موازنه نیروهای سیاسی در ایران به سمت تازهای پیش میرود. صف بندیهای گذشته به تدریج کم رنگ میشود. همراه با این تحولات، مفاهیم سیاسی نیز دوباره بازیابی شوند و جایگاه تازهای پیدا کنند. از آنجمله دمکراسی خواهی.
چند انتخاباتی که پشت سر گذاشته شد، یک جمع بندی تازه میان صاحب منصبان سیاسی، و محافل تصمیمگیر ایجاد کرده است: در فضای دو قطبی اصلاح طلبی و اصولگرایی، اصولگرایان چندان شانسی ندارند. باید به ائتلاف تازهای میدان داد که دائر مدار آن، نوعی پراگماتیسم سیاسی است. این ائتلاف، به سمت تقلیل تنشهای جهانی، و تساهل نسبی در عرصه فرهنگی و اجتماعی پیش میرود. متوجه تقلیل مشکلات اقتصادی است. چهرهای عملگرا و معطوف به حل مسائل مشخص دارد.
زبان این جریان، بیشتر شبیه ریاضیات است. در میان دهها فرقه و جریان سیاسی که پیرامون مسائل فکری و عقیدتی در حال جنگ و جدالند، تنها کسی میتواند توافق همه را جلب کند که بگوید دو دو تا چهار تا. یکی از اسلام میگوید، یکی از دمکراسی، یکی از حقوق بشر دم میزند، دیگری از ارزشهای انقلاب، در این میان اگر کسی از لزوم افزایش اشتغال سخن بگوید و به ملزومات آن اشاره کند، درست مثل کسی است که گفته دو دوتا چهارتا.
تا زمانی که پراگماتیسم سیاسی در عمل نیز بتواند توفیق نسبی پیدا کند، مفاهیم انتزاعیتر در عرصه سیاست، رنگ می بازند و معنای خود را از دست خواهند داد: دمکراسی، عدالت، اسلام، ارزشهای انقلابی، مبارزه با استکبار و امثالهم، مفاهیمی است که همه در سایه میروند. تا کنون جاذبه مفهوم دمکراسی، به خاطر میدان نزاع میان مفاهیم بود. در آن سوی میدان، مفاهیمی مثل ارزشهای انقلاب، مبارزه با استکبار، دفاع از مستضعفان جهان، اردو زده بود. به برکت آن، در این سوی میدان مفهوم دمکراسی رونق و بازاری داشت. پراگماتیسم اما یکباره در وسط میدان حاضر شده است و با زبانی عملگرا، مردم را خطاب قرار داده است.
در چنین شرایطی، آیا مفاهیمی نظیر دمکراسی خواهی یا حتی مفاهیمی که جناح اصولگرا از آن سخن میگفتند، باید دکان و بساط خود را جمع کنند و بروند؟ واقع این است که اگر زبان بوروکراتیک و عملگرا قادر بود عملاً همه مشکلات را حل کند، وجود مفاهیم انتزاعی در عرصه سیاست و نیروهایی که مدعیات کلی و انتزاعی دارند، اساساً زائد بود. اما مشکل این است که حیات سیاسی قابل تقلیل به حیات بوروکراتیک و مدیریت عقلانی کارشناسان نیست. به همین جهت نیز مشکلات حل نخواهد شد و همچنان سیاست نیازمند نیروها و مفاهیم برانگیزاننده است.
میتوان گفت ما به سمت یک خلاء مفاهیم در عرصه سیاست پیش میرویم، اما این خلاء خود بسترساز بازسازی مفاهیم پیشین و احیای دوباره حیات سیاسی به نحوی تازه خواهد بود. ابتدا باید به این نکته توجه کنیم که اعتدالیون به خودی خود قادر به حل مشکلات نیستد. به دلایل زیر:
-پشتوانه و حامل اجتماعی مشخصی ندارد. به این معنا که هیچ گروه اجتماعی مشخصی ذیل این جریان سیاسی انسجام ندارد.
-با تقاضاهای متکثر تودههای انبوه مواجه است که همه برای اولویت تقاضاهای خود صف کشیدهاند اما هیچ کدام حاضر به فداکاری وگذشت نیستند.
-گروههای صاحب نفوذ و منفعت در داخل نظام، مانع از عملیاتی شدن استراتژیهای مشخص برای حل معنیدار مشکلات خواهد شد.
-هیچ راه حل معینی برای پاسخگویی رضایت بخش به تقاضاهای متکثر وجود ندارد.
-این جریان بر راس یک بوروکراسی شدیداً فاسد و ناتوان به میدان آمده است.
همه آنچه گفته شد، میتواند در یک عبارت خلاصه شود: جریان اعتدال، بدون بهرهمندی از یک پشتوانه سیاسی و اجتماعی مشخص در پایین، چندان توفیقی برای عمل در بالا نخواهد داشت. این سخن را میتوان به یک نحو دیگر نیز بیان کرد، یک سودای خام است اگر تصور کنیم با ذهن صرفاً بوروکراتیک میتوان مسائلی را که ریشه در حیات سیاسی دارند حل کرد.
بنابراین آنچه در فضای امروز جامعه ایرانی جاری است، کاستی گرفتن یک سنخ از حیات سیاسی به نحوی است که از دهه هفتاد به این سو ساخته شده بود. اینک باید به یک فضای تازه با مشخصاتی تازه اندیشید. به نظرم در این فضای تازه، دمکراسی خواهان همچنان یک سوی فعال و زنده خواهند بود.
دمکراسی خواهی به معنایی که تا کنون مطرح بوده، بیشتر از «آنچه او نیست»، اعتبار گرفته است. دمکراسی خواهان کسانی بودهاند که مثل آن طرف دیگر، در حریم خصوصی افراد مداخله نمیکنند، در توزیع فرصتهای زندگی، مثل طرف دیگر ناعادلانه رفتار نمیکنند، بیشتر اجازه گردش نخبگان سیاسی میدهند، با دنیا دعوا ندارند و امثالهم. در شرایطی که اعتدالیون در راس حیات سیاسیاند، این مفاهیم دیگر اعتبار بخش دمکراسی خواهی نخواهد بود. گمان میکنم دمکراسی خواهی نیازمند توجه به زاویههای تازه برای کسب اعتبار است. از آنجمله:
اعتدالیون بر نخبگان جویای قدرت متکیاند و قادر نیستند صدای مردم باشند. بخصوص گروههایی که در حاشیهاند. دمکراسی خواهی امروز به شرط توانایی تولید صدا برای گروههای فاقد صدا و در حاشیه واقع شده، می تواند کسب اعتبار تازه کند.
اعتدالیون، تداوم خود را وامدار به پستو رفتن صدای فرودستان هستند. دمکراسی خواهی به شرط اثبات این نکته که صدای فرودستان است میتواند معتبر باشد.
اعتدالیون از دل همین ساختار بوروکراتیک موجود برآمدهاند. بنابراین قادر به کاستن از بار فساد در عرصه بوروکراتیک نیستند. دمکراسی خواهان به شرط اثبات پاکدستی خود و موضع افشاگرانه نسبت به مفاسد سیاسی واقتصادی میتوانند کسب اعتبار کنند.
اعتدالیون به دلیل زبان بوروکراتیک و کارشناسانه، نسبت خود را با فضا و ارزشهای جاری در حیات روزمره از دست میدهند. دمکراسی خواهان نیز تاکنون، به دلیل رقابت با یک هویت اسلام گرای رادیکال، رابطه قلیلی با حیات و ارزشهای روزمره مردم دارند. دمکراسی خواهی نیازمند آن است که برای کسب وجاهت، به دین و ارزشهای جاری در زندگی روزمره، رجوع کند.
این همه را میتوان در یک عبارت خلاصه کرد. دمکراسی خواهی، دیگر از سانتی مانتالیسم گذشته خود باید فاصله بگیرد. باید در میدان عمل سیاسی، به مثابه یک بازیگر مسئول، سهم واقعی خود را در بازسازی حیات اجتماعی و سیاسی از دست رفته امروز ایفا کند.
منبع: وبلاگ نویسنده(زاویه دید)