-آینده ی برجام -چرا موتلفه خجالت نمیکشد؟ -پیشنهاد تحقیق درباره اصل ولایت مطلقه فقیه -زنان بدون لکنت سهم شایسته شان را از کابینه مطالبه کنند -نشست آسیبشناسی پدیده کودکآزاری برگزار شد / ۱۰۴ مورد آزار جنسی کودکان در یکسال
به گزارش جماران، بسته خبری منتشر شده در کانال تلگرامی مصطفی تاج زاده در پی می آید:
آینده ی برجام
محمود سریعالقلم
یکی از نکاتی که باراک اوباما و جان کری در طول رفت و برگشتهای برجام بارها و بارها تکرار کردند این بود: ما طیفی از اختلافات با ایران داریم. فعلاً بر یک اختلاف و حل آن متمرکز شدهایم. فعلاً ۸ اختلاف دیگر قابل حل نیستند. تعریف خود را از جمهوری اسلامی تغییر ندادهایم و به او نیز اعتماد نداریم. مبنای برجام ، اعتماد نیست بلکه نظارت، حضور، روشهای دیجیتالی، راستی آزمایی و بازگشت تحریم در صورت تخلف است.
۱۵۵ نفر در تیم آمریکا فعال بودند که شامل مورخ و روانشناس نیز بود. در یک فرآیند ده ساله، با اِعمال تدریجی تحریمهای اقتصادی، آمریکا خود را آماده کرد تا آنچه فوری تلقی میکرد به حل و فصل موضوع هستهای بپردازد. در آمریکا صرفاً دستگاههای دولتی و چند مرکز تحقیقاتی در جریان رفت و آمدهای برجام بودند اما در ایران، موضوع به یک مسئله ملی مبدل شد و حتی به صورت دقیقهای، بسیاری آن را دنبال میکردند. دقت کم تئوریک دستگاه دیپلماسی با رهیافتی که نسبت به ایران طی دهۀ گذشته در آمریکا انباشته شده بود و سایه انداختن روش سازمان مللی (سخنرانی و تنظیم قطعنامه) بر فرآیند برجام، باعث شد تا انتظارات غیر واقعی و تحلیلهای احساس محور در ذهن بسیاری شکل گیرد و نمایش برجام مهمتر از محتوای آن شود. تاریخ روابط بینالملل نشان میدهد که در فرآیند حل و فصل موضوعات مهم، حداقل تبلیغات بکار گرفته میشود.
برای مخاطبان و جامعه مدنی ایرانی توجیه نشد که برجام، حل و فصل مسایل ایران و آمریکا نیست. و حتی مقدمهای بر گشایش مشکلات ایران و غرب و ایران و منطقه نیز نیست. نظام تحریم علیه ایران بسیار وسیع تر از نظام تحریم هستهای است. اگر مسایل سیاست خارجی ایران با غرب، آمریکا و منطقه را صد بدانیم، اختلاف هستهای ده از صد است. همانطور که از متن برجام قابل استناد است حل و فصل موضوع هستهای، فقط بعضی گشایشها را تسهیل میکند اما طیفی از اختلافات و تحریمها باقی میماند.
دایره اصطکاکهای سیاست خارجی ایران در نظام بینالملل، شعاعی به مراتب وسیعتر از دایرۀ موضوع هستهای است و چه بسا موضوع هستهای، انعکاس اختلافهای جدیتر است. اصولاً در سیاست بینالملل، عنصری بهنام "اعتماد" وجود ندارد که ما بتوانیم آن را با عهد قرارداد بدست آوریم. سیاست منافع است و بس، حتی میان انگلستان و آمریکا که شبیهترین دو کشور در نظام بینالملل هستند. اگر بخواهیم سیستم محاسباتی طرف مقابل را بخوانیم، بنظر میرسد از این قرار باشد: آمریکا در همسایگی ایران و خاورمیانه، دوستان بلکه متحدینی دارد که ایران هم علیه آنها سخن میگوید و هم اقدام میکند. این متحدین، سیستم عصب آمریکا در خاورمیانه هستند.طبق معاهده نامههایی که آمریکا با متحدین خود دارد، باید از آنها دفاع کند. اگر ایران توان هستهای پیدا کند، متحدین آمریکا در خاورمیانه، نا امن میشوند حتی اگر این توانایی، صرفاً یک توان بازدارندگی باشد. چون آمریکا نمیتواند اهداف و افکار ایران را تغییر دهد (اختلافات ۸ گانه)، پس باید علیالحساب در فکر از میان برداشتن توان هستهای ایران باشد. چون اختلافات متعدد دیگری وجود دارد، آمریکا فشار خود را بر ایران ادامه میدهد تا ایران به تدریج از مدار حساسیتهای آمریکا بیرون برود. عجلهای هم نیست. این ذهن طرف مقابل است.
بنابراین، ما باید دقیق باشیم و فهم ریاضی گونه محاسبات خارجی را جایگزین پایکوبی نکنیم. درست قالببندی کردن (Framing) مسائل کشور و درست درصدگذاری آنها بسیار تعیینکننده است. وقتی موضوع هستهای یک نهم است، قاعدتاً نباید آن را هشت نهم جلوه داد. تقابل موجود، گسترده و دامنهدار است. این یک غفلت تبلیغاتی دستگاه دیپلماسی بود که مسایل سیاست خارجی با غرب را، به موضوع هستهای تقلیل داد. شاقول انتظارات اشتباه تنظیم شد و انتظارات غیرواقعی در ذهن خاص و عام جا افتاد. در سیاست بینالملل، کشورها عموماً و دائماً اهرم میسازند تا امتیاز بگیرند. روسیه را ببینید که پس از سی سال ناگهان وارد خاورمیانه شد. هدف اصلی امتیاز گرفتن از آمریکا (و تا اندازهای از اروپا) است. ورود روسیه در سوریه زمینههایی برای موضوع اوکراین، کریمه، کنترل تسلیحات دوجانبه با آمریکا، حضور غرب در شرق اروپا و تحریمهای اقتصادی آمریکا علیه روسیه فراهم میآورد. اهرم ایران نسبت به آمریکا، منطقه است. قبلاً هستهای هم بود. اهرم آمریکا نسبت به ایران دو مورد است: تحریم و حصار. هدف غرب بسیار وسیعتر از تحریم اقتصادی است: محصور کردن ایران. میگوید اگر به سراغ متحدین من بروی، من تحریم و حصار را فعال میکنم. این حصار از همه نوع است: علمی، فنآوری، سرمایهای، بانکی، تصویری، ارتباطی و سیاسی.
چرا موتلفه خجالت نمیکشد؟
محمد معینی
دقایقی از نیمهشب پنجشنبه، ۲۸ اردیبهشت؛ یک روز پیش از انتخابات ریاستجمهوری، خبرگزاریها خبری عموما با تیتر «میرسلیم در حمایت از رئیسی انصراف داد» را مخابره کردند. متن خبر، بیانیه حزب موتلفه (حزب متبوع و حامی میرسلیم در انتخابات) بود که در آن آمده بود: «اکنون که ارزشگرایان نظر دارند که وحدت جبهه متحد ملت با معرفی نامزد واحد، بیشتر جلوه نماید؛ براساس مشورت با بزرگان و علماء و باتشکر از شخص جناب آقای مهندس «سید مصطفی میرسلیم» از پذیرش نامزدی حزب و حضور فعال و مدبرانه در صحنه انتخابات اعلام میدارد که حزب موتلفه اسلامی با انصراف از نامزدی ایشان از آیتالله رئیسی، حمایت میکند.» میشد از متن بیانیه موتلفه چنین استنباط کرد که این حزب از حمایت از میرسلیم انصراف داده ولی سکوت موتلفه در اصلاح برداشت عمومی، این طرز تلقی را که میرسلیم انصراف داده، تقویت کرد. البته ساعاتی بعد میرسلیم بیانیه داد و اعلام کرد: «این جانب انصراف ندادهام و کلیه بیانیههای مبنی بر انصراف را تکذیب میکنم.» بیستوهفتم تیرماه اظهاراتی از اسداالله بادامچیان (نایب رییس شورای مرکزی موتلفه) منتشر شد که از قول او اعلام میکرد: «نامزد موتلفه اسلامی با وجود فضای رقابتی که در انتخابات ریاستجمهوری وجود داشت و همچنین تخریبهای شدیدی که از ناحیه رقیب صورت میگرفت، ستاره مناظرات شد و بخوبی درخشید.» ماجرا وقتی جالبتر میشود که این اظهار نظر بادامچیان را که «ما یک حزب مادیگرا نیستیم که فقط بدنبال کسب قدرت باشیم بلکه همیشه به فکر انجام تکالیف و وظایف شرعی و الهی خود بودهایم» کنار این اظهار نظر نامزد درخشانشان قرار دهیم که دیروز (اول مرداد) منتشر شد و بازتاب بسیاری یافت؛ میرسلیم گفته: «در شورای مرکزی حزب من را مجاب کردند که طرح این موضوعات (تخلفات قالیباف) به صورت درهم یعنی جبهه فرعی باز کردن؛ نباید این کار را انجام دهیم ... در مورد عملکرد شهرداری که در رأس آن آقای قالیباف است، خلافهایی وجود دارد که باید رسیدگی شود. برخی دوستان، هم نظر بودند اما تصمیمگیری جمع این شد که: وقتی در یک جبهه کار میکنیم، نباید تفرق ایجاد کنیم؛ شما الان رقیب اصلی دارید که باید به آن بپردازید و اذهان عمومی را متوجه او کنید ... فرض کنید انتخابات به دور دوم میرفت و رقابت بین من و آقای قالیباف بود. در آن شرایط البته آنچه را لازم بود میگفتم.»
خلاصه حرف میرسلیم این بوده که دوستان حزبی او، او را مجاب کرده بودند که چون قالیباف هم اصولگراست، تخلفات او را «بیخیال» شود؛ همان حزبی که به قول نایبرییس شورای مرکزیاش، «همیشه به فکر انجام تکالیف و وظایف شرعی و الهی خود» است!
کشور، اگر کشوری عادی بود و موتلفه اگر محتاج مقبولیت مردمی، اینها برای «خفه»شدن از شدت خجالت و شرمندگی، لااقل تا مدتی، کافی بود اما این طور نیست! نه کشور در شرایط عادی است که قدرت را به اندازه مقبولیت مردمی توزیع کرده باشند و نه برای موتلفه، مقبولیت مردمی مهم، که از پرده برون افتادن سکوت در برابر فساد صرفا به اقتضای شئون کسب قدرت، مایه خجلت شود! تنها یک روز بعد از این رسوایی برای حزب، روزنامه رسالت، تیتر اول خود را (امروز) از جملات دبیرکل موتلفه انتخاب کرد که گفته «مردم منتظر اقدام عملی در برابر نقض برجام هستند.»
واقعا اصولگرایانی این چنین، دچار کدام جادو و جنبلی هستند که باز از طرف «مردم» حرف میزنند و نمیتوانند خجالت بکشند؟
نگاهی به اندیشههای اتین دولابوئسی؛ گفتاری درباره بردگی خودخواسته
قربان عباسی
باری در جایجای این خاکدان بردگی تلخ است و آزادگی دلپذیر. اما باید دل سوزاند به حال کسانی که از بدو تولد یوغ بردگی بر گردن دارند. باید طعم آزادی را چشید تا درد بردگی را شناخت. انسان میتواند به بردگی خو کند و به هرچه خو کند آن چیز در نظرش طبیعی جلوه مینماید. ازاینرو نخستین دلیل بردگی خودخواسته عادت است. این همان چیزی است که برای شجاعترین اسبان رخ میدهد. در آغاز لگام خود را گاز میگیرند و سپس با آن بازی میکنند. برخی به بردگی خو میگیرند اما نیک زادگانی هم هستند که یوغ را برمیافکنند و چون اولیس دود خانه خویش را میخواهند بازبینند بازگشت به وضع نخستین، بازگشت به آزادی طبیعی را میطلبند اگر آزادی را هم از آنان بستانند آن را به خیال میکشند و در ذهن خود احساس میکنند و همچنان طعمش را میچشند. مستبدان پی بردهاند که کتاب و اندیشه بیش از هر چیز دیگر احساس و آگاهی به کرامت انسانی و بیزاری از خودکامگی را در آدمی برمیانگیزاند. بیجهت نیست که در سرزمین جباران دانشمندان نایاب هستند. خودکامگان آزادی عمل، بیان و حتی اندیشه را از آنان سلب کردهاند و جملگی آنان در نشیمن عزلت نشستهاند و سر در گریبان خویش دارند.
متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
پیشنهاد تحقیق درباره اصل ولایت مطلقه فقیه
آیتالله موسوی خوئینیها در یادداشتی تلگرامی نوشت:
خوانندۀ محترمی فرمودهاند که به حاشیه راندن گروههای سیاسی از نهضت آزادی شروع شد و بعد از آن جناح چپ و امروز در درون جناح راست شروع شده است و در آخر پرسیدهاند: این اتفاقات حکایت از چه چیزی میکند؟
ابتدا باید عرض کنم که بررسی این موضوع نیازمند مشارکت جمعی از صاحبنظرانی است که علاقهمند به پایداری و استحکام روزافزون جمهوری اسلامی هستند تا، با صبر فراوان، تمام زوایای موضوع سؤال را واکاوی کنند.
ابتدا به توضیح موضوع میپردازم:
جمهوری اسلامی بر پایۀ اصولی استوار است که یکی از مهمترین آنها اصل ولایت مطلقۀ فقیه است. مطابق قانون اساسی، تمام قوای سهگانۀ کشور، زیر نظر ولیفقیه، وظایف محوله را انجام میدهند.
جمعیت نهضت آزادی، بویژه دبیرکل این جمعیت، که رحمت خداوند بر او باد، از آغاز تشکیل این نظام، اعتقادی به ولایت مطلقۀ فقیه نداشتند و حداقل با تفسیر رایج و حاکم از این نظام موافق نبودند و در نتیجه، بین آنان و رهبری نظام اختلاف و بلکه اصطکاک پیش آمد و بهتدریج به حاشیه رانده شدند و شاید در این بهحاشیهراندهشدن، گروههای رقیب بیش از رهبری نظام نقشآفرین بودند و این هم در مبارزات سیاسیِ بین گروههای رقیب، امری طبیعی در دنیای سیاسی امروز دنیاست.
پس از رحلت حضرت امام (رضواناللهتعالیعلیه)، جناح چپ، با این استدلال که با رهبری زاویه دارند، بهتدریج از مرکز قدرت به حاشیه رانده شدند.
بنابراین، علت اصلیِ بهحاشیهراندهشدن گروهها و افراد از کانون قدرت زاویه داشتن با ولیفقیهی است که در رأس قدرت است، حتی اگر این گروهها و افراد از جناح راست باشند.
زاویهداشتن با رهبری اگر به این معنا باشد که، علاوه بر وجوب اطاعت عملی از فرامین رهبری در اموری که قانون اساسی برشمرده است، شهروندان نباید برخلاف نظر ولیفقیه سخنی بگویند و یا نباید سخن و نظر وی را نقد کنند، بیتردید، بر اساس این تفسیر، کسانی یا گروههایی که از کانون قدرت به حاشیه رانده شدهاند با رهبری زاویه داشتهاند و با این توضیح به نظر میرسد آنچه اتفاق افتاده است کاری برخلاف قواعد و اصول پذیرفتهشده در قانون اساسی و برخلاف شرع نبوده است.
بیگمان، تفسیر رایج و حاکم از اصل ولایت مطلقۀ فقیه همان چیزی است که در بالا به آن اشاره شد و اما تمام فقیهانی که به ولایت مطلقۀ فقیه معتقدند چنین تفسیری از این اصل ندارند و نقد نظر ولیفقیه را خلاف شرع و حرام نمیدانند.
اکنون، با فرض قبول تفسیر رایج و حاکم از قانون اساسی و از اصل ولایت مطلقۀ فقیه که در بالا به آن اشاره شد، و با فرض قبول اینکه آنچه از بهحاشیهراندنها تاکنون رخ داده: نه برخلاف قانون اساسی بوده و نه برخلاف شرع.
سؤال این است که آیا آنچه حاصل شده است مطلوب است یا نه، و آیا این اتفاقات و این حذفکردنها و این بهحاشیهراندنها کارنامۀ درخشانی برای جمهوری اسلامی رقم میزند؟
آیا اینکه رؤسای جمهور، یعنی عالیترین مقام پس از رهبری، افرادی همچون آیتالله هاشمی رفسنجانی که رحمت خدا بر او باد و حجتالاسلاموالمسلمین خاتمی و حجتالاسلاموالمسلمین روحانی، آماج سهمگینترین تیرهای اهانت و هتاکی قرار گرفته و میگیرند از نشانههای سلامت نظام و بسامان بودن کارکردهای آن است؟
آیا سالها در حصر نگه داشتن افرادى مانند جناب آقاى مهندس موسوى، که نخستوزیر دوران دفاع مقدس بوده است، و یا حجتالاسلاموالمسلمین کروبى، که بیش از پنجاه سال از عمر خود را یا در مبارزه با رژیم پهلوى و یا در راه تحکیم ارکان جمهورى اسلامى صرف کرده است و سالها ریاست بر مجلس قانونگذارى کشور داشته است، از نشانههاى پایدارى و استوارى نظام است؟
قطعا فراواناند افراد و گروههایی که پاسخشان به سؤالهای بالا مثبت است و آن بهحاشیهراندنها و حصرها را از نشانههای سلامت روزافزون نظام میدانند که افراد ناخالصی را که به ناروا در متن قرار میگیرند؛ به حاشیه میراند و با کمک نیروهای خالص، که از بن دندان نظام را قبول دارند و از ولیفقیه زمان عاشقانه اطاعت میکنند، کشور را بهتر از گذشته به جلو میبرد.
اگر اکثریت قاطع مردمی که در عرصههای مهم سیاسی کشور، مانند انتخابات، شرکت میکنند و به گفتۀ مقام معظم رهبری با رأیِ خودْ نظام را تأیید میکنند مانند افراد و گروههایی فکر میکردند که در بالا به آنها اشاره کردم و این بهحاشیهراندنها و حصرها را مثبت تلقی میکردند، جای نگرانی نبود.
اما اگر اینگونه نباشد و این بهحاشیهراندنها و حصرها را به معنای نداشتن ظرفیت لازم برای جادادن به همۀ سلیقهها و گرایشهای سیاسی بدانند، باید با احساس نگرانی برای آن چارهاندیشی کرد.
من آرایش نیروها در انتخابات اخیر ریاستجمهوری و در بسیاری از انتخاباتهای گذشته و در حمایت از این یا آن فرد و تجمع اکثریت آرا برای فرد پیروز را نشانی از شق دوم می دانم؛ یعنی اکثریت مانند آن افراد یا گروههایی که در بالا به آن اشاره کردم فکر نمیکنند.
پیش از آنکه این بحث را به پایان ببرم، به نکتهای مهم نیز لازم است اشاره کنم و آن نکته این است که آنچه در مورد چهار رییسجمهور -آقایان هاشمی، خاتمی، احمدینژاد و روحانی- رخ داده؛ با این پیشینه است که شورای نگهبان، که وظیفه و مسئولیت تأیید یا ردصلاحیت نامزدهای ریاستجمهوری برعهدۀ اوست، صلاحیت آنان را پیش از انتخابات و در دو دوره برای این پست مهم و حساس تأیید کرده و این افراد با تأیید شورای نگهبان وارد کارزار انتخاباتی شدهاند؛ پس چگونه است که، پیش از پایان زمان مسئولیتشان، افرادی مسالهدار و زاویهدار با ولیفقیه شناخته شدهاند؟
آیا در هر چهار مورد و در هر دو دوره، شورای نگهبان در تشخیص خود راه خطا رفته است؟ پس آن شورا را باید علاج کرد؛ و اگر آنان صلاحیت این افراد را به درستی تشخیص دادهاند، لیکن این پستِ ریاستجمهوری است که آنان را به لحاظ سیاسی و شاید هم شرعی مشکلدار میکند که با ولیفقیه زاویه پیدا میکنند، پس باید این پست و مسئولیت را در سازوکار نظام علاج کرد؛ و اگر مشکل سومی است که آن را باید جستوجو کرد.
پیشنهاد بنده این است که جمعی از نخبگان سیاسی و فرهنگی، که اعتقاد راسخ به نظام ولایت مطلقۀ فقیه دارند و از بن دندان به اطاعت بیچونوچرا از مقام معظم رهبری پایبندند، این پدیدۀ همزاد با جمهوری اسلامی را بررسی کنند و اگر، در بررسیهای عالمانۀ خود، آن را آسیبی جدی برای نظام اسلامی تشخیص دادند، چارهجویی کنند و درصورتیکه این رخدادها را نشانۀ سلامت نظام و پویایی آن میدانند، نتیجۀ تحقیقات خود را در اختیار همگان قرار دهند تا شاید از نگرانی علاقهمندان به پایداری جمهوری اسلامی، از جمله این سؤالکنندۀ محترم ما، کاسته شود.
منبع: کانال راهبرد
زنان بدون لکنت سهم شایسته شان را از کابینه مطالبه کنند
فائزه هاشمی، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران در گفتگو با روزنامه ایران:
مطالبه گری و مطالباتی که زنان دارند، خیلی جدی و گسترده است و من آن را کاملاً بحق میدانم و معتقدم از حقوق ضایع شده و از دست رفته زنان است
زن و مرد مثل هم هستند؛ در آفرینش با هم خلق شدند و خدا هم بارها در آیات قرآن اشاره کرده که ما زن و مرد را در کنار هم خلق کردیم. قرآن سورهای دارد که از «بلقیس» بهعنوان یک پادشاه زن تعریف میکند. یعنی زن میتواند بالاترین رتبه را در اداره مملکت داشته باشد؛ با این حساب چطور یک زن نمیتواند در جایگاه وزیر باشد؟
وقتی احزاب با هم فعالیتی را انجام میدهند و انتخابات را برنده میشوند، بعد هم باید برای تقسیم سمتها و کرسیها با هم گفتوگو کنند و در منافع نیز شریک باشند. ضرورت یک کار جمعی موفق و قاعده کار همین است. حزب برای کسب قدرت به وجود میآید. متأسفانه ما بعد از انقلاب ادبیاتی را رایج کردیم؛ می گوییم دنبال قدرت نیستیم؛ ما دنبال خدمت هستیم. با این الفاظ میخواهیم «قدرت طلبی»خودمان را که به نظر من بد نیست منفی ارائه دهیم و بگوییم ما بخش مثبت این قضیه را دنبال میکنیم.
من با رئیس دولت اصلاحات و تعدادی دیگر دیدار داشتم و احساس خطر خود را به ایشان گفتم که انتظار است تدبیر و آسیب شناسی شده و جلو حرکتهای اینچنینی گرفته شود. چون آسیب آن برای یک یا دو نفر نیست و کل جریان اصلاحطلب را آسیب خواهد زد.
رقابت همیشه باید باشد. اما رقابت باید با حفظ اخلاق، قانون و اصول کشور و منافع ملی باشد. بنابراین اینکه اصولگرایان دنبال یکسری چیزهایی هستند به نظر من اشکال ندارد؛ اما انتظار این است که در چارچوب قانونی و با حفظ اصول اخلاقی حرکت کنند نه آنکه از جایگاه خودشان سوءاستفاده کنند. چون هنوز بخش عمده قدرت در اختیار آنهاست و قدرت دولت ناچیز است.
من بخش عمدهای از تلاشهای تخریبی را برای این میدانم که آنها نمیخواهند منافعی که در اختیارشان قرار گرفته را از دست بدهند. اگر مسیر مملکت مثلاً برای قراردادها و مجوزهای اقتصادی بخواهد درست انجام شود، حتماً به اینها نخواهد رسید. سرمایهگذاری خارجی یک اصل در اقتصاد بینالملل و اقتصاد هر کشور است البته به شرطی که مدیریت شود. بخش عمده مخالفتها با توتال به نظر من به این خاطر بود که نمیخواهند کار به دیگران سپرده شود و میخواهند همه چیز را خود داشته باشند. نمیخواهند منافعشان از دستشان برود. بخشی از تخریبها ناشی از همین است.
مشروح مصاحبه فائزه هاشمی با روزنامه ایران را در سایت کارگزاران بخوانید:
نشست آسیبشناسی پدیده کودکآزاری برگزار شد / ۱۰۴ مورد آزار جنسی کودکان در یکسال
روزنامه شهروند، شنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۶
هنوز زمان زیادی از داستان ستایش نگذشته است که ماجرای دردناک آتنا کودک ٧ساله پارسآبادی پیش آمد، ماجرایی که از هفته گذشته بر سر زبانها افتاد و بار دیگر جامعه را عمیقا متاثر و درگیر پدیده کودکآزاری کرد، زمانیکه فجایع اینچنینی رخ میدهد، افکار عمومی خواهان این است که مسبب یا مسببان سریعا محاکمه شوند و به نوعی به سزای عمل خود برسند. اما اگر کمی دقیق شویم از زمانیکه با «بیجه» و پدیده کودکآزاری و جرایم جنسی مربوط به کودکان آشنا شدهایم، تمام مجرمان این جرایم پس از احراز جرم به قصاص محکوم شدهاند و حکمشان هم سریعا اجرا شده است. اما همانطور که میبینیم ریشه این جرایم خشک که نشده هیچ بلکه با گذشت زمان در اشکال مختلف و بدتر از گذشته رخ نموده است. چه خلئی در میان است که مانع از ریشهکن شدن این جرایم میشود؟ آیا عدمتوجه به موضوع روانشناسی در قوانین و آموزشوپرورش یکی از این خلأهاست؟ شاید اگر قاتل آتنا پس از ارتکاب جرایم مختلف قبلی کنترل و با محدودیت رفتاری و کاری در اجتماع روبهرو میشد، امروز شاهد چنین فاجعهای نبودیم. به همین منظور گزارش نشست آسیبشناسی پدیده کودکآزاری را که در کمیسیون حقوقی بنیاد امید ایرانیان برگزار شد و به بررسی کارشناسی ابعاد مختلف پدیده کودکآزاری پرداخته است، در ادامه میخوانیم...
گزارش کامل را در لینک زیر بخوانید:
http://mobile.shahrvand-newspaper.ir/News/Mobile/Main/106383/104-
پیشتازی فوتبال ایران در پسرفت
علی عالی
محسن صفاییفراهانی در خاطراتش از دوران حضور در فدراسیون فوتبال به نکته مهمی اشاره داشت. اعتقاد او بر این بود به دو علت دیگر نتوانست در فدراسیون فوتبال بماند. اولی دخالتهای سازمان تربیتبدنی آن روزها در امور فوتبال و دومی «وقتی بود که هم رئیس فدراسیون بودم و هم نماینده مجلس؛ دیدم نمیتوانم کاری کنم باشگاهها خصوصی شوند و روی پای خودشان بایستند. هیچ راهی نداشت و برای همین استعفا دادم». واقعیتی تلخ از تشکیلاتیترین رئیس فدراسیون تاریخ انقلاب ایران.
او بعدتر بهعنوان عضو هیات اجرایی AFC به باشگاههای ایرانی هشدار داد بعد از کسب چهار سهمیه در سال 87 به خواب نروند و کار کنند چراکه برنامه کنفدراسیون فوتبال آسیا شفافسازی در همه زمینههاست و برای همین دیر یا زود دست فوتبال ایران رو خواهد شد و از قطار پیشرفت فوتبال در آسیا عقب خواهیم ماند. سالها از پی هم گذشت اما انقلابی در فوتبال ایران رخ نداد. باشگاهها بهتر از سال 87 اداره نشد. زیرساختی از سوی دولت و مجلس پیشبینی نشد. فدراسیون فوتبال وقتش را صرف کارهای روزمره کرد و درجا زدن و پسرفت را ندید و پشت بازیهای خوب تیمملی کیروش پنهان شد.
جمله طلایی آقای صفایی در آن روز را خوب به یاد دارم که خطاب به مدیران باشگاهها گفت: «مسوولیتی که امروز شما برعهده دارید به مراتب سنگین تر از گذشته است. اگر احساس می کنید نمی توانید از عهده انجام آن برآیید یا وقتش را ندارید، همین امروز از سمت خود استعفا دهید.»
همه در دل خندیدند و جدی نگرفتند. نهادی هم نیست بازخواست کند و گزارش بخواهد. رشد فوتبال ژاپن نتیجه هشت سال فعالیت مستمر و بابرنامه بود. درآمد فصل جی لیگ بیشتر از 300میلیون دلار است و آنگاه در فوتبال ایران نه خبری از حق پخش تلویزیونی است و نه اسپانسر برگزاری لیگ برتر. خندهدار است اما در پیشرفتنکردن پیشتازیم. لیگ، تصویری روشن از کل فوتبال ایران است. نمیتوانیم کل فوتبال را نداشته باشیم اما، یک لیگ خوب داشته باشیم. زمانی که یک لیگ مرتب، منظم و هدفمند داریم که ریشه درستی داشته و کل فوتبال از پتانسیل درست و استاندارد برخوردار باشد. ولی آیا حالا کل فوتبال ما این شرایط را دارد؟ فوتبالی که مدیریت ساختارمند ندارد، میتواند موفق باشد؟
از خاطر نبریم که با حل کردن یک بخش کوچک از مشکلات فوتبال ایران، مشکل همه فوتبال حل نمیشود. باید برنامه داشت و باشگاهها، هیاتها و لیگ را هدفمند برگزار کرد نه با شعار و حرف در جلسات، پز مدیریتی گرفت. در آییننامههای فوتبال ایران آمد که باشگاهها باید تیمهای پایه داشته باشند؛ کدام بخش از فدراسیون فوتبال بر این موضوع نظارت میکند؟ زمینهای تمرین اختصاصی چه؟ ترازنامه مالی چه؟ بدهیهای مالی چه؟ پاسخ نگرانکننده است و خداروشکر که AFC نگرانتر از ماست!
پایان بخش این یادداشت حرفهای مهندس صفایی است که چند سال پیش گفته بود: «مدیران A.F.C آن زمان هم میگفتند باشگاههای شما را اگر بخواهیم مقایسه کنیم در حد باشگاههای دسته دوم کره و ژاپن هم نیستند یعنی اینجور نبود که ندانند. امیدوار بودند از فرصتی که دادند استفاده کنیم که نکردیم. بخش زیادی را قبول کنیم که دور خودمان حصار کشیدهایم و فکر میکنیم هیچکس ما را نمیبیند.»
منبع: امتداد
امنیت سایبری، بزرگترین چالش قرن بیست و یکم است
گفتوگو با دکتر حسین اسلامبولچی
دکتر حسین اسلامبولچی یکی از شناختهشدهترین مهندسان ایرانی – آمریکایی است که هم در مدیریت ارشد شرکت AT&T و سپس سالها در صنعت مخابرات و برخی از مطرحترین شرکتهای تکنولوژی جهان حضور داشته است، از جمله طی سالهای 2010 تا 2013 مدیر شرکت Clearwire بوده است که بعدا به مبلغ 5/ 5 میلیارد دلار به شرکت مخابراتی Sprint فروخته شد. دکتر اسلامبولچی همچنین بهخاطر نوآوریها و اختراعاتش هم در بین جامعه علمی شناخته شده است. او اختراعاتی در زمینه تکنولوژیهای فراصوت دارد که برای تشخیص مشکلات پزشکی یا وضعیت بارداری کاربرد داشته است. او همچنین تلاشهای زیادی برای توسعه Beam Foaming Technology انجام داده که در زمینههایی مانند تکنولوژیهای بدون سیم 5G و ساخت آنتنهای قوی و بسیار پرسرعت، کاربرد دارد. دکتراسلامبولچی هماکنون مشاور فنی شرکت فیسبوک و مدیرعامل 2020 Venture Partners است.
از زمانی که از AT&T خارج شدم، سه شرکت ایجاد کردم. یکی در زمینه پردازش ابری، یکی در زمینه پشتیبانی وایرلس از سرویسهای 5G و یکی در زمینه امنیت سایبری که هر سه شرکت در حالحاضر به فروش رفتهاند. شرکت پردازش ابری به شرکت ViaSat در کالیفرنیا فروخته شد، شرکت وایرلس اخیرا به گوگل فروخته شده و شرکت امنیت سایبری من که بیشتر به روی تجزیه و تحلیل رفتاری و هوش مصنوعی متمرکز است، به شرکت Webroot واگذار شد. الان هم بهعنوان مشاور برای چند استارتآپ و همچنین تکنسین فنی و مشاور عملیاتی شرکت فیسبوک فعالیت میکنم اما قصد دارم تا چند ماه آینده روی اینترنت اشیا و پردازش ابری سرمایهگذاریهای جدیدی انجام دهم.
من شخصا تغییر بزرگی در صنعت مخابرات پیشبینی میکنم از جمله افزایش قابلتوجه تعداد M&Aها (Mergers and acquisitions یا M&A به ادغام یا تملک گفته میشود، مدلی که بر اساس آن بسیاری از شرکتهای بزرگ با ادغام یا تملک شرکتهای دیگر به توسعه بازار میپردازند) مدل حرکت شرکتهای مخابراتی امروزه به سمت تبدیل شدن به شرکتهای عرضهکننده محتوا یا عرضه خدمات مخابراتی و ارتباطی توسط شرکتهای فعلی عرضهکننده محتواست.
پیشبینی من این است که ما بالاخره شاهد عرضه دستگاههای ارائهکننده اینترنت اشیا با سرعت یک ترابایت خواهیم بود مانند سنسورهای صنعتی که تا پایان سال 2030 به اینترنت نیز متصل خواهند شد و تغییر شگرفی در این حوزه ایجاد خواهند کرد. من همچنین پیشبینی میکنم که در حوزه AoE (تجزیه و تحلیل) نیز تغییرات و نوآوریهای زیادی را شاهد خواهیم بود، مانند بخش روباتیک، هوش مصنوعی، واقعیت مجازی و واقعیت افزوده که شامل این حوزه میشوند. برای مثال تکنولوژی واقعیت مجازی قادر خواهد بود با استفاده از نرمافزارهای بهخصوص، درد بیماران مزمن را بدون نیاز به استفاده از دارو و تنها با کنترل نورونهای مغز، کاهش دهد.
به عقیده من امنیت سایبری، بزرگترین چالش قرن بیست و یکم است و اگر اقدامات پیشگیرانه به موقع انجام نشود، در آینده اشکالات جدی ایجاد خواهد کرد. همچنین باید روی SDN (شبکه نرمافزار محور) و NFV (مجازیسازی کاربردهای شبکه) و هماهنگسازی شبکههای مبتنی بر IP تمرکز بیشتری داشت تا هزینه شبکههای آیپی کاهش و کاربردشان در سراسر جهان افزایش پیدا کند.
من تا حدودی با فضای تکنولوژیک ایران آشنایی دارم. ایرانیها بسیاری از تکنولوژیهای آمریکاییها و حتی چینیها را استفاده میکنند. خیلی بهتر میبود اگر کارآفرینان ایرانی انرژی خود را فقط روی پروتکلهای مبتنی بر آیپی قرار نمیدادند و روی توسعه نرمافزارهای آیپی نیز تمرکز میکردند. امیدوارم ایرانیها با سرعت به سمت 5G و ارائه خدمات مشتری محور قدم بردارند.
منبع: دنیای اقتصاد
مشروح این گفتگو را در لینک زیر بخوانید:
http://donya-e-eqtesad.com/news/1109032