سهم هر کس که قدرت بیشتری دارد در پیدایش احساسات اجتماعی بیشتر است؛ و در موضوع اعتراضات خیابانی، ناگزیر سهم قدرت سیاسی، دولت و حاکمیت سیاسی در همه وجوهش بیشتر است.
بر این اساس می توان گفت:
باید قدرت سیاسی واقعیت «نارضایتی چندبعدی و متکثر چیزباختگان» را به رسمیت بشناسد؛ دستگاههای امنیتی کارشان را درست انجام دهند و هر مداخله خارجی در اعتراضات را امان ندهند اما مقامات سیاسی «چیزباختگان» را به خارجیها منسوب نکنند؛ مأموران حفظ امنیت و نظم از خشونت بپرهیزند و مصیبت چیزباختگی را با «جانباختگی» تشدید نکنند؛ راههای گفتوگو باز شود – از پایینترین سطوح تا بالاترین سطوح زبان به گفتوگو بگشایند – تا درد «زبانباختگی» و «کلامباختگی» هم به دردهای جامعه افزوده نشود؛ راههای بازنگری در سیاستها بررسی شوند و با معترضان درباره آنها سخن گفته شود.
راه بازی برد-برد گشوده شود. زمان برای آغاز گفتوگو و ممانعت از وارد شدن خسارتهای بیشتر هست. اولین خسارات این رخدادها را به احتمال زیاد در عرصه سیاست خارجی با مواضع ترامپ در قبال برجام، تحریمهای بیشتر و کورتر شدن گره اقتصاد خواهیم پرداخت. اما این همه داستان نخواهد بود.
نخبگان هنری، ورزشی، روشنفکران، استادان دانشگاه و هر کس که صدایش به جایی میرسد، در باب به رسمیت شناختن صداهای معترض، نفی خشونت، آشتی، صبوری، و سازوکارهای پیشنهادی برای اصلاح امور بگویند؛ اما همه اینها به یک طرف، و آنکه قدرت بیشتری دارد و تعیینکننده است (نظام سیاسی و کل ارکانش) بیشترین مسئولیت را دارند. صدای «چیزباختگان ناامید» را به شیوه دیگری بشنوند، به شیوهای که امیدوارشان سازد. راهکارهای شنیدن ارائه شده است، عزم جزم کنید