داستان بحران آب پیش روی ماست که از حدود ۱۵ سال پیش هشدارهایش شروع شد. مثلا سال ۸۳ کارشناسی در مرکز هماندیشی توسعه استان اصفهان اعلام کرد که ما برای جلوگیری از نابودی منابع آبیمان نیاز به «پلیس آب» داریم و برخی از مقاماتی که در جلسه حضور داشتند به پیشنهاد او خندیدند
در چند روز اخیر با سه مشاهده مرتبط با هم درباره زلزله روبهرو شدم که فقط آنها را شرح میدهم و سعی میکنم شرح آنها را به تحلیل خودم آلوده نکنم. مشاهدهها را از آخر شروع میکنم:
مشاهده اول:
دیشب به همراه همسرم با اتوبوس از اصفهان به تهران حرکت کردیم و ساعت ۵ صبح به تهران رسیدیم. برای صبحانه، منزل یکی از همکاران دعوت داشتیم. از اتوبوس که پیاده شدیم در ترمینال بیهقی از کسی شنیدیم که دیشب حدود ساعت یک صبح در تهران زلزلهای به بزرگی ۴.۲ ریشتر آمده است. سر صبحانه از همکارم پرسیدم که شما زلزله را حس کردید؟ گفت نه ما خواب بودیم و بیدار هم نشدیم.
گفتم یعنی اگر زلزله دیشب یک پیشلرزه بود و زلزله اصلی پس از آن میآمد هیچ سیستم هشدار دهندهای نبود که بلافاصله با وقوع پیشلرزه، شمار را بیدار یا آگاه کند تا خود را در شرایط ایمنتری قرار دهید؟ گفت ظاهرا که نیست. پیش خودم گفتم چه خوب بود اگر مسئولان «سازمان مدیریت بحران کشور» با وجود این همه فناوریهای نوین ارتباطی و اطلاعاتی، راه حلی برای آگاه سازی عمومی از خطر فوری وقوع زلزله میاندیشیدند. مثلا اکنون از طریق موج رادیویی اف.ام. میتوان بر روی رادیو، تلویزیون و تلفنِ همراه، پیامهای هشدار پخش کرد. شاید بتوان در زمانی که احتمال خطر زلزله بالاست به مردم اعلام شود که شبها هنگام خواب، رادیو یا تلویزیون یا تلفنهمراه خود را روی این موج اف.ام خاص روشن بگذارند و بخوابند، آنگاه وقتی دستگاههای لرزه نگار، یک پیش لرزه معنیدار را ثبت میکنند و خطر وقوع زلزله اصلی بالا میرود این سیستم میتواند میلیونها نفر را در تهران آگاه کند.
و البته شاید مناسب باشد که چنین سیستمی برای سایر استانهایی که احتمال زلزله در آنها بالا میرود نیز اجرا شود. خدا کند مقامات مربوطه با این توجیه که این کارها موجب نگرانی جامعه میشود و نباید کاری کرد که مردم آرامش خود را از دست بدهند، مساله دادن «پیشآگهی زلزله» به شهروندان را پشتگوش نیندازند.
داستان بحران آب پیش روی ماست که از حدود ۱۵ سال پیش هشدارهایش شروع شد. مثلا سال ۸۳ کارشناسی در مرکز هماندیشی توسعه استان اصفهان اعلام کرد که ما برای جلوگیری از نابودی منابع آبیمان نیاز به «پلیس آب» داریم و برخی از مقاماتی که در جلسه حضور داشتند به پیشنهاد او خندیدند. اما متاسفانه مسئولین هنوز هم جرأت این که مساله بحرانی بودن وضعیت آب و ضرورت برقراری سیاستهای سفتوسخت برای مصرف آب را با مردم مطرح کنند ندارند. یادمان باشد که در اوج بحران آب، هنوز مغازهداران ما پیادهروهای مقابل مغازه خود را با آب میشویند، شهرداریها حجم عظیمی آب را در چمنکاریهای شهری تبخیر میکنند، و پستهکاران ما برای تولید یک کیلو پسته، شش برابر پستهکاران آمریکایی آب مصرف میکنند.
این بند آخر را برای این ننوشتم که یک «نیش اقتصادِ سیاسی» به مقامات زده باشم، بلکه نوشتم تا به هموطنان تهرانی که در معرض خطر هستند عرض کنم که «کتمان خطر» در نظام تدبیر ما به یک رَویّه تبدیل شده است. شاید لازم باشد هزاران جوان متخصص نرمافزار در تهران خودشان دست به کار شوند و در یک همکاری جمعی، نرمافزاری برای دادن «پیشآگهی خطر وقوع زلزله» برای شهرشان بنویسند و آن را به مراکز آنلاین زلزله نگار متصل کنند، تا همه تهرانی ها شبها هنگام خواب آن نرمافزار را روی موبایلشان فعال کنند و بخوابند.
مشاهده دوم:
از ترمینال بیهقی اسنپ گرفتم تا به خانه میزبانمان عزیمت کنیم. در طول مسیر، راننده گفت: شنیدید که دیشب در تهران زلزله آمد؟ گفتیم بله. گفت ما چون خواب بودیم و خانهمان هم شرق تهران است و از کانون زلزله دور بودیم متوجه نشدیم اما خواهرم چون خانه اش در حوالی میدان آزادی است زلزله را متوجه شده بود و بیدار شد و به ما زنگ زد و گفت از خانه بروید بیرون. پرسیدم: شما بعد از تلفن خواهرتان از خانه بیرون رفتید؟ گفت رفتیم بیرون اما چون دیدیم تعداد کسانی که بیرون ریختهاند خیلی زیاد نیست، ما هم برگشتیم به خانه. بعد راننده نکته مهمی را گفت.
گفت «به نظرم، نظر خدا از ما برگشته و تصمیم گرفته یک کار اساسی برامون انجام بده. غلط نکنم داره قضیه قورباغه پخته پیش میاد که اول توی آب ولرم بیحس میشه و بعد کمکم میپزه. حالا هی زلزله های کوچولو مییاد تا ما عادت کنیم و حساسیتمون کم بشه و وقتی زمین میلرزه تو خونه بنشینیم و بگیم خوب اینم به خیر گذشت و حتی مساله زلزله را به شوخی و مسخرگی بکشیم؛ مانند بقیه مشکلات، مثل آلودگیهوا یا ریزگردها یا بیکاری یا تورم یا ورشکستگی موسسات مالی که اولش هیاهویی میشود و بعد همه فراموششان می شود و میروند دنبال زندگیشان؛ زلزله هم دارد چنین وضعی پیدا میکند. بعد هم یک شب یک زلزله اساسی میاد و اساسی بِهِمون حال میده».
مشاهده سوم:
چند روز پیش، بعد از زلزله اول تهران، در یک جمع کارشناسی حضور یافتم. پیش از جلسه یکی از حاضران به صورت غیررسمی صحبتهایی را مطرح کرد که نمیدانم مستند است یا نه و فرصت تحقیق هم نیافتم. اما حتی اگر سخنانش مستند هم نباشد، نکات مهمی در آن نهفته است که اینجا میآورم.
گفت پیش از انقلاب مساله خطر زلزله در تهران مورد توجه سیاستگذاران قرار گرفت. یک تیم مطالعاتی سطح بالا از خارج دعوت شد تا در مورد مدیریت بحران پس از زلزله در تهران مطالعه کند و نظر بدهد. آن تیم پس از مدتی بررسی و مطالعه روی ساختار شهر تهران، اعلام کرد: پس از زلزله، و بعداز نجات زندگان و احتمالا مهار برخی آتشسوزیها، مهمترین مساله، دفع اجساد است. به علت فروریختن ساختمانها بخش اعظم راهها و خیابانها مسدود میشود. بیشتر خودروها هم یا زیر آوار ماندهاند یا به علت تخریب یا تخلیه پمپ بنزینها، سوختی برای حرکت ندارند. بنابراین امکان جابهجایی اجساد کشتگان به بهشتزهرا یا خارج از تهران وجود ندارد. حتی اگر راهها هم باز باشد امکان حرکت میلیونها نفر برای دفع اجساد کشتگانشان در بیرون تهران وجود ندارد. از این گذشته، به علت ناامنی و خطر سرقت، افراد سالم ترجیح میدهند که از کنار منازل مسکونی خود تکان نخورند. در این صورت پس از دو سه روز، عفونت چند صدهزار جسد موجب میشود که بوی تعفن تمام تهران را فرا بگیرد و امکان ادامه زندگی را در تهران از بین ببرد. بنابراین آن تیم کارشناسی مهمترین مساله در زلزله تهران را پس از نجات زندگان، دفع اجساد دانستهاند.
آن کارشناس میگفت پیشنهاد آن تیم مطالعاتی این بوده است که در هر منطقه تهران چندین زمین شناسایی و توسط شهرداری تملک شود و این زمینها به صورت بایر نگهداری شود تا در هنگام زلزله، محل دفن اجساد همان منطقه باشد. او میگفت در همان سالهای قبل از انقلاب این زمینها شناسایی و در نقشه شهر علامت گذاری و توسط شهرداریهای مناطق تملک شد و برای این کار اختصاص یافت. اما ظاهرا بعد از انقلاب کمکم این زمینها واگذار شده یا به فروش رفته و در آنها ساختوساز انجام شده و دیگر اثری از آنها نیست.
روایت این کارشناس از تخصیص و تملک و سپس اشغال و ساختوساز این زمینها درست باشد یا غلط، اکنون این سوال مهم را پیش روی ما قرار میدهد که: آیا امروز مقامات مسئول فکری در اینباره کرده اند؟ یادمان نرود که هنوز بخش زیادی از بازماندگان زلزله بم از این که برای پرهیز از عفونت اجساد، لودرها زمین را کندند و اجساد عزیزانشان را به صورت گروهی و گاه ناشناس دفن کردند دل آزرده اند.
جمع بندی:
بگذارید جمعبندی نکنم. اما بیایید، همدلی، همفکری و همکاری را میان خودمان بالا ببریم. این تنها راهی است که برای عبور از مشکلات و بحرانها در جلوی پای جامعه ما قرار دارد. شاید جوانان یا نهادهای مدنی هر منطقه از شهر بتوانند از طریق تشکیل گروههای بحث و گفتوگو در فضای مجازی، برای مشکلاتی که پس از حوادثی مانند زلزله پیش میآید راهکارهایی عملی پیدا کنند و آنگاه در لحظات حساس و در زمان وقوع بحران، بتوانند در منطقه خود همیاری و همکاری اهالی منطقه را برای مدیریت بهتر بحران شکل دهند. و البته ای کاش خود «سازمان مدیریت بحران کشور» تشکیل «شبکههای مدیریت مدنی بحران» را تشویق میکرد.