جمهوری اسلامی بر پایۀ اصولی استوار است که یکی از مهمترین آنها اصل ولایت مطلقۀ فقیه است. مطابق قانون اساسی، تمام قوای سهگانۀ کشور، زیر نظر ولیفقیه، وظایف محوله را انجام میدهند.
به گزارش جماران؛ آیت الله موسوی خوئینی ها دبیر کل مجمع روحانیون مبارز در کانال تلگرامی خود نوشت:
خوانندۀ محترمی فرمودهاند که به حاشیه راندن گروههای سیاسی از نهضت آزادی شروع شد و بعد از آن جناح چپ و امروز در درون جناح راست شروع شده است. و در آخر پرسیدهاند: این اتفاقات حکایت از چه چیزی میکند؟
ابتدا باید عرض کنم که بررسی این موضوع نیازمند مشارکت جمعی از صاحبنظرانی است که علاقهمند به پایداری و استحکام روزافزون جمهوری اسلامی هستند تا، با صبر فراوان، تمام زوایای موضوع سؤال را واکاوی کنند. ابتدا به توضیح موضوع میپردازم:
جمهوری اسلامی بر پایۀ اصولی استوار است که یکی از مهمترین آنها اصل ولایت مطلقۀ فقیه است. مطابق قانون اساسی، تمام قوای سهگانۀ کشور، زیر نظر ولیفقیه، وظایف محوله را انجام میدهند.
جمعیت نهضت آزادی، بهویژه دبیرکل این جمعیت، که رحمت خداوند بر او باد، از آغاز تشکیل این نظام، اعتقادی به ولایت مطلقۀ فقیه نداشتند و حداقل با تفسیر رایج و حاکم از این نظام موافق نبودند و در نتیجه، بین آنان و رهبری نظام اختلاف و بلکه اصطکاک پیش آمد و بهتدریج به حاشیه رانده شدند و شاید در این بهحاشیهراندهشدن، گروههای رقیب بیش از رهبری نظام نقشآفرین بودند و این هم در مبارزات سیاسیِ بین گروههای رقیب، امری طبیعی در دنیای سیاسی امروز دنیاست.
پس از رحلت حضرت امام (رضواناللهتعالیعلیه)، جناح چپ، با این استدلال که با رهبری زاویه دارند، بهتدریج از مرکز قدرت به حاشیه رانده شدند. بنابراین، علت اصلیِ بهحاشیهراندهشدن گروهها و افراد از کانون قدرت زاویه داشتن با ولیفقیهی است که در رأس قدرت است، حتی اگر این گروهها و افراد از جناح راست باشند.
زاویهداشتن با رهبری اگر به این معنا باشد که، علاوه بر وجوب اطاعت عملی از فرامین رهبری در اموری که قانون اساسی برشمرده است، شهروندان نباید برخلاف نظر ولیفقیه سخنی بگویند و یا نباید سخن و نظر وی را نقد کنند، بیتردید، بر اساس این تفسیر، کسانی یا گروههایی که از کانون قدرت به حاشیه رانده شدهاند با رهبری زاویه داشتهاند و با این توضیح به نظر میرسد آنچه اتفاق افتاده است کاری برخلاف قواعد و اصول پذیرفتهشده در قانون اساسی و برخلاف شرع نبوده است.
بیگمان، تفسیر رایج و حاکم از اصل ولایت مطلقۀ فقیه همان چیزی است که در بالا به آن اشاره شد و اما تمام فقیهانی که به ولایت مطلقۀ فقیه معتقدند چنین تفسیری از این اصل ندارند و نقد نظر ولیفقیه را خلاف شرع و حرام نمیدانند.
اکنون، با فرض قبول تفسیر رایج و حاکم از قانون اساسی و از اصل ولایت مطلقۀ فقیه که در بالا به آن اشاره شد، و با فرض قبول اینکه آنچه از بهحاشیهراندنها تاکنون رخ داده است نه برخلاف قانون اساسی بوده است و نه برخلاف شرع، سؤال این است که آیا آنچه حاصل شده است مطلوب است یا نه. و آیا این اتفاقات و این حذفکردنها و این بهحاشیهراندنها کارنامۀ درخشانی برای جمهوری اسلامی رقم میزند؟ آیا اینکه رؤسای جمهور، یعنی عالیترین مقام پس از رهبری، افرادی همچون آیتالله هاشمی رفسنجانی که رحمت خدا بر او باد و حجتالاسلاموالمسلمین خاتمی و حجتالاسلاموالمسلمین روحانی، آماج سهمگینترین تیرهای اهانت و هتاکی قرار گرفته و میگیرند از نشانههای سلامت نظام و بسامان بودن کارکردهای آن است؟ آیا سالها در حصر نگه داشتن افرادى مانند جناب آقاى مهندس موسوى، که نخستوزیر دوران دفاع مقدس بوده است، و یا حجتالاسلاموالمسلمین کروبى، که بیش از پنجاه سال از عمر خود را یا در مبارزه با رژیم پهلوى و یا در راه تحکیم ارکان جمهورى اسلامى صرف کرده است و سالها ریاست بر مجلس قانونگذارى کشور داشته است، از نشانههاى پایدارى و استوارى نظام است؟
قطعاً فراواناند افراد و گروههایی که پاسخشان به سؤالهای بالا مثبت است و آن بهحاشیهراندنها و حصرها را از نشانههای سلامت روزافزون نظام میدانند که افراد ناخالصی را که به ناروا در متن قرار میگیرند به حاشیه میراند و با کمک نیروهای خالص، که از بن دندان نظام را قبول دارند و از ولیفقیه زمان عاشقانه اطاعت میکنند، کشور را بهتر از گذشته به جلو میبرد.
اگر اکثریت قاطع مردمی که در عرصههای مهم سیاسی کشور، مانند انتخابات، شرکت میکنند و به گفتۀ مقام معظم رهبری با رأیِ خودْ نظام را تأیید میکنند مانند افراد و گروههایی فکر میکردند که در بالا به آنها اشاره کردم و این بهحاشیهراندنها و حصرها را مثبت تلقی میکردند، جای نگرانی نبود. اما اگر اینگونه نباشد و این بهحاشیهراندنها و حصرها را به معنای نداشتن ظرفیت لازم برای جادادن به همۀ سلیقهها و گرایشهای سیاسی بدانند، باید با احساس نگرانی برای آن چارهاندیشی کرد. من آرایش نیروها در انتخابات اخیر ریاستجمهوری و در بسیاری از انتخاباتهای گذشته و در حمایت از این یا آن فرد و تجمع اکثریت آرا برای فرد پیروز را نشانی از شق دوم می دانم؛ یعنی اکثریت مانند آن افراد یا گروههایی که در بالا به آن اشاره کردم فکر نمیکنند.
پیش از آنکه این بحث را به پایان ببرم، به نکتهای مهم نیز لازم است اشاره کنم و آن نکته این است که آنچه در مورد چهار رئیسجمهور -آقایان هاشمی، خاتمی، احمدینژاد و روحانی- رخ داده است با این پیشینه است که شورای نگهبان، که وظیفه و مسئولیت تأیید یا رد صلاحیت نامزدهای ریاستجمهوری بر عهدۀ اوست، صلاحیت آنان را پیش از انتخابات و در دو دوره برای این پست مهم و حساس تأیید کرده است و این افراد با تأیید شورای نگهبان وارد کارزار انتخاباتی شدهاند؛ پس چگونه است که، پیش از پایان زمان مسئولیتشان، افرادی مسئلهدار و زاویهدار با ولیفقیه شناخته شدهاند؟ آیا در هر چهار مورد و در هر دو دوره، شورای نگهبان در تشیخص خود راه خطا رفته است؟ پس آن شورا را باید علاج کرد؛ و اگر آنان صلاحیت این افراد را به درستی تشخیص دادهاند لیکن این پستِ ریاستجمهوری است که آنان را به لحاظ سیاسی و شاید هم شرعی مشکلدار میکند که با ولیفقیه زاویه پیدا میکنند، پس باید این پست و مسئولیت را در سازوکار نظام علاج کرد؛ و اگر مشکل سومی است که آن را باید جستوجو کرد.
پیشنهاد بنده این است که جمعی از نخبگان سیاسی و فرهنگی، که اعتقاد راسخ به نظام ولایت مطلقۀ فقیه دارند و از بن دندان به اطاعت بیچونوچرا از مقام معظم رهبری پایبندند، این پدیدۀ همزاد با جمهوری اسلامی را بررسی کنند و اگر، در بررسیهای عالمانۀ خود، آن را آسیبی جدی برای نظام اسلامی تشخیص دادند، چارهجویی کنند و درصورتیکه این رخدادها را نشانۀ سلامت نظام و پویایی آن میدانند، نتیجۀ تحقیقات خود را در اختیار همگان قرار دهند تا شاید از نگرانی علاقهمندان به پایداری جمهوری اسلامی، از جمله این سؤالکنندۀ محترم ما، کاسته شود.