گاهی به جای فریاد زدن باید بیشتر سکوت کنیم و ورقی کتاب هم بخوانیم و بیندیشیم و به فرزندانمان هم بیاموزیم بیش از سخن گفتن باید بخوانند و بیندیشند. شاید سیاستبازان از اندیشیدن ما خوششان نیاید چون تنور بازیهاشان گرم نمیشود اما نیاید که نیاید؛ حالا که از پس این زلزلهها و پاییزی میرود، شاید بهتر باشد یلدا را با خواندن کتاب به استقبال آفتاب ببریم.
دیشب زمین لرزید. تکانههای دل زمین اما آرام بود، مثل تکانهای دل ما!
زمین میان این همه گرفتاری و روزمرگی لرزید و افسردگی بودجه ۹۷،گرانی بنزین، حذف یارانه و عوارض خروج را به کناری زد و سیاست را نیز؛ تا یادمان بیاید زندهایم و زندگی چه لرزان است و زلزله از عشق هم بیپرواتر.
زلزله سیاستی را از ذهن ما پس زد که در سرمای دیشبِ خیابانهای قفل شده تهران و هراس ماندن زیر آوار، بیش از همیشه چهره خاکستریش نمایان شد و اگر حادثه سر میرسید...ما همین مردمی که همیشه فریاد زدهایم و اگر حوصله فریاد زدن نداشتهایم و یا نگذاشتهاند که فریاد بزنیم و فریادمان در گلو شکسته است، آهسته مویه کردهایم، غرولند کردهایم، درد دل کردهایم؛ دیشب چه سرگردان و بی پناه بودیم و چقدر دلمان برای خودمان لرزید.این که ما فریاد میزنیم یا آهسته با هم درباره گرفتاریها و عاقبت خودمان حرف میزنیم که از سر بیکاری یا بواسطه مشکلات شخصیتی نیست، ما میراثدار ساختارها و شیوههایی هستیم که مجبور به فریاد یا غر زدنمان میکند. همین ساختارهایی که دیشب نبودن یا معیوب بودنشان بدجور حس میشد.اما با اینکه میدانیم، گوش شنوایی هم اگر هست سر شنیدن کلمهای حرف حساب ندارد به جای فکر کردن و تغییر در شیوه زندگی، سالهاست که در کوچه و خیابان، اتوبوس و تاکسی، در قطارهای مترو، در مهمانیهای خصوصی و محافل رسمی و خانوادگی بحث سیاسی راه میاندازیم و سیاستمداران ما که اتفاقاً خیلی هم سر کیف میآیند از این مردم سیاستزده، نمیدانند که نه تنها سیاستمداران خوبی نیستند بلکه هنوز نمیتوانند مردم را برای رویارویی با شرایط بحرانی آموزش بدهند.
این ناکارآمدی سیاستمداران است که ما را وادار میکند حتی توی رختخواب به جای آنها سیاستورزی و نقادی کنیم. دودی که از این همه ناکار آمدی بلند میشود، سالهاست فقط به چشم مردم میرود. سیاستمداران هم از این که مردم ایران به جایشان درخت نمینشانند چه ذوقها که نکردهاند و چه حظها که نبردهاند. به همین دلایل دیشب وقتی در هراس زلزله، لنگ و لال از تحلیلهای سیاسی و جدلهای غیرحرفهای و نابلدیهایمان در خیابانهای شهر پیِ تکه زمینی هموار یا پناهگاهی بودیم، حواسمان پرت ساختمانهای بلند و مدرن بانکهای خصوصی ورشکسته نمیشد که از شعبده روزگار مثل قارچ سبز شدند. ساختمان این بانکها که دهنکجی گستاخانهای به گسلها و بافتهای فرسوده تهران هستند؛ نام بسیاری از سیاستبازان چراغ به دست را پشت سهامهای میلیاردی و پول مردم پنهان دارند.
این همه نوشتم چون فکر میکنم گاهی به جای فریاد زدن باید بیشتر سکوت کنیم و ورقی کتاب هم بخوانیم و بیندیشیم و به فرزندانمان هم بیاموزیم بیش از سخن گفتن باید بخوانند و بیندیشند. شاید سیاستبازان از اندیشیدن ما خوششان نیاید چون تنور بازیهاشان گرم نمیشود اما نیاید که نیاید؛ حالا که از پس این زلزلهها و پاییزی میرود، شاید بهتر باشد یلدا را با #خواندن_کتاب به استقبال آفتاب ببریم.